مطالب جدیدمقالات

معنای صحیح خلافت و آیه استخلاف و مصداق‌های آن؟!

معنای صحیح خلافت و آیه استخلاف و مصداق‌های آن؟!

نویسنده: ابوالاعلی مودودی
مترجم: عبدالغنی سلیم‌قنبرز

{وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡـٔٗاۚ وَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ} [لنور – ۵۵]

《خدا به کسانی از شما که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند وعده داده است که آنان را همان گونه در زمین خلیفه قرار دهد که کسانی را که پیش از آنان گذشته‌اند خلیفه قرار داده است. برای آنان همان دینی را بر پایه‌های استوار مستقر کند که آن را برایشان پسندیده است و حالت نا امنی و ترس [فعلی] شان را به ایمنی مبدل گرداند، تنها مرا عبادت کنند و هیچ کس و هیچ چیزی را با من شریک نگردانند.»

همان گونه که در آغاز این سلسله کلام اشاره کردیم، هدف از این ارشاد هشدار دادن به منافقان است که وعده‌ی اعطای خلافتی که خدا به مسلمانان داده است، مخاطب آن کسانی نیستند که تنها در آمارگیری مسلمان به شمار می‌آیند، بلکه مسلمانانی هستند که صادق الایمان باشند، از لحاظ اخلاق و اعمال صالح باشند، پیروی کننده‌ی دین پسندیده‌ی خدا باشند و از هرگونه شرکی پاک باشند و خالصا خدا را بندگی و بردگی بکنند.

مدعیان زبانی ایمان که از این صفات تهی باشند، نه شایستگی این وعده را دارند و نه این وعده به آنان داده شده است؛ از این رو آنان نبایستی توقع سهم داشتن در آن را داشته باشند.

برخی از خلافت تنها حکومت و فرمانروایی و تمکن و سلطه را مراد می‌گیرند و سپس از این آیه چنین نتیجه می‌گیرند که هرکه در دنیا از اینها بهره‌مند است، او مؤمن و صالح و پیرو دین پسندیده‌ی خدا و عامل بر بندگی خدا و پرهیز کننده از شرک است و سپس افزون بر این، مرتکب ستم دیگری هم می‌شوند که برای درست نشاندن این نتیجه‌ی غلط خود، مفاهیم ایمان، صلاح، دین حق، عبادت الهی، شرک، همه و همه را تغییر داده از آنها چیزی می سازند که با این نظریه و برداشت شان مطابقت داشته باشد!

این بدترین نوع تحریف معنوی قرآن است که از تحریفات یهود و نصارا نیز گوی سبقت را ربوده است.

این تحریف به یک آیه ی قرآن معنایی پوشانده است که تمام آموزه‌های قرآن را مسخ می‌کند و حتی یک حکم اسلام را هم سر جای آن باقی نمی‌گذارد.

پس از این تعریف خلافت، لامحاله تمام کسانی که در زمانی در دنیا تمکن و غلبه داشته اند، یا امروز دارند، مصداق آن قرار می گیرند، هر چند منکر خدا، وحی، نبوت، آخرت و غیره باشند و به بدترین نحو ممکن آلوده به تمام پلیدی‌هایی باشند که قرآن آنها را در زمره‌ی گناهان کبیره قرار داده است، همچون ربا، زنا، شراب و قمار.

اینک اگر تمام این کسان مؤمن صالح هستند و به همین خاطر به مقام عالی خلافت سر فراز شده‌اند، پس در این صورت ایمان به معنایی جز پذیرفتن قوانین طبیعی و صلاح چه معنایی جز به کار بستن موفقیت آمیز آن قوانین می‌تواند داشته باشد؟

و دین پسندیده‌ی خدا چه چیزی جز رسیدن به حداکثر پیشرفت در صنعت و حرفه و فن و تجارت و سیاست با به دست آوردن مهارت کامل در علوم طبیعی می تواند باشد؟

و سپس برای بندگی خدا چه معنایی جز این می تواند باقی بماند که به قواعد و ضوابطی که برای به موفقیت رسیدن تلاش های فردی و جمعی طبیعتا مفید و ضروری اند، به دقت عمل شود،

و شرک چه معنایی جز این می‌تواند داشته باشد که قوم یا شخصی در کنار آن قواعد و ضوابط مفید، روش‌های زیانباری هم اختیار کند؟

آیا کسی که با چشمان باز و با قلبی باز قرآن را فهمیده و خوانده باشد، می تواند بپذیرد که واقعا معنای ایمان و عمل صالح و دین حق و عبادت الهی و توحید و شرک همین است؟

این معنا را یا شخصی می تواند اخذ کند که هیچ گاه تمام قرآن را نخوانده و نفهمیده است و تنها آیه‌ای را از این جا و آیه‌ای را از آن جا برداشته آن را در قالب نظریات و اندیشه های خودش ریخته باشد و یا کسی می تواند این کار را بکند که با وجود خواندن و فهمیدن قرآن، تمام آیاتی را که در آن‌ها به پذیرفتن خدا به عنوان یگانه رب و معبود و پذیرفتن وحی نازل کرده‌ی او به عنوان تنها و سیله‌ی هدایت و پذیرفتن حتمی هر پیامبر فرستاده شده توسط او به عنوان رهبری واجب الاطاعت دعوت داده شده است و به دنبال آن نیز به مطالبه‌ی ایمان آوردن به زندگی دیگری پس از زندگی فعلی دنیا بسنده نشده است، بلکه به صراحت و روشنی تمام این هم گفته شده است که هرکه منکر پاسخگو بودن خود در زندگی پس از مرگ، یا از آن خالی الذهن باشد و تنها موفقیت‌های این دنیا را هدف بداند و فعالیت کند، در آن جا از فلاح محروم خواهد ماند، به زعم خود همه‌ی این رهنمودها را کاملا غلط و بیهوده قرار بداند!.

این مضامین در قرآن به قدری زیاد و با چنان تنوعی و در قالب چنان الفاظ روشن و صریحی بارها تکرار شده اند که برای ما قبول کردن این مطلب مشکل است که باور کنیم کسی که قرآن را با صداقت خوانده باشد، هم می تواند دچار بد فهمی‌هایی بشود که این مفسران جدید آیه‌ی استخلاف دچار آن شده‌اند.

در حالی که آن معنایی که اینان برای واژه‌ی خلافت و استخلاف بیان کرده اند و تمام این عمارت را بر آن بنا کرده اند، ساخته و پرداخته‌ی خود آنان است و هیچ کسی که قرآن را به درستی خوانده باشد، هیچ گاه آن معنا را نمی تواند از آن اخذ کند.

✔️قرآن در اصل خلافت و استخلاف را در سه معنای مختلف به کار می برد و هر جا از سیاق و سباق معلوم می شود که این لفظ در کجا و در چه معنایی به کار برده شده است:

▪️ یک معنای آن  «حامل خلافت الهی بودن است» از لحاظ این معنا تمام اولاد آدم در زمین خلیفه هستند.

▪️ معنای دوم آن «پذیرفتن حاکمیت اعلای خدا و به کار بستن اختیارات خلافت تحت امر شرعی او (نه صرفا امر تکوینی او.)» است.
از لحاظ این معنا تنها مؤمنان صالح می‌توانند خلیفه قرار بگیرند، چراکه آنان هستند که حق خلافت را به درستی ادا می‌کنند و بر عکس آن کافران و فاسقان خلیفه نیستند بلکه یاغی هستند، چراکه آنان اختیارات داده شده از سوی مالک اصلی را در ملک او در جهت نافرمانی به کار برده اند.

▪️ سومین معنای آن این است که پس از قوم غالب یک عصر، قومی دیگر جایگزین آن شود.»

هر دو معنای اول از خلافت به معنای «نیابت» برگرفته شده‌اند و این آخرین معنا از خلافت به معنای «جانشینی» ماخوذ است و این هردو معنای این لفظ در لغت عرب معلوم و معروف اند.

اینک هر شخصی در این جا در این سیاق و سباق آیه‌ی استخلاف را بخواند، حتی برای لحظه‌ی نمی‌تواند در این امر شک کند که لفظ خلافت در این جا به معنای حکومتی به کار برده شده است که حق نیابت خدا طبق امر شرعی او (نه صرفا تحت قوانین طبیعی) را به درستی ادا کند.

به همین دلیل است که کافران جای خود را دارند، حتی از شریک کردن منافقان مدعی ایمان در این وعده هم خودداری شده است.

به همین خاطر است که فرموده می‌شود مستحقان آن تنها کسانی هستند که متصف به صفات ایمان و عمل صالح باشند.

به همین دلیل است که ثمره ی این خلافت استوار شدن دین پسندیده ی خدا، یعنی دین اسلام بر پایه های استوار فرموده شده است.

و به همین دلیل است که شرط اعطای این انعام این قرار داده می شود که بگونه ای بر بندگی خالص خدا استوار باشید که ذره ای شرک به آن آمیخته نشده باشد.

این وعده را از این جا برداشتن و بر چهار راه بین‌الملل گذاشتن و سپس آن را به هر قدرتی از آمریکا گرفته تا شوروی که طبل کبریایی‌اش در دنیا کوبیده می‌شود، تقدیم کردن، چیزی جز طغیان جهالت نیست.

