جوانان

جدّیت و کوشش

جدّیت و کوشش / استاد عمرو خالد

تغییر در نفوس

پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «شش چیز را از نفس خود برایم ضمانت کنید، تا من نیز برای شما (ورود) به بهشت را ضمانت کنم:

۱. وقتی که وعده دادید وفا کنید؛

۲. هرگاه سخن گفتید راست بگویید؛

۳. هرگاه امانتی را به شما سپردند (حق) آن را ادا کنید؛

۴. شرمگاه های خود را ( از زنا) محافظت کنید؛

۵. چشم های خود را (از نگاه های حرام) باز دارید ؛

۶. صله ی رحم را به جای آورید».[۱]

خواننده گرامی! این مسایل مربوط به تغییر نفوس هستند و منظور آن حضرت این است که شما در خصوص آن شش مورد به من تعهد و تضمین بدهید تا من هم ورود شما را به بهشت ضمانت کنم. یکی از صالحان سخنی بسیار مهم در مورد این موضوع بیان نموده است :«ای مردم! اولین میدان مبارزه، نفس شماست، اگر شما در آن پیروز شدید سپس می توانید بر دیگران هم پیرزو شوید، اما اگر در مقابل نفس خود شکست خوردید در برابر دیگران هم عاجز و ضعیف خواهید بود.» آیا این سخن صحیح نیست؟ (إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ ).[۲]

سپ مهیا شوید و دست هایتان را در دست من بگذارید و وعده دهید که در خود تغییر ایجاد می کنید، و بدانید که اکنون خداوند بر ما حاضر و ناظر است.

استراتژی تغییر

به زودی از استراتژی و فنون تغییر در خصوص امت اسلامی و قیام آن برای ایجاد تغییر سخن خواهیم گفت، هر بار که یکی از دردهای این امت را بیان خواهیم نمود، می گوییم: رفع آن دردها ضروری است و ما باید همگی با هم در پی چاره جویی باشیم و به وظایف خود در قبال این امت، به سرعت جامه ی عمل بپوشانیم.

ما درباره ی نقش جوانان در این تغییر سرنوشت و جدیت و تلاش برای ایجاد تغییر در سخن خواهیم گفت، همان گونه که از احساس مسئولیت و مثبت بودن سخن راندیم و آن را در مقابل منفی گرایی و انفعالی بودن قرار دادیم. اکنون از جدیت و تلاش یعنی نقطه مقابل بی ثباتی و سستی سخن خواهیم گفت.

من از این که این کلمات را چنین صریح و بی پرده بیان می کنم پوزش می طلبم؛ اما این ها حقایقی هستند که در میان امت ما انتشار یافته اند و تا زمانی که در وجود جوانان ما موجود باشند، ایجاد تغییر و اصلاح حال امت کاری بس دشوار است.

سستی و بی توجهی، پوچی و لوس بودن، سهل انگاری و لاابالی گری و عدم تلاش و جدیت و … مترادف هایی برای کلمه ی مدنظر من هستند، ولی من از تکرار آن ها احساس شرمندگی می کنم.

بزرگ ترین سرمایه ی امت ما جوانان هستند

ای جوانان امت اسلامی بیدار و آگاه باشید؛ اگر بپرسید که چرا ما را مورد خطاب قرار می دهید؟ در جواب می گویم: امروز در جوامع شرقی تقریبا" جوانان هفتاد درصد جمعیت را تشکیل می دهند، اما در غرب جوانان سی درصد جامعه را به خود اختصاص داده اند؛ آیا می دانید مفهوم این تفاوت چیست؟ نشاط و سرزندگی در قرن آینده مختص به جوامع اسلامی خواهد بود، چرا که ما بیشترین تعداد جوانان و تحرک و پویایی را خواهیم داشت. اما آیا می دانید که ما از چه چیزی نگرانیم؟ نگرانی ما از این است که آن ۳۰ درصد غرب از این ۷۰ درصد جوانان ما فعال تر و جدی تر باشند. ۷۰ درصد در مقابل ۳۰ درصد، عدد بسیار زیادی است، اما با چه راه حلی می توان از شکست جلوگیری نمود؟ این مطلب بسیار مهم است؛ چرا که ما می خواهیم امتی سازنده و پویا بنیان نهیم. اگر هم بپرسید که چرا جوانان تا این اندازه اهمیت دارند؟ در جواب باید گفت که: کودکی سن صحت و سلامتی است، اما تعقل و اندیشه در آن زیاد نیست و کهولت و پیری دوران حکمت و عقل است، لیکن هیچ نیرویی برای افراد مسن باقی نمانده است؛ پس چه کسی اندیشه و عقل و توان و نیرو را با هم داراست؟ فقط شما جوانان هستید که هر دو نعمت خداوندی را در وجود خود دارید. به راستی امت اسلامی ما غیر از مقدار معینی ذخایر نفتی (پایان پذیر ) و تعداد محدودی اماکن توریستی چه سرمایه ی دیگری در اختیار دارد؟! بزرگ ترین سرمایه ی امت اسلامی ما فقط جوانان است.

ملت ها با جوانانشان ارزیابی می شوند

ارزش و پایداری جامعه وابسته به جوانان است؛ جامعه شناسان قادرند که تعیین کنند کدام دولت تا چه زمانی مقاوم و پایدار خواهد بود، یا چه زمانی سقوط خواهد کرد؟ مثلا" به شما می گویند: این حکومت پس از بیست و دو سال سقوط خواهد کرد. چگونه می دانند؟ آیا آن ها پیشگویی می کنند؟ خیر، آن ها فقط محاسبه می کنند. و اگر خواهید گفت: وسیله و معیار آن ها در این پیش بینی ها چیست؟ در جواب می گوییم: ملاک و معیار آن ها در این امر جدیت و تلاش افراد آن جامعه بریا تغییر سرنوشتشان است. آیا می دانید که جامعه شناسان برای انجام چنین محاسباتی ابتدا چه کاری انجام می دهند؟ آن ها ابتدا به دانشگاه ها و سایر اماکن فرهنگی می روند و اهتمام و تلاش جوانان آن جامعه را مورد بررسی قرار داده و در خصوص آرزوها و اهداف آن ها در زندگی، اطلاعات دقیقی را ثبت می نمایند و در پایان به عنوان مثال نتیجه می گیرند که این حکومت صد سال بیشتر عمر نمی کند و سپس ساقط می شود، چرا؟ چون اهتمام و تلاش جوانان آن جامعه بسیار ناچیز و بی اهمیت بوده است؛ مثلا" نهایت همت و تلاش جوانان آن ها این بوده که دختران جوان را بشناسند و با آنان رابطه داشته باشند! و این عادت در زمینه ی ایجاد تغییر و دگرگون نمودن جامعه هیچ اهمیتی ندارد و خداوند هیچ تغییری در سرنوشت آن ها ایجاد نخواهد کرد، چرا که (إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ )[۳] . پس در این مهلت هیچ نهضت و حرکتی رخ نخواهد داد.

پس ای جوانان عزیز، اکنون برخیزید و برای خود شعاری ارزشمند برگزیده و آن را به جهانیان اعلام نمایید و بگویید که ما می توانیم تغییر ایجاد کنیم.

آیا می دانید آن چه که امروزه جامعه شناسان انجام می دهند، در هزار و چهار صد سال قبل هم انجام می شد؟! می پرسید چگونه؟ پس گوش کن! آیا می دانید که چگونه تمدن «اندلس اسلامی» سقوط کرد و به «اسپانیای کاتولیک»امروزی مبدل گردید؟ مسلمانان هشتصد سال بر اندلس فرمانروایی کردند، اما چگونه پرتقالی ها توانستند که مسلمانان را از اسپانیا بیرون برانند؟ در ابتدا آن ها پیش از فرستادن لشکر خود، به سنجیدن توان مسلمانان پرداختند؛ پرتقالی ها جاسوسانی به اندلس روانه کردند تا اهتمام و تلاش جوانان آن دیار را آزموده و آنان را منحرف و متفرق نمایند و سپس گزارش کار خود را به فرماندهان ارسال کنند؛ همان کاری که امروز جامعه شناسان و سیاستمداران غربی انجام می دهند.

آیا اکنون به این یقین رسیده اید که هدف اصلی دشمنان ما جوانانمان است؟ از شما می خواهیم که بیدار شوید و خطر را کاملا" جدی بدانید. ای جوانان امت اسلامی! آن چه که    از شما انتظار داریم فقط جدیت و تلاش و احساس مسئولیت است.

جاسوسان پرتقالی می خواستند جوانان اندلس را منحرف نمایند و میان آن ها تفرقه بیندازند، اما وضعیت جوانان آن سرزمین را این گونه یافتند؛ جوانی به دیگری می گفت: من کتاب «صحیح بخاری شریف» را بهتر و بیشتر از تو حفظ کرده ام، و آن دیگری به خود می بالید و می گفت: من حل معادلات شیمیایی را بهتر از تو می دانم، سومی با افتخار می گفت: آیا کسی حاضر است که در سوار کاری با من مسابقه دهد؟ جاسوسان با شنیدن این سخنان و درک تلاش و همت جوانان مسلمان به اربابان پرتقالی خود چنین گزارش کردند: برگردید، اکنون وقت ورود به سرزمین اندلس نیست. جاسوسان هر روز مسابقات و افتخارات جوانان مسلمان را در شعر، ادبیات و … مشاهده می کردند، و هم چنان فرماندهان را از حمله به اندلس برحذر می داشتند، تا اینکه روزی جوانی اندلسی را در حال گریه کردن یافتند، از او علت گریه اش را پرسیدند و او در جواب گفت: دختری که او را دوست می داشتم مرا ترک کرده است. جاسوسان به سرعت بازگشتند و به پرتقالی ها گفتند: اکنون وقت ورود به اندلس است.

براردان عزیز، آیا می بینید که پس از هشتصد سال چگونه با تلاش سه یا چهار ماهه، ما را از اندلس بیرون راندند؟ با اهتمام جوانانشان و سستی جوانانمان توانستند بدان هدف دست یابند و چه سختی صادق تر از این کلام خداوند متعال است که می فرماید:

( وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ).[۴]

« و ما ( با این تحریم ) بر آنان ستم نکرده‌ایم و بلکه ایشان ( به سبب ظلم و جلوگیری از راه خدا و دریافت ربا و خوردن مال مردم ) به خویشتن ستم روا داشته‌اند .»

عزیزان، ما در بسیاری از امور ضروری تلاش و جدیت لازم را انجام نمی دهیم. گمان نکنید که این سخن ما منفی نگری و بداندیشی است، و من معنویت بسیاری از جوانان را نادیده می گیرم؛ بلکه من می دانم که تعداد آنان که هوشیار و آگاه بوده و به انجام وظایف خود قیام می کنند بسیار زیاد است؛ اما باور کنید تعداد آنان که جدیت و تلاش را در امور خود ندارند و نسبت به هر چیزی لاابالی و بی توجه اند، کم نیستند و بر ماست که خطر این مسأله را به دقت مورد توجه قرار دهیم.

عدم جدیت ناشی از چیست؟

خواننده ی گرامی! جوانی که تمام سال را به بازی و سرگرمی های بیهوده مشغول می شود و هنگام امتحان تقلب و نیرنگ را به کار می گیرد، فردی جدی و فعال محسوب نمی شود و چنین شیوه ای نهایت تنبلی و سستی و ضعف به شمار می رود؛ وقتی هم که به او بگویی چرا این چنین می کنی؟ در جواب می گوید: بیش از نیمی از فارغ التحصیلان دانشگاه ها در پیاده روها بیکار و سرگردان هستند!

پس چگونه می توان به پیروزی و سرافرازی این چنین جامعه ای امیدوار بود؟! معلمان و مدرسانی هم که در سطوح مختلف با کمک به دانش آموزان، آنان را می فریبند، نقشی بسیار مؤثر در تسریع این انحطاط و سقوط دارند؛ چرا که با این کار نسلی تنبل، بی قید و سست عنصر را می پرورانند.

مسئولان هم خود در نوشتن تقلب و درآوردن آن به سر جلسه ی امتحان به فرزندانشان کمک می کنند و می پرسند: آیا این امت به پیروزی و سربلندی خواهید رسید؟ باید در جواب آن ها گفت: چگونه این امت به سربلندی و عزت خواهد رسید، در حالی که ما زندگیمان را با تقلب و دروغ آغاز کنیم؟!

این فقط یک نمونه ی کوچک از عدم جدیت و سستی جوانان است. نمونه ای دیگر دخترانی هستند که امروزه نهایت همتشان فقط پوشیدن لباس تنگ و بدن نما و آرایش و فرم دادن به موهای سرشان است، تا جوانان را مفتون و منحرف نمایند. یا پسران جوانی که کارشان فقط رفتن به باشگاه های بدن سازی و فرم دادن ماهیچه ها و اندام های بدن است، نه به منظور تقویت جسم جهت مبارزه با دشمنان دین و ملت(که امری پسندیده و لازم است)، بلکه برای به انحراف کشانیدن دختران جوان!

تصور کنید جوانان بسیاری وجود دارند که از طریق کانال های ماهواره ای و اینترنت فقط به دنبال یافتن دوست پسر و دوست دختر هستند، شب و روز در پی فرستادن پیام های الکترونیکی دوستت دارم و … و یا انجام کارهای غیر معقول دیگری هستند. ما اکنون در خصوص مشروع یا نامشروع بودن این روابط سخن نمی گوییم، بلکه از قضیه ای بسیار حیاتی و مهم تر یعنی نابودی و مرگ جامعه ی اسلامی و یا از بین رفتن ارزش های دینی صحبت می کنیم.

ای جوانان عزیز! آیا معقول است که ما بدترین عادت و زشت ترین رفتارهای غریبان را تقلید کنیم؟ و بهترین چیزی که آن ها دارند یعنی جدیت و تلاش را رها کنیم؟ چرا باید فقط جنبه های منفی فرهنگ غرب را بگیریم و از تقلید خوبی هایشان خودداری کنیم؟

نمونه ای دیگر از لاابالی گری و عدم جدیت، شرکت در مجالس رقص و آواز خوانی ها و جشن های تولد است که اختلاط و روابط نامشروع و بی بند و باری در آن ها به وفور مشاهده می شود.

یک بار خلیفه ی دوم عمر فاروق (رض) جوانی را در بازار مشاهده کرد که با کرشمه و ناز و حرکاتی سبک و جلف راه می رفت، فورا" به او می گفت: آیا مریض هستی؟ جوان گفت: خیر، ای امیر المؤمنین. آن حضرت او را هشدار داد و فرمود: ما دوست نداریم و راضی نیستیم که جوانان و مردان امت محمد (ص) این گونه راه بروند.

امروزه می بینیم که دختران از این که به دوستانشان بگویند در خانه به مادرشان کمک می کنند، احساس خجالت می کنند و تمامی همت آن ها در این مصروف است که این انگشتر ساخت کدام کشور است؟ یا مارک این پیراهن چیست؟

تا زمانی که وضعیت غالب جوانان ما این گونه است، هیچ حرکتی ار ملت ما سر نخواهد زد. امروز دخترانی را می بینیم که بیشتر اوقات خود را به گفتگوی اینترنتی (چت chat) مشغول می شوند، تا با جوانان آشنایی پیدا کرده و آن ها را از راه به در نمایند. این عادات و اخلاق بد، نابود کننده ی کیان جامعه اند.

ای جوانان مسلمان، جدیت و تلاش شما مصروف چیست؟ برادران عزیز، من از این که نمونه هایی چنین دردآور و ناراحت کننده را برای شما بازگو می کنم بسیار متأسفم، اما این ها حقایق موجود در جامعه ی ماست. من نمی گویم که تمامی جوانان این چنین هستند، بلکه می بینیم جوانانی هم آگاه و هوشیار هستند، لیکن بعضی از آن ها نیازمند کسی هستند که دست آن را گرفته و به آن ها بگوید: این کار را انجام ندهید.

دوستان و سروران گرامی، اسلام ما نظامی بسیار بزرگ و زیباست که ایرادی در آن وجود ندارد، بلکه تمام عیب ها از وجود ماست.

بیایید به دنیای غرب بنگریم که چگونه حرکت می کند: «آلمان» پس از جنگ چگونه بازسازی شد و چه کسانی در پیشرفت آن کشور دخالت داشتند؟ «ژاپن» پس از جنگ ویرانگر چگونه بازسازی شد؟ چه کسانی در بازسازی «لبنان» شرکت کردند؟ مگر جوانان تلاشگر و جدی نبودند که این کشورها را دوباره آباد کردند؟

خانم «مارگارت تاچر» (نخست وزیر اسبق انگلیس) – صرف نظر از شخصیت و عقایدش – در خلال جنگ با آرژانتین مدت چهار سال لباس تیره پوشید. موضوع سخن ما خوبی و بدی کار او نیست، بلکه من می خواهم شما، جدیت و تلاش او ملتش را در انجام امور تصور کنید، من می خواهم به شما بگویم: در کارهایتان جدی باشید و به هر کاری اهمیتی در خور آن بدهید. روی سخن من با جوانان است که سرمایه ی این امت هستند.

بیایید تا از پیامبر اکرم (ص) و یاران باوفای او (رض) جدیت و تلاش را بیاموزیم

در واقع من می خواهم نمونه هایی از تلاش و جدیت پیامبر (ص) و اصحاب کرام او را برای شما بیان کنم تا آن ها را الگو قرار داده و از آن ها جدیت و مداومت را بیاموزید. پیامبر اکرم (ص) را بنگرید که در ابتدای دعوت خود در مکه، به عمویش گفت: «ای عموی من، به خدا سوگند ارگ خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند تا از دین خود (و دعوت به آن) دست بردارم، هرگز آن را رها نخواهم کرد، تا خداوند آن را آشکار کند( و من به پیروزی دست یابم ) یا این که در این راه از بین بروم».[۵]

خداوند به پیامبر خود حضرت یحیی (ع) فرمود:

(‏ یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً ‏).[۶]

«ای یحیی ! کتاب ( تورات ) را با قوّت و ( قدرتِ هرچه تمام‌تر ) برگیر ( و با جدّ و جهدِ هرچه بیشتر بدان عمل کن ) . ما در کودکی بدو بینش ( دینی و فهم احکام الهی موجود در تورات ) دادیم .»

پیامبر خدا حضرت ابراهیم (ع) را نظاره کن که هنگام شکستن بت ها چند سال داشت؟

(‏ قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ ‏).[۷]

« ( برخی ) گفتند : جوانی از ( مخالفت با ) بتها سخن می‌گفت که بدو ابراهیم می‌گویند.»

مگر سن جوانی (فتی) چند سال است؟ غالبا" 16 سال یا مقداری بیشتر.

به اصحاب کهف بنگرید که هنگام برخورد با تمامی آن مشکلات در سن ۱۶ یا ۱۷ سالگی بوده اند، چرا که قرآن درباره ی آن ها می فرماید:

(إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ).[۸]

«ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند ، و ما بر ( یقین و ) هدایتشان افزوده بودیم.»

ای جوانان مسلمان، کاملا" هوشیار باشید که یحیی (ع) کودکی بیش نبود که به پیامبری رسید؛ ابراهیم (ع) در جوانی بت ها را شکست؛ اصحاب کهف جوانانی مصمم و جدی بودند و … مقصودم این است که عمر مفید برای انجام وظایف مهم و کارهای بزرگ، زیر بیست سال است. باید جدیت و تلاش را از کودکی و نوجوانی آغاز کرد.

چهل سال برای تغییر یک نسل فرصتی مناسب است

خواننده ی گرامی! در کلام خداوند آیاتی همچون (یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ …) که مسأله ی جدیت را به ما یادآوری می کنند، کم نیستند، قرآن کریم از بنی اسرائیل سخن می گوید، آن گاه که موسی (ع) به آن ها فرمود: «وارد سرزمین مقدس شوید (و با دشمنان بجنگید)»، اما بنی اسرائیلیان با تن پروری و سستی جواب دادند:

(‏یَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَداً مَّا دَامُواْ فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ‏)[۹]

« ای موسی ! ما هرگز بدان سرزمین مقدّس پای نمی‌نهیم مادام که آنان در آنجا بسر برند . پس ( دست از سر ما بردار و ) تو و پروردگارت بروید و ( با آن زورمندان قوی هیکل ) بجنگید ؛ ما در اینجا نشسته‌ایم ( و منتظر پیروزی شما هستیم ! ) .»

سستی و کسالت آنان را بنگرید؛ نتیجه چه شد؟ خداوند به آنان فرمود:

(فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً )[۱۰]

«در این صورت (ورود به) آن سرزمین چهل سال بر آنان حرام است».

چرا؟! زیرا آن مدت برای تغییر آن نسل سست و تنبل کافی بود؛ نسلی که نه در کارهای خود و نه در امور دینی جدی و فعال نبودند.

ای مسلمانان و جوانان دیندار! شما را به ذات اقدس خداوندی سوگند می دهم که در امور خود جدی باشید و از سستی و کاستی بپرهیزید.

در روز جنگ احد هنگامی که عرصه ی جنگ بر مسلمانان تنگ شد، پیامبر اسلام (ص) فرمود:«کدام مرد است که (امروز) جان خود را به ما می فروشد؟» پنج نفر از انصار که همگی جوان بودند برخاستند و گفتند: ای رسول خدا! ما حاضریم. آن ها در کنار پیامبر خدا (ص) جنگیدند تا یکی پس از دیگری به فیض شهادت نایل شدند. آخرین آنان «یزید بن سکن(رض)» بود، او تا زمانی که به شدت مجروح شد در دفاع از پیامبر (ص) جنگید و آن گاه که گروهی از مسلمانان سر رسیدند و خواستند او را بردارند، با صورت بر روی خاک افتاد، آن گاه که پیامبر (ص) متوجه افتادن او شد، فریاد برآورد:«صورت یزید را از روی خاک بردارید»؛ پیامبر (ص) زانو زد و صورت او را از روی خاک بلند کرد، سپس خاک ها را از روی صورتش پاک نمود و سر او را بر روی زانوی خود قرار داد و با بلند کردن دست هایش فرمود:«خدایا! من گواهم که یزید بن سکن به عهد خود وفا کرد، خدایا تو شاهد باش که من از یزید بن سکن راضی و خشنودم».[۱۱]

مردانگی و وفاداری آنان را ببینید و بنگرید که چگونه با پیامبر اکرم(ص) رفتار می کردند و چگونه آن مردان راستین به او وفادار بودند؟ واقعا" در میان مؤمنان مردانی واقعی و راستین وجود دارند، به یقین که وجود دارند.

مؤمنانی که به عهد خود با خدا وفادار ماندند

خواننده ی گرامی، مردانگی ابوبکر صدیق (رض) را نظاره کن که می گفت: به خدا سوگند آن قدر نخوابیده ام تا خوابی ببینم (یعنی وقت خوابیدن نداشته ام ) و غفلت نکرده ام تا مرتکب اشتباه شوم؛ چرا که بر راهی قرار گرفته ام که بازگشت نداشته است (و اگر دچار اشتباه می شدم برایم غیر قابل جبران بود).

آیا سخنان آن بزرگوار را به دقت خواندی؟!

به «انس بن نضر» (رض) بنگر که به دلیل مسافرت، در هنگام جنگ «بدر» حاضر نبود و آن گاه که بازگشت گفت: ای رسول خدا! من هنگام جنگ بدر غایب بودم، در حالی که این اولین جنگ شما با مشرکان بود؛ به خدا سوگند اگر خدا مرا عمر دهد تا در جنگ دیگری حاضر باشم، آن گاه خواهید دید که چگونه خواهم جنگید. آن بزرگوار در روز جنگ احد (پس از شکست خوردن مسلمانان) در مقابل مردم ایستاد و گفت: خدایا من از آنچه که مسلمانان انجام داده اند به درگاه تو عذر می آورم و از آن چه که مشرکان انجام داده اند بیزاری می جویم، سپس با شمشیر خود به سمت دشمن به راه افتاد و هنگامی که به سعد بن معاذ (رض) برخورد کرد، گفت: ای سعد! این بهشت است و این خدای انس است، من بوی بهشت را استشمام می کنم. سعد بن معاذ (رض) گفت: من توان بازگو کردن آنچه را که او (در آن روز) انجام داد، ندارم؛ هنگامی که جسد او را یافتیم بر پیکرش اثر هشتاد و چند ضربه ی شمشیر، نیزه و تیر را مشاهده کردیم و مشرکان(در مقاومت و پایداری و زخم خوردن) او را مثل می زدند؛ چرا که خواهرش فقط با مشاهده ی انگشتانش توانست او را بشناسد. خداوند کریم درباره ی او (و امثال او) این آیه را نازل فرمود:

(‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ‏)[۱۲]« در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بوده‌اند در پیمانی که با او بسته‌اند . برخی پیمان خود را بسر برده‌اند ( و شربت شهادت سرکشیده‌اند ) و برخی نیز در انتظارند ( تا کی توفیق رفیق می‌گردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد ) . آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‌اند ( و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکرده‌اند ).»

می بینید که انس بن نضر (رض) نمونه ای از مؤمنان واقعی است، چه چیزی باعث شده که این گونه عمل کند؟ او همواره در خلال آن یک سال، وعده ی خود را با خداوند به یاد می آورد. برادران عزیز! جدیت و تلاش را از مدرسه ی رسول خدا(ص) و یاران باوفایش بیاموزید.

«ابو ایوب انصاری» نمونه ای دیگر از مؤمنان واقعی است؛ هنگامی که هشتاد سال سن داشت، می خواست همراه مسلمانان به فتح «قسطنطنیه» برود، پس به آنان گفتک مرا همراه با خود ببرید. مجاهدان به او گفتند: تو توانایی مسافرت و جنگیدن را نداری. ابو ایوب (رض) در جواب آنان گفت: خداوند متعال می فرماید:(انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً )[۱۳] به سوی جهاد حرکت کنید ، سبک‌بار یا سنگین‌بار ».

آیا جدیت و تلاش را در گفتار و کردار او مشاهده نمی کنید؟

سلطان «محمد فاتح» در سن بیست و سه سالگی توانست قسطنطنیه را پس از مقاومت فراوان اهل شهر فتح نماید. آیا ما چنان جدیت و تلاشی را در وجود خود داریم؟

«صلاح الدین ایوبی» رحمه الله می گفت: چگونه بخندم در حالی که «مسجد الأقصی» در اسارت دشمنان است، من از این که خداوند مرا در حال تبسم ببیند، شرم دارم. ای برادران! آیا یکی از شما این چنین در کارهایش جدی و تلاشگر است؟

عزیزان! من از این نگرانم که صدایم به گوش جوانانی که اهل جدیت و تلاش نیستند نرسد، بنابراین از شما می خواهم که دست آن ها را گرفته و آنان را یاری کنید. بیایید تا با کمک خداوند جدیت و کوشش را در امور دینی (و دنیوی) بیاموزیم، تا موقعیت امروزی خود را به آن چه که خداوند دوست دارد تغییر دهیم.

——————————————————–

منبع:دریغ از این مسلمانی؟!

مؤلف:عمرو خالد

مترجم:محمد عزیز حسامی

انتشارات:کردستان ۱۳۸۷

 

 



[۱] مسند امام احمد: ۵/۳۲۳.

[۲] رعد: ۱۱.

[۳] رعد: ۱۱.                                                         

[۴] نحل : ۱۱۸.

[۵] طبری: ۱/۵۴۵ و سیره النبویه: ۲/۱۰۱.

[۶] مریم: ۱۲.

[۷] انبیاء :۶۰.

[۸] کهف: ۱۳.

[۹] مائده : ۲۴.

[۱۰] مائده : ۲۶.

[۱۱] روایت بیهقی در «دلائل النبوه»: 3/235.

[۱۲] احزاب : ۲۳.

[۱۳] توبه : ۴۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا