ده نکته در نقد نظریه « رؤیاهای رسولانه »!
ده نکته در نقد نظریه «رؤیاهای رسولانه»!
نویسنده : عبدالعلی بازرگان
از آنجایی که مسئولین برنامه تلویزیونی «پرگار» خواستهاند اگر نقطه نظر یا سخن دیگری در ارتباط با گفتگوی تلویزیونی با جناب دکتر سروش باشد، در اختیار کاربران گرامی قرار داده شود، نکات اجمالی زیر را اضافه میکنم، با تصریح به علاقه قلبی و احترام عمیق به شخص ایشان و تجلیل از حسن نیّت و قصد خدمت و تلاش و تدبّرشان در تبیین حقیقت، اما هرچند ایشان عزیزند، اما حقیقت عزیزتر و پاسداری از آن برای کسی که میاندیشد چنان برداشتهایی نادرست است مهمتر میباشد.
مطابق تئوری «رؤیاهای رسولانه»، تمام قرآن در عالم رؤیا بر پیامبر اسلام مکشوف گردیده است و رمز رؤیا را جز با خوابگردانی نتوان گشود و از این رو کلیه شارحان و مفسران در ۱۴ قرن گذشته به خطا رفته و اشارات رؤیا را به جای تأویل، با کلام بیداری فهم و تفسیر کردهاند. به نظر این قلم، حداقل از بُعد «درون دینی»، این تئوری تعارضات عدیده و آشکاری با متن قرآن پیدا میکند که ذیلا به برخی از آنان اشاره میکند:
۱- زبان رویأ، زبان رمز و تأویل است که برای خود شخص هم مبهم و مشتبه مینماید، چه رسد به دیگران، همچنانکه رموز ماه و خورشید و یازده ستاره در «رؤیای یوسف»، نه برای او آشکار بود و نه برای پدرش یعقوب، همین قدر دریافتند که باید رمزی الهی در آن رؤیا باشد که تأویل (تحقق) آن در آینده به «مشیّت الهی» آشکار گردد، که البته حدود سه دهه بعد تحقق یافت. آری یوسف به تعلیم الهی به تأویل رؤیاها آگاهی یافت، اما صرفنظر از چنین استثناهایی، تعلیم او ربطی به ابلاغ رسالت آشکار توحیدیاش نداشت. همچنان که رؤیای ابراهیم در ذبح اسماعیل امری شخصی بود. به پیامبر اسلام نیز برحسب قرآن در مواردی اندک، خداوند آگاهیهایی در رؤیا القاء کرده بود؛ همچون بازگشت به مسجدالحرام (فتح ۲۶) یا شجره خبیثه (اسراء ۶۰)، که این استثناها نیز مستقل از کتاب و رسالت آشکار او بوده است.
آنچه پیامبر اسلام عرضه کرد، «کتاب مبین» یا «قرآن مبین» نام گرفته است، مأموریت او «ابلاغ مبین» و «انذار مبین»، آنهم به زبان ساده و آشکار (بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ) بوده است. مشتقات کلمه مبین مثل: بینات و تبیین و مستبین و… بیش از ۲۵۰ بار، و عمدتاً درباره قرآن و آیات الهی، به کار رفته است. خداوند آیاتش را برای تودههای مردم، نه به زبان رؤیا، بلکه به سادهترین شکل تفصیل داده و بیان کرده و ۶ بار تاکید کرده است قرآن (به استثنای متشابهات) برای تذکر آسان شده است.
۲- پیامبر اسلام، همچون سایر پیامبران، «رسالت» داشت و مأمور «ابلاغ» آشکار آن به تودههای مردم بود، قرآن در ۲۵ آیه به چنین رسالتی از سوی آفریدگار عالم تأکید کرده است. در تئوری «رؤیاهای رسولانه»، ۱۴ قرن است هیچ مفسری توفیق نیافته بر گوشهای از رموز آن رؤیا پی ببرد، جناب سروش نیز تاکنون هیچ یک از نمادهای چنان رؤیایی را نگشوده و این مهم را به آیندگان حواله داده است. باید دید جایگاه رسالت در این تئوری کجاست و هزاران شهید به خون خفتهای که آن پیام را با خونشان آبیاری و سبز کردند، چه بانگ بیداری از آن انذار شنیدند که اینک باید سراغ خوابگردان بگردیم؟
۳- در آیات موسوم به «تحدّی»، قرآن بارها منکران را به همراه شریکان و پشتیبانشان به عرضه سورهای مشابه این کتاب (در ابعاد فرا زمانی، فرا مکانی، شامل تاریخ گذشته، وضع حال، سرنوشت آینده، آیات خدا در طبیعت و شریعت و هدایت) فراخوانده است. البته کسانی به میدان آمدهاند، اما جز رسوایی دستاوردی نداشتهاند. باید دید جایگاه این آیات در تئوری «رؤیاهای رسولانه» چگونه تبیین میگردد؟ آیا رؤیاهای مشابهی باید نقل میکردند، یا سخنانی همسنگ آن؟
۴- از واژههای بسیار متعارف قرآن که با مشتقاتش نزدیک به ۳۰۰ بار در این کتاب تکرار شده، «نزول» و «تنزیل» است، نزول قرآن به معنای پایین آوردن سطح پیام پروردگار جهان، در حدّ درک و فهم بشری و گیرندههای حواس اوست، مکانیسم نزول این حقایق در «شب قدر» را قرآن به زبانی سربسته و رمزگونه، که حقیقت آن به مصداق