اگر تمام این قدرت ها به مقام و منصب والای خلافت فایز شده اند، پس تنها نمرود و فرعون چه گناهی کرده بودند که مستحق لعنت خدا قرار گرفتند؟ (برای توضیح بیشتر رجوع شود به تفهیم القرآن، سوره ی انبیاء، شرح آیات ۱۰۶-۱۰۵)

✔️ در این جا یک نکته‌ای دیگر هم بایسته‌ی ذکر است و آن این که این وعده به مسلمانان بعدی که بالواسطه می‌رسد، ولی مخاطبان مستقیم آن مسلمانانی هستند که در زمان پیامبر ﷺ موجود بودند.

هنگامی که این وعده داده شده بود، در آن هنگام مسلمانان واقعا در حالت ترس و ناامنی قرار داشتند و اسلام هنوز حتی در سرزمین حجاز هم ریشه‌هایش محکم نشده بود. چند سال پس از این وعده نه تنها آن حالت ترس به حالت امن مبدل شد، بلکه اسلام از سر زمین عرب بیرون آمده بر بخش بزرگی از آسیا و آفریقا چیره شد و ریشه‌های آن نه تنها در سرزمین محل تولدش، بلکه در تمام کره‌ی زمین استوار شدند.

این دلیلی تاریخی بر این امر است که خدای بلند مرتبه این وعده‌ی خود را در زمان خلافت ابوبکر صدیق، عمر فاروق و عثمان غنی (رضی‌الله عنهم) به پایه‌ی تکمیل رساند.

پس از این، یک آدم انصاف پسند بسیار مشکل است که در این امر شک کند که بر خلافت این سه نفر مهر تایید قرآن خورده است و به مؤمن و صالح بودن آنها خود خدا شهادت داده است.

اگر کسی در این شک دارد، آن خطبه‌ی امیرالمؤمنین علی (رضی الله عنه) را در نهج البلاغه بخواند که ایشان برای باز داشتن شخص عمر (رضی الله عنه)  از رفتن به مقابله‌ی ایرانیان ایراد فرموده بود. در آن خطبه ایشان می‌فرمایند:

«این کاری است که نه پیروزی در آن به انبوهی لشکر وابسته است و نه شکست در آن به اندک بودن آن. این دین خدا است که آن را پیروز گردانید و لشکر او بود که مهیای نبردش کرد و یاریش داد. تا به آن جا رسید که باید برسد و پرتوش بر آن جا تابید که باید بتابد. به ما که خود خدا وعده پیروزی داده و فرموده است: {وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ…}
خدا وعده‌ی خویش بر می‌آورد و لشکر خود را یاری می دهد.

جایگاه فرمانده سپاه، همانند رشته‌ای است که مهره ها را در آن کشند و او آن‌ها را در کنار هم جای داده. اگر آن رشته بگسلد، مهره‌ها پراکنده شوند و هر یک به سویی روند آن سان، که گرد آوردنشان هرگز میسر نگردد.

عرب‌ها امروز اگرچه به شمار اندک هستند ولی با وجود اسلام بسیارند و به سبب اتحادشان پیروزمند. تو محور این آسیاب باش و ساکن بر جای.

به نیروی عرب آسیاب را به چرخش در آور و آتش جنگ را به ایشان برفروز، نه به خود. زیرا اگر از این سرزمین بروی، عرب‌ها از اطراف و اکناف پیمان بشکنند و کار به جایی کشد که نگه داری آن چه پشت سر نهاده ای، از آن چه رویاروی آن هستی، دشوارتر گردد.

ایرانیان فردا تو را ببیند و گویند این است ریشه عرب، اگر آن را قطع کنید، از جنگ آسوده شوید و همین سبب می شود که حرص و طمعشان در نابود کردن تو افزون گردد. اما آن چه از آمدن این قوم به جنگ مسلمانان گفتی، خداوند سبحان، از آمدن آنها به جنگ مسلمانان ناخشنود‌تر از توست و او تواناتر است تا آن چه را سبب ناخشنودی او می شود، دگرگون سازد. اما در باب شمار بسیارشان، ما درگذشته هرگز به پشتگرمی انبوهی سپاه نمی‌جنگیدیم، به امید یاری و مددکاری خداوند بود که می جنگیدیم.»

بیننده خود می‌تواند ببیند که جناب امیر در این خطبه چه کسی را مصداق آیه‌ی استخلاف قرار می‌دهد!.

{…وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ} [النور- ۵۵] «و هر کس پس از این به کفر گراید، آنان‌اند متمردان و نافرمانان.»

مراد از کفر در این جا هم کفران نعمت می‌تواند باشد و هم انکار حق. از لحاظ معنای اول مصداق آن کسانی قرار خواهند گرفت که پس از بهره‌مند شدن از نعمت خلافت از طریق حق منحرف شوند. و از لحاظ معنای دوم مصداق آن منافقانی هستند که پس از شنیدن این وعده‌ی خدا باز هم روش منافقانه‌ی خود را ترک نکنند.

‌ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 منبع: تفسیر تفهیم القرآن،
✍تالیف: ابوالاعلی مودودی،
📝مترجم: عبدالغنی سلیم‌قنبرزهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا