نقش اشعریان در عقلگرایی اسلامی
نقش اشعریان در عقلگرایی اسلامی
: محسن عبدالحمید / مترجم: داود ناروئی
جریان اشعری دست به یک کوشش اصلاحی مهم زد. الوالحسن اشعری[۱] – که قبلاً معتزلی بود – به تندرویی هایی که جریان معتزلی دچارش شده بود، پی برد.
او و شاگردان بزرگ مکتبش، امثال باقلانی[۲]، جوینی[۳]، غزالی[۴]، فخر رازی[۵] و دیگران اثبات کردند که عقل مورد منازعه نمی تواند بر نصوص قطعی الدلاله اولویت داشته باشد.
آنان نقطه ی عزیمت خود را یک مبدأ درست قرار دادند که عبارت از آن بود که عقل در چارچوب دستورهای زبانی، نقش بزرگی در تفسیر و تحلیل نصوص دارد و آنچه از لحاظ عقلی، قطعی باشد، با آنچه از لحاظ نقلی، تردیدناپذیر باشد، تناقض نخواهد داشت. این گروه در صدور این دیدگاه به استقرای[۶] گسترده تکیه کردند.
من ادعای آن ندارم که مکتب اشعری، نمودار اسلام یا مترادف با اسلام است؛ دیدگاهی که جمهور دانشمندان مسلمان در دوران متأخر بدان رسیده اند؛ چون این مکتب کلامی نیز به نوبه ی خود می تواند در جزییات روش خود با بررسی پاره ای از پیامدهای منفی آن در سیر تحولات اندیشگی اسلام در دوران های متوالی، نقادی شود. برای آن که در روش مزبور، می توان خلأ را با حقایق روشن قرآنی پر کرد.
مهم ترین نقدی که ممکن است متوجه اشعریان شود، درباره ی دیدگاهی است که آنان در باب علیت در جهان طبیعت داشته اند. به باور اشعریان، اسباب و علل هیچ تأثیری ندارند و تأثیر فقط از جانب خداوند آفریدگار است. آنان پنداشتند که نسبت دادن تأثیر به علل منجر به شرک و پذیرفتن صاحبان فعل حقیقی بی شماری می شود. پیداست که چنین پنداری درست نیست.
پذیرش نظام علّی به عنوان نظامی طبیعی، قطعاً با قدرت خداوند تصادم نخواهد داشت؛ چون بدیهی است که خداوند آفریننده ی اسباب و علل است. بسیاری از مناظران و از جمله ابن حزم، اصولی و اندیشه ور بزرگ اندلسی، به این دیدگاه اشعریان پاسخ گفته اند. ابن حزم[۷] می گوید:
اشعریان به کلی طبایع را نمی پذیرند و می گویند که در آتش گرما، در برف سرما و اساساً در جهان هیچ طبیعتی وجود ندارد. به باور آنان گرمای آتش و سرمای برف، هنگام لمس کردن پدید می آیند؛ خمر نیز در ذات خود سکرآور نیست … ما اساساً هیچ دلیلی برای آنان سراغ نداریم که برای این هوس خود با آن هیاهو به راه اندازند.
به رغم نقدهایی که ممکن است در این باب و در باب دیگر قضایا، متوجه اشعریان شود، باز هم این نحله خلائی بزرگ را آکنده است؛ چون به جای برخاستن از موضع واکنش تند، نقطه ی عزیمت خود را بازنگری، بررسی و تحلیل قرار داده است. بدین جهت این نحله توانسته شکاف هایی را که در زنجیره ی جریانات عقلانی اسلام، اعم از فلسفی و کلامی رخ داده، پر کند. در مورد جریان فلسفی بایستی گفت که اشعریان دیدگاهی را که قایل به برگرفتن دیدگاه های فیلسوفان یونان به عنوان اصول مسلم عقلی بود، از اساس نابود کردند. این اصول همواره راه را بر حقایق اسلامی می بست و به سمت رویکرد نادرست و انحرافی خود می چرخاند. درباره ی جریان کلامی هم نحله ی اشعری، جریان مزبور را از بر گرفتن راه عقل به عنوان پناهگاه و تسلیم کردن نصوص در برابر عقل در تمام موارد، رهایی بخشید.
مسلماً اگر بگوییم که اشعریان در کل جریان عقلگرای اسلام را متوازن و متعادل کردند و بر دیگر اندیشه وران بعدی تأثیری ژرف نهادند، سخن به گزاف نگفته ایم.
——————————————————-
منبع: بازسازی اندیشه اسلامی / مؤلف: محسن عبدالحمید / مترجم: داود ناروئی /انتشارات: نشر احسان ۱۳۸۶
[۱] – ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری، نواده ی ابوموسی اشعری، به سال ۲۶۰ ھ / ۸۷۳ م در بصره زاده شد. در اوایل جوانی به معتزله پیوست و نزد جبائی – از نام آوران پیشوایان معتزله – به تلمذ پرداخت و تا چهل سالگی در کنار وی ماند. اشعری خود به دفاع از بنیان های نظری معتزله پرداخت. چون به چهل سالگی رسید، پانزده روز در خانه اش به اعتکاف نشست. آنگاه به مسجد بصره درآمد و جدایی خود را از مکتب معتزله اعلام کرد. از آن پس، اشعری در کنار نقد دیدگاه های معتزله، از روش عقلگرایان و نص گرایان، راه میانه ای را برگزید و به دفاع از آن پرداخت و کتاب های بسیاری نوشت. مقالات الاسلامیین و الابانه عن اصول الدیانه از معروف ترین کتاب های اشعری است. اشعری سرانجام به سال ۳۲۴ھ / ۹۳۵م. در بغداد چشم از جهان فرو بست. مترجم.
[۲] – قاضی ابوبکر باقلانی در بصره متولد شد. و در بغداد به سال ۴۰۳ھ / ۱۰۱۳م. چشم از جهان فرو بست. وی مردی تیزهوش، نکته سنج، حدیث شناس و در دینداری سخت متعهد بود. وی عقاید اشعری را تهذیب کرد و مقدماتی عقلی که مبنای دلایل و دیدگاه های آن ها بود، ترتیب داد؛ مانند اثبات جوهر فرد، خلأ و این که عرض با عرض بنیاد نمی یابد و عرض در دو زمان باقی نمی ماند. مترجم.
[۳] – جوینی به سال ۴۱۹ھ / ۱۰۲۸م. زاده شد و به سال ۴۷۸ھ / ۱۰۸۵م. چشم از جهان فرو بست. وی همان راهی را در پیش گرفت که باقلانی پس از اشعری پیموده بود. جوینی با بزرگداشت عقل، خشم ظاهربینان را برانگیخت، تا آنجا که نخست به بغداد گریخت، از بغداد به حجاز رفت و در مکه و مدینه به تدریس پرداخت و به «امام الحرمین» ملقب شد. چون نظام الملک به وزارت رسید، پس از تأسیس مدرسه نظامیه ی نیشابور، جوینی را جهت تدریس به آنجا فراخواند. جوینی علاوه بر علم کلام، به اصول فقه نیز اشتغال ورزید. در ضمن امام الحرمین جوینی استاد حجه الاسلام ابوحامد غزالی است. مترجم.
[۴] – ابوحامد محمد بن احمد غزالی به سال ۴۵۰ھ / ۱۰۵۸م. در طوس خراسان زاده شد. ایرانی نژاد بود و زادگاهش هم در ایران. ابوحامد تحصیلات خود را در طوس آغاز کرد. سپس به سال ۴۶۵ھ / ۱۰۷۳م. به گرگان رفت و سرانجام به سال ۴۷۰ ھ در نیشابور به امام الحرمین جوینی پیوست و تا پایان عمرش در کنار او ماند. غزالی در کنار فقه، در علم اختلاف مذاهب، جدل، منطق و فلسفه تبحر یافت. پس از آشنایی با نظام الملک به دستور وی به سال ۴۸۳ ھ / ۱۰۹۰م. به نظامیه بغداد رفت. پس از آن از تدریس کناره گرفت و سالک طریقه ی تصوف شد. سرانجام غزالی به سال ۵۰۵ ھ /۱۱۱۱م. در طوس درگذشت. مترجم.
[۵] – ابو عبدالله فخرالدین محمد بن عمر رازی، فقیه شافعی متبحر در دانش های عقلی و نقلی به سال ۵۴۳ ھ یا ۵۴۴ ھ در ری به دنیا آمد. وی در روزگار خوارزمیان می زیست و از نفوذ و منزلت ویژه ای نزد سلطان محمد خوارزمشاه برخوردار بود. رازی در علم کلام و علوم عقلی سرآمد روزگار بود و در حوزه های گوناگون، آثار مهمی دارد. فخرالدین رازی در غالب اصول مسلم فلسفی شک کرده و بر فیلسوفان پیشین ایراداتی وارد کرده است. المطالب العالیه، مفاتیح الغیب و محصل افکار المتقدمین و المتأخرین از آثار اوست. وی سرانجام به سال ۶۰۶ ھ در هرات چشم از جهان فرو بست.
[۶] – استقرا یک روند استدلالی است که نتیجه اش به طور منطقی از مقدمات به دست نمی آید. در استقرا از موارد محدود مشاهدات به نتایجی می رسیم که حتی موارد مشاهده نشده را هم پوشش می دهد. از میان اشکال گوناگون استقراء، دو نوع عمومیت بیشتری دارند: ۱- رسیدن از گذشته به آینده؛ مثلاً در گذشته اسفند ماه همیشه سردتر از خرداد بوده است. پس اسفند سال آینده نیز سردتر از خرداد خواهد بود. ۲- رسیدن از یک مورد خاص به حکمی عمومی؛ مثلاً اگر احمد دچار جراحت شود، خونریزی می کند؛ همچنین حامد، همین طور محمود، حمید و کلیه ی انسان ها در صورت جراحت خونریزی می کنند. نخستین کسی که درباره ی معقول بودن استدلال استقرایی شک کرد، دیوید هیوم (David Hume) فیلسوف اسکاتلندی سدە ی هیجدهم بود. کارل پوپر (Karl popper) از پیشگامان فلسفه ی علم در قرن بیستم، به طور کامل دیدگاه هیوم را درباره ی نامعتبر بودن استدلال استقرایی قبول داشت. مترجم.
[۷] – ابومحمد علی بن حزم به سال ۳۸۳ ھ / ۹۹۴ م. در قرطبه در خانواده ای از اعیان زاده شد. خود او نسبتش را به یک فارسی به نام یزید می رساند. ابن حزم از آموزه های پر آوازه ترین استادان قرطبه در همه ی رشته ها از جمله حدیث، تاریخ، فلسفه، فقه، طب و ادبیات بهره گرفت. وی در زندگی خود با فراز و فرودهای بسیاری روبه رو شد. زمانی نیز به وزارت امیر عبدالرحمن پنجم رسید. اما این وزارت دو ماه بیش نینجامید و حکومت امویان در آن سامان سقوط کرد. ابن حزم نیز از هر گونه فعالیت سیاسی دست شست و عمر خود را وقف علم کرد. معروف ترین اثر ابن حزم المحلی نام دارد که در باب فقه، یک دائره المعارف به شمار می آید. وی در این کتاب از مکتب ظاهری سخت دفاع می کند. ابن حزم سرانجام به سال ۴۵۴ ھ / ۱۰۶۳ م. درگذشت. مترجم.