محمد پیامبری که از نو باید شناخت، چگون او را شناختم ؟
محمد پیامبری که از نو باید شناخت، چگون او را شناختم ؟
نویسنده : دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی
پیامبرت را بشناس
در سال ۱۳۷۷ ه ش از طرف دانشگاه بینالمللی آفریقا در خارطوم سودان، به مدت بیست روز به اردو رفتیم. رفتن به اردو در دورۀ کارشناسی برای هر دانشجو دو بار الزامی بود، تا دانشجویان با فرهنگ سودان آشنا شوند و اسم آن را گذاشته بودند:«القافله الدعویه».
مقصد، استان دمازین در شرق سودان و مرز اریتره بود. حدود چهل دانشجو (یک اتوبوس) از نزدیک به پانزده کشور بودیم. از ایران، سودان، تاجیکستان، ترکیه، مالزی، اندونزی، سومال، اریتره، تانزانیا، آلمان، اتیوپی و … بسیار مؤثر، پربار و خاطره انگیز بود. یکی از خاطرات فراموش نشدنی که مرا تکان داد و تأثیر زیادی در زندگیام گذاشت، به نحوی که باعث شد به گونهای دیگر به پیامبرم محمد(ص) نگاه کنم، بیشتر از پیش او را دوست بدارم، او را بهتر بشناسم و … و انگیزهی نوشتن این کتاب شد تا دیگران هم مثل من بهره ببرند، اتفاقی است که در ذیل عنوان میکنم.
به خدا قسم هرگاه این خاطره را به یاد میآورم دگرگون میشوم و برای شیخ عطیه محمد سعید دعا میکنم و در همین جا این کتاب را به ایشان تقدیم میکنم و امیدوارم هر جا که هست سالم و تندرست بوده و ذکر خداوند همواره مونس دل، قرین وجود و ورد زبانش باشد و همیشه گام بر گام محبوب خود مصطفی(ص) نهد.
تعطیلات تابستان بود و ما را در خوابگاه تازه ساز دانشگاه «دمازین» اسکان داده بودند. هر روز نماز عصر را در گوشهی حیاط خوابگاه میخواندیم و بعد از نماز عدهای پای صحبتهای شیرین شیخ عطیه مینشستند و عدهای هم همان جا مشغول بازی فوتبال میشدند. آن روز من به همراه چند نفر دیگر پای صحبت شیخ نشسته بودیم و با اصرار از او خواستیم خاطرات زندگیاش را برای ما تعریف کند. شیخ پس از آن که خود را جا به جا کرد، اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: زمانی که دانشجو بودم خاطرات چند جلدی «گاندی» به زبان انگلیسی را، که در کتابخانهی مرکزی دانشگاه خارطوم بود، خواندم. آن قدر شیفتهاش شده بودم که تا همهاش را نخواندم آن را رها نکردم. بعد از آن گاندی شده بود همه چیز من! اسوهام، الگویم، مقتدایم و مرد رؤیاهایم.
اگر از مبارزه صحبت میشد از گاندی مثال میزدم، اگر از صبر صحبت میشد از گاندی مثال میزدم، اگر از بردباری صحبت میشد از گاندی مثال میزدم و … تا این که یک روز بعد از نماز، قرآن را باز کردم و اولین آیهای که به چشمم خورد این آیه بود:
« أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ»مؤمنون/۶۹
« یا این که ایشان پیغمبر خود را نمیشناسند، و این است که ( رسالت ) او را قبول نمیکنند؟ »
شیخ افزود گویی این آیه به من نهیب میزد که ای بیخبر! بیدار شو. ای ره گم کردهای که دنبال گاندی به راه افتادهای و شیفتهاش شدهای! برگرد. برگرد و پیامبرت را بشناس. برگرد که راه به جایی نمیبری و به آب نمیرسی و آن چه دنبالش هستی سراب است و سراب است و سراب.
شیخ عطیه بعد از تعریف این خاطره توضیحات زیادی داد، ولی من دیگر هیچ نفهمیدم، چون در درون من غوغایی برپا بود که هیچ چیزی را متوجه نمیشدم.
آری ای مسلمان! چون رسول الله(ص) را نشناختی دنبال گاندی رفتی، چون رسول الله(ص) را نشناختی شیفتهی مارکس، فروید، درکیم، لنین و دیگران شدی، چون رسول الله(ص) و مکتبش را نشناختی از مکاتب دیگر پیروی کردی، چون رسول الله(ص) را نشناختی به هر کس و ناکس چنگ یازیدی و …
ای پسر جوان! آیا میدانی چرا یک ستارهی سینما الگوی تو شده است؟
ای دختر جوان! آیا میدانی چرا یک بازیگر خارجی یا یک مانکن (نمایشگر مد لباس) الگوی تو شده است؟
آیا تو رسول الله(ص) را میشناسی؟
آیا از سیرتش آگاه هستی؟
چند کتاب، دربارهی او خواندهای؟
آیا کتاب پربار «الرحیق المختوم» را خواندهای؟
آیا کتاب «الرسول» سعید حوا را خواندهای؟
آیا کتاب «الگوی هدایت» دکتر محمد علی صلابی را خواندهای؟
آیا کتاب «الشفاء فی حقوق المصطفی» قاضی عیاض را خواندهای؟
آیا کتاب «نبی رحمت» سید ابوالحسن ندوی را خواندهای؟
آیا کتاب «نور الیقین» خضری بک را خواندهای؟
آیا کتاب «پیام آور رحمت» راغب سیرجانی را خواندهای؟
او رحمتی برای عالمیان است، تو به عنوان یک مسلمان دربارهی رحمتش چه میدانی؟
جوان مسلمان سرگذشت هر کس و ناکسی را میخواند و شاید هر شخصیتی را به عنوان الگوی خود انتخاب کند، در حالی که وقتی برای خواندن سیرت و زندگینامهی پیامبر خود نمیگذارد.
کسی که خداوند او را به عنوان اسوه و الگوی نیکوی ما معرفی میکند:
« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا» احزاب/۲۱
« سرمشق و الگوی زیبائی در ( شیوهی پندار و گفتار و کردار ) پیغمبر خدا برای شما است . برای کسانی که ( دارای سه ویژگی باشند : ) امید به خدا داشته ، و جویای قیامت باشند ، و خدای را بسیار یاد کنند»
برادر عزیز! خداوند رسول الله (ص) را به عنوان الگویی خوب و نیکو معرفی میکند تا کسی سراغ الگوهای تقلبی نرود.
ولی افسوس!
هزار افسوس!
دیگران شناختند و تو نشناختی!؟
«محمد پیامبری که از نو باید شناخت»
آیا میدانی یک رومانیایی تبار به نام « کنستانتین ویرژیل گئور گیو» کتابی نوشته با عنوان «محمد پیامبری که از نو باید شناخت»؟
او دریافت که باید محمد را از نو شناخت، ولی توی مسلمان هنوز هم او را نمیشناسی و برای شناختش تلاش نمیکنی!
چرا نشستهای؟ دیگر بس است! برخیز و از همین حالا با خود پیمان ببند که در راه شناخت و پیروی از او گام برداری.
«صد چهره»
در اواخر سال ۷۴ از دوستم آقای احمد قلی ساعدی کتابی با عنوان «صد چهره» برای مطالعه به عاریت گرفتم. نویسندهی کتاب مذکور یک مسیحی به نام «مایکل هارت» هست. او از ابتدای آفرینش انسان تا به امروز، یعنی از زمان آدم تا عصر حاضر صد نفر را که تأثیر بسزایی در جهان پیرامون خود گذاشتهاند انتخاب کرده و دربارهی هر یک، کارها و تأثیرات آنان سخن گفته است. جالب است بدانید اولین فردی که انتخاب کرده است محمد بن عبدالله(ص) است.
او دربارهی علت انتخاب محمد(ص) به عنوان اولین فرد گوید: «انتخاب محمد به عنوان نخستین فرد از افرادی که بیشترین تأثیر را در بشریت داشتهاند، شاید برخی از خوانندگان را شگفت زده کند و اعتراض برخی دیگر را برانگیزد… ولی او تنها انسان در تاریخ است که موفقیت چشمگیری در دو عرصهی دینی و دنیوی به دست آورده است».
او محمد(ص) را به عنوان شخصیت شمارهی یک بشریت انتخاب میکند که مسیحیان و یهودیان غافلگیر میشوند و این را یک اهانت به شمار میآورند که یک مسیحی محمد را به عنوان شخصیت شماره یک و عیسی را به عنوان شخصیت شمارهی سه و موسی را به عنوان شخصیت شمارهی چهل انتخاب کند.
یک سؤال خطرناک!
چرا این آمریکایی با انتخاب محمد(ص) به عنوان فرد شمارهی یک بشریت خشم خوانندگان احتمالی خود را به جان میخرد؟
این کتاب ۵۷۲ صفحهای را که ۱۵ دلار قیمت دارد چه کسی خواهد خرید؟
آیا این کتاب را مسلمانان، عربها، اندونزیها و پاکستانیها خواهند خرید یا مشتریانش از میان همان ۲۵۰ میلیون مسیحی و ۶ میلیون یهودی آمریکایی خواهد بود؟
آیا به اندازهی این مسیحی جرأت و شهامت داری که دربارهی پیامبرت تحقیق کنی، او را بشناسی و به عنوان فرد شمارهی یک بشریت به جهانیان معرفی کنی؟
راست گفت خداوند متعال آنجا که فرمود:
« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا»أحزاب/۲۱
« سرمشق و الگوی زیبائی در ( شیوهی پندار و گفتار و کردار ) پیغمبر خدا برای شما است . برای کسانی که ( دارای سه ویژگی باشند : ) امید به خدا داشته ، و جویای قیامت باشند ، و خدای را بسیار یاد کنند»
اولین فردی که تو انتخاب میکنی کیست؟
اگر از تو بپرسند مهمترین فردی که در زندگی تو تأثیر به سزایی داشته چه کسی است، چه جوابی میدهی؟
محمد(ص) برای تو در چه جایگاهی قرار دارد؟!
«وقتی که قهرمان یک پیامبر باشد»
در سال ۱۸۴۰ م یعنی ۱۷۰ سال پیش، یکی از بزرگترین متفکران آن عصر به نام «توماس کارلایل»، مجموعهای سخنرانی تحت عنوان «قهرمانان و عبادت قهرمانان» در انگلستان ایراد میکند. در آن زمان غرب مسیحی در تنفر و انزجار از محمد(ص) و دینش به سر میبرد و به نیکی یاد کردن از محمد(ص) جریمهای غیر قابل بخشش بود. در روز جمعه ۸ مایو سال ۱۸۴۰ م «کارلایل» یک عنوان جنجال برانگیز برای سخنرانی خود انتخاب میکند به نام: «وقتی که قهرمان یک پیامبر باشد» پیامبر قهرمان «کارلایل» محمد(ص) است، پیامبری که در غرب از همه بیشتر به او تهمت و افترا بسته شده است. «کارلایل» که یک نابغه است، برای جلب رضایت دوستان، شنوندگان و همشهریان مسیحی خود این گونه از آنان معذرت خواهی میکند:
«چون در این جا کسی نیست که محمدی شود، میتوانم تمام محاسن او را با انصاف تمام ذکر کنم»
«کارلایل» با شور تمام محمد(ص) را ستود و در برابر اتهامات دشمنان به دفاع از او پرداخت و این دقیقاً همان کاری است که محمد(ص) دربارهی عیسی و مادرش انجام داد.
او دربارهی اخلاص، صداقت، روح بزرگ و پاک، امانتداری و دیگر خصوصیاتش سخنانی گفت و به شبهاتی همچون شبههی انتشار اسلام با شمشیر جواب داد – گفت که آن شمشیر آهنی نبوده، بلکه شمشیر عقل بوده است – که در ۱۷۰ سال قبل شنوندگانش را در انگلستان مات و مبهوت کرد.
آیا کسی به «کارلایل» رشوه داده بود که محمد(ص) را به عنوان پیامبر قهرمان معرفی کند و به دفاع از او بپردازد؟
او که مسیحی بود، چرا عیسی (ع) را به عنوان پیامبر قهرمان معرفی نکرد و با انتخاب محمد(ص) خشم دوستان و شنوندگان مسیحی خود را برانگیخت؟
زیرا محمد(ص) را شناخت، پس نتوانست او را انکار کند.
تو که مسلمان هستی، چرا در صدد شناخت و دفاع از او برنمیآیی؟
«آیا انسان بزرگتری از او وجود دارد؟»
۱۴ سال بعد از سخنرانی «توماس کارلایل» یک فرانسوی به نام «آلفونس دو لامارتین» (۱۷۹۰ تا ۱۷۶۹ م) – سیاستمدار و یکی از بزرگترین شاعران مکتب رومانتیک فرانسه – کتابی دربارهی تاریخ ترکها نوشت و در آن سه معیار برای اعطای مدال عظمت به یک شخصیت قرار داد.
او میگوید:
«اگر
عظمتِ هدف،
ابزارِ کم،
و نتایج شگفتانگیز،
سه معیار برای نبوغ انسان باشد چه کسی جرأت میکند شخصیت عظیم دیگری را در تاریخ با محمد مقایسه کند؟»
«با توجه به تمام معیارهای سنجش عظمت بشر، ما میتوانیم بپرسیم: آیا انسان بزرگتری از او وجود دارد؟»
و ما دوباره میتوانیم جواب بدهیم و بگوییم:
«نه، انسانی بزرگتر از محمد وجود ندارد.»
الله اکبر! الله اکبر! الله اکبر و لله الحمد.
خوشتر آن باشد که راز دلبران گفته آید در حدیث دیگران
حال ای جوان مسلمان! آیا جرأت میکنی شخصیت بزرگ دیگری را با محمد(ص) مقایسه کنی؟
آیا انسانی بزرگتر از محمد(ص) وجود دارد؟
والاترین الگوی انسانیت
گوته شاعر آلمانی (۱۷۴۹- ۱۸۳۲م) میگوید:
« در تاریخ به دنبال والاترین الگو برای انسان پرداختم. آن را در پیامبر عرب محمد یافتم.»
آیا تو تا به حال فکر کردهای که انسانیت باید یک الگوی والایی داشته باشد؟!
در طول و عرض تاریخ چه کسی میتواند الگوی والایی برای انسانیت باشد؟!
آیا کسی به غیر از محمد رسول الله – صلوات ربی و سلامه علیه – وجود دارد؟!
تا به کی غفلت و بیخبری؟!
تا به کی کسالت و تنبلی؟
برخیز و پیامبرت را بشناس!
ای دختر! ای پسر!
تو را به خدا غفلت بس است!
————————————
منبع : محبوبترین انسان / نویسنده : دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی/ ناشر: حافظ ابرو