تحلیلی بر عرفان اسلامی از سه دیدگاه
تحلیلی بر عرفان اسلامی از سه دیدگاه
کمال روحانی
از شهد شریعت تا عهد طریقت
هنوز گوش زمان از شنود قوانین محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم)انگشت به دهن مانده است و چشم همگان بر نقطه ی نزول وحی خداوندی در درد تحیّر فرو آمده که راز این همه مناعت و سرِّ این همه ثقافت چیست؟!زیرا دامان بلند تمدّن اسلامی به خوبی،بار بر نشاند و همای رحمت بر مرغ بد و شوم زحمت غالب آمد و شهد نو شین شریعت مصطفی در درازنای تاریخ و تا پیدایش عرفان و تصوف اسلامی در کام همگان مزه انداخت و طریق نیشین حاکم را مُهر إسکات بر دهن گذاشت و برهان لامع دین اسلام،طومار اباطیل را در نوردید.
آری؛از وقتی که اسلام از دل شبه جزیره ی عربستان سر برآورد و شمشیرهای اعراب سیاه چرده،خاک در قدَحِ استبدادی شاهان روم و ایران انداخت و با اکسیر دین،مس زورمداران و زر ناسره ی دنیا پرستان در بایگانی فنا جای گرفت و از آن هنگام که نغمه داودی بر الحان غُرابان دنیا دار برتری یافت،همیشه در ذهن و ضمیر پویندگان
و اندرون جویندگان سئوالی نمودار شده و محققان را برسفره ی پُرسمان گرد آورده است که عرفان اسلامی از کجا تراویدن گرفت و تصوف از کدامین مشرع آب خورد؟این پرسش و چندی دیگر هنوز حیرانند و در یافتن جایگاهی استوار پویانند…
این گونه،عرفان یا تصوف اسلامی از معدود مکاتب فکری عملی اسلامی است که در ورطه ی تضادها گرفتار است؛بدین معنی که صدای چکاچاک افکار متضاد از دور فراگوش می رسد و شمیمی پر از بهت و حیرت جلودار همگان است.پس در وادی تحقیق تصوف یا دیگر سخن عرفان اسلامی با چندین دیدگاه مختلف،مواجه خواهیم شد.
عمده ی این دیدگاهها،سه گونه است:
1_کسانی که منشأ عرفان اسلامی را غیر اسلامی می دانند و از هر جهت با آن مخالفند.
۲-کسانی که عرفان را تراویده ی اسلام می خوانند و بس،
۳-دیدگاه اعتدالی ما بین این دو دیدگاه.
دیدگاه اول
که انتقادی تخریبی است آن چنان در ردِّ تصوف(عرفان)تیز رانده که به کلی آن را از دایره ی اسلام خارج ساخته؛یعنی،به کسی اجازه نمی دهند در باب صبغه ی اسلامی آن نگاری بنگارد و نهالی به نام عرفان اصیل اسلامی بکارد و چون از دور سری به تنور افکار ایشان برسانی خواهی دید که در آن خشک و تر و زشت و نیکو به گناه هم رکابی و هم عنانی و گاه تسمیه و تمویه سوخته می شود و ضجه های مظلومیت آن گوش فلک را به ایذا وامی دارد و اصلاً به کسی اجازه نمی دهند آبی به قصد اصلاح یا به نیت ترمیم برآن برساند.لذا هر گونه جهل و نادانی و خرافه پرستی از طرف ایشان بر گُرده ی عرفان اسلامی سوار است و در قاموس آنان صوفیان و عرفا و گروهی شکمباره،بی کار و طفیلی مآب معرفی می گردد.در فرهنگ اصطلاحات ایشان خانقاه مکان ترویج خرافه پرستی،تن پروری و آموزش دریوزگی،قبای تزویر پوشیدن و از آبشخور اسلام ارتزاق نمودن تعریف می شود.
مخالفان در تقبیح تصوف گاه از کلام امام صادق(علیه السلام )سود میبرند یا سخن امام شافعی(رحمه الله علیه)را دستاویز قرار می دهند تا به تثبیت هر چه بیشتر دیدگاه خود در ذهن مردمان کمک کنند و به قول معروف بر دَرِ عرفان اسلامی«دف دوریه زنند»پس تصوف اسلامی در میان اهل تشیع و اهل سنت _در این دیدگاه_مطرود است و بر آن خامۀ ضلالت و گمراهی کشیده شده است.
مستمک دیگر مخالفان،این است که مولد و منشأ و زادگاه آن را ورای مرزهای اسلامی و به طور کلی دور از حهان اسلام جست و جو نمایند.لذا عرفان و شیوه ی صوفیه را با آداب راهبان مسیحی پیوند می زنند و یا کانون آن را در آتشکده های مغان یافت می کنند.گاه منشأ عرفان را در دامان دین یهود جسته و تشابهات تلمود در تصوف اسلامی را دلیلی قاطع بر این مدعا پنداشته اند یا داستان راهبان مسیحی مطروح در صدر اسلام و گفته های اناجیل موجود همگی دست به دست هم داده تا بر اثبات این مهم گردن افرازد.
در برخی موارد مخالفان پا فراتر گذارند،تصوف را در دیوارهای مضمحل یونان قدیم،کاویده اند و تافته ای از فلسفه نو افلاطونی بر آن بافته نَقَبی به سوی عرفان هندی زده تا عرفان اسلامی را از درون خالی سازند و هیکلی پوشالی از آن علم نمایند.همه ی این جنگ و گریزها و طرد و دفع ها و چندی دیگر برای مخالفان مبالغه کار عرفان،عُروه ای محکم و دستاویزی مستحکم است تا با اسب ملامت بر سر مخالفان خویش بتازند و سرمۀ ملالت بر چشم ایشان کشند و چون کسی بخواهد به نوعی از نشأت اسلامی تصوف سخن بگوید زیر اماج اتهامات،نتواند قَد بر افراشته سازد بدون هیچ دلیل و مدرک و بی هیچ وکیل و محکمه ای به سلول لنفرادی غیر اسلامی می رود و چون بخواهد بار عام یابد لازم است در زیر پرچم ادیان و مکاتب فکری غیر اسلامی قرار بگیرد؛چه در دیدگاه آنان عرفان رایج در بلاد مسلمین فرزند ناخلف و تراویده ی بی هدف_و گاه هدف دار_ادیان و مشارب فکری دیگر است،دلیل بر این مدعا آن که درخت به طاهر تناور عرفان اسلامی که بر ممالک مسلمین سایه انداخته ریشه در افکار و آراء ادیان دیگر و مشارب فکری یونان قدیم دوانده است و ازقراین و مستندات و تشابهات روشن می گردد؛زادگاه عرفان اسلام همان مخروبه های یونان قدیم و کتاب های گَرد گرفته ی افکار نو افلاطونی و دیر راهبان مسیحی و معابد یهودان تلمود خوان یا خاکستر آتشکده های مغان فارس است.
و چه دلیلی بالاتر از این و چه برهانی گویا تر که اولین خانقاه صوفیه به واسطه ی امیری ترسا،بنیان گذاشته شد.آیا این حادثه ی تاریخی و این سند پریقین به ما محققان تصوف اسلامی نوید نمی دهد که عرفان اسلامی منشأ خارجی و رنگ و بوی غیر اسلامی دارد؟!اینان در ادامه ی تقریرات خویش می گویند:«ابوریحان بیرونی قرن ها قبل در کتاب «ماللهند»دریافت که مابین افکار پنجلی هندی،افکار بایزید بسطامی،حلاج و شبلی شباهت های شایانی نهفته است».
موارد فوق و چندی دیگر از دلایل و براهینی است که برای مخالفان تصوف اسلامی عُروه ای مستحکم است تا بدین وسیله بر رقیبان خویش فایق آیند و سکوی پیروزی را از آن خود نمایند.
دیدگاه دوم
از آن کسانی است که در مدح و تجویز تصوف و عرفان،تیز پروازند و آن را با آب عصمت شست و شو داده به نحوی که از دور آب زلال تقدس از سر و رویش می بارد و آوازه ی رویین تنی آن،خوش آهنگ است و گوش نواز که سالکی را و هر انسانی را مجذوب می سازد.در آستانِ اینان عرفان چون اسفند یار رویین تن گشته و باز حماسه ی آشیل رخ نم.ده در مقابل،تهمتن مخالفان زانوی تسلیم زده است.پس بر همین منوال وقتی وارد نهان گاه افکار موافقان عرفان اسلامی می شویم با گردشگاه متنزهی مواجه خواهیم شد که عکس ریاحین آن بر چشم مخالفان پرتو می اندازد و آنان را بر سفره ی «صَدَّقنا»خواهد نشاند.
عرفان اسلامی در نظر گاه موافقان به اندازه ای بلند ابالا و تنومند است که از آدم تا خاتم ریشه دوانده و با آب سخنان ایشان بارور گشته و بر همه جا سایه گسترانده و در ظلِّ آن اصفیا،اتقیا،شهدا و اولیا آرمیده اند.
آری؛در رسته ی موافقان عرفان اسلامی به تعداد کثیری از آیات و احادیث بر می خوریم که به عنوان سندی برای تثبیت تصوف اند تا عرفان در چشم اهل دنیا شیرین بیاید و بر آن آب تقدُّس احادیث و آیات رسوب نماید.
دیدگاه سوم
در میان این کشاکش فکری موافقان و مخالفان،دسته ای دیگر سر بر می کنند که طغرای ذهنی آنا حدیث:«خیرُ الأمورِ أوسُطُها»است و درزیر لب هایشان آیه ی :«ما شما را امتی میانه رو قرار داردیم »قرائت می شود.اینان نه از گروه موافقان تیز پروازند و نه از گروه مخالفان کفر پرداز؛بل علَمِ بزرگ ایشان نگریستن از پشت عینک های تحقیق و دست یازی به مِسمار تدقیق است،این گروه معتدل نه از آن چنان از آب غلوّ سیراب گشته که تصوف را بر عرش برین گذارند و آیات قرآن را به زور بر پیشانی عرفان بچسپانند و نه از فرقه ای که هر چه بار کفر و تحجّر است آن را بر گُرده ی عرفان اسلامی گذارند.
این گروه،از دروازه ی تحقیق بدون غرض وارد شده و از کوچه های تفحّص دور از مرض گذشته به میدان فراخ و بزرگ اندیشی رسیده اند؛پس به خود اجازه نمی دهند که تصوف و عرفان اسلامی را به عمد در پستوی عقاید هندی،یونانی و نو افلاطونی یا آتشکده های نیم جان مغان زرتشتی جای دهند و افکار راهبان مسیحی و مراسم دیر یهودیان را تن پوشی بر بالای عرفان اسلامی سازند به گونه ای که عرفان را امری صد در صد وارداتی با لعاب اسلامی متجلی نمایند و از تقوای اسلامی و روح زهد جایی به آن اختصاص ندهند.لذا منشأ و معدن عرفان اسلامی را فراسوی مرزهای اسلامی و زیر لوای ادیان دیگر جست و جو نمی کنند یا با تکلف پیامبر را صوفی نام نمی نهندو به غلط صوفی را به اصحاب صفه نسبت نمی دهند و رگه های زهد را بدون تفحص به بوبکر صدیق یا علی مرتضی نمی رسانند.اینان انگیزه ی بعثت را اصلاح جوامع بشری و صیقل روح انسانها می دانند و «به اتمام رساندن مکارم اخلاق » یا رسالت رسول خدا (ص)را ترویج پیشینه پوشی نام نمی گذارند.بر همین اساس می گویند:«تصوف آموزش نفس است بر بندگی خدا و باز گرداندن نفس اماره به احکام خداوندی»یا این که می گویند:«تصوف همه اش اخلاق است،هر کس بر اخلاق فزود بر تصوف نیز افزود»در این دیدگاه صوفیان واقعی گروهی تن پرور و طفیلی مآب نیستند که عبادتی جز گوشه ی خانقاه و طاعتی جز دریوزه گی نمی شناسندیا به ناحق ذات کریم آدمی را دست پر ماسِ هر کس و ناکس کنندو به معاندان اجازه دهند هر چه زشتی و دئانت نفس است به صوفیه نسبت داده شود؛یعنی در قامو س ایشان در تعریف تصوف،می خوانیم:«تصوف علمی است که با گان اصول تزکیه ی دل ها،شناخته می شود و اخلاق پالوده می گردد،درون و برون آدمی طراوتی دیگر می یابد تا به سعادت ابدی نائل آید.»با این تعریف است که در بین صوفیان واقعی و غیر واقعی تمییز قائل می شوندو به هر کس اجازه ی ورود به کشور پهناور عرفان را نمی دهند و در دادن إسکان دایم در مُلک غرفان به اندازه ای سخت گیرند که سال هاست داعیان دروغین در پای ماچان ذُلّ و استخفاف نشانده شده و بر یاوه گویان مُهر برگشت زده اند.
در این گونه آبشخور،تصوف و عرفان اسلامی را در ورای مرزهای اسلامی جستجو نمی کنند بلکه ماده ی اصلی و بنیادی آن را در روح اخلاقی،اخلاق علمی پیامبر (ص)و اصحاب می بینندو معتقدند،در طی طریق،عرفان با دیگر مشارب فکری و ادیان آمیخته است و تأثیر گرفت اما نه به آن حد که رنگ و بوی اسلامی آن از بین برود و روح اصیل عرفان اسلام در مشارب و مکاتب دیگر ذوب گردد.
حال،چون نیک بنگریم دیدگاه اعتدال در باب تصوف،بسی بهتر و دلرباتر است؛زیرا در آن افراط و تفریطی نهفته نیست به دیگر سخن تصوف را نه آن اندازه بی بنیان می داند که نماد و ستون های آن را از مشارع غیر اسلامی جستجو نماید و نه به آن اندازه به ابتذال کشیده شود که عنکبوت خرافه پرستی بر آن تار تنیده باشد به نحوی که نتوان واقعیت را مشاهده کرد.
