اندیشهتاریخمطالب جدیدمقالات

تاریخ و عقاید مذهب ماتریدی، مهمترین افکار ماتریدی، ریشه های عقیدیتی ماتریدی

تاریخ و عقاید مذهب ماتریدی، مهمترین افکار ماتریدی، ریشه های عقیدیتی ماتریدی

ترجمه: حمید محمودپور – مهاباد

       یک فرقه ی کلامی است که به ابو منصور ماتریدی نسبت داده می شود، این فرقه برای اثبات حقایق دینی و عقیده ی اسلامی در برابر رقیبان خود مانند معتزله و جهمیه و سایر فرقه های دیگر جهت استدلال و مباحثه از براهین و دلایل عقلی و کلامی کمک می گیرد.

بنیانگذارمذهب ماتریدی و برجسته ترین شخصیت های آن:

       ماتریدی به عنوان یک فرقه ی کلامی چندین مرحله را پشت سرگذاشت و تنها پس از وفات بنیانگذارش با این نام معروف شد، همچنان که مذهب اشعری نیز فقط بعد از وفات ابو الحسن اشعری گسترش و شهرت یافت. به هر حال می توان مذهب ماتریدی را در چهار مرحله ی اساسی زیر خلاصه نمود:

  • مرحله ی تإسیس: [۰۰۰ـ۳۳۳هـ ] این مرحله با صلابت و شدت مناظرات با معتزله از مراحل دیگر متمایز است. نظریه پرداز این مرحله « ابو منصور ماتریدی » بود. نام او « محمدبن محمد بن محمود ماتریدی سمرقندی، منسوب به ( ماترید) ؛ محله ای نزدیک سمرقند در ماوراء النهر است، او در آنجا دیده به جهان گشود. وی نه تنها تاریخ ولادتش به طور قطعی معلوم نیست؛بلکه حتی بخش زیادی از زندگینامه و چگونگی پرورش وتحصیلات علمی یا تاثیرپذیریش نامشخص است وفقط در تاریخ عده ی کمی از استادانش را ذکر کرده اند. به عنوان مثال یکی از استادانش نصیر بن یحیی بلخی و یا « نصر » بوده که علوم فقه حنفی و مسائل کلامی را از او یاد گرفته است.
  • ماتریدی و پیروانش چندین لقب مانند: « امام المهدی» و « امام المتکلمین» براو نهاده اند.

       عبدالله مرائی در کتاب « الفتح المبین فی طبقات الأصولین » می گوید: ابو منصور دارای حجتی قوی است و رقیب خویش را مغلوب و خاموش می گرداند و از عقاید مسلمانان دفاع می کند و به شبهات ملحدین پاسخ می دهد. » ( ۱/۱۹۳، ۱۹۴ ) . شیخ ابو الحسن ندوی در کتاب « رجال الفکر و الدعوه » می گوید: « او یکی از صاحب نظران اندیشه ی انسانی است که به ذکاوت و نبوغ و مهارت در فنون مختلف علمی بر دیگران برتری دارد( ص ۱۳۹ ). ندوی در کتاب « تاریخ الدعوه و العزیمه » او را بر ابی الحسن اشعری برتری می دهد.( ۱ / ۱۱۴- ۱۱۵ )

  • او با ابو الحسن اشعری هم عصر بود. وی جنگ و جدال بین اهل حدیث و فرقه های کلامی مانند معتزله و دیگران را دیده ومناظراتی – با سبکی مخالف سبک اشعری- ضد معتزله و فرق دیگر داشته است؛ گرچه در بسیاری از نتایج با هم توافق داشته اند؛ اما منابع تاریخی برای ما ثابت نمی کند که آنها همدیگر را دیده اند و یا با هم مکاتبه کرده باشند یا از برخی نوشته های یکدیگر مطلع بوده اند.
  • او در سال ۳۳۳ه‍ وفات یافت و در سمرقند به خاک سپرده شد. ماتریدی تالیفات زیادی در اصول فقه و تفسیردارد. از مشهورترین آن ها؛ « تإویلات أهل السنه أو تأویلات القرآن » است و در آن به متون قرآن کریم؛ خصوصاً آیات مرتبط با صفات می پردازد وآن متون را مطابق تأویلات و تعبیرات فرقه ی جهمیه بیان می کند. از مشهورترین کتاب هایش در علم کلام،« کتاب التوحید » می باشد که در آن نظریات کلامی خویش را نوشته است و باورهایش را در مورد مهمترین مسائل اعتقادی در این کتاب بیان می کند. مقصود وی از توحید همان توحید خالقیت و ربوبیت و خلاصه ای از توحید اسماء و صفات با تعطیل و صرف نظر کردن از بسیاری از صفات به دلیل تنزیه ( یعنی دور از تشبیه یا تجسیم ) و نفی تشبیه به سبک فرقه ی جهمیه و مخالف طریقه ی سلف صالح است. همچنین شرح کتاب « الفقه الأکبر» از امام ابو حنیفه به او نسبت داده می شود. او کتاب هایی در نقد و رد عقاید معتزله ( رد اصول خمسه ) وبرخی از فرق دیگر دارد.
  • مرحله ی پیدایش: [ ۳۳۳ـ۵۰۰هـ ]: این مقطع، مرحله ی شاگردان ماتریدی و کسانی است که پس از وی، تحت تاثیرش قرار گرفته اند. در این مرحله ، ماتریدی ابتدا در سمرقند به یک فرقه ی کلامی تبدیل گردید و پیروانش به نشر افکار استاد و امام خویش همت گماشتند و از آن دفاع نمودند و تالیفاتی به پیروی از مذهب امام ابوحنیفه در فروع ( احکام ) نگاشتند، بر این اساس عقیده ی ماتریدی در آن سرزمین ها، بیش از سایر مناطق دیگر رواج یافت. از مشهورترین پیروان این مکتب در این مرحله عبارتند از:
  • أبو القاسم إسحاق بن محمد بن إسماعیل الحکیم السمرقندی (۳۴۲هـ) که به خاطرکثرت حکمت ها و موعظه هایش به ابو القاسم حکیم مشهور شد.
  • أبو محمد عبد الکریم بن موسى بن عیسى البزدوی (۳۹۰هـ).
  • پس از آن، مرحله ی دیگری آمد که ادامه ی مرحله ی پیشین به شمار می آید. از برجسته ترین شخصیت های این مرحله عبارتند از:
  • أبو الیسر البزدوی [۴۲۱ـ۴۹۳هـ]: وی محمد بن محمد بن الحسین ابن عبد الکریم بود. بزدوی منسوب به « بزدوه » و به تعبیری دیگر « بزده » است. او به قاضی صدر ملقب شد. وی پس از برادر بزرگش « علی بزدوی »، شیخ مذهب حنفیه بود و در سال ۴۲۱ ه‍ دیده به جهان گشود.

       علم را نزد پدرش آموخت و او نیز از جدش عبدالکریم؛ شاگرد ابو منصور ماتریدی علم یاد گرفت. وی کتاب های فیلسوفانی همچون « کندی » و غیره و کتاب های معتزله مانند جبائی و کعبی و نظام و دیگران را خوانده است. وی در این باره می گوید: « نگه داشتن چنین کتاب هایی و خواندنشان جایز نیست تا شک بوجود نیاید و عقیده سست و ضعیف نگردد.» ولی اگر کسی چنین کتاب هایی را داشته باشد او را بدعت گزار نمی داند. او کتاب های اشعری را مطالعه نمود و در آن تبحر یافت. وی در این باره می گوید که پس از شناخت اشتباهات این عقیده بررسی و مطالعه آن جایز است. او کتاب های « تأویلات » و« توحید» ماتریدی را خواند و در کتاب توحید، کمی پیچیدگی و زیاده گویی مشاهده نمود و در ترتیبش نوعی سختی و دشواری دید؛ بنا بر این تصمیم گرفت که دوباره موضوعاتش را تنظیم کند و همراه با ذکر برخی اضافات بر آن در کتاب اصول دین به شرح آن بپردازد.

  • عده ی زیادی از شاگردان از شیخ أبو یسر بزدوی درس آموختند. از مشهورترین آنها فرزندش؛قاضی ابو المعانی أحمد و نجم الدین عمر بن محمد نسفی صاحب کتاب « عقائد نسفی‌» و دیگران است.
  • وی در بخارا در نهم رجب سال ۴۹۳ ه‍ وفات یافت.
  • مرحله ی تالیف و تثبیت و پی ریزی عقیده ی ماتریدی: [۵۰۰ـ۷۰۰هـ]:از ویژگی های این مرحله، کثرت تالیف و جمع ادله ی عقیده ی ماتریدی است؛ به همین دلیل این دوره در مقایسه با دوره های قبلی بزرگترین مرحله در شکل گیری عقیده به شمار می آید. از مهم ترین شخصیت های این دوره عبارتند از:
  • ابو المعین نسفی [۴۳۸ـ۵۰۸هـ]: او میمون بن محمد بن معتمد النسفی المکحولی بود. نسفی، منسوب به نسف؛ شهری بزرگ بین جیحون و سمرقند است و مکحولی جد بزرگش بوده؛ اما منسوب بودنش به شهرش بر نسبتش به جدش غلبه داشته است. وی القاب بسیاری دارد که مشهورترین آن: سیف الحق و سیف الدین می باشد.
  • وی از مشهورترین دانشمندان فرقه ی ماتریدی بود؛ اما در شرح حالش هیچ یک از استادان یا چگونگی تحصیلات علمی اش بیان نشده است. دکتر فتح الله خلیف می گوید: « امام ابو المعین نسفی از بزرگترین یاوران مذهب ماتریدی است و او مانند « باقلانی» به شرح عقاید ماتریدی پرداخت. وی فردی شبیه غزالی بود که عقاید اشاعره را شرح و بسط داده است. از مهم ترین کتاب هایش، « تبصره الأدله » می باشد که نه تنها پس از کتاب التوحید ماتریدی از مهم ترین مراجع برای شناخت عقیده ی ماتریدی است؛ بلکه از    مفصل ترین مراجع در عقیده ی ماتریدی به شمار می آید. او این کتاب را در کتاب خویش به نام « التمهید » خلاصه کرده است. همچنین وی کتابی به نام « بحر الکلام » دارد که از کتاب های مختصری است که در آن به مهم ترین مسائل کلامی می پردازد.»
  • ایشان در ۲۵ ذی الحجه سال ۵۰۸ ه‍ در سن هفتاد سالگی درگذشت.
  • نجم الدین عمر النسفی [۴۶۲ـ۵۳۷هـ]: او أبو حفص نجم الدین عمر بن محمد ابن أحمد بن إسماعیل … بن لقمان الحنفی النسفی السمرقندی است و لقب های زیادی دارد. مشهورترین آن ها « نجم الدین » است. وی در نسف در سال ۴۶۱ یا ۴۶۲ به دنیا آمد.
  • او استادهای زیادی داشت که تعداد آنها به ۵۰۰ نفر می رسد. از مشهورترین آنها أبو الیسر بزدوی، وعبد الله بن علی بن عیسى نسفی است. نجم الدین از عبدالله اخلاق و رفتارهای نیک زیادی آموخت، وی ۱۰۰ تالیف دارد که برخی از آن ها عبارتند از: ­   ۱- مجمع العلوم
  • التیسیر در تفسیرقرآن
  • النجاح در شرح کتاب «أخبار الصحاح فی شرح البخاری»
  • کتاب العقائد مشهور به عقائد نسفی: این کتاب مختصر « تبصره الأدله » از ابو المعین نسفی است. سمعانی در باره ی آن در شرح حال نویسنده می گوید: « او امامی دانا و ماهر بود و در تفسیر و حدیث تالیفاتی دارد. وقتی که من به سمرقند مسافرت کردم، چند کتاب از تالیفاتش را از او به امانت گرفتم و در آن پندارهایی بیهوده ی زیاد و بیشمار دیدم و فهمیدم که او دوستدار حدیث می باشد؛ اما آن را نفهمیده است.
  • وی در سمرقند، شب پنجشنبه، دوازدهم جمادی الأولی، سال ۵۳۷ وفات یافت.
  • مرحله ی گسترش و انتشار: [۷۰۰ـ۱۳۰۰هـ]: این دوره از مهم ترین مراحل فرقه ی ماتریدی است؛ چرا که این فرقه در این مرحله به اوج گسترش و توسعه ی خود رسید. تنها علت این گسترش، یاری سلاطین و پادشاهان حکومت عثمانی بود؛ زیرا نفوذ عقاید ماتریدی به اندازه ی وسعت فرمانروایی حکومت عثمانی در شرق و غرب زمین و کشورهای عربی و سرزمینهای غیرعرب و هند وترک و فارس و روم گسترش یافت.

       در این دوره کسانی مانند کمال بن همام، صاحب کتاب « المسایره فی العقائد المنجیه فی الآخره» ظهور کردند. کتاب وی تا کنون در برخی از دانشگاه های اسلامی تدریس می شود. در این دوره تالیف کتاب های کلامی مانند متون و شرح ها و شروح شرح ها و نوشتن حواشی بر شرح ها زیاد شد.

       هنوز مدارسی در شبه قاره ی هند وجود دارند که بر اساس مذهب ماتریدی، دیگران را به اسلام دعوت می کنند. ازجمله ی این مدارس عبارتند از:

  • مدرسه ی دیوبند و ندوی[۱۲۸۳هـ ـ …] در این مدرسه به تالیف در علم حدیث و شروح آن زیاد اهمیت می دهند . دیوبندی ها در علوم نقلی و عقلی امام و پیشوا هستند؛ اما آنان از جنبه ی عقیدتی اهل تصوفند.
  • مدرسه ی بریلوی[۱۲۷۲هـ ـ…] رهبر آنها، احمد رضا خان افغانی، حنفی و ماتریدی و اهل تصوف و ملقب به عبد المصطفی[ ۱۳۴۰ ه ] است. در این دوره، پیروان این فرقه مرتکب شرک های آشکاری شدند و با دیوبندی های به شدت دشمنی ورزیدند و آنان را کافر می دانستند و اهل سنت را تکفیر می کردند.
  • مدرسه ی کوثری[ ۱۲۹۶هـ ـ …] این فرقه به شیخ محمد زاهد کوثری چرکس و حنفی و ماتریدی ( ۱۳۷۱ ه‍ ) منسوب است. پیروان این مدرسه به امامان مسلمانان بسیار طعنه می زنند و آنها را نفرین می کنند و آنان را اهل تجسیم و تشبیه به شمار می آورند و کتاب های سلف صالح را مانند کتاب توحید و الإبانَه و الشریعه و الصفات و العلو و سایر کتاب های ائمه ی اهل سنت را شبیه کتاب های بت پرستان و تجسیم و تشبیه     می دانند. این فرقه بسیار به بدعت های شرک آلود دعوت می کند. برای اثبات این امر به تعلیقات کوثری بر کتاب اسماء و صفات بیهقی و کتاب مقالات کوثری مراجعه کنید.

مهم ترین افکار و اعتقادات ماتریدی:

  • از نظر منبع تحصیل علم، ماتریدی اصول دین را بر اساس یادگیری به بخش های زیر تقسیم کرده است:
  • إلهیات [ عقلیات] : به موضوعات و اموری گفته می شود که عقل برای اثبات آن مستقل است و نقل تابع آن است و شامل توحید و صفات می شود.
  • شرعیات [ سمعیات ]: اموری هستند که عقل نمی تواند در مورد امکان آن در اثبات و نفی نظر دهد و عقل به آن راه ندارد مانند: مسائل مربوط به نبوت ها و عذاب قبر و امور اخروی. لازم به ذکر است که برخی از آنان نبوت ها را جزو مسائل عقلیات به شمار  می آورند و این خود مخالف منهج و راه و روش اهل سنت و جماعت است؛  زیرا به نظر آنها قرآن و سنت و اجماع صحابه، منابع آموزش و یادگیری هستند. در حالی که همین منابع مخالف بدعت تقسیم اصول دین به عقلیات و سمعیات است. این اندیشه بر پایه ی ایده ی باطل فیلسوفان بنا شده که می گویند: نصوص دین با عقل در تعارض است؛ بدین علت ماتریدیان موضعی میان عقل و نقل در پیش گرفتند که آنها را مجبور به وارد کردن عقل به میدان هایی نمود که کار عقل نیست و این کار منجر به استنتاج احکام باطلی گردید که مخالف شرع است؛ از این رو ناچار راه تاویل و تفویض را در پیش گرفتند. در حالی که از دیدگاه اهل سنت و جماعت منافاتی بین عقل سلیم و نقل صحیح وجود ندارد.
  • براساس تقسیم مذکور، دیدگاه ماتریدیان در مورد ادله ی نقلی نسبت به مسائل الهیات [ عقلیات] به شرح زیر است:
  • اگر موضوعی در نصوص قرآن کریم و سنت متواتر،از دیدگاه آنان قطعی الثبوت و قطعی الدلاله ( یقینی و دارای دلایل روشن) باشد؛ یعنی عقلاً مورد قبول و خالی از تعارض با عقل هایشان باشد، آنها در بیان عقیده به آن استدلال می کنند و اما چنانچه قطعی الثبوت و دارای دلایل ظنی – یعنی مخالف عقیده ی آنان و غیریقینی – باشد، ادله ی نقلی را چنان تاویل می کنند که با ادله ی عقلی تناسب و سازگاری داشته باشد و یا معانی آن را به خدای عزّ و جلّ واگذار می کنند. اما آنها در این مورد مضطرب و نگرانند و اصل و قاعده ای درست و یقینی برای تاویل یا تفویض[۱] ( واگذاری امور به خدا یا عقل ) ندارند. از این رو برخی از آنان تاویل را بر تفویض ترجیح می دهند و برخی دیگر تفویض را بر تاویل و بعضی هر دو را مجاز می دانند و گروهی دیگر بر این باورند که تاویل برای اهل نظر و استدلال است و تفوض برای عوام شایسته تر است.

       باید دانست که اعتقاد به تاویل نه در دوران پیامبر (ص)  و نه در دوران اصحاب و تابعین وجود نداشته است؛ بلکه آن بدعت از سوی یهودیان و مسیحیان وارد عقاید فرقه ی جهمیه[۲] و معتزله[۳] شد. می توان گفت: تاویل منشا تمام بدعت هایی بود که در اسلام بوجود آمد و باعث پیدایش تفرقه در میان امت گردید و البته تاویل از تعطیل[۴] بدتر است؛ زیرا تاویل تشبیه[۵] و تعطیل را به دنبال دارد واز جنبه ای دیگر نسبت دادن جهل به پیامبر(ص) یا کتمان وحی از طرف او است.

اما اعتقاد به تفویض به دلیل منافات و مخالفتش با نصوص فکری قرآن از بدترین باورهای بدعت گزاران است و لازمه ی نسبت دادن جهل به پروردگار جهانیان از سوی پیامبران       می باشد.

  • از دیدگاه آنان اگر آن نص از احادیث آحاد[۶] باشد،یک دلیل ظنی به شمار می آید و آگاهی و علم و یقینی نیست و مطلقاً برای احکام شرعی به آن عمل نمی شود؛ بلکه آنها مطابق قواعد و اصول خودشان رفتار می کنند و اما در عقاید به احادیث آحاد استدلال نمی شود و عقیده ای ثابت نمی گردد؛ هرچند همه ی شروط بیان شده در اصول فقه را داشته باشد و اگر آن حدیث مخالف عقل باشد و نتوان تاویلش کرد، آن را ناشی از دروغ و افترای گوینده اش یا اشتباه راوی می دانند و مراد ظاهر حدیث نیست و این دیدگاه ماتریدیان قدیم و جدید است. عالمانی چون کوثری و موافقان دیوبندیش به کتاب های صحیحین سنت و موضوعاتی که در باره ی عقیده ی ائمه ی اهل سنت مانند حماد بن سلمه راوی احادیث صفات آمده است و به امام دارمی عثمان بن سعید صاحب سنن ایراد می گیرند و این دیدگاه، بدعتی است که قدریه و معتزله آن را بوجود آورده اند؛ زیرا احادیث سندی علیه آنان است… همچنین تقسیم احادیث به متواتر و آحاد در عصر صحابه و تابعین معروف نبوده است.
  • آنان شناخت خدای متعال را با عقل، پیش از شنیدن از راه وحی واجب می دانند وآن را اولین وظیفه مکلف به شمار می آورند. به شیوه ای که مکلف عذری برای ترک آن ندارد و حتی به خاطر آن مجازات می شود؛ هرچند پیش از بعثت پیامبران به دنیا آمده باشد. آنها در این مورد با دیدگاه معتزله توافق دارند. این نظریه روشن است که باطل و مخالف ادله ی موجود در کتاب و سنت است. دلایل وارده در کتاب و سنت بیان می کنند که عقل شناخت خدای متعال را واجب می داند و کسی آن را ترک نماید، مورد سرزنش قرار می گیرد؛ اما عقاب و مجازات کسی که آن را ترک کند، تنها پس از آمدن و ابلاغ شرع جایز است. خدای متعال می فرماید: (وما کنا معذبین حتى نبعث رسولاً) [سوره الإسراء الآیه ۱۵]« و ما مجازات نخواهیم کرد مگر این که پیامبری روان سازیم.» اولین تکلیف بر هر مکلفی آن است که مسلمان باشد و گواهی دهد که هیچ معبودی جز الله نیست و محمد (ص) پیامبر خدا است و به طور کلی از هر دینی که مخالف اسلام باشد بیزاری جوید؛ به همین علت، زمانی که پیامبر گرامی (ص) معاذ بن جبل را به یمن فرستاد، فقط به او چنین فرمان داد و پیامبران نیز قوم های خود را با این پیام دعوت نمودند: (اعبدوا الله ما لکم من إله غیره) [سوره الأعراف الآیه ۵۹].« خدا را عبادت کنید. شما غیر از او خدایی دیگر ندارید.»
  • ماتریدیان به حسن و قبح عقلی باور دارند و می گویند عقل انسان، خوبی و زشتی اشیاء را درک می کند؛ اما آنان در مورد حکم خداوند متعال پیراموان ادراک حسن و قبح از سوی عقل با هم اختلاف دارند.هم چنانکه قبلاً گفته شد، برخی از آنان می گویند: بی شک بندگان به خاطر کار زشتشان مجازات می شوند؛ هرچند پیامبری به سوی آنان فرستاده نشده باشد و برخی دیگر دیدگاهی برعکس آنان دارند.
  • ماتریدیان مانند سایر فرق کلامی دیگر معتقدند که مجاز در زبان و قرآن و حدیث وجود دارد و مقصودشان از مجاز این است که کلمه ای در غیر معنی حقیقی خود به کار رود و به نظر آن ها با حقیقت برابر است؛ به همین دلیل به گمان خودشان در تاویل نصوص برای دفع چیری که شبیه تجسیم و تشبیه است، از آن استفاده می کنند. مجاز با این معنی، گفته ای بدعت آمیز و نو است که نه در لغت و نه در شرع هیچ اساس و پایه ای ندارد وحتی لغت شناسانی مانند خلیل بن احمد و سیبویه در این باره حرف نزده اند چه رسد به علمای فقه و اصول گذشته.
  • مفهوم توحید از دیدگاه ماتریدیان: آنها ثابت می کنند که خدای متعال در ذاتش یکی است و هیچ شریکی و جزئی ندارد و در صفاتش یکی است و هیچ شبیه و مانندی ندارد و در افعالش یکی است و هیچ کس با او در ایجاد آفریده ها شریک نیست. آنها به همین خاطر نهایت تلاششان را برای اثبات این نوع از توحید صرف می کنند، با توجه به این که « إله‌» از دیدگاه آنان کسی است که بر اختراع توانا است و برای اثبات این موضوع، دلایل و قیاس های عقلی و فلسفی معتزله و جهمیه مانند دلیل ایجاد جوهرها و عرض ها را به کار می گیرند. همان دلایلی که علمای سلف و أئمه و پیروانشان و دانشمندان علم کلام و فلسفه بر آن ایراد گرفته اند و بیان کرده اند که راه هایی که قرآن آن را ذکر کرده صحیح تر است. ابو الحسن اشعری در رساله اش به تفرقه افکنان و ابن رشد حفید در « مناهج الأدله » و شیخ الإسلام ابن تیمیه در « درء تعارض العقل و النقل» به شرح این موضوع پرداخته اند. ماتریدیان با برابر دانستن توحید ربوبیت و توحید الوهیت با اهل سنت و جماعت مخالفت کرده اند، زیرا « إله» نزد اهل سنت یعنی معبودی که تنها او شایسته ی عبادت و پرستش است و هیچ شریکی ندارد و پیامبران تنها برای بیان این امر و دعوت انسان به توحید و یگانگی خدای متعال در ربوبیت و الوهیت و اسماء و صفات خویش فرستاده شده اند.
  • ماتریدی ها نام های نیکو را برای خدای متعال ثابت می کنند و می گویند: خدای متعال تنها با همان نام هایی خوانده می شود که خود آن رابیان فرموده و یا شرع آن را آورده است. آنان در این باره با اهل سنت در توقیفی بودن اسماء الحسنی [۷]برای خدای متعال توافق دارند، و تنها در اسم هایی مانند صانع یا قدیم یا ذات که در اسماء الحسنی وارد نموده اند، مخالف اهل سنت می باشند. به طوری که آنان بین خبر دادن از خدای متعال و باب نامگذاریش تفاوتی قائل نیستند.
  • ماتریدیان فقط هشت صفت را برای خدای متعال اثبات می کنند و آن عبارت است از: حیات، قدرت، علم، اراده، شنیدن، دیدن، سخن گفتن و آفریدن. در میان افعال، تمام فعل هایی که به تکوین و آفریدن برمی گردد و سایر صفاتی که در کتاب و سنت آمده[ صفات خبری ]یعنی صفات ذاتی یا افعالی در چارچوب و حوزه ی عقل نمی گنجد و به همین دلیل همگی آن را نفی می کنند؛ اما اهل سنت و جماعت همان گونه که به اسماء اعتقاد دارند به صفات نیز معتقدند و همگی آن را توقیفی می دانند و بدون تشبیه به آن ایمان دارند و بدون تشبیه به ثبوت آن باور دارند و بدون تعطیل آن را با تنزیه [۸] و بی آلایش از عیب و نقص بیان می کنند و کیفیت و اثبات معنی در خور مقام خدای بلند مرتبه را به او واگذار می کنند؛ زیرا خدای متعال می فرماید: ( لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر ).( چیزی مانند خدا نیست و او شنوا و بینا است.)
  • نظر آنان در باره قرآن کریم این است که قرآن در حقیقت کلام خدای متعال نیست؛ بلکه آن کلام ذات خدای متعال است و این کلام شنیده نمی شود بلکه عبارتی که بیانگر سخن خداوند است ، شنیده می شود و به همین خاطر کتاب هایی که قرآن در آن نوشته شده، مخلوق هستند. به هر حال این نظریه، گفته ای نو و بدعت است که دلیلی برای اثبات آن از کتاب و سنت و علمای سلف وجود ندارد و « ابن کلاب » اولین کسی است که آن را ابداع نمود؛ زیرا خدای متعال در مورد هر چه بخواهد هر وقتی که میل داشته باشد، حرف می زند و همیشه آن طوری که با موسی صحبت کرد،می تواند صحبت کند و در روز قیامت با بندگانش به گفتگو می پردازد. با این وصف حقیقتاً قرآن، کلام خدای متعال است و مخلوق نیست. تورات وانجیل وزبور نیزمخلوق نیستند. این دیدگاه علمای سلف امت صالح اهل سنت و جماعت و کسانی است که به خوبی از آنان پیروی می کنند.
  • ماتربدیان در تعریف ایمان می گویند که ایمان تنها تصدیق و باور قلبی است و برخی اقرار به زبان را نیز اضافه می کنند و معتقدند که زیاد و کم نمی شود… و اسلام و ایمان را باهم مترادف می دانند و هیچ تفاوتی بین آنها قائل نیستند. در این مورد آنان با فرقه مرجئه[۹] توافق دارند و با اهل سنت و جماعت مخالف هستند؛ زیرا از دیدگاه آنان، ایمان ، اعتقاد به قلب و اظهار با زبان و عمل به ارکان است و با اطاعت زیاد می شود و با گناه کاهش می یابد … و ایمان و اسلام همراه هم هستند، هر گاه با هم جمع شوند با هم متفاوتند و هرگاه از هم جدا شوند با هم جمع می گردند.
  • ماتریدیان در ایمان به سمعیات و شنیدنی ها مانند احوال برزخ و امور اخروی مانند حشر و نشر و میزان و صراط و شفاعت و بهشت و جهنم با اهل سنت و جماعت توافق دارند؛ زیرا آنها منبع دریافت علم در این موارد را سمع و شنوایی می دانند؛ چون آن از امور ممکنی است که پیامبر صادق (ص) از آن خبر داده و نصوص کتاب و سنت آن را تایید می کند.
  • آنها رؤیت خدای متعال با نفی جهت و یا رویارویی، در روز قیامت را اثبات می کنند. اما این گفته دارای تناقض است؛ زیرا چیزی را اثبات می کنند که امکان دیدنش نیست و این مخالف با دیدگاه اهل سنت و جماعت است.
  • ماتریدیان با اهل سنت و جماعت در این مورد موافق هستند که خلفای راشدین به ترتیب به عنوان خلیفه، حکومت کرده اند و اختلافاتی که در بینشان جریان داشت، به خاطر اشتباهات اجتهادی از سوی آنان بوده است؛ لذا باید از طعنه زدن به آنان خودداری نمود… همچنین ماتریدی ها معتقدند که خلافت در میان قریش صحیح است و نماز خواندن پشت سر نیکوکار و گناه کار جایز است و مبارزه با امام و حاکم ستمگر جایز نیست.
  • ماتریدیان در موضوع قضا و قدر و قدرت و توانایی خداوند با اهل سنت موافقند و می گویند: هر چه در جهان هستی رخ می دهد به مشیت و اراده ی خدای متعال اتفاق  می افتد و اعمال بندگان؛ خیر یا شر، مخلوق خدای متعال است و بندگان افعالی اختیاری دارند که به خاطر آن پاداش می گیرند و یا مجازات می شوند و بنده در اعمال تکلیفی مختار است و مجبور به انجام تکالیف نیست.

ماتریدی ها می گویند که تکلیف خارج از توان جایز نیست و در این مورد با معتزله موافقت دارند؛ اما اهل سنت و جماعت، حکم جواز یا منع را در این باره درست        نمی دانند.

ریشه های فکری و اعتقادی:

       برای هر محقق و پژوهشگری روشن است که درعقیده ی ماتریدی حق و باطل وجود دارد؛ آنان حق را از اهل سنت حنفی سلفی و امثالشان گرفته اند؛ زیرا خواننده ی تاریخ می بیند که حنفیان فوراً پس از امام ابو حنیفه ( رح) به چندین فرقه تبدیل شدند و راه و روش امام ابوحنیفه و یارانش را در پیش نگرفتند، مگر کسانی که خدای عزّ و جلّ آنان را توفیق داده باشد. اما بیشتر حنفیان منسوب به فرقه های بدعت گزاری چون جهمیه و معتزله، چنین هستند. از آنجایی که منابع تاریخی اشاره ای به چگونگی تحصیلات علمی ابو منصور ماتریدی یا دانشمندانی که از او متاثر بوده اند، نکرده اند می توانیم اطلاعات زیر را در مورد او ترجیح دهیم:

  • ابومنصور ماتریدی مستقیما یا بواسطه ی استادانش از عقاید فرقه ی جهمیه در موضوع إرجاء[۱۰] و تعطیل و همچنین از معتزله و فیلسوفان در نفی برخی از صفات و تحریف نصوص مرتبط با آن و نفی علو و صفات خبری متاثر بوده است؛ به گمان این که چنین موضوعاتی با عقیده ی اهل سنت ارتباط دارد.
  • ماتریدی تحت تاثیر ابن کلاب ( ۲۴۰ ه‍ ) قرار گرفت؛ هر چند دیداری بین آنها ثابت نشده است. ابن کلاب پیش از تولد ابو منصور وفات یافت و نخستین کسی است که نظریه ی کلام ذاتی را برای خدای عزّ و جلّ ابداع نمود. شیخ الإسلام ابن تیمیه با صراحت می گوید که ابو منصور ماتریدی در چندین مساله پیرو ابن کلاب است:
  • صفات و مسائل مرتبط با آن مانند مساله ی قرآن  و این که آیا خدای سبحان با مشیت و قدرت خویش صحبت می کند یا نه؟
  • در مساله ی استثنای در ایمان [۱۱]( مجموع الفتاوى ۷/۴۳۳، منهاج السنه ۲/۳۶۲).

انتشار و مکان های نفوذ عقاید ماتریدی:

ماتریدی گسترش یافت و پیروانش در سرزمین های هند و همسایگان شرقی اش مانند چین و بنگلادش و پاکستان و افغانستان زیاد شدند. همچنین این مذهب کلامی در کشور ترکیه، روم، ایران و سرزمین های ماوراء النهر و مراکش به اندازه ی گسترش مذهب حنفی و قدرتشان رایج شد و به دلایل زیر تا کنون نیز در این کشورها از حیات قدرتمندی برخوردارند:

  • یاری و پشتیبانی از این فرقه از سوی پادشاهان و سلاطین؛ به خصوص از طرف سلاطین دولت عثمانی.
  • مدارس ماتریدی نقش مهمی در نشر عقیده ی ماتریدی داشتند و روشن ترین نمونه برای این امر، مدارس دیوبندی در هند و پاکستان و غیره است که تا کنون کتاب های ماتریدی در عقیده به عنوان عقیده ی اهل سنت و جماعت تدریس می شود.
  • فعالیت زیاد در عرصه ی تالیف علم کلام و رد عقاید فرق بدعت گرای دیگر مانند نخستین فرقه ی جهمیه ی و معتزله و…
  • منسوب بودن این فرقه به امام ابو حنیفه و مذهبش در احکام و فروع.

از آنچه گذشت روشن می شود که:

  • ماتریدی فرقه ای کلامی است که در سمرقند در قرن چهارم هجری بوجود آمد و به ابومنصور ماتریدی نسبت داده می شود و در رویارویی و مبارزه با رقیبان خود مانند معتزله و جهمیه و سایر فرق کلامی از ادله و براهین عقلی و فلسفی کمک می گیرند و آنان با وجود تلاش فراوان نتوانسته اند در عقاید، میانه ای از مذهب اهل سنت و جماعت و مذاهب معتزله و جهمیه و اهل کلام باشند.
  • آنان مقام عقل را در برابر نقل بالا برده اند و گرفتار بدعت تقسیم اصول دین به عقلیات و سمعیات شده اند و به همین دلیل ناچار در دام تاویل و تفویض[۱۲] افتاده اند.
  • ماتریدیان معتقد به مساله ی مجاز در قرآن کریم و سنت نبوی و عدم پذیرش احادیث آحاد هستند.
  • آنها می گویند کتاب های آسمانی از جمله قرآن کریم مخلوق هستند و قرآن کریم کلام نفسی و ذاتی خدای متعال است. انان دراین عقیده به معتزله و جهمیه نزدیک هستند و در ابواب ایمان به مرجئه در مسائل مربوط به قدر و امور اخروی و احوال برزخ و در مساله ی امامت و صحابه (رض) به اهل سنت و جماعت شباهت دارند.
  • تعبیرشان در توحید به توحید خالقیت و ربوبیت محدود می گردد؛ به شیوه ای که تصوف فلسفی توانسته است در میان آنان نفوذ کند و بر بزرگانشان غلبه یابد.
  • میزان قدرت و سلطه ی آنها به اندازه ی نفوذ و گسترش مذهب حنفی است و دولت های زیادی مانند دولت عثمانی از این فرقه حمایت و پشتیبانی کرده اند و دانشگاه ها و مدارس مشهوری به نشر و گسترش آن می پردازند. انتساب ماتریدیان به مذهب امام ابوحنیفه در فروع و احکام، تا کنون تاثیر فراوانی در گسترش مذهب ماتریدی داشته است؛ اما به هرحال ماتریدی ها در مبارزه با معتزله و باطنی ها و فلاسفه ملحد و … خدماتی دارند و در خدمت به کتاب های حدیث بسیار تلاش کرده اند که شایان توجه است.

منابع و مصادر برای مطالعه و بررسی گسترده تر فرقه ی ماتریدی:

أ ـ کتاب های مذهب ماتریدی:

ـ کتاب التوحید، أبو منصور الماتریدی.

ـ تأویلات أهل السنه، أبو منصور الماتریدی.

ـ تبصره الأدله، أبو المعین النسفی.

ـ بحر الکلام فی علم التوحید، أبو المعین النسفی.

ـ شرح العقائد النسفیه، ازنجم الدین عمر النسفی / التفنازانی.

ـ المسایره فی العقائد المنجیه فی الآخره، ابن الهمام مع شرحه المسامره ازابن أبی شریف، شرح قاسم بن قطلویغا.

ـ رساله التوحید، الشیخ محمد عبده.

ـ رساله فی الخلافات بین الأشعریه والماتریدیه والمعتزله، مستحی زاده عبد الله بن عثمان.

ـ مقالات الکوثری ومعها مقدمه البنوری الدیوبندی، ازأحمد خیری.

ـ تاریخ الدعوه الإسلامیه وتطورها فی شبه القاره الهندیه، د. محیى الدین الألوائی.

ـ العلماء العُزاب، الشیخ عبد الفتاح أبو غده.

ـ الأجوبه الفاضله، للکنوی، تعلیقات الشیخ عبد الفتاح أبی غده.

ـ عقیده الإسلام والإمام الماتریدی، د. أبو الخیر محمد أیوب البنغلادیشی.

ـ الفتاوى الرشیدیه، ازشیخ رشید أحمد الکنکوهی الدیوبندی.

ب ـ کتاب ها ومراجع از مذاهب دیگر:

ـ شرح أصول اعتقاد أهل السنه والجماعه، أبو القاسم هبه الله بن الحسن ابن منصور الطبری اللالکائی.

ـ الأسماء والصفات، البیهقی.

ـ الإیمان، [مجموع الفتاوى: ۷/۴ ـ ۴۲۱] شیخ الإسلام ابن تیمیه.

ـ الإکلیل فی المتشابه والتأویل [مجموع الفتاوى: ۱۳/۲۷۰ ـ ۳۱۴] شیخ الإسلام ابن تیمیه.

ـ درء تعارض العقل والنقل، شیخ الإسلام ابن تیمیه ـ تحقیق د. رشاد محمد سالم.

ـ اجتماع الجیوش الإسلامیه على غزو المعطله والجهمیه، ابن قیم الجوزیه، تحقیق د. عبد الله المعتق.

ـ ذم التأویل، ابن قدامه المقدسی.

ـ التنکیل بما فی تأنیب الکوثری من الأباطیل، عبد الرحمن بن یحیى الیمانی المعلمی.

ـ البریلویه عقائد وتاریخ، إحسان إلهی ظهیر.

ـ الماتریدیه، پایان نامه ی فوق لیسانس، أحمد بن عوض الله اللهیبی الحربی.

ـ الماتریدیه وموقفهم من توحید الأسماء والصفات، پایان نامه ی فوق لیسانس ، از شمس الأفغانی السلفی.

ـ منهج الماتریدیه فی العقیده، د. محمد بن عبد الرحمن الخمیس.

ـ مناهج الأدله فی عقائد المله، ابن رشد الحفید [أبو الولید الأصفر محمد ابن أحمد الفلسفی].

ـ براءه أهل السنه من الوقیعه فی علماء الأمه، د. أبو زید بکر بن عبد الله أبو زید.

ـ مقدمه شرح العقیده الطحاویه  ازابن أبی العز الحنفی ـ محمد ناصر الدین الألبانی.

ـ الاستقامه، شیخ الإسلام ابن تیمیه.

ـ الصفات الإلهیه فی الکتاب والسنه النبویه فی ضوء الإثبات والتنزیه ـ محمد آمان بن علی الجامی.

http://www.saaid.net/feraq/mthahb/6.htm

  • یکی از جنجالی ترین موضوعات دینی، موضوع جبر و تفویض است.

آیا انسان در کارهای خود کاملاً مجبور است و هر چه از او سر می‌زند براساس جبر الهی است و خودش هیچ اختیاری ندارد؟ یا برعکس، کاملا آزاد است و همه چیز در اختیار اوست و خداوند هرگز در کار او دخالتی ندارد و از هر گونه اقتداری در محدوده اقبال انسان بی‌بهره است؟!

  • برخی طرفدار نظریه جبر و برخی طرفداری نظریه دوم هستند که آن را تفویض می‌نامند. (تفویض یعنی واگذاری تامّ همه کارها به خود انسان و بیرون شدن اختیار از زیر اقتدار الهی)
  • جهمیه به پیروان جهم بن صفوان گفته می‌شود. وی در میان فرقه‌های جبریه مکتبی نو را پایه ریزی کرد و در اواخر دوران بنی امیه کشته شد. جهمیه سرسخترین گروه جبریه هستند؛ چرا که به جبر تام اعتقاد دارند و انسان را، همچون جمادات، بی‌اختیار مطلق می‌دانند. سایر فرقه‌های جبریه تا اندازه ای به اراده‌ی آدمی و نقش آن اعتقاد دارند، ولی جهمیه هیچ نقشی برای اراده آدمی قائل نیستند. به اعتقاد آنان ثواب و عقاب نیز جبری است، بهشت و جهنم پس از واردشدن مردم در آنها نابود می‌شوند و سرانجام جز خدا کسی باقی نخواهد ماند.

جهمیه، همانند معتزله، ذکر هر نوع صفتی را برای خداوند موجب تشبیه می‌دانند و همه صفات را از خداوند نفی می‌کنند.

یکی از گمراهانه‌ترین خصوصیات جهمیه این است که ایمان را تنها به معرفت خداوند می‌دانند و هیچ چیز دیگری را به عنوان شرط ایمان نمی‌پذیرند.

  • معتزله از جریان‌های اصلی کلامی در میان اهل سنت است. ایشان بر خلاف اهل حدیث که انبوه حدیث‌های اصیل و جعلی پیامبر و صحابه را مورد توجه خود قرار داده بودند، عقل و خرد را به تنهایی برای پیروی از اسلام راستین کافی می دانستند. و گاهی نظرات فلاسفه را با دین مخلوط می ساختند. بعدها اشاعره برخاستند و جانشین اهل حدیث شدند.اشاعره را می توان جمع میان معتزله و اهل حدیث دانست ولی آن‌ها نیز عقاید معتزله را مردود می دانستند.

تاکید معتزله بر روی عقل آنچنان جدی بود که بر خلاف بسیاری از فقها که حدیث را مطلق می دانستند آنان اعتقاد داشتند که در تعارض حدیث با عقل، عقل مقدم است. به علاوه و باز بر خلاف نظر بسیاری از علما، اعمال و احادیث صحابه را مطلق و لازم‌الاجرا نمی‌دانستند.اما اساسی ترین و در عین حال بحث انگیز ترین موضع گیری معتزله در بحث پیچیده مخلوق یا غیر مخلوق بودن قرآن پیش‌آمد.

  • تعطیل ، اصطلاحی در کلام و عرفان اسلامی . تعطیل در لغت به معنای فرو گذاشتن و متوقف کردن کار است (زوزنی ، ج ۲، ص ۵۸۲؛ نیز رجوع کنید به ابن منظور، ذیل «عطل »). در اصطلاح نفی وجود خداوند، نفی دخالت خداوند در جهان ، نفی نبوت ، نفی معاد و نیز نفی صفات خداوند را تعطیل گفته اند (مقدسی ، ج ۲، ص ۵۶۱؛ عبدالجلیل قزوینی ، ص ۴۸۹؛ کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۴۱). این اصطلاح به طور عام در مقابل اسلام و توحید و به طور خاص در مقابل تشبیه به کار رفته است ( رجوع کنید بهفرخی سیستانی ، ص ۲۵۴؛ خاقانی ، ص ۱۷۲؛ نیز رجوع کنید به تشبیه و تنزیه * ). قائلان به تعطیل را «معطّله » یا «معطّلیه » و نیز «ملاحده » و «مهمله » می گفته اند (مقدسی ، ج ۲، ص ۵۶۰).
  • تشبیه در علم کلام به این گونه است که ذات خدا و یا صفات او را به ذات و یا صفات انسان مانند سازند، بدین سان که مثلاً ذات خدا مانند افراد بشر داراى جسم، گوشت، خون، دست، پا، چشم، گوش و سایر اعضا دارد؛ او با بندگان مصافحه مى‏کند و او را مى‏توان دید؛ صفات خدا مانند صفات انسان ؛ علم و اراده او مانند علم و اراده انسان و کلام او از جنس حروف و اصوات است، بر این پایه عمل مزبور را تشبیه و تشبیه کنندگان را مشبهه نامیده‏اند.
  • علمای اصول و علم حدیث، خبر و حدیث را به متواتر و آحاد تقسیم می‌کنند؛ خبر واحد، خبری است که آن را یک راوی، دو یا بیشتر نقل کرده باشند ولی به حد تواتر نرسیده باشد.
  • توقیفی بودن نام ها و اسمای خداوند بدین معناست که اطلاق اینها بر خداوند نیازمند به اذن شرعی است؛ یعنی ما باید خداوند را به آن نام هایی بخوانیم که او خود با آن ها خود را خوانده است و غیر آن روا نیست.

بسیاری از متکلمان قائل به توقیفی بودن اسماء و صفات الهی اند و مهمترین دلیل آنها هم این است که مبادا خداوند را به نامی بخوانیم که باعث بی ارزش کردن مقام کبریایی و عظمت او گردد. به عبارت دیگر از نظر فقهی مقتضای احتیاط در دین این است که تسمیه خداوند را محدود کنیم به اسمایی که خودش خود را به آنها خوانده است، چرا که عقل بشری ناقض است و توان درک صفات او را ندارد و چه بسا در نامگذاری به خطا برود.

  • و اصطلاح در علم کلام اسلامی درباره صفات خدا. تشبیه در اصطلاح علم کلام ، همانند کردن خداوند در ذات یا صفات به مخلوقات و اِسناد صفات مخلوق به خالق است و تنزیه عبارت از اعتقاد به منزه بودن خداوند از مخلوقات و سلب صفات مخلوقات از خالق است. بر طبق دیدگاه «تشبیه» تفاوتی اساسی بین اوصاف خدا و اوصاف مخلوقات نیست و آن دسته از صفاتی که هم بر خدا و هم بر مخلوقات او مانند انسان ‌اطلاق می‌گردند، معنای واحد و مشترکی دارند که در هر دو یکسان است. در دیدگاه «تنزیه» یا «اثبات بدون تشبیه» تحلیلی از معنای صفات الهی ارائه می‌شود که از یک سو تنزّه و تعالی خداوند از نقایص و محدودیتهای مخلوقات خود را پاس دارد و از سوی دیگر اوصاف او را شناخت‌پذیر معرفی کند.

در مقابل این دو دیدگاه، نظر تعطیل صفات قرار دارد که معتقد است عقل انسان راهی به شناخت اوصاف الهی ندارد.

  • فرقه‌ای کلامی از مسلمانان بودند که اعتقاد داشتند نباید در مورد کافر یا مؤمن بودن کسی در این دنیا اظهار نظر کرد؛ بلکه می‌بایست آن را به قیامت ارجاع داد.

اینان کسانى هستند که معتقدند: اگر انسانى مؤمن باشد، هیچ معصیتى به ایمان او ضرر نمى ‏رساند، همان گونه که هیچ طاعتى، کفرِ کافر را جبران نمى ‏کند و مى ‏گفتند: ایمان قول بدون عمل است. گویى ایشان ایمان را اختیار کرده و عمل را به کنارى نهاده‏ اند. زیرا معتقد بودند که اگر نماز نخوانند و روزه نگیرند، ایمان آنها را نجات مى ‏دهد. ظاهراً این نام (مرجئه) را از این سخن خداى تعالى گرفته باشند که «وَ آخَروُنَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِاللَّهِ»،[۱] و عذاب را کلًا از تمامىِ مسلمین ساقط کرده بودند. برخى از آنان مى ‏گفتند: با وجود ایمان، هیچ گناه کوچک و بزرگى، ضررى نمى ‏رساند، کما اینکه در صورت کفر، هیچ طاعتى، سودى ندارد.

«ارجاء» یا از ماده رجاء است، یعنى که آنها از خدا، امید ثواب براى گناهکاران را دارند و یا از ماده ارجاء مشتق است و ارجاء یعنى تأخیر، زیرا که آنها حکمِ مرتکبان گناه کبیره را به آخرت موکول مى ‏داشتند.

بنابراین، اساس مذهب مرجئه، خوددارى از قضاوت یقینى به عذاب یا عفوِ گناهکارانى است که بدون توبه مرده‏ اند. آنان این مسأله را به خداوند ارجاء مى ‏دهند و از همین رو، مرجئه خوانده مى ‏شوند.

  • «ارجاء» یا از ماده رجاء است، یعنى که آنها از خدا، امید ثواب براى گناهکاران را دارند و یا از ماده ارجاء مشتق است و ارجاء یعنى تأخیر، زیرا که آنها حکمِ مرتکبان گناه کبیره را به آخرت موکول مى ‏داشتند.
  • یکى از مباحث مورد اختلاف اشعریان و ماتریدیان، جواز یا عدم جواز استثنا در ایمان است. استثنا در ایمان این است که شخص بگوید: «من مؤمنم؛ انشاء الله». اشاعره استثنا در ایمان، و گفتن «انشاء الله» را جایز مى دانند، اما ماتریدیان آن را جایز نمى شمرند و معتقدند استثنا در ایمان نشانه شک و تردید و منافى تصدیق است. از این روى، از منظر ماتریدیان، درست تر این است که شخص بگوید: «من حقا مؤمنم».
  • تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است و اعتقاد به استقلال بنده در اعمال بدون دخالت مشیّت الهی را تَفویض گویند؛ تفویض مقابل جبر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا