ادوار و تطوّرات تصوف اسلامی
کمال روحانی
تصوف اسلامی ادوار مختلفی را از ابتدا تا کنون طی کرد،اما دوره ی واقعی و آغازین آن همان قرن دوم است.گر چه برخی از محققان عرفان اسلامی در تقسیم بندی ادوار تاریخی تصوف،از صدر اسلام به عنوان دوره ای خاص اسم برده اند لیکن این تقسیم بندی با توجه به شروع واقعی تصوف از قرن دوم،چندان منطقی به نظر نمی رسد و به عقیده ی این جانب (نگارنده)ذکر«مرحله ای صدر اسلام»برای تصوف مناسب نیست،گر چه پیش از این دوره عُبّاد ونُسّاک با اسلوب صوفیانه زندگی کرده اند ولی بر هیچ یک نام صوفی اطلاق نگردیده،اویس قرنی،حسن بصری،مالک دینار،از این گروه می باشند.
صوفیه دراین قرن بسیار با ورع و تقوا و سخت از امور دنیوی بیزارند و تمام همّ و غم ملتزم شدن به اخلاق کامل اسلامی و دوری جستن از منکرات است.از تحولات مهمی که در این عصر رخ داده است طرح مباحثی چون محبت الهی،عشق،فنا و بی خودی از خود است که به وسیله ی رابعه ی عدویه مطرح گردید.هم چنین مسأ له ی وحدت وجود در این برهه ی زمانی به صورتی کم رنگ دیده می شود تا زمینه ی آن برای قرون بعدی مهیّا گردد.
مشاهیر صوفیه در قرن دوم
رابعه ی عدویه (متوفی۱۳۵یا به قولی ۱۸۵)،ابو هاشم صوفی(متوفی۱۵۰ه- ق)،سفیان ثوری(۱۶۱ه- ق)،شقیق بلخی(متوفی۱۷۴ه- ق)،فضیل عیاض(متوفی۱۸۷ه- ق)و معروف کرخی(متوفی۲۰۰ه- ق)
قرن سوم
قرن سوم هجری در واقع مرحله ی گسترش و بلند آوازه گشتن تصوف یا به دیگر سخن،کمال آن است در این دوره تصوف از حالت سادگی و بی اعتنایی صرف به دنیا،بیرون آمده و یک نوع تعیّن به خود گرفت،افکار و اصطلاحات و تعبیرات مخصوص صوفیه رایج گشت در این مرحله است که روی سجن صوفیه با مردم است و از عشق و محبت و ایثار و خدمت به خلق سخن به میان می آورند در یک کلام جنبه ی علمی و نظری بر جنبه های عملی آن می چربد،هم چنین در قرن دوم ترجمه ی آثار یونانی و ایرانی به زبان عربی صورت می گیرد و در قرن سوم به کمال می رسد،به ناچار صحنه برای طرح عقاید مختلف آماده می گردد،لذا به سبب رواج عقاید و نظریات مختلف و طرح سخنان صوفیه از لون دیگر به ناچار صوفیه در میان متشرعین و فلاسفه و حکما قرار می گیرند و نبرد فکری کاملی به وقوع می پیوندد.صوفیه در این عهد به شکل حزب و فرقه ی خاصی در آمدند؛یعنی خصوصیات حزبی و مقررات و رسوم فرقه ای پیدا کردند و هر حزبی تحت راهنمایی و سرپرستی شیخ و مریدی درآمد.در این قرن،علم حدیث که بعد از علوم قرآنی،بسیار مورد توجه دانشمندان و نیز بزرگان اهل تصوف بود،تدوین شد و کمال یافت و جمع آوری و روایات حدیث مورد توجه قرار گرفت.و در همین مرحله است که عقاید جنجالی صوفیه چون وحدت وجود،اتصال و اتحاد افراطی شکل می گیرد.تا حدی که بایزید بسطامی می گوید:«لیس َفی جُبَّتی سِوی الله» و حسن بن منصور،ندای «اناالحق»سر می زند،همه ی این موارد باعث می گردد حکم تکفیر و زندقه و الحاد برای گروهی از صوفیه صادر گردد.
مشاهیر این قرن
ابو عبدالله حارث محاسبی(متوفی۲۴۳)،ذوالنون مصری(متوفی۲۴۵ق)،سرّی سقطی(۲۵۷ق)،بایزید بسطامی(۲۶۱یا۲۶۴ق)،سهل بن عبد الله تستری(۲۸۳ق)،جنید بغدادی(۲۹۷ق)حلاّج(۳۰۹ق)
قرن چهارم
دکتر ضیاءالدین سجادیدر این باره می نویسد:«در قرن چهارم هجری قمری، توسعه ی تصوف روز افزون شد و چون اصول تصوف و عرفان یا مبانی حکمت،به وسیله ی ابو علی سینا و توجیه و تطبیق آن با موازین شرعی و روایات دینی به وسیله ی ابو طالب مکّی در کتاب قوت القلوب و ابوالفضل محمدبن طاهر مقدسی در صفوه الصفوه و امام محمد غزالی در احیاءالعلوم انجام شد،یک باره نفوذ و تأثیر تصوف را بیش از حد افزایش داد و اهل ذوق و حال بدان توجه کردند و به تدریج شاعران از وصف خط و خال و زیبایی صوری ناپایدار و نیز مدح شاهان و امیران،به حقیقت و معرفت و عشق حقیقی روی آوردند»
در این قرن است که بازار اشاعره و معتزله گرم می شود و مباحث فِرَقِ اسلامی شکل می گیرد و علوم اسلامی و تفسیر،تدوین می گردد و موضوعات کلامی چون مبدأ و معاد و حدوث و قدیم بودن قرآن و ثواب و عقاب رؤیت خدا مورد بحث قرار می گیرد.
مشاهیر این قرن
ابوبکر شبلی(متوفی۳۳۴ق)،ابن حفیف شیرازی(متوفی۳۷۱ق)،ابو نصر سراج(متوفی۳۷۸ق)،ابوطالب مکّی(متوفی۳۸۶ق)،ابوبکر محمد بن ابراهیم آبادی(۴۴۳ق)
قرن پنجم
در این دوره،هم چنان تصوف چون دوره ی قبل رو به گسترش است و بر دامنه ی آن افزوده می گردد و از لحاظ علمی و تعلیمی بر جامعه احاطه می یابد و اشعار عرفانی در این قرن تعمّق و رواج بیشتری دارند،در همین برهه ی زمانی است که اختلافات مذهبی اوج می گیرد،از این اختلافات حتی صوفیه که ادعای آزاد اندیشی داشتند در امان نماندند،چنان که امام محمد غزالی بر شافعی بودن و خواجه عبدالله انصاری بر حنبلی بودن و دیگران بر مذاهب خود اصرار دارند و در این دوره از جاده ی اعتدال خارج شده و به گروه متعصبین مذهبی خود پیوسته اند.هم چنین می بینیم کم کم شعرا از دربار و مدح شاهان شاه زادگان خارج می شوند و به خدمت تصوف در می آیند و افکار صوفیه و شور و حال ذوقی خاص به شعر می دهند،کتاب های معروفی چون کشف المحجوب هجویری که از بزرگترین کتب نقدی تصوف است در همین قرن نگاشته می شود.از دیگر نشانه های عرفان در این عصر گسترش خانقاه ها و نظم و تر تیب گرفتن آن هاست و اصطلاح مجلس گفتن مشابیخ بر سر زبان ها می افتد.مذهب شیعه هم در این قرن نضج و کمال مطلوب می گیرد و بزرگانی چون شیخ طوسی و ابو جعفر محمد بن حسن(متوفی۴۶۰ق)به نگاشتن کتاب تذهیب و استبصار همت می گمارند که هر دوی آنه جزو چهار کتاب مشهور شیعه می باشند،در همین بحبوبه ی اختلافات است که قتل و ایذای شیعیان جزو سرگرمی های شاهان و مخالفان ایشان میگردد.چنان که در سیاحت نامه ی نظام الملک طوسی عباراتی از اختلافات شیعه و سنّی می یابیم.
مشاهیر این قرن تا اوایل قرن ششم
ابو عثمان نیشابوری(متوفی۴۵۷)،ابوالقاسم قشیری(متوفی۴۴۵ق)،هجویری(متوفی۴۷۰)شیخ ابو علی دقّاق(متوفی۴۰۵)،پیر افضل حسن سرخسی،شیخ ابو عبدالرحمان سلمی نیشابوری(متوفی۴۱۲ق)،شیخ عبدالله داستانی(متوفی۴۱۷)،شیخ ابو علی سیاه(متوفی۴۲۴ق)،شیخ ابو الحسن خرقانی(متوفی۴۲۵ق)شیخ ابو اسحاق کازرونی(متوفی۴۲۶)،حافظ ابو نعیم اصفهانی(متوفی۴۳۰ق)،ابو السعید ابی الخیر(متوفی۴۴۰ق)،شیخ ابو اقاسم گرگانی(متوفی۴۵۰ق)،بابا طاهر همدانی،ابوبکر نساج طوسی(متوفی۴۸۷ق)،ابو حامد غزالی(متوفی۵۰۵)،احمد غزالی(متوفی۵۲۰ق)عین القضاه همدانی(متوفی۵۲۵ق)،سنایی غزنوی(۵۲۵ق)،شیخ احمد جام ژنده پیل(متوفی۵۳۶ق)
تصوف در قرن ششم
هر آن چه در باره ی تصوف در قرن پنجم گفته شد در این عصر نیز رواج دارد،به گونه ای که تعصب و تنگ نظری و نفوذ مذهب در فلسفه و علم به شدت می یابد و خرافات و جهل و جدل و زد و خورد بین اصحاب مذاهب بیشتر شایع می شود و اضافه بر جنگ و نزاع های داخلی،جنگ های صلیبی در بسیاری از ممالک،سبب زحمت مسلملن ها می شود و در همین قرن است که هدف از فراگیری علم اکثر خدمت به مناظره و جدل و مقهور ساختن طرف مقابل است،ما حصل و لبّ عقیده ی مسلمین این است که انسان برای بندگی خدا خلق شده و همه ی سعی او بایستی برای نیل به او باشد و مقصود از علم معرفت،خدا و مقصود از عمل،وصول به سعادت اخروی است و دنیا چیزی جز غرور و فریب و چیزی جز مزرعه آخرت نیست.بنابر این همه ی علوم و دانش ها در خدمت این اهدافند بر همین اساس است که علوم مذهبی در این قرن برای کسب روزی و ارتزاق ابزاری بس کارامد،به شمار می آیندو در تهیه ی معاش آدمی بسیار مهم اند،لذا می بینیم که محدّثین،متکلمین،و واعظین و دانشمندان علوم قرآنی و مدرّسان از احترامی فوق العاده برخوردار هستند.یکی دیگر از خصوصیات قرن ششم غلّو و مبالغه در مواعظ مذهبی و مقامات اولیای دین است.
در بوته ی اشعار نیز رنگ تصنّع و خروج از اعتدال و فضل فروشی و خود نمایی و تنگ نظری بسیار رواج داردبه واسطه ی نفوذ عمیق علوم دینی و شیوع تّام مباحث مذهبی و انس کامل شعرا و نویسندگان ایرانی با زبان و ادب عربی،تقلید از زبان عربی و به کار بردن لغات غیر مأنوس عربی در زبان بیشتر می شود.حال آن که این پدیده در قرن چهارم کم رنگ است.در همین دوره است که حکمت اشراق،شهاب الدین سهروردی،تدوین و توجیه می گردد،اشراق:در برابر استدلال و چونی و چرایی و یافتن علت قرار دارد و در همین قرن است که عرفان توسط سنایی غزنوی و بعد از او عطار با شعر در آمیخت و شعر عرفانی متولد شد که به تلطیف ذوق و تَر دماغی متصوفه و متعصبان کمک کرد.در قرن ششم،با تألیف و انتشار کتب معتبر صوفیه مانند اسرار التّوحید فی مقامات شیخ ابی السعید ابی الخیر و آثار احمد غزالی و عین القضات و شیخ اشراق و نیز بزرگان تصوف و عرفان مانند شیخ نجم الدین کبری شیوع تصوف و عرفان و مصطلحات آن زیاد شدو همه ی بزرگان ادب و دانش،آن ها رادر آثارشان به کار می برند،حتی شاعران غیر صوفی مانند خاقانی و نظامی اصطلاحات صوفیانه ای چون خرابات مغان،مَیِمغان،مغانه،پیر ارزق پوش،خرقه،صوفی،فقر،فنا،خرقه ی شیخانه،در شعر آورده اند هم چنین به نام چند تن از صوفیان در آثار خود اشاره کرده اند.چنان که گفتیم گروهی از متشرعان و صوفیه در قرن پنجم علیه صوفیه مواضع انکار و تکفیر را پیش گرفتند و در همین قرن این مسأله شدت و حدّت بیبشتری به خود گرفت چنان که ابوالفرج بن الجوزی(متوفی۵۷۹ق)کتابی کاملاًمعترضانه در رد اعتراض بر صوفیه به نام «تلبیس ابلیس»تألیف نمود و بر کلیه ی افکار و اعمال و رفتار صوفیه خرده گیری کرد.
مشاهیر قرن ششم و آنان که در نیمه ی اول قرن هفتم وفات کرده اند
شیخ عماد دباس(متوفی ۵۲۵ق)،شیخ عدی بن مسافر کُرد هکاری(متوفی۵۵۷ق)،شیخ عبدالقادر گیلانی(متوفی۵۴۱)،عبدالقادر سهروردی(متوفی۵۶۳ق)فعمار یاسر بدلیسی،احمد بن ابو الحسن رفاعی(متوفی۵۷۸ق(،شیخ روز بهان بقلی(متوفی۶۰۶)،شیخ نجم الدین بغدادی(متوفی۶۰۷یا۶۱۶ق)،نجم الدین کبری (شهادت۶۱۸ق)،قطب الدین حیدر رازی(متوفیمتوفی۶۱۸ق)،شیخ فرید الدین عطار نیشابوری(که در ربع اول قرن هفتم وفات یافت و از عرفای مشهور قرن ششم بوده است)
تصوف در قرن هفتم
از رویداد های مهم این عصر حمله ی مغول است که به تصدیق و ادّعاهای مورّخین بعد از حمله ی اعراب بزرگترین حادثه بود.که در طی آن آثار فرهنگی و مادی و معنوی چند نسل گذشته و مدارس و کتاب خانه ها به کلی نابود شدو اهل علم،همگی کشته یا پراکنده گشتند و لابد این مسأله بر حیات معنوی و عقلانی ئاین سرزمین تأثیر فراوان گذاشت.در این دوره تصوف،دنباله رو تصوف قرن پنجم و ششم است که به واسطه ی بزرگانی چون مولوی،ابن عربی به نضج کامل رسید. به طور کلی در قرن هفتم اندیشه ی علمی و فحص و تحقیق در حالت خمود و جمود بود و تقلید و پیروی کورکورانه از گذشتگان رواج داشت.در همین دوره است.که بازار جدل و مباحثه و فهم و استنباط آثار گذشتگان و تقلید کور کورانه رایج شدو هدف از بحث و فحص مُجاب ساختن طرف و مهر اسکات زدن بر دهن او بود.کارهای علمی که انجام یافت و نوشته شده است اکثر تخلیص کتب قدما ست و آن حرارت و شور و ذوق علمی از میان رفته است در همین ئوره خانقاه ها به اوج عظمت و اهمیت رسیده اند؛از تحولات دیگر تصوف در قرن هفتم ظهور چند تن صوفی و عارف شیعی مذهب در نیمه دوم است،آنان تصوف شیعه را رواج دادند.
عرفای معروف قرن هفتم
شیخ شهاب الدین سهروردی(متوفی۶۳۲ق)،ابن الفارض(متوفی۶۳۲ق)ریالمحی الدین ابن عربی(متوفی۶۳۸ق)،سید برهان الدین محقق ترمذی(متوفی۶۳۸ق)،شیخ رضی الدین علی(متوفی۶۴۳ق)،شمس تبریزی(متوفی۶۴۵ق)،اوحد الدین کرمانی(متوفی۶۳۵ق)،شیخ سعد الدین حموی(متوفی۶۵۸یا۶۴۹ق)،شیخ جمال گیلکی(متوفی۶۵۱ق)،شیخ عزیز نسفی،شیخ نجم الدین رازی(متوفی۶۵۴ق)،صلاح الدین زرکوب(متوفی۶۵۷ق)،شیخ سیف الدین باخزری(متوفی۶۵۸ق)،شیخ بها الدین ذکریای مولتانی(متوفی۶۶۶ق)،مولانا جلال الدین رومی(متوفی۶۷۸ق)،حسام الدین چلبی(متوفی۶۷۸ق)،عراقی(متوفی۶۸۸ق)سعدی شیرازی(متوفی۶۹۱ق)،سلطان ولد پسر مولوی.
تصوف در قرن هشتم
درقرن هشتم تصوف،چون مدون و مرتب،مورد آموزش قرار می گرفت و در کتبی مانند«نفایس الفنون»شمس الدین محمد بن رازی آملی،علم تصوف در عداد سایر علوم درآمد.در این قرن،عرفان ذوقی و شاعرانه با وجود شاعر و عارف بزرگ و غزل سرای نامی،شمس الدین محمد حافظ به حدِّ کمال رسید و غزل های او که نمودار
عالی غزل عرفانی با عشق و شور و مستی به شمار می آید دل و جان را به وجد می آورد.در این قرن خانقاه ها زیاد شد و وزیران همراه با مدارس خانقاه هم ساختند.
از تغییرات مهمّ صوفیه در قرن هشتم نزدیکی تشیع و تصوف به یکدیگر است مخصوصاً شیعه ی اثنی عشری و بعضی از صوفیه رسماًبه ترویج تشیع پرداختند مانند شیخیه ی جوریه در خراسان،از اتباع شیخ خلیفه،از شاگردان علاءالدوله سمنانی و مرید و شاگردشیخ خلیفه به نام شیخ حسن جوری در سبزوار و طوس و خراسان و نیشابور و ابیورد به ارشاد پرداخت و سربداران سبزوار را همراهی و تقویت کرد.دسته ی دیگر،پیروان شیخ صفی الدین اردبیلی شاگرد شیخ زاهد گیلانی اند که صوفیه قزلباش و سلاطین صوفیه از پیروان او به شمار می آیند.
قرن نهم
در این قرن،صوفیان مورد توجه تیموریان قرار گرفتند و بر فرقه ها و تعداد صوفیان افزوده شد اما از کیفیت،عمق و حقیقت جویی،تصوف کاسته شد،اعقاب امیر تیمور گورکان به اهل تصوف و عرفان توجهی خاص مبذول می داشتند و خود امیر تیمور هم به دیدار مشایخ صوفیه می رفت و از ایشان همت می طلبید در این قرن شریعت و طریقت،به هم نزدیک و در هم آمیخته می شود،پس می بینیم که مشایخ صوفیه متصدیان شرع نیز هستند.تحولات اجتماعی و حملات مغول و بعد تیموریان نیز سبب شد که مردم هر چه بیشتر به صوفیه و عرفا تمایل پیدا کنند و به خانقاه ها روی آورند.
جامی در نفحات الا نفس به تفصیل در ابه ی گروه های مختلف متصوفه صحبت کرد و صوفیه واقعی را به دو دسته ی واصلان و سالکان تقسیم نمود و پس از آن به متشبّهان روی آورد و صوفیه ی لا ابالی و فاسد را که خالی از حقیقت بودند و اغلب فاسد و نابکار بوده اند مورد بحث قرار می داد.باز در این قرن است تشیع بیش تر به صوفیه نزدیک می شود.
مشاهیر صوفیه در قرن هشتم و نهم هجری
محمود شبستری(متوفی۷۲۰ق)،صفی الدین اردبیلی(متوفی۷۳۵ق)،علاء الدوله سمنانی(متوفی۷۳۶ق)،اوحدی مراغه ای(متوفی۷۳۸ق)،امین الدوله بلیانی(متوفی۷۳۶)،خواجوی کرمانی(متوفی۷۳۵)،عماد فقیه کرمانی(متوفی۷۷۳ق)،حافظ شیرازی(متوفی۷۹۲ق)،نعمت الله ولی(متوفی۸۳۴ق)،قاسم انوار(متوفی۸۳۷ق)،داعی شیرازی(متوفی۸۷۰ق)،عبالرحمان جامی(متوفی۸۹۸ق)،کمال الدین حسین خوارزمی(متوفی۸۳۴ق)،جمال اردستانی(متوفی۸۷۹ق)،سید محمد نور بخش(متوفی۸۶۹ق)،شمس الدین محمد لاهیجی(متوفی۹۱۲ق)،
تصوف از قرن دهم تا کنون و روند تغییر صوفیه و خانقاه ها
از قرن دهم به بعد بازار صوفیه در حال ترقی و گسترش نیست؛در عهد صفوی،گر چه با نهضت دسته ای از
صوفیان آغاز شد،لیکن دورانی نا مساعد به حال تصوف است.و هر چه به پایان آن نزدیک تر می شویم این نابسامانی را بیش تر روشن تر مشاهده می کنیم و به وضعی نا مطلوب باز می خوریم که از آن روزگار فراتر رفت و تا آغاز پادشاهی محمد شاه قاجار(متوفی1250_1264ق)ادامه یافت.برای وضع نامطلوب تصوف در این عهد دو علت اصلی می توان شناخت:
الف:چیرگی صوفیان صفوی؛
ب:غلبه عالمان قشری
در این دوره است صوفیان قزلباش و بی خبر از احکام ین،که در واقع فقط دم از صوفی بودن می زدند پیدا شدند لذا تمایل علما به لایشان کم شد و در ردّ آنها کتاب ها نگاشته آمد نیرومند ترین کسی که در دوره ی اخیر با صوفیان در افتاد،ملا محمد باقر مجلسی(متوفی۱۱۱۰ق)بود.در یاداشت هایی که او بر نسخه ای از تهذیب الأحکام شیخ الطافیه ی طوسی دارد،می خوانیم:«چون دیدم که مردم به صوفیان بدعت گذار و حکیمان زندیق می پردازند،آن بود که در برابر آنان،اثرهای امامان را میان شان پراگندم».
در قرن یازدهم مخالفت علمای دین بیشتر می شود و صوفیه زیاد تر اماج فتاوی علما قرار می گیرند تا جایی که عدّه ای از صوفیه به قتل می رسند. مثلاً دارا شکوه پسر شاه جهان از سران قادریه که کُتبی در تصوف و عرفان داشت به قتل رسید.
در قرن دوازدهم تصوف ایرانی از مرزهای ایران خارج می شود و به دیگر کشور های اقمارمی رود چون ایران آن عهد جولانگه آماده ای برای صوفیان نبود،اما در بیرون مرزهای آن ،محیط امنی برای آن قوم وجود داشت مانند قلمرو دولت عثمانی که درآن بکتاشیان شیعه و مولیان سنّی آزادانه عمل می کردند و به ویژه آثار حضرت مولانا و پیروان او حرمت فراوان داشت و کتب و رسالات زیادی در باب تصوف نوشته شد.در هندوستان هم سهروردیان،چشتیان،نعمه الهیان،قادریان و همانندگان آنان به آسانی و با احترام به سر می بردند.با وجود مخالفت های سرسخت عالمان با صوفیه و حکم به تکفیر و ارتداد فرق صوفیه،اما باز عرفان و تصوف به طور کلی بر چیده نشد و ریشه های عُمق یافته ی آن خشک نگردید.هم زمان با سنت سخت گیری های قزلباش نسبت به اهل سنت،فرقه های صوفیه سنی هم طرد شدند و از میان فرقه ی مرشدیه و کازرونیه زحمت بسیار دید و گروهی از آن جماعت کشته شدند،آزردن صوفیان شیعه و سنی ادامه داشت تا دور ریاست دینی با ملا محمد باقر مجلسی رسید که به حکم او تکفیر و آزار و شکنجه کردن صوفیان بسیار شدت یافت و حتی از صوفیان قزلباش هم در این راه صرف نظر نشد.
بر اثر شدت عمل،بیشتر طریقت های تصوف ایران،عمده از آغاز قرن دوازدهم هجری به بیرون از مرزهای ایران انتقال یافت که از آن میان می توان به سلسله هایی چون سهروردیه،مولتان،چشتیه،قادریه،خلوتیه،بکتاشیه،مولویه،نقشبندیه،رفاعیه،نعمه اللهیه و جز آن اشاره کرد.
از قرن دوازدهم و سیزدهم به بعد (و تا کنون)با افزایش سلسله های تصوف،اختلاف بیشتر شد یعنی فرقه ها تلاش می کردند مریدانی داشته باشند که مفید واقع گردند،در همان حال اکثریت آن طریقت ها در راستای اهداف دربار در حرکت بودند و چه بسا در برابر نارسایی ها و فساد درباریان سکوت اختیار می نمودند.در این دوره، نه زهد و عرفان اصیل خبری است نه از وجد آگاهانه و نه از جذبه ی خالصانه،بلکه هر آن چه از صوفیه صادر می گردد برای اهداف دنیوی است به دیگر سخن اندیشه ی معاش راه را بر معاد شیوخ سد کرده است و دیگر خانقاه مکانی برای عبادت و تزکیه ی نفس ها نیست تا این که شاهان به خدمت مشایخ آرزو داشته باشند و به قول معروف از ایشان «همت طلب» کننددزیرا شاهان نیازی به خانقاه ندارند چون مشایخ کاملاًدر خدمت شاهان هستند و دربار به رتق و فتق امور آنان مشغول است و چگونگی سیر حرکت آنان را ترسیم می کند.
———————————————————
منبع:تاریخ جامع تصوف کردستان
مولف: کمال روحانی
تنظیم برای نوگرا :توسطHADI در تاریخ۴مهر۱۳۸۸