اگر امروز،بر عرفان اسلامی گرد غبار کهنگی نشسته است و از الگوهای عملی اسلام دور افتاده و یاوه گویان و داعیان تصوف خود به لُبسِ صوفیه در آورده اند یا بر خود قبای تزویر و ریا کشیده اند به نحوی که عنقای عرفان به مغرب فنا رود،ما حق نداریم با سلاح توهین و انکار و تحقیر به این درخت بالنده ی اسلامی بنگریم…
بر همین اساس وقتی لای کتب صوفیه را باز می کنیم و می خوانیم نوایی از تورق آن به گوش برسد،متوجه می شویم؛صدایی خوش الحانمی گوید:«هان و هان!مرا در یابید و بر باطل راهم نپویید،من لب و لباب اسلام واقعی ام،من از خرافات و ضلالت و دئانت و طفیلی مآبی،بدورم؛چه می خواهم با تعالیم خویش انسانی بسازم به معنای واقعیکلمه و جامعه ای به زیبایی آرمان شهر مردمان.»
در همین صفحات که پشت سر هم آن ها را ورق خواهی زد،باز ندایی ضعیف از زیر انبوه اتهامات و در زیر فشار انتقادات مخرب،ندا بر عالم میزند،نه آنم که عده ای از من برای طعام دنیوی مستمسکی ساخته و با لباس تزهد در صدد مکیدن خون مردم اند و به جای رحمت،زحمت دهند به جای خسارت بر نفس اماره،به دین جسارت ورزند.
آری،همان صدای نحیف باز تو را می گوید:«من از آنان که خود را به لباس من درآورده و مردم را دعوت می کنند که بیایید کلید بهشت در دست ماست و شاهراه جنّت از کوچه ی کژ افکار تراویده ی ما می گذرد،بیزارم من از آن کس که خود را داعی و مروّج روح اسلام _که همانا منم _ فرا می خواند و دیگران را بر صراط ضلالت می داند و از دیر باز نامه ی دوزخ را به مخالفان خویش اعطا کرده است نا خشنودم؛»چون تو نزدیک تر شوی و از ماهیت آن صدا بخواهی آگاه گردی،خواهی دید که آن صدا رساتر می گوید:«من عرفانم» که از روح اسلام تراویدن گرفت و الگوهای عملی اسلام را علَم دار خویش ساخت و اگر جویا شوی تو را چه شد؟!که به ورطه ی انحطاط افتادی و بر جایگاه تزلزل پای کوبی نمودی؟!در پاسخت خواهد گفت:«دوستان سفیه و دشمنان عنود؛کسانی که از پشت عینک های دوستی و بی تحقیق و بی دشمنی بی توفیق به استقبال من آمده اند و مرا در انظار به گونه ای ساختند که می بینید…»
خلاصه ی بحث
در یک جمع بندی،عرفان واقعی اسلام،برخاسته از بطن اسلام و تراویده از شریعت محمدی است،گر چه شباهت هایی با طرایق،مسلک،مشارب فکری و روحی دیگر ادیان دارد،اما باز روح اسلامی آن موّاج است.
در تصوف اصیل ایلامی،انطباق کامل با گفتارهای قر ان و اعمال و سنن حضرت رسول(ص)نهفته است«عرفان اسلامی طریقه ی معرفت در نزد آن دسته از صاحب نظران است که بر خلاف اهل برهان در کشف حقیقت برذوق و اشراق بیشتر اعتماد دارند تا بر عقل و استدلال.»
عرفان یا تصوف اسلامی راهی به سوی خدوند و عبودیت مطلق است،دوری گزینی از طاغوت های زمان،متخلّق شدن به اخلاق حسنه و دوری جستن از عادات سیّئه و هر گونه خرافه پرستی را مردود اعلام می دارد و حاضر نمی شود در جاده ی وهم و خیال و تن پروری گام بر دارد.
پس،درد تصوف و عرفان واقعی در جهان اسلام رسیدن به درجه ی احسان است،همان چیزی که پیامبر(ص)در حدیث مشهور «ایمان»بن آن اشاره فرموده که:«خداوند را به گونه ای عبادت کن،که گویی او را می بینی و اگر تو خداوند را نمی بینی او تو را خواهد دید.»این حدیث،اصل عرفان اسلام و عُصاره ی واقعی آن است.
———————————————————
منبع:تاریخ جامع تصوف کردستان
مولف: کمال روحانی
تنظیم برای نوگرا :توسطHADI در تاریخ۴مهر۱۳۸۸