اندیشه

شیوه انتقال فرهنگ و تمدن اسلامی و ستایش غربی

شیوه انتقال فرهنگ و تمدن اسلامی و ستایش غربی ها از آن

دکتر عبدالله ناصح علوان / مترجم: مولود مصطفایی

پیش از آن که از طریق انتقال تمدن اسلامی به غرب و ستایش غربی ها از آن، سخنی بگوییم، بهتر آن است که شرایط و اوضاع عمومی اروپا در قرون وسطی پرده برداریم تا به خوبی دریابیم که چگونه تمدن اسلامی به میان آنها راه یافت؟ چگونه بر آنان تأثیر نهاد؟ و چگونه آنان را از عقب ماندگی و جهالت به در آورد و به چنان تقدم و پیشرفتی رساند که در تمدن و فرهنگ برای خود شأن و در علوم و دانش مقام و نقشی یافتند؟!

پس در این جا از سه موضوع می گوییم:

۱-      اوضاع عمومی اروپا در قرون وسطی

۲-      راهها و طرق انتقال تمدن اسلامی در غرب

۳-      گواهی دانشمندان منصف غربی به عظمت تمدن اسلامی.

الف) اوضاع عمومی اروپا در قرون وسطی

ما هنگامی که اوضاع اروپا را پیش از تابش انوار تمدان اسلامی بر ملت و سرزمین آنان بررسی می کنیم، در می یابیم که آنها در سرازیری انحطاط و عقب ماندگی شدید فکری، اخلاقی و علمی بودند و اخلاق و رفتار و تفکرات آنها بیشتر شبیه به حیوانات بود تا انسان! و ما در این مورد، و در مورد حالت ناپسند و مهلکی که اروپا را در بر گرفته بود، به سخنان و نوشته های محققین و مستشرقین استناد می کنیم:

"دروزی" مستشرق هلندی می گوید:« در تمام اندلس فرد بی سواد و درس ناخوانده ای یافت نمی شد، در حالی که در اروپا، خواندن و نوشتن اولیه را هم جز طبقه بالایی از کشیشان کسی نمی دانست! »

"لین بول"در کتاب " اعراب در اسپانیا" می نویسد: « در دورانی که اروپا دور از علم و دانش، در جهل و نادانی و ناکامی غوطه می خورد، اندلس رهبری علم و پرچم فرهنگ و تمدن را در جهان به دست گرفته بود.»

" گوستاو لوبون" در " تمدن عرب" آورده است که :

« مراکز علمی و فرهنگی غرب، در واقع برج هایی بودند که ساکنان آن را افرادی با اخلاق خشن و وحشیانه تشکیل می داد که افتخارشان این بود که توانایی خواندن و نوشتن ندارند!»

" صاعد اندلسی" متوفی(۴۶۲ ه ­­_1070م) ساکنان شمالی اروپا را این چنین توصیف کرده است:

« آنان بیشتر به حیوانات شباهت داشتند تا به انسان! کسانی که در سرزمین های شمالی زندگی می کردند و از مردم دور شده بودند، ظاهرشان بسیار ناپسند و زشت شده بود، رنگ پوستشان بسیار سفید گشته و شعور و درک آنها ناقص و ناموزون شده بود. و به همین خاطر تیز فهمی و روزنه های اندیشه و تفکر را از دست داده بودند و جهل و حماقت بر آنان چیره شده و در میانشان گسترش یافته و همگانی شده بود!»

" ابوعبید البکری" از قول جهانگردی اندلسی به نام " ابراهیم بن یعقوب الطر طوشی" که در قرن چهارم هجری می زیسته است، در مورد اقوام " جلاقه"- ساکنان شمال اسپانیا- چنین می نویسد:

« آنها اهل ظلم و پستی بی اخلاقی بودند، نظافت و حمام نمی کردند مگر یک بار یا دو بار در سال آن هم با آب سرد! و لباس هایشان را زمانی که می پوشیدند نمی شستند تا زمانی که دور بیندازند! و بر این باور بودند که چرک و پلیدهایی که از عرق بدن تولید می شود، بدن را فربه و سالم نگه می دارد! لباسهایشان بسیار تنگ بود و توری و بدن نما، که از خلال آن بیشتر بدنشان پیدا بود! …»

و در مورد " صقالبه" (ساکنان روس و نواحی اطراف آن- اسلاوها)  آورده است:

« نژاد دیگری که خود را "سرنین" می نامند، به هنگام مرگ ریس قبیله، خود را و چهارپایانشان را می سوزاندند! و اعمال و آدابی شبیه هندوها داشتند، و به هنگام سوزاندن مرده به رقص و پایکوبی می پرداختند، و این شادی و طرب از الطاف خداوندی بر مرده می دانستند! زنان مردگان دست و صورت خود را با چاقو می بریدند، و اگر یکی از آنها می خواست که محبت بیشتری نشان دهد، طناب داری برپا می کرد، بر روی صندلی می رفت و طناب را به گردن  می انداخت، بعد صندلی را از زیر او برمی داشتند و او معلق و مضطرب می ماند تا می مرد و به همسرش ملحق می شد!…»

"ویکتور رابینسون" در مقایسه ای که در بین تمدن اسلامی اندلس و اوضاع اروپا در آن عصر انجام داده است می گوید:« اروپا بعد از غروب خورشید، در تاریکی کشنده ای فرو می رفت، و قرطبه را نور چراغ های عمومی چون روز روشن نگه می داشت! اروپا در کثافات و پلیدهای متعفنی غوطه می خورد، و در قرطبه یک هزار حمام بر پا بود!

اروپا را خواب و بی خیالی و بی خبری در برگرفته بود، و اهل قرطبه سنبل نظافت و بهداشت بودند. اروپا در گل و لای غرق بود و معابر قرطبه همه سنگفرش بود! سقف کاخ های اروپا پر از منافذ و سوراخ های دود بود، و قصرهای قرطبه با سنگ های زخرف عربی مزین شده بود! اشراف اروپا هم حتی نمی توانستند نام خود را بنویسند و امضا کنند، و بچه های خردسال قرطبه به مدرسه و مکتب می رفتند. راهبان اروپایی، در خواندن اسفار کلیسا هم مشکل داشتند و معلمان و استادان قرطبه مدرسه ای پایه ریزی کرده بودند که در عظمت و اهمیت به مدارس اسکندریه شیبه بود!…»

و این تنها قطره ای از دریای عقب ماندگی و وحشیگری و انحطاط و سقوطی بود که اروپا در آن دست و پا می زد. و بدون شک این اسلام بود که با میراث فکری والا، و پرتوهای روشنگر علمی و ثروت عظیم مدنیت، اروپاییان را از جهل به علم، از ضعف به قدرت، و از توحش به تمدن و از عقب ماندگی به پیشرفت و تقدم و از تاریکی زندگی به نور و روشنایی استوار آن بیرون آورد…

اما به راستی تمدن اسلامی چگونه به آنها رسید؟ و چگونه بر آنان تأثیر نهاد؟ این چیزی است که در ادامه آن را به روشنی برای صاحبان عقل و بصیرت بیان می کنیم…

ب) راه ها و طرق انتقال تمدن اسلامی در غرب

بیشتر مورخین بر این عقیده اند که تمدن اسلامی از طرق زیر به اروپا و غرب رسیده است:

از طریق اندلس

از طریق صفلیه

از طریق جنگ های صلیبی.

و گاه راه های زیر را نیز بر آن اضافه می کنند:

جنوب فرانسه، جنوب ایتالیا، مکتب های ترجمه شمال اسپانیا و فرانسه و ایتالیا.

و نباید فراموش کرد تجّار مسلمانی که قرنها در سرزمین های اروپایی و اسلامی و آسیایی و غیر آن رفت و آمد می کردند، در انتشار و گسترش اسلام نقش قابل توجهی داشتند. و تحقیقات اخیر وجود بعضی گروه های اسلامی را ثابت کرده است که در اروپای شمالی، تا هلند فعالیت کرده و به گسترش اسلام کمک نموده اند…

و باز تلاش جهانگردان و سیاحان مسلمان را نیز نباید از یاد برد. کسانی که به بسیاری از سرزمین ها سفر کرده و در معرفی صحیح اسلام و گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی در میان مردم، نقش بسیاری ایفا کردند، و ثمره ی این سفرها کتابهای جغرافیایی و گنجینه هایی است که به معرفی ملت ها و مکان هایی می پردازد که آنها خود مشاهده و توصیف کرده اند، مانند سفرنامه ابن جبیر، ابن بطوطه، و دیگران.

و باید اضافه کنیم که در این میان، " اندلس" برای همیشه به عنوان مهم ترین طرق انتقال این تمدن در عرصه های مختلف علمی و فنی و اقتصادی باقی خواهد ماند.

به هر حال باید عنوان کنیم اگر تمدن اسلامی نبود تا با خورشید تابناک خود از ۱۴ قرن پیش، جهان را روشنایی ببخشید، عالم بشری در تاریکی های جل و نادانی پایمال می شد و در وادی گمراهی و آنارشیسم و سرازیری و حضیض عقب ماندگی برای همیشه فروو می افتاد. و در حقیقت تمدن اسلامی، تمدنی درخشان و طلایی بوده و از نظر علمی، برتر و گسترده و فراگیر است.

ج)گواهی دانشمندان منصف و حق جوی غربی به عظمت تمدن اسلامی

ما اگر بخواهیم گفتار کسانی را مطالعه کنیم که به عظمت تمدن اسلامی گواهی داده اند، در می یابیم که کثرت این گفتارها در حدی است که قابل تصور نیست، ما تنها به ذکر برخی از آنها، آن هم از زبان علما و محققین بزرگی می پردازیم که در این زمینه تحقیق کرده و اندیشه نموده اند، که فضل و برتری شناخته نمی شود مگر از طریق صاحبان آن و قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری!

هم چنین این جملات را برای کسانی نقل می کنیم که به هیچ تفکر و سخنی ایمان نمی آورند مگر زمانی که از غرب ورزیدن گرفته باشد!

" دوبیر" استاد دانشگاه نیویورک در کتاب "نبرد میان دین و دانش" !! می نویسد: « هنگامی که در سال ۸۱۳م خلافت به مأمون رسید، بغداد پایتخت علمی بزرگ جهان شد. خلیفه کتب بی شماری در آنجا جمع آورد و دانشمندان گرد او جمع شدند و او نسبت به آنان با نهایت لطف و مهربانی برخورد کرد…»

و پس از آن که تأثیر مسلمین را بر علوم طبیعی بر می شمارد، می گوید:

« … آنها علوم قدیمه را به ترقی و تعالی رساندند و علوم جدیدی هم ابداع نمودند که قبل از آنان کسی با آن آشنایی نداشت… دانشگاه های مسلمین به روی دانشجویان اروپا که از سرزمین های خود در طلب علم نزد آنان می آمدند همیشه باز بود، و پادشاهان و امرای اروپا برای معالجات خود به سرزمین های اسلامی روی می آوردند…»

"سیدیو" در کتاب " تاریخ عرب" می نویسد:

« مسلمانان در قرون وسطی، در علم و فلسفه و هنر، بی بدیل و منفرد بودند، و این علوم را به هر کجا که قدم می نهادند، گسترش می دادند، و از جانب آنها بود که علم به اروپا رسید، و آنها عامل اصلی بیداری و پیشرفت اروپا بودند!…»

" گوستاو لوبون" هم در " تاریخ عرب" خود می گوید:

« ما در تاریخ ملتی نمی شناسیم که به اندازه عرب، بر دیگران تأثیر نهاده باشند، چنانکه هر ملتی که ارتباط با آنان داشته است، فرهنگ و تمدن آنها را پذیرفته است، اگر چه مدت زمان اندکی!… تأثیر اعراب بر ملل شرقی، تنها در دیانت و زبان و هنر و فنون نبود، بلکه آنها در فرهنگ علمی هم تأثیرات عمیقی بر جای نهادند.»

و از قول استاد " لیبری" می گوید:

« اگر اعراب بر صحنه تاریخ ظاهر نمی شدند، نهضت جدید اروپا، چندین قرن به تأخیر می افتاد!»

" شریستی" در مورد هنر اسلامی می گوید: « اروپا برای مدت زمانی نزدیک به هزار سال، چنان به هنر اسلامی خیره مانده بود که گویی شگفت انگیز ترین چیزها را دیده است!»

" لین بول" در کتاب "اعراب در اسپانیا" می گوید:« اروپائیان درس ناخوانده، تنها جهل و حرمان ذخیره می کردند، آن هم در دورانی که اندلس رهبری علم و پرچم فرهنگ و تمدن را در جهان برافراشته بود.»

" بریولت" در کتاب " تکوین انسانیت" می نویسد: « بزرگترین چیزی که تمدن عربی به عالم جدید اهدا کرد، علم بود. با این حال هیچ ناحیه ای از نواحی دور افتاده و رشد یافته اروپایی نیست که آثار فرهنگ نافذ اسلامی در آن نباشد، و بزرگترین و مهم ترین اثر آن، این بود که نیروی ایجاد کرد که عامل اصلی و دائمی پیشرفت در جهان و منشأ برجسته ی موفقیت بود، یعنی علوم طبیعی و روحیه ی علمی. و این حقایق بیانگر آن است که اسلام دینی است با ساختار تمدنی و پیشرفت…»

"الیاس ابوشبکه" در کتاب "روابط فکری و روحی میان اعراب و اروپا" می گوید: « زوال تمدن عربی، برای اروپا و اسپانیا بسیار شوم و ناخجسته بود! اندلس سعادت و پیشرفت را در سایه اعراب داشت و آنگاه که اعراب از آنجا رفتند، خیر و برکت، و زیبایی و طراوت، جای خود را به نابودی و فلاکت و ویرانی داد!»

و "گوستاو لوبون" در "تمدن عرب" می گوید:« …هنگامی که اوضاع اروپا این گونه بود – در جهل و بی سوادی غرق بود – کتابخانه های اندلس هزاران جلد کتاب در موضوعات مختلف معارف بشری داشت، در علوم خالص، و ادب و هنر و فنون مختلف…»

کسانی که می خواهند در مورد تأثیرات تمدن اسلامی بر انقلاب جدید اروپا بیشتر بدانند، کتاب " شمس العرب، تسطع علی الغرب" اثر "د. زیگفرید هونکه" را بخوانند. این کتاب، همه اعترافات و اقرار بزرگان اندیشه و علم است در مورد برتری تمدن اسلامی بر نبوغ علمی غرب و پیشرفت های تمدنی و نوآوری های فکری و ادبی آن.

و در خلال این گفته ها و هزاران دیگر چون آنها، به صورتی یقینی و مطمئن این نکته آشکار می شود که تمدن اسلامی بر روشنایی بخشی، پیشرفت، شمول، نوگرایی، واقعیت پذیری، و توانایی پذیرش دیگران، بنا شده است…جهانیان همه به برتری این دین گواهی می دهند، حتی دشمنان و برتری و عظمت آن است که دشمنان به آن اقرار نمایند!.

_________________________________________

منبع: دستاوردهای تمدن اسلامی و نقش آن در رنسانس

مؤلف: عبدالله ناصح علوان

مترجم: مولود مصطفایی

انتشارات: نشر احسان

نوبت چاپ: تهران ۸۴

 

 

 

نمایش بیشتر

یک دیدگاه

  1. جای سوال است که چرا در دنیای امروز منشاء و محل پیدایش ابتدایی تقریبا تمامی علوم و پیشرفت های بشری، یونان باستان و غرب معرفی می شود؟! معرفی شدن غرب بعنوان مرکز پیدایش علوم، باعث شده تا آنها خود را یگانه صاحبان و وارثان علم و فناوری، چه در زمان گذشته و چه در زمان حال، در جهان بدانند. که همین موضوع باعث نوعی سلطه گری و انحصار طلبی علمی توسط کشورهای غربی گردیده است. درست است که اسلام بسیار به علم آموزی حتی از غیر مسلمانان تاکید داشته، ولی این موضوع نباید باعث شود علاوه بر علم، فرهنگ های نادرست و خود باختگی را هم به همراه آن بپذیریم. و باید صحت و درستی آنها مورد بررسی قرار گیرد.
    حقیقت آن است که برخلاف چیزی که سال هاست تبلیغ می شود، غرب مرکز پیدایش و گسترش علوم نبوده است. زیرا تقریبا تمام دانشمندان مطرح غربی در دوران باستان از مناطق کوچکی در شرق اروپا یعنی یونان و مقدونیه بوده اند که آن هم بدلیل ارتباط و استفاده علمی از تمدن های شرق بوده است و مابقی پهنه وسیع اروپا مانند: امپراطوری رم، بریتانیا و… فاقد چنین اندیشمندانی در این سطح بوده اند.
    متاسفانه این نگرش به همراه علوم غیر بومی وارد کشور شده و بسیاری از اساتید محترم ما نیز بدون تحقیق کافی آن را پذیرفته اند. بعنوان نمونه استادی شناخته شده در خصوص تاریخچه علم آمار می گفتند که این علم ابتدا در یونان بوجود آمد و آن هم به این شکل که چوپانان یونانی برای شمارش گوسفندان خود از نوعی آمارگیری ابتدایی استفاده می کردند. بنده به این استاد محترم عرض کردم که چرا بر یونان تاکید دارید؟! در صورتی که در طول تاریخ در همه جای دنیا تمامی چوپان ها برای شمارش گوسفندان خود یقینا از یک روش آمارگیری استفاده می کردند. چرا از زحمات و خدمات عظیم علمی کشورهای دیگر، مخصوصا کشورهای مسلمان کمتر سخن گفته می شود؟! در حالی که این مسلمانان بودند که با گسترش علوم مختلف و پیشرفت های علمی خود موجب ایجاد پیشرفت های امروز بشر گردیدند. آیا ترویج این نگرش باعث خودباختگی کشورها و قبول سلطه فکری غرب که به دروغ مدعی ایجاد و گسترش علوم در گذشته و حال می باشند، نیست؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا