دعوت و داعی

دعوت قبل از حمله

دعوت قبل از حمله

استاد محمد غزالی (رح)

من بدون هیچ گونه واهمه ای برداشتی را که برخی از مردم داشته اند مبتنی بر اینکه پیامبر (ص) گهگاه بدون دعوت قبلی بر مردم یورش می برده وبدین سان آنان را غافلگیر می نموده ، به گونه ای که مقتول نمی دانسته چرا کشته شده و مجروح نمی دانسته چرا مجروح گردیده ، رد نموده ام . اسلام به اقتضای طبیعت و ساختار خود یک دین دعوت است . به تو می گوید که فرابگیر و به دیگران بیاموز ، خودت به قناعت قلبی و یقین برس و سپس دیگران را قانع ساز . حق را به دیگران برسان و گلدسته هایش را بالا ببر ، تا دیگران بتوانند در شعاع آن حرکت کنند :"و التکن منکم امه یدعون الی الخیر "- باید از شما گروهی باشد که بسوی خیر فرابخواند .-

دعوت و ابلاغ حقیقت بایدکاملاً واضح و روشن باشد . به گونه ای که این وضاحت از سینه گوینده به سینه شنونده منتقل شود. و در آگاهی و کسب وضاحت با هم برابر باشند . آیات همین هدف را دنبال کرده اند :

"قل انما یوحی الی انما الهکم اله واحد ، فهل انتم مسلمون ؟ فان تولوا فقل آذنتکم – اعلمتکم- علی سواء ، و ان ادری اقریب ام بعید ما تو عدون "

بگو : به من وحی شده که خدایتان فقط یک خداست .بنابراین آیا شما مسلمان هستید ؟ اگر روی بر تابند بگو همگی تان را به صورت یکسان آگاه نموده ام . و نمی دانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است یا دور.

توحید و یکتا پرستی راه خود را با دشواری می شکافته و می شکافد . لب هایی که فریاد توحید را سر می دهند ، دوخته می شوند و برای اینکه آیا یکتا پرستی حق زیستن دارد یا نه ف تنور جنگ داغ و داغتر می گردد . در این میان به مسلمانان دستور داده شده قبل از در گیری ، دعوت به اسلام واپسین چیزی باشد که جلوی عذ تراشی را می گیرد .مسلمانان مردم را دعوت می کردند ، اما فتنه گران در برابرشان مقاومت می نمودند . آنان قبل از جنگ مردم را دعوت می کردند تا کسانی را که صلح و حقیقت را ترجیح می دهند ، به دعوتشان لبیک گویند . پس از این مرحله ، پیامد بر عهده بت برستان خواهد بود و چنانچه پیامبر اسلام فرموده ، جز ضالمان بر کس دیگری تجاوز صورت نخواهد گرفت . راستی آیا درست است آنگونه که نافع فهمیده  دعوت در ابتدای اسلام بوده ، ولی دوباره نسخ گردیده است ؟ قطعاً این برداشت با قرآن و سنت و عینیت تاریخی ناسازگار است . اینک حدیثی را که مسلم و دیگران از بریده روایت نموده اند با هم می خوانیم . می گوید :

(( پیامبر خدا هر گاه فردی را بر سپاه یا دسته ای فرمانده می نمود ، شخصاً او را به ترس از خداوند متعال و دیگر مسلمانان را به نیکی کردن سفارش می نمود .))

سپس می فرمود :

(( به نام خدا در راه خدا با کسنی که به خدا کفر ورزیده اند بجنگید .بجنگید ، در اموال غنیمت خیانت نکنید .نیرنگ نزنید .کسی را مثله نکنید ، و هیچ کودکی را نکشید .))

(( هر گاه با دشمنت از مشرکین  روبرو شدی او را به یکی از سه چیز فرا بخوان . اگر به تو پاسخ مثبت دادند از آنان بپذیر و از جنگیدن با آنان دست نگه دار .))

(( سپس از آنان بخواه که از سرزمین خود به سرزمین مهاجرین جابجا شوند و آنان را آگاه ساز که اگر این کار را انجام دهند ، آنچه به له یا علیه مهاجرین است به له یا علیه آنان نیز خود بود . اگر نپذیرفتند که از آنجا جابجا شوند ، آنان را آگاه ساز که مانند بقیه اعراب مسلمان خواهند بود . حکم خداوند که بر مومنان اجرا می شوند بر آنان نیز اجرا خواهد گردید …))

تا اینکه فرمود :

((اگر باز هم خود داری نمودند از آنان پرداخت جزیه را بخواه . اگر اجابت نمودند از آنان بپذیر ، و از جنگیدن با آنان دست نگه دار … و اگر خود داری نمودند از خداوند کمک بخواه و با آنان بجنگ .))

نکته ای قبل از هر چیز جالب توجه است اینکه این حدیث در اواخر حیات پیامبر گفته شده است .چرا که در آن از جزیه یاد شده است . می دانیم که جزیه در دین اسلام تنها پس از نازل شدن سوره برائت شناخته شده است . سوره برائت نیز در اواخر سال نهم هجری ، یعنی تقریباً یکسال قبل از درگذشت پیامبر (ص) نازل شده است . این تحقیق تاریخی این نکته را در پی دارد که دعوت در ابتدا و انتهای حیات پیامبر وجود داشته است . تصوری که مبتنی بر نسخ آن است ف هیچ مبنایی ندارد .نافع- که خدا او را بیامرزد – در برداشت خود موفق نبوده است .

ابن هشام در کتاب (( السیره النبویه )) از نافع به حقیقت نز دیکتر است . او یاد آور شده که به بنی مصطلق دعوت پیامبر رسیده بود . اما آنان بنا را بر نپذیرفتن آن گذاشته بودند . بدینجهت به گوشه ای پناه بردند تا خود را برای جنگ آماده کنند .پس از این بود که آنان با یورش ناگهانی مسلمانان غافلگیر شدند .یورشی که تدارک انان را نابود ساخت و تجمعشان را پراکنده نمود .

با این وجود قضیه بازهم نیازمند توضیح بیشتر است .مسلمانان نوزده سال پس از آغاز دعوت ، به عنوان کسانی تلقی می شدند که بر قانون شوریده بودند .مشرکان از عقیده توحید متنفر بودند ، و اگر می توانستند تمام دعوتگران یکتاپرستی را سرکوب می کردند . با اینکه قرارداد حدیبه برای مسلمانان نوعی اعتراف به موجودیت مادی و ادبی در برداشت ، ولی به زودی قریش این قرارداد را زیر پا گذاشتند و جزیره عرب در مقوله تعصب برای بت پرستی و بت پرستان به روال قبلی خود بازگشت .

در خواستی که در چارچوب (( لکم دینکم ولی دین –دین شما از آن خود شما و دین ما از آن خود ما ))از مشرکین صورت گرفته شده بود ، به فراموشی سپرده شد. مسلمانان نیازمند ترین کسانی بودند که روی زمین باید از خود دفاع می کردند و دولتی بر پا می ساختند که باورها و قوانینشان را حمایت می نمود و جامعه بت پرستان را وادار به احتام گذاردن به آزادیهای دینی می کرد .

… راستی که امشب چقدر با دیشب شباهت دارد ! ما اجازه نداریم آنچنان که می خواهیم با اسلام زندگی کنیم .از این غم بگذریم و به ذکر اثری دیگر بپردازیم که توسط آن خوانندگان به اخلاق رسول خدا پی ببرند و بدانند که او چقدر به جلوگیری از خونریزی حریص بوده است . خوانندگان خواهند دانست که آنحضرت داستان (( الغاره بلا انذار –شبیخون بدون هشدار )) را که برخی از راویان پنداشته اند ، نمی پذیرفته است .

ابوداود از حارث بن مسلم و او از پدرش نقل می کند که گفت :

(( پیامبر خدا ما را در سریه ای گسیل داش . چون به محل جنگ رسیدیم اسبم را تند کردم و از دوستانم جلو زدم .اهل محل با صداهای اندوهگین به دیدارم آمدند. به آنان گفتم : بگویید لااله الاالله  همه چیز خود را محرز می دارید . آنان همان را گفتند . دوستانم مرا سرزنش کردند  و گفتند : تو ما را از غنیمت محروم نمودی .

چون نزد پیامبر خدا آمدند ، از کاری که کرده بودم او را خبر دادند . مرا خواست ، و کار مرا تحسین نمود . و پس از آن به من گفت : بدان که خداوند در عوض هر انسانی از آنان برای تو اینقدر و اینقدر نوشته است .

و افزود : من برای تو وصیتی بعد از خودم می نویسم . این کار را کرد . مهرش نمود . ، و به من داد !!))

محمد (ص) بزرگتر از ان است که مردم را غافلگیر سازد .کسانی که احادیث را می خوانند ، باید عمق آنها را بفهمند .و شرایطف زمان و اوضاع را مورد مطالعه و بررسی قرارا دهند . من گفته ام و می گویم که هیچ سنتی بدون فقه و غهم وجود نخواهد داشت .

ما از طریق تدبر در قرآن ، روش دعوت را در عرضه و قانع ساختن مردم فرا می گیریم . با مطالعه تاریخ نیز پی می بریم که بت پرستان تا آخرین رمق در برابر حق ایستاده اند و جامعه بت پرست تا واپسین رهبران خود از قبیل مسیلمه ، به برهان و دلیل توهین نموده و راه صحیح را رها کرده است . بنابراین چاره ای جز شمشیر نبوده است . باید  دانست که ما نیستیم  که دنیا را به آشوب می کشیم و خون مردم را مباح می دانیم .

دانشمندان سیرت ، تاریخ و اخلاق می دانند که دعوت مردم به سوی اسلام ، فریضه ای است که کسی نمی تواند آن را ابطال نماید . این دعوت ، عمومی و همیشگی است و زمان و مکان آن را محدود نمی کند

و بخصوص قبل از رخ دادن جنگ ، با تاکید بیشتری صورت می گیرد .

در نوشته های دیگرمان ، علل جنگ را توضیح داده ایم و گفته ایم که جنگ همچنان که جهت دفاع از حق و حقیقت انجام می شود ، با هدف تامین مسیر دعوت از فتنه گران نیز صورت می گیرد . بدین معنی که من تفکری را دارم  با احترام و مهربانی به مردم عرضه می کنم . هر گاه کسی به من بگوید : از من منصرف شو. دوست ندارم سخنانت را بشنوم . نه دوستت هستم نه دشمنت . برو نزد کس دیگر. من کار ندارم تو با او چه کار می کنی یا او با تو چه می کند !

در چنین حالتی بی آنکه به فکر آزار رساندن به او باشم او را رها می کنم ، و به این فرموده خداوند عمل می کنیم :

((فان اعتزلو فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیک سبیلا ))

((اگر از شما کناره گرفتند و با شما نجنگدند و با شما صلح نمودند ف خداوند برایتان راهی برای تجاوز به آنان قرار نداده است .))

راستی آیا رومی هایی که مصر وشام را اشغال نموده بودند و سربازان خود را به حجاز آورده بودند . از این قبیل کسان بودند ؟قطعاً چنین نیست ؛چون آنان به عنوان مهاجم به سرزمین ما داخل شده بودند و متجاوزانه در آنجا ماندگار شده بودند آنان با گفتا رو کردار و احوال خود منبع سرکشی و آشوب بودند .بنابراین چاره ای نبودجز آزاد سازی سرزمین از آنان و بازگرداندنشان به جایی که از آنجا آمده بودند.

پس از آن باید ملتها آزاد گذاشته شوند ، تا اگر بخواهند به اسلام گردن نهند یا آن را نپذیرند ؛البته در کنار آن باید مشارکت در دفاع نظامی اط سرزمینی که قبلاً مستعمره بود ؛ و  اسلام آن را آزاد ساخته وجود داشته باشد.

راستی آیا ایرانیان از رومیان وضعیت بهتری داشتند ؟ به هیچ وجه .کسرس پس از اینکه نامه محمد را پاره نمود ه بود ، دستور دستگیری او را صادر کرده بو د .او عراق را تحت اشغال خود داشت . موضع او نسبت به دعوت و دعوت گران ، قاطع و انعطاف ناپذیر بود . بنابراین آزاد گذاشتن او درست نبود . عوامل اساسی و بنیادین فتوحات همین بود.

خلفا و فرماندهن نظامی شدیداً علاقه مند بودند ، تا زمانی که فراخوانی آرام ، روشن ومفصل صورت نگرفته ، در هیچ جنگی درگیر نشوند .اکنون به رویدادهایی از کتاب (۰حیاهالصحابه)) می پردازیم که بسیاری از کسانی که پذیرفته اند ، پیامبر برمردم شبیخون می زده ، یا اینکه دعوت در ابتدای اسلام بوده و سپس – به گمان نافع – لغو گردیده ، از آنها آگاهی ندارند .

در کتاب حیاه الصحابه تحت عنوان (( دعوت صحابه به سوی خدا و رسول در جنگ در دوران ابوبکر ، و سفارش فرماندهان به این موضوع توسط ابوبکر )) آمده است :

بیهقی (ج۸۵:۹) و ابن عساکر از سعید بن مسیب روایت نموده اند که چون ابوبکر صدیق سپاهیان را به شم گسیل داشت ، یزید بن ابی سفیان، عمرو بن عاص و شرحبیل به حسنه را به عنوان فرمانده تعیین نمود . چون آنان سوار شدند ، ابوبکر صدیق جهت وداع با فرماندهان سپاه بیرون رفت تا اینکه به (( ثنیه الوداع)) رسید .آنان گفتند که ای خلیفه رسول خدا ! تو پیاده راه میروی و ما سواریم .گفت: من این گامهایم را در راه خدا می دانم . پس از آن ابوبکر صدیق به سفارش آنان پرداخت و گفت : شما را به ترس از خدا سفارش می کنم .در راه خدا بجنگید .با کسانی که به خدا کفر ورزیده اند بجنگید . چون خداوند دینش را یاری می کند . در اموال غنیمت خیانت نکنید . نیرنگ نزنید . بزدلی نشان ندهید . در زمین فساد کنید و از دستورات سر پیچی ننماید . آنان را به اسلام بخوانید . اگر اجابت نمودند از آنان بپذیرند و از جنگیدن با انان دست بکشید .

هرگاه با دشمنان مشرک روبرو شدید ، آنان رابه سه چیز فرا بخوانید . اگر اجابت نمودند از آنان بپذیرید و از جنگیدن با آنان دست بکشید .

… پس از آنان بخواهید که از سرزمین خود به سرزمین مهاجرین منتقل شوند . اگر چنین کردند به آنان خبر بدهید که سود و زیان آنان با سود و زیان مهاجرین یکی است .

اگر به اسلام در آمدند ، ولی سرزمین خود را بر سرزمین مهاجرین ترجیح دادند ، آگاهشان سازید که آنان مثل دیگر اعراب مسلمان هستند ؛ حکمی که خداوند بر مومنان لازم قرار داده بر آنان اجرا می شود و تا در کنار مسلمانان به جهاد شرکت نکنند از غنائم هیچ بهره ای نمی برند . اگر اسلام را نپذیرفتند ، از آنان بخواه پرداخت جزیه را قبول کنند . اگر چنین کردند شما نیز بپذیرید . از جنگیدن با آنان دست بکشید و اگر نپذیرفتند ، از خداوند استعانت بجویید و با آنان بجنگید .))

(( هیچ نخلی را نکنید و نسوزانید . هیچ جانوری را پی نکنید ، درختان میوه ای را نبرید و معابد را ویران نکنید . کودکان ، سالخوردگان و زنان را نکشید . مردمانی را خواهید یافت که خود را در دیرها حبس نموده اند .آنان را به حال خودشان واگذارید.))

دردوران عمر ابن الخطاب در اثنای فتح ایران تحت عنوان (۰ دعوت سلمان فارسی به مدت سه روز درروز جنگکاخ سفید )) این ماجرا آمده است :

ابو نعیم در حلیه الاولیاء (ج۱۸۹:۱) از ابو البختری نقل نموده که سپاهی از مسلمانان تحت فرماندهی سلمان فارسی یکی از کاخهای ایران را محاصره نمود .

افراد سپاه رو به سلمان گفتند : ای ابو عبدالله ! آیا به جنگ آنان نرویم ؟ گفت: به من اجازه دهید آنان را چنان که از پیامبر خدا شنیده ایم به اسلام دعوت کنم .

سلمان رو به ایرانیان گفت: من مانند شما یک ایرانی ام . می بینید که عربها چگونه اطاعت می کنند ؟ اگر مسلمان شوید انچه به ما تعلق می گیرد به شما نیز تعلق می گیرد و آنچه بر ما لازم است بر شما نیز لازم خواهد گردید . اگر از قبول اسلام سرباز زنید و به دین خود بپردازید ، شما را با دینتان رها می کنیم ، ولی باید خوار و ذلیل با دستان خود به ما جزیه بپردازید .( و سپس به صورت نامفهومی به زبان فارسی با آنان صحبت کرد.) و شما غیر قابل ستایش خواهید بود .))

(( اگر از پذیرش این یکی هم خود داری کنید به شما اعلان جنگ خواهیم کرد . ایرانیان گفتند : ما نه کسانی هستیم که ایمان بیاوریم و نه هم جزیه می دهیم .با شما می جنگیم .))

افراد سپاه رو به سلمان گفتند : ای ابو عبدالله ! آیا به جنگ آنان نرویم ؟ گفت نه. و سپس به مدت سه روز به همین ترتیب آنان را دعوت نمود . پس از روز سوم به افراد سپاه گفت : اکنون به جنگ آنان برخیزید . افرادبرخاستند و دژ را فتح نمودند.

امام احمد در مسند خود و حاکم در المستدرک ( طوری که در نصب الرایه ج۳۷۸:۳) مفهوم این روایت را تخریج نموده اند. علاوه بر این در آن آمده :

(( چون روز چهارم شد ، سلمان به افراد دستور جنگ داد . افراد به دژ حمله ور شدند و آنرا گشودند .))

آن چنان که در کنز العمال ج۲: ۲۹۸ آمده ، ابن ابی شیبه نیز آن را تخریج نموده است . ابن جریرج۴: ۱۷۳ نیز آنرا روایت نموده و افزوده :

(( فرمانده مسلمانان سلمان فارسی بود. مسلمانان او را داعی ایرانیان قرار داده بودند .))

عطیه می گوید : مسلمانان به او دستور داده بودند مردم اهل برسیر  را به سوی  اسلام فرا بخواند . در روز فتح کاخ سفید نیز از او خواستند چنین کند . او به مدت سه روز آنان را به اسبلام دعوت نمود.سپس ابن جریر همین روایت را در زمینه دعوت سلمان فارسی (رض) ؛ ذکر نموده است .

روایات در زمینه دعوت مردم به اسلام قبل از جنگ در زمان پیامبر و صحابه مشهورند . غفلت نافع – غفر الله لناو له- از این حقیقت به منزله سر خوردن یک اسب تیز تک است .باید کسانی سرزنش بشوند که برای اشتباه او تعصب نشان می دهند و پس از بیان حقیقت ، باز هم به نزاع بر می خیزند . نمی دانم به حساب چه کسی ؟برخی از جهال این موضوع را گسترش می دهند که پیامبر اسلام ف بدون دعوت بر مردم شبیخون می زده است و دعوت برای یک مرحله مشخص بوده و سپس مشروعیت خود را از دست داده است :

ما یبغ الاعداد من جاهل                           مایبلغ الجاهل من نفسه

((دشمنان آنقدر به فرد جاهل آسیب نمی رسانند که او خودش به خود آسیب می رساند .))

—————————————

منبع : نگرشی نو در فهم احادیث نبوی

مؤلف :محمد غزالی (رح)

مترجم : داوود ناروئی

انتشارات : نشر احسان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا