زن خانواده

زن‌ و مرد، پوشاک‌ یکدیگر

زن‌ و مرد، پوشاک‌ یکدیگر " مساوات،تعدد زوجات ،ارث"شهادت "

استاد محمد قطب

 یکی‌ از آیات‌ قرآنی‌ علاقه‌ای‌ را که‌ میان‌ زن‌ و مرد است‌، با تمثیل‌ بسیار لطیفی‌ بیان‌ کرده‌ است‌:«زنان‌ برای‌ شما همچون‌ پوشاک‌ و شما نیز برای‌ ایشان‌ همینگونه‌ چون‌ پوشاک‌ هستید» (بقره‌: ۱۸۷).در این‌ چند کلمه‌ کوتاه‌، ارتباط‌ جسمی‌ و روحی‌ زن‌ و مرد بطرز بسیار بدیعی‌ آمده‌ است‌. چه‌ لباس‌ بدن‌ را می‌پوشاند وکاملاً به‌ قواره‌ تن‌ دوخته‌ می‌شود و از همه‌ چیز تماسش‌ با بدن‌ انسان‌ نزدیکتر است‌.

زن‌ و مرد نیز کاملاً به‌ هم‌ نزدیکند وهنگام‌ آمیزش‌ جنسی‌، آنچنان‌ می‌شوند که‌ گویی‌ هر دو یک‌ جسم‌ و یک‌ روان‌ بوده‌، در هم‌ آمیخته‌اند. باز همین‌ زن‌ ومرد از لحاظ‌ جسمی‌ و روانی‌ به‌ منزله‌ پوشاک‌ برای‌ همدیگر بوده‌، برای‌ حفظ‌ آبرو و دفاع‌ از جان‌ و مال‌، هیچکس‌ به‌اندازه‌ زن‌ یا شوهر به‌ انسان‌ وفادارتر نیست‌.

زن‌ و شوهر مانند لباسی‌ که‌ انسان‌ را از آسیب‌های‌ خارجی‌ محفوظ‌ نگاه‌ می‌دارد، سبب‌ حفظ‌ یکدیگر از ارتکاب‌ اعمال‌زشت‌ و حرکات‌ منافی‌ عفت‌ می‌باشند.

اگر لباسی‌ به‌ قواره‌ تن‌ انسان‌ باشد آن‌ را با فرح‌ و شادی‌ دربرمی‌کند و زینت‌ و تجمل‌ شخص‌ بشمار می‌رود. همسر نیزهمچنین‌ مایه‌ خرسندی‌ خاطر و سرفرازی‌ و افتخار آدمی‌ است‌. قرآن‌ تمام‌ این‌ معانی‌ را در ضمن‌ یک‌ تشبیه‌ کوتاه‌گنجانیده‌ و به‌ ساده‌ترین‌ بیانی‌ آن‌ را به‌ ما گفته‌ است‌.

چون‌ میان‌ زن‌ و مرد علاقه‌ شدیدی‌ برقرار است‌. ناگزیر با هم‌ آمیزش‌ پیدا می‌کنند. این‌ آمیزش‌ باید همچون‌ لباسی‌مناسب‌، برای‌ انسان‌ زینت‌ و حافظ‌ باشد و موجب‌ نشاط‌ فراوان‌ گردد.

 

 مساوات‌ در خانواده‌

همچنان‌ که‌ در پیش‌ گفتیم‌ آمیزش‌ زن‌ و مرد باید به‌ یکی‌ از دو طریق‌ صورت‌ گیرد: یا مانند عادتی‌ که‌ در میان‌ بیشترحیوانات‌(۱۷) رایج‌ است‌، تمام‌ زنها در اختیار تمام‌ مردها باشند و یا اینکه‌ یک‌ زن‌ از آن‌ یک‌ مرد و یک‌ مرد مختص‌ به‌یک‌ زن‌ گردد. طبیعی‌ است‌ که‌ فقط‌ در صورت‌ اخیر انسان‌ به‌ شرافت‌ و متانت‌ واقعی‌ خود نایل‌ آمده‌ و با قطع‌ نظر ازادیان‌، نمی‌تواند حالت‌ اول‌ را موجب‌ صلاح‌ و خیر بشریت‌ دانست‌.

برای‌ رهایی‌ از بحران‌های‌ جنسی‌ و برطرف‌ ساختن‌ مضار آزادی‌ مطلق‌ فردی‌ باید نظامی‌ داشته‌ باشیم‌ که‌ لذایذ جنسی‌را با آرامش‌ ضمیر و سلامت‌ اعصاب‌ توأم‌ کند. این‌ نظام‌ از نظر اسلام‌ (و تمام‌ ادیان‌ آسمانی‌) ازدواج‌ است‌.

ازدواج‌ در اسلام‌ بیش‌ از بقیه‌ ادیان‌ مورد اهمیت‌ واقع‌ گردیده‌. ازدواج‌ طغیان‌ شهوت‌ را فرو می‌نشاند و همچنین‌ فکر راآمادگی‌ می‌بخشد تا به‌ مراحل‌ عالی‌ زندگی‌ بیندیشد و به‌ خاطر رسیدن‌ به‌ هدف‌های‌ جاوید انسانی‌ مبارزه‌ کند.

از نظر اسلام‌، روابط‌ خانوادگی‌ باید بر پایه‌ «مساوات‌ در حقوق‌ انسانی‌» استوار باشند. همه‌ افراد از زن‌ و مرد و کوچک‌و بزرگ‌ بشرند و باید به‌ طور مساوی‌ از حقوق‌ انسانیت‌ بهره‌مند گردند. یعنی‌ همه‌ جانشان‌ مقدس‌ و مالشان‌ مقدس‌ وآبرو و عرضشان‌ مقدس‌ بوده‌، کسی‌ هرگز حق‌ تجاوز به‌ آنها را ندارد. در موضوع‌ اجر و پاداش‌ نیز همه‌ همین‌گونه‌یکسانند. قرآن‌ اعلام‌ داشته‌ که‌:

«هرکس‌ کار نیکو کند، چه‌ زن‌ باشد یا مرد، به‌ او زندگی‌ پاکیزه‌ می‌بخشیم‌ و پاداش‌ نیکو می‌دهیم‌» (نحل‌: ۹۷).

 

اما از آنجا که‌ اسلام‌ همیشه‌ بر مبنای‌ فطرت‌ قدم‌ برداشته‌ و دستورات‌ و قوانین‌ خود را متکی‌ به‌ واقعیات‌ زندگی‌ کرده‌،هیچگاه‌ زن‌ و مرد را شبیه‌ هم‌ ندانسته‌ است‌. میان‌ طبایع‌ زن‌ و مرد تفاوت‌های‌ مهمی‌ وجود دارد و به‌ موجب‌ همین‌اصل‌ وظایف‌ هر یک‌ از آن‌ دو نیز با دیگری‌ فرق‌ دارد.

 اسلام‌ میان‌ زن‌ و مرد در دو مورد مهم‌ فرق‌ قایل‌ شده‌، یکی‌ ریاست‌ و دیگری‌ ارث‌ است‌.

 

الف‌ ـ ارث‌

نخست‌ درباره‌ ارث‌ که‌ موضوعی‌ اقتصادی‌ است‌، صحبت‌ کنیم‌، چه‌ مدعیان‌ علم‌ اقتصاد نسبت‌ به‌ اسلام‌ بدبین‌ شده‌،آن‌ را نظامی‌ «عقب‌ افتاده‌» و مستبد خوانده‌اند. اما اسلام‌ برای‌ زن‌ حقوقی‌ قایل‌ گردیده‌ که‌ هنوز خانمهای‌ دنیا در نقاط‌مختلف‌ گیتی‌ برای‌ بدست‌ آوردن‌ آن‌ حقوق‌، دست‌ و پا می‌کنند و کسی‌ هم‌ به‌ دادشان‌ نمی‌رسد!

منطق‌ اسلام‌ در باب‌ ارث‌ آنست‌ که‌ قرآن‌ می‌گوید:الذکر مثل‌ حظ‌ الاثنین‌(نساء: ۱۱).

«بهره‌ مرد برابر با بهره‌ دو زن‌ است‌».

و بسیار هم‌ حرف‌ صحیحی‌ است‌. زیرا مرد عهده‌دار هزینه‌ زندگی‌ است‌ و زن‌ در اسلام‌ هیچگاه‌ اجباری‌ ندارد که‌ نفقه‌بپردازد.

زن‌ حق‌ دارد که‌ اموال‌ شخصی‌ خود را هرجا که‌ مایل‌ باشد مصرف‌ کند. بنابراین‌، ظلم‌ و استبداد کجاست‌؟زن‌ از نظر حساب‌ اسلامی‌، ثلث‌ اموال‌ موروثه‌ را برای‌ مصرف‌ شخصی‌ خود برمی‌دارد و به‌ مرد نیز دو ثلث‌ دیگر رامی‌دهند ولی‌ بشرط‌ آنکه‌ مخارج‌ زن‌ و فرزند و سایر اعضای‌ خانواده‌ را متعهد گردد در این‌ صورت‌ وجداناً خود حساب‌کنید و بگویید که‌ برد با کیست‌ و به‌ کدامیک‌ سهم‌ بیشتری‌ اصابت‌ کرده‌ است‌؟

 مرد بی‌ زن‌، که‌ جز برای‌ خویشتن‌ خرجی‌ ندارد سخن‌ ما را باطل‌ نمی‌کند. چه‌ وی‌ بسیار در اقلیت‌ قرار گرفته‌ و ملاک‌قانونگذاری‌ همیشه‌ وضع‌ غالب‌ و رایج‌ جامعه‌ است‌.

به‌ هرحال‌، جریان‌ طبیعی‌ آن‌است‌ که‌ مرد مخارج‌ خانواده‌ خود را تکفل‌ کند و شاخص‌ترین‌ افراد خانواده‌ زن‌ می‌باشد.شوهر حق‌ ندارد که‌ در اموال‌ زن‌ بدون‌ اجازه‌ وی‌ تصرف‌ کند و زن‌ نیز هر اندازه‌ که‌ ثروت‌ داشته‌ باشد، باز مخارج‌زندگیش‌ را مرد می‌پردازد.

در مواردی‌ که‌ مرد هزینه‌ نپردازد و یا بنای‌ ستمگری‌ و تندی‌ با زن‌ بگذارد، زن‌ می‌تواند به‌ حاکم‌ شرع‌ شکایت‌ کند وسپس‌ حاکم‌ از شوهر التزام‌ نفقه‌ می‌گیرد و یا دستور جداییشان‌ را صادر می‌کند. با این‌ همه‌، آیا باز شبهه‌ای‌ درباره‌ «بهره‌مرد برابر با بهره‌ دو زن‌ است‌» از نظر بحث‌ اقتصادی‌، تبعیض‌ علیه‌ زن‌ بشمار می‌رود؟

ضمناً باید یادآور شویم‌ که‌ اینگونه‌ تفاوت‌ میان‌ زن‌ و مرد فقط‌ در باب‌ ارث‌ آمده‌، و اما در سایر امور اقتصادی‌، دیگرهیچ‌ فرقی‌ میان‌ آن‌ دو نیست‌ و مثلاً اگر کار مشابهی‌ انجام‌ دهند، هر دو دستمزد مساوی‌ خواهند گرفت‌. اسلام‌ میان‌دستمزد زن‌ و مرد و بهره‌های‌ تجاری‌ آنان‌ هیچ‌ تفاوتی‌ قایل‌ نگردیده‌ است‌. ولی‌ زنان‌ انگلستان‌ اکنون‌ که‌ ۱۴ قرن‌ از زمان‌اسلام‌ می‌گذرد برای‌ درک‌ چنین‌ مساواتی‌ دست‌ و پا می‌کنند!!

 

 

 

همه‌ دشمنان‌ مغرض‌ اسلام‌ و برخی‌ از مردم‌ عامی‌ مسلمان‌ چنین‌ پنداشته‌اند که‌ زن‌ در اسلام‌ به‌ نصف‌ مرد می‌ارزد.ولی‌ ما با حساب‌ عدد ثابت‌ کردیم‌ که‌ در باب‌ ارث‌ فرق‌ میان‌ آن‌ دو سطحی‌ بوده‌ و با در نظر داشتن‌ وظایف‌ مرد در باب‌پرداخت‌ هزینه‌ خانواده‌، کفه‌ زن‌ سنگینتر نیز شده‌ است‌.

اما دلیل‌ آنکه‌ چرا در باب‌ «دادرسی‌» شهادت‌ دو زن‌ با شهادت‌ یک‌ مرد برابر است‌، اینست‌ که‌ دادرس‌ در قضاوت‌ خودنیاز به‌ اطمینان‌ و وثوق‌ هرچه‌ بیشتر دارد. در حالی‌ که‌ زن‌ به‌ لحاظ‌ سرشت‌، موجودی‌ عاطفی‌ است‌، یعنی‌ طوری‌آفریده‌ شده‌ که‌ عواطف‌ و احساسات‌ بر وجودش‌ چیرگی‌ خاصی‌ دارد. از این‌رو احتمال‌ آن‌ می‌رود که‌ به‌ هنگام‌ شهادت‌عواملی‌ او را از مرز حقیقت‌ بلغزاند. پس‌ باید برای‌ تأیید شهادت‌ وی‌ زن‌ دیگری‌ اضافه‌ شود که‌ اگر اولی‌ لغزید، دومی‌ضعف‌ او را جبران‌ کند.

 

 ب‌ ـ ریاست‌ یا سرپرستی‌؟

کارهایی‌ که‌ میان‌ زن‌ و مرد مشترکست‌ بدون‌ شک‌ نیاز به‌ مدیریت‌ و سرپرستی‌ دارد.

در خانواده‌ یا مرد باید رئیس‌ باشد، یا زن‌، و یا هر دو. حالت‌ اخیر که‌ زن‌ و مرد مشترکاً حکمفرمای‌ خانواده‌ باشند،پذیرفتنش‌ بعید به‌ نظر می‌رسد. زیرا تجربه‌ ثابت‌ کرده‌ که‌ چون‌ دو رئیس‌ بر سر کاری‌ گماشته‌ شوند. میانشان‌ اختلافات‌شدیدی‌ رخ‌ داده‌ و نزاع‌ و کشمکش‌، آن‌ کار را به‌ بی‌نظمی‌ می‌کشاند. قرآن‌ در باب‌ توحید نیز به‌ این‌ قسمت‌ اشاره‌ کرده‌،می‌گوید: «اگر در آسمان‌ و زمین‌ خدایان‌ دیگری‌ وجود داشتند، قطعاً همه‌ جا به‌ تباهی‌ درمی‌افتاد».

پس‌ اگر درباره‌ خدایان‌ چنین‌ خطری‌ احتمال‌ دارد، درمورد افراد معمولی‌ احتمال‌ وقوعش‌ به‌ مراتب‌ بیشتر خواهد بود.روانشناسی‌ می‌گوید: کودکانی‌ که‌ در محیط‌ خانواده‌ ناظر زد و خوردهای‌ بی‌اساس‌ پدر و مادر هستند و همواره‌ ایشان‌ رابر سر ریاست‌ خانه‌ در نزاع‌ و مرافعه‌ می‌بینند، از نظر رشد عاطفی‌ نابسامان‌ ببارآمده‌، در ضمیرشان‌ هیجانهای‌ روانی‌عقده‌هایی‌ پدید می‌آورند.

بنابراین‌، نمی‌توان‌ زن‌ و مرد را با هم‌ رئیس‌ خانواده‌ قرارداد، رئیس‌ باید یکی‌ از آن‌ دو باشد: یا زن‌، یا مرد.

پیش‌ از آنکه‌ وارد بحث‌ شویم‌، نخست‌ پیش‌ خود حساب‌ کنیم‌ و ببینیم‌ کدام‌ یک‌ از این‌ دو عنصر بیشتر لیاقت‌ ریاست‌ وسرپرستی‌ خانواده‌ را دارد: «عقل‌» یا «عاطفه‌»؟

بی‌شک‌ جواب‌ خواهد گفت‌ که‌ «عقل‌». زیرا انفعالات‌ حاد عاطفی‌ آن‌ را تحت‌ تأثیر قرار نمی‌دهد و می‌تواند درباره‌ امورخوب‌ مطالعه‌ کند و شئون‌ زندگی‌ را تحت‌ بررسی‌ و تجزیه‌ و تحلیل‌ درآورد.

مرد با طبیعت‌ عقلانی‌ خویش‌ و با صلابت‌ اعصاب‌ و نیروی‌ مقاومتش‌ در برابر مشکلات‌، به‌ مراتب‌ بیش‌ از زن‌ آمادگی‌دارد که‌ رئیس‌ خانواده‌ گردد.

اگر می‌گویید: این‌ اختلاف‌ در زن‌ و مرد معلول‌ تربیت‌های‌ قدیمی‌ است‌ که‌ در ناخودآگاه‌ زن‌ نهفته‌ و احساسات‌ وی‌ راچنین‌ بارآورده‌ است‌، در جواب‌ خواهیم‌ گفت‌: لطفاً سری‌ به‌ آمریکا بزنید و ببینید که‌ با وجود مساوات‌ کاملی‌ که‌سالهاست‌ میان‌ زن‌ و مرد در کلیه‌ شئون‌ منظور شده‌ و به‌ زن‌ شخصیت‌ مستقلی‌ بخشیده‌اند، باز او بسراغ‌ مرد می‌رود واز بازوان‌ و حوصله‌ سرشار وی‌ در زندگی‌ مدد می‌گیرد.

زن‌ اگر از آغاز زندگی‌ زناشویی‌ «رئیس‌» خانه‌ شود، چون‌ هنوز با امور خسته‌ کننده‌ بچه‌داری‌ و تربیت‌ فرزندان‌ عادت‌پیدا نکرده‌، از زیر بار آنها شانه‌ تهی‌ می‌کند و برای‌ تحمل‌ اینگونه‌ زحمتها تمایل‌ و حوصله‌ای‌ از خود ابراز نمی‌دارد.

 

 

 

زن‌ باید با کمک‌ و صلاحدید مرد به‌ امور خانه‌داری‌ بپردازد. ریاست‌ مرد باید بر مبنای‌ تفاهم‌ و مهربانی‌ و دلسوزی‌ وکمک‌ باشد و مردانی‌ که‌ با زنان‌ خود کجرفتاری‌ و ستمگری‌ دارند، شدیداً مورد تنفر اسلام‌ و مبغوض‌ پروردگار هستند.پیغمبر اسلام‌ از مردان‌ تقاضای‌ مدارا نسبت‌ به‌ همسرشان‌ داشت‌ و حتی‌ می‌گفت‌ درباره‌ زن‌ ناسازگار نیز به‌ نرمی‌ رفتارکنند و حقوق‌ تأدیبی‌ خود را درباره‌شان‌ اجرا ننمایند.

اسلام‌ با اینگونه‌ تعلیمات‌ و نزاع‌ و کدورتها را از دل‌ می‌زداید و تفاهم‌ و دوستی‌ را  به‌جای‌ آن‌ می‌نشاند. حدیث‌می‌گوید: «بهترین‌ شما کسی‌ است‌ که‌ با زنش‌ بهتر رفتار می‌کند.»

 

ج – تعدد زوجات‌

 موضوع‌ تعدد زوجات‌ یکی‌ از اشکالهای‌ مهمی‌ است‌ که‌ اکنون‌ باید به‌ آن‌ بپردازیم‌. چه‌ اسلام‌ به‌ مرد اجازه‌ داده‌ که‌ «دو،سه‌، چهار» فانکحوا ماطالب‌ لکم‌ من‌ النساء مثنی‌ و ثلاث‌ و رباع‌، فان‌ خفتم‌ الا تعدلو فواحده‌ (نساء:۳) زن‌ بگیرد. ولی‌ البته‌ در صورت‌ ترس‌ از عدم‌ اجرای‌ عدالت‌، باید فقط‌ به‌ یک‌ زن‌ بسنده‌ کرد.تعدد زوجات‌ به‌ دلیل‌ یک‌ سلسله‌ امور ناگهانی‌ از قبیل‌ حوادث‌ جنگی‌ و غیره‌ تشریع‌ گردیده‌ است‌ و از این‌ گذشته‌،تجربه‌ ثابت‌ کرده‌ که‌ جسم‌ زن‌ در برابر میکروب‌ و امراض‌ کشنده‌ بیش‌ از مرد تاب‌ مقاومت‌ دارد. لذا همیشه‌ دیده‌ایم‌ که‌تعداد زنان‌ بیوه‌، بیش‌ از مردان‌ زن‌ مرده‌ بوده‌ است‌.

اگر در جامعه‌ای‌ تعادل‌ جمعیّت‌ به‌ هم‌ بخورد و تعداد زنان‌ بیش‌ از مردان‌ شود، تکلیف‌ چیست‌؟ چگونه‌ باید از عواقب‌شوم‌ و خطرناک‌ آن‌ جلوگیری‌ کرد؟ زن‌ با صرفنظر از مخارج‌ زندگی‌ ذاتاً به‌ مرد نیاز دارد. اگر در برخی‌ اجتماعات‌ زنها کار می‌کنند، باز نمی‌توان‌ منکر این‌ شد که‌ وی‌ هنوز به‌ مرد محتاج‌ است‌، احتیاجی‌ که‌ هرگز بر پایه‌ امور اقتصادی‌نمی‌باشد.

 

زن‌ که‌ از راه‌ مشروع‌ مردی‌ را در اختیار ندارد، ناچار است‌ برای‌ اطفای‌ شهوت‌ به‌ خلوتگاه‌ و تاریکیها پناه‌ ببرد. حتی‌ اگر اجتماع‌ آنقدر منحط‌ و پلید شده‌ که‌ به‌ زن‌ حق‌ شهوترانی‌ علنی‌ را داده‌ باشد، باز این‌ موضوع‌  به‌جای‌ خود باقی‌ است‌ که ‌زن‌ همیشه‌ علاقمند به‌ خانواده‌ و سامان‌ زندگی‌ شخصی‌ است‌. وی‌ مردی‌ را می‌خواهد که‌ با او زندگی‌ کند و در کنارش‌استقرار و آرامشی‌ احساس‌ کند. بنابراین‌، کدام‌ یک‌ از این‌ دو راه‌ بهتر است‌؟ آیا این‌ زن‌ را با خانم‌ دیگری‌ شریک‌ زندگی‌گردانیم‌، یا آنکه‌ در گذرگاه‌ مردها کمین‌ بگیرد و از هر عابری‌ تقاضای‌ اشباع‌ هوس‌ کند؟ در این‌ صورت‌، چه‌ زندگی‌ تلخ‌و ناگواری‌ خواهد داشت‌!

آری‌ با «هَوو» زندگی‌ کردن‌ خیلی‌ دشوار است‌، ولی‌ هرچه‌ باشد از بی‌تکلیفی‌ و بی‌سامانی‌ سختتر نیست‌، ما همیشه‌ناچاریم‌ که‌ زیان‌ بزرگتر را با زیان‌ کوچکتر مبادله‌ کنیم‌!

در شرایط‌ عادی‌ که‌ معمولاً تعداد زن‌ و مرد یکسانست‌، زن‌ زیادی‌ وجود ندارد تا از او بخواهیم‌ که‌ با زن‌ دیگر در زندگی‌شریک‌ گردد، و نه‌ خود او حاضر است‌ که‌ با وجود جوان‌ دیگر، بر سر هوو برود.

البته‌ ممکن‌ است‌ نقصان‌ تعداد مردان‌ واقعی‌ باشد یا حکمی‌. توضیح‌ آنکه‌ اگر مردی‌ مثلاً در امر معاش‌ لنگ‌ است‌ و یادر اثر بیماریهای‌ جسمی‌ یا روانی‌ قادر به‌ ازدواج‌ نمی‌باشد، او نیز حکم‌ معدومین‌ را دارد. برخی‌ از این‌ حالات‌ هنوز قابل‌ اصلاح‌ است‌ ولی‌ پاره‌ای‌ دیگر از قبیل‌ تلفات‌ جنگی‌ به‌ هیچ‌ وسیله‌ای‌ ممکن‌ نیست‌ علاجی‌ برای‌ آن‌ بیابیم‌. مگرآنکه‌ به‌ قانون‌ متوسل‌ شویم‌ و برای‌ تقلیل‌ حجم‌ زیانها، چاره‌ای‌ بیندیشیم‌.

دولت‌ آلمان‌ پس‌ از پایان‌ جنگ‌ که‌ عده‌ زیادی‌ از جوانان‌ خود را از دست‌ داده‌ بود، تصمیم‌ گرفت‌ که‌ قانونی‌ مبنی‌ برجواز تعدد زوجات‌ بگذارد. آنها مسلمان‌ نبودند ولی‌ فهمیدند که‌ اشکال‌ جدیدی‌ که‌ اخیراً با آن‌ روبرو شده‌اند، تنها ازهمین‌ راه‌ قابل‌ حل‌ می‌باشد.

 

 آری‌، آلمان‌ با این‌ تصمیم‌ نظر اسلام‌ را در باب‌ تعدد زوجات‌ تأیید کرد.در شرایط‌ عادی‌ که‌ تعداد زن‌ و مرد با هم‌ مساوی‌ است‌، حقوق‌ هر دو نیز یکسان‌ است‌. یعنی‌ همان‌ محدودیتی‌ که‌برای‌ زن‌ قایل‌ شده‌اند برای‌ مرد نیز می‌باشد. زیرا اسلام‌ در راه‌ ایجاد مساوات‌ خلقی‌ و روانی‌ از هر نظامی‌ بیشترکوشیده‌ است‌.

تمام‌ جوامع‌، مرد را در گناه‌ بی‌عفتی‌ کمتر از زن‌ مقصر می‌دانند و معتقدند که‌ مرد با این‌ عمل‌ خیانتی‌ نسبت‌ به‌ زن‌ وخانواده‌ خود نکرده‌ است‌. ولی‌ زن‌، برعکس‌، اثرگناه‌ را در وجود خویش‌ بارور ساخته‌ و سپس‌ به‌ شوهر خود وانمودمی‌کند که‌ بچه‌ مال‌ اوست‌. ولی‌ اسلام‌ هر دوی‌ آنها را از نظر گناه‌ مساوی‌ دانسته‌ و یک‌ حکم‌ مشترک‌ در مجازات‌برایشان‌ مقرر داشته‌ است‌. چه‌ اسلام‌ تنها به‌ جرم‌ نظر می‌افکند و دیگر با عواقب‌ آن‌ که‌ در اختیار و کنترل‌ زن‌ نیست‌ و نه‌مرد با شعور خود از آن‌ اجتناب‌ کرده‌، کاری‌ ندارد.

از این‌ بالاتر، دختر چندان‌ مقید نیست‌ که‌ جوانی‌ که‌ به‌ خواستگاریش‌ آمده‌ سابقه‌ بسیار پاک‌ و عفیفی‌ داشته‌ باشد، ولی‌جوان‌ حتماً می‌خواهد که‌ همسرش‌ کاملاً عفیف‌ و پاکدامن‌ باشد.

اما اسلام‌ زن‌ و مرد هر دو را به‌ یک‌ چشم‌ نگاه‌ کرده‌، در قرآن‌ با یک‌ لحن‌ یکسان‌ به‌ هر دو چنین‌ می‌گوید:«بگو به‌ مردان‌ مؤمن‌ که‌ چشمان‌ خود را از حرام‌ بپوشانند و دامن‌ خود را به‌ ناپاکی‌ نیالایند».

«بگو به‌ زنان‌ مؤمن‌ که‌ چشمان‌ خود را از حرام‌ بپوشانند و دامن‌ خود را به‌ ناپاکی‌ نیالایند». (نور:۳۰)

مرد زناکار نباید زن‌ عفیف‌ بگیرد: «مرد بی‌عفت‌ یا با زن‌ بدکاره‌ نکاح‌ می‌کند و یا با مشرک‌، زن‌ بی‌عفت‌ نیز یا زناکار به‌سراغش‌ می‌رود و یا مشرک‌ و اینها برای‌ مؤمنان‌ حرام‌ گردیده‌ است‌» (نور:۳).

در زمینه‌ این‌ تعالیم‌ زن‌ دیگر اطمینان‌ می‌یابد که‌ شوهرش‌ تاکنون‌ عفیف‌ و پاکدامن‌ و کناره‌گیر از انواع‌ پلیدیها بوده‌ وروح‌ و جسمش‌ را به‌ گناه‌ نیالوده‌ است‌.

حقیقت‌ مطلب‌ اینست‌ که‌ غربی‌ها در شرایط‌ خشن‌ مسیحیت‌ نه‌ تنها لطمه‌های‌ جسمی‌ می‌خورند، بلکه‌ مشکلات‌روانی‌ و عصبی‌ نیز آنان‌ را شدیداً می‌آزارد. تعالیم‌ مذهبی‌ که‌ بوسیله‌ روحانیون‌ مسیحی‌ به‌ آنان‌ القا می‌شد، سبب‌واپس‌زدگی‌ تمایلات‌ بشری‌ بود. و امراض‌ روانی‌ برای‌ مردم‌ ایجاد می‌کرد. از این‌رو آنان‌ تصمیم‌ گرفتند که‌ امراض‌ ونقاط‌ ضعف‌ خود را چاره‌ کنند، اما در این‌ مرحله‌ نیز با شکست‌ مواجه‌ گردیدند. یعنی‌ به‌جای‌ آنکه‌ موجبات‌ سلامتی‌اعصاب‌ و روان‌ را فراهم‌ آورند، به‌ عوامل‌ تحریک‌ شهوت‌ پرداخته‌، روز به‌ روز به‌ تعداد بیماران‌ روحی‌ بویژه‌ در آمریکاافزودند.

اما اسلام‌، راه‌ دیگری‌ در پیش‌ گرفته‌ است‌. اسلام‌ هرگز مانند تعالیم‌ مسیحی‌ احساس‌ و تمایلات‌ جنسی‌ را پلید نشمرده‌و به‌ کسی‌ اجازه‌ نداده‌ که‌ آنها را سرکوب‌ کند. اسلام‌ نمی‌گوید هرکس‌ که‌ دارای‌ چنین‌ احساسی‌ باشد سزاوار ملکوت‌خدا نخواهد بود. تمایل‌ جنسی‌ از نظر اسلام‌ جزء واقعیات‌ زندگی‌ بشر به‌ شمار آمده‌ و تمام‌ افراد مسلمان‌ نیز چنان‌ آن‌را پاک‌ تلقی‌ کرده‌اند که‌ به‌ هنگام‌ اجرای‌ غریزه‌، نام‌ خدا را بر زبان‌ جاری‌ می‌کنند.

اسلام‌ کارهایی‌ از قبیل‌ اسب‌دوانی‌، شنا، تیراندازی‌ و آموختن‌ فنون‌ نظامی‌، برای‌ جوانان‌ را پیش‌بینی‌ کرده‌ تا بدینوسیله‌نیروهای‌ انباشته‌ شده‌شان‌ به‌ کار افتد. جوان‌ احساس‌ خود را در این‌ نبردهای‌ مصنوعی‌ پرورش‌ می‌دهد. به‌ عقیده‌فروید که‌ ما نیز آن‌ را پذیرفته‌ایم‌، قوای‌ آدمی‌ مانند ظروف‌ مرتبطه‌ای‌ به‌ همدیگر متصلند و هرگاه‌ زیر آب‌ یکی‌ از آنها رابزنی‌، بقیه‌ نیز تفریغ‌ می‌گردند.

اولیای‌ مدارس‌ باید بسیار مراقب‌ دانش‌آموزان‌ جوان‌ باشند و ورزش‌های‌ بدنی‌ و آموزش‌ نظامی‌ را جزء برنامه‌های‌ آنان‌قرار بدهند.

 

 

 

همچنین‌ در مدرسه‌ باید به‌ دختران‌ کارهای‌ خانه‌داری‌ و تربیت‌ فرزند را یاد بدهند. چه‌ آنان‌ در زمانی‌ که‌ تحت‌ تربیت‌قرار گرفته‌اند از افکار شهوانی‌ و ناراحتی‌های‌ جنسی‌ منصرف‌ شده‌، خود را به‌ آرمان‌ زندگی‌ آتیه‌ سرگرم‌ می‌کنند.خانه‌داری‌ باید یکی‌ از مواد بسیار مهم‌ درسی‌ دختران‌ به‌ شمار رود و تمام‌ دوشیزگان‌ بدون‌ استثنا آن‌ را بیاموزند.

در جامعه‌ اسلامی‌ نباید عوامل‌ تهییج‌ شهوات‌ شیوع‌ داشته‌ باشد. مسلمانان‌ حق‌ ندارند در محیط‌ خود مجلات‌ فاسد وعکسهای‌ زشت‌ و منافی‌ با عفت‌ عمومی‌ انتشار دهند. محافل‌ عیش‌ و نوش‌، مجالس‌ رقص‌، شهوترانی‌ دسته‌جمعی‌،سینماهای‌ شرم‌آور همه‌ ممنوع‌ هستند.

بدیهی‌است‌ اگر در اجتماعی‌ از اینگونه‌ عوامل‌ مهیج‌ جلوگیری‌ شود، مفاسد شهوت‌ نیز نا حد زیادی‌ از میان‌ می‌رود.

اسلام‌ که‌ از سرکوبی‌ تمایلات‌ غریزی‌ احتراز نموده‌، هم‌ محدودیت‌ جنسی‌ را به‌ زمان‌ معینی‌ محدود کرده‌، و هم‌ جوان‌بالغ‌ را به‌ کارهای‌ فنی‌ و نظامی‌ سرگرم‌ ساخته‌ و تمام‌ عوامل‌ تحریک‌ شهوات‌ را از انظار مردم‌ به‌ دور نگاه‌ داشته‌… با این‌همه‌ هنوز فراموش‌ نکرده‌ است‌ که‌ این‌ اقدامات‌، غذای‌ اصلی‌ غریزه‌ را تأمین‌ نمی‌کند. اینها مسکن‌ در برابر تندی‌ وحرارت‌ شهوتند و فقط‌ می‌توان‌ برای‌ زمانی‌ موقت‌ از آنها استفاده‌ کرد. چاره‌ اساسی‌ در ازدواج‌ است‌. پس‌ اسلام‌ باب‌زناشویی‌ را گشوده‌ و جوانان‌ را با تأکید بسوی‌ آن‌ فراخوانده‌ است‌.

بشر در گذشته‌ و حال‌، هرچه‌ اندیشیده‌ هرگز برای‌ حل‌ مشکل‌ جوانان‌ بهتر از این‌ راهی‌ پیدا نکرده‌ است‌. زیرا: ازدواج‌نیروهای‌ تراکم‌ یافته‌ شهوت‌ را در مجرای‌ صحیحی‌ بکار می‌اندازد و آتش‌ دل‌ را تسکین‌ می‌دهد. ازدواج‌ آدمی‌ را باهدف‌های‌ عالی‌ زندگی‌ آشنا می‌سازد و افکار وی‌ را از اسارت‌ شهوت‌ بیرون‌ می‌آورد. به‌ همین‌ نظر اسلام‌ در اولین‌فرصت‌ از جوانان‌ خواسته‌ که‌ برای‌ خود خانواده‌ و زندگی‌ زناشویی‌ تشکیل‌ بدهند و این‌ یگانه‌ راهیست‌ که‌ مشکلات‌جنسی‌ را برای‌ ما حل‌ کرده‌ و ارتکاب‌ جرایم‌ و انواع‌ هرزگی‌ها را از بین‌ می‌برد.

تذکر این‌ نکته‌ لازم‌ است‌ که‌ اسلام‌ برای‌ ما قوانینی‌ جزیی‌ و پراکنده‌ نیاورده‌ است‌. اسلام‌ مجموعه‌ای‌ کامل‌است‌ که‌ درسیستم‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ خوب‌ به‌ نیازمندی‌های‌ فردی‌ و اجتماعی‌ دقیقاً پاسخ‌ داده‌.

اکنون‌ اگر مردم‌ به‌ راستی‌ خواهان‌ نظم‌ زندگی‌ خود هستند، باید همه‌ تعالیم‌ او را به‌ کار ببندند و مو به‌ مو در تمام‌ مراحل‌زندگی‌ از قوانین‌ حکیمانه‌ او پیروی‌ کنند، آنگاه‌ ببینند آیا باز جای‌ ابهامی‌ باقی‌ می‌ماند؟

اشکال‌ کار ما مسلمانان‌ اینست‌ که‌ نیمه‌ مسلمان‌ و نیمه‌ غربی‌ شده‌ایم‌ و متحیریم‌ که‌ در این‌ میان‌ جانب‌ کدامیک‌ از آن‌ دورا بگیریم‌!

ساعت‌ شما اگر خراب‌ شود فنری‌ از جنس‌ خودش‌ برای‌ آن‌ تهیه‌ می‌کنید، ولی‌ اگر فنر دیگری‌ آورید، هر قدر محکم‌ ودقیق‌ هم‌ باشد باز ساعت‌ شما را اصلاح‌ نمی‌کند، در اینجا مجبورید که‌ ساختمان‌ این‌ ساعت‌ را به‌ هم‌ زده‌ و از نوسازمانی‌ متناسب‌ با فنر جدید درست‌ کنید.

 

همچنین‌ اگر سیستم‌ اقتصادی‌ غرب‌ در محیط‌ مسلمانان‌ وضع‌ را مختل‌ ساخته‌ و مفاسد اخلاقی‌ و اجتماعی‌ ببارآورد، نباید اسلام‌ را مقصر بدانیم‌ و بگوییم‌ که‌ این‌ دین‌ به‌ درد زندگی‌ ما نمی‌خورد و اوضاع‌ کنونی‌ اقتصادیمان‌ با آن‌مطابقت‌ ندارد. بلکه‌ باید بگوییم‌ که‌ رسوم‌ و آداب‌ ما از حدود اسلامی‌ خارج‌ گردیده‌ و برای‌ آنها دیگر نباید ابزاراسلامی‌ را بکار ببریم‌. اگر باور کرده‌ایم‌ که‌ صحیحترین‌ نظام‌ روی‌ زمین‌، نظام‌ اسلامی‌ است‌ باید بکوشیم‌ تا مسلمان‌واقعی‌ گردیم‌.

نظام‌ مادی‌ غرب‌ که‌ غرور و خودخواهی‌ را حتی‌ در میان‌ افراد یک‌ خانواده‌ نیز تقویت‌ می‌کند و ذره‌ای‌ عاطفه‌ و گذشت‌برایشان‌ باقی‌ نگذاشته‌، لازمه‌اش‌ اینست‌ که‌ فرزند به‌ مجرد آنکه‌ به‌ سن‌ معینی‌ برسد از حقوق‌ فرزندی‌ محروم‌ شود وثروت‌ سرشار پدر حتی‌ در موانع‌ اضطرار و تنگدستی‌ نیز به‌ کمکش‌ نشتابند.

در نظام‌ اسلامی‌ که‌ روح‌ تعاون‌ و کمک‌ در قالب‌ آدمیان‌ دمیده‌ شده‌، چنین‌ خشونتها وجود ندارد. پدر درباره‌ فرزندانش ‌کمال‌ مراقبت‌ را دارد و از ایشان‌ به‌ گونه‌ای‌ حمایت‌ می‌کند که‌ خودشان‌ رفته‌رفته‌ رشد کنند و کار مناسبی‌ بیابند. آنگاه‌ به‌پاس‌ این‌ کمک‌ فرزند نیز موظف‌ است‌ که‌ چون‌ والدین‌ پیر شدند و گرد سپید کهولت‌ بر سر و رویشان‌ پاشیده‌ شد، آنان‌را در پناه‌ خود گیرد و پذیرایی‌ صمیمانه‌ای‌ درباره‌شان‌ انجام‌ دهد.

بنابراین‌، دیگر جوان‌ معذور نیست‌ که‌ در آغاز جوانی‌ ازدواج‌ نکند، چه‌ تا زمانی‌ که‌ کاملاً استقلال‌ نیافته‌ دست‌ حمایت‌پدر از او پشتیبانی‌ می‌کند. کسانی‌ که‌ بما می‌گویند جوان‌ تحت‌ این‌ شرایط‌ تنبل‌ و بی‌اراده‌ بار می‌آید، از بخش‌ مهمی‌ ازانگیزه‌های‌ روانی‌ چشم‌ پوشیده‌ و نمی‌دانند که‌ هیچ‌ چیز در نظر جوان‌ پسندیده‌تر از این‌ نمی‌باشد که‌ حتی‌ با وجودداشتن‌ پدر ثروتمند، باز از دسترنج‌ خود زندگیش‌ را تأمین‌ کند.

البته‌ اشرف‌ زادگان‌ تن‌پرور از این‌ حساب‌ مستثنی‌ هستند، زیرا روش‌ اشرافیت‌ آنان‌ را چنین‌ سست‌ و فرومایه‌ پرورده‌ واسلام‌ نیز با تشکیلات‌ وسیع‌ خود بر ضد آن‌ برخاسته‌ است‌.

در محیطی‌ که‌ اسلام‌ بر آن‌ سایه‌ می‌افکند، جوان‌ از ترس‌ فقر و بی‌چیزی‌ از ازدواج‌ نمی‌رمد. زیرا در آنجا ثروت‌ میان‌همه‌ توزیع‌ شده‌ و همگان‌ از عدالت‌ اقتصادی‌ برخوردار هستند. بعلاوه‌، حکومت‌ اسلامی‌ در مورد اموال‌ اختیارات‌تامی‌ دارد. مثلاً عمر دستور می‌داد که‌ زیادی‌ اموال‌ ثروتمندان‌ را به‌ فقرا ببخشند تا توازن‌ اقتصادی‌ بوجود آید.

همچنین‌ دولت‌ اسلامی‌ موظف‌ است‌ برای‌ افراد ضعیفی‌ که‌ از عهده‌ مخارج‌ ازدواج‌ برنمی‌آیند وسایل‌ عروسی‌ رافراهم‌ کند. چه‌ با این‌ عمل‌ بخش‌ مهمی‌ از مفاسد اخلاقی‌ ریشه‌کن‌ گردیده‌، جان‌ مردم‌ از آلودگیها می‌رهد.

پس‌ معلوم‌ شد که‌ در محیط‌ اسلامی‌ موضوع‌ اقتصاد مانع‌ امر زناشویی‌ نخواهد بود.

در کنار مشکلات‌ اقتصادی‌، در امر زناشویی‌ با مسایل‌ روانی‌ نیز مواجه‌ هستیم‌.

گفته‌ می‌شود که‌ جوان‌ قادر نیست‌ ادامه‌ تحصیل‌ و امر زناشویی‌ را با هم‌ جمع‌ کند. لذا یک‌ جوان‌ غربی‌ هم‌ درس‌می‌خواند و هم‌ برای‌ رهایی‌ از ناراحتی‌های‌ روانی‌ با دختران‌ روابط‌ «عاشقانه‌» برقرار کرده‌ از مزایای‌ جنسی‌ بهره‌مندمی‌گردد. آیا مگر این‌ کار با ازدواج‌ فرق‌ دارد؟ ازدواج‌ عیناً همین‌ کارهاست‌ که‌ رنگ‌ قانون‌ به‌ خود گرفته‌ است‌.

بهانه‌ آنان‌ شاید این‌ باشد که‌ زایمان‌ و تولید نسل‌ مزاحم‌ تحصیل‌ است‌. در حالی‌ که‌ آنان‌ می‌توانند طبق‌ دستورهای‌جدید بهداشتی‌ آن‌ را به‌ تأخیر بیندازند و این‌ کار از نظر اسلام‌ نیز ممنوع‌ نگردیده‌ است‌.

***

در فراخنای‌ شگرف‌ اسلام‌، معمای‌ مسایل‌ جنسی‌ به‌ آسانی‌ حل‌ گردیده‌ است‌! به‌ طوری‌ که‌ موجب‌ تسکین‌ اعصاب‌افراد گشته‌ و جامعه‌ نیز از زیانهای‌ ناشی‌ از ارتکاب‌ جرایمشان‌ محفوظ‌ می‌ماند.

همچنین‌ انسان‌ از محدودیتها و قیود جهان‌ ضرورتها رها گردیده‌، مهیا می‌شود تا در فضای‌ باز روان‌ و مشاعر، به‌ سوی‌هدف‌های‌ عالی‌ زندگی‌ پر و بال‌ بگشاید…

انسان‌ در چنین‌ حالتی‌ سزاوار کرامت‌ و تعظیم‌ است‌ و باید در زمین‌ سروری‌ کند و با آسمان‌ نیز ارتباط‌ معنوی‌ داشته‌باشد.

——————————————————–

منبع : اسلام و نابسامانی روشنکفران

مولف : محمد قطب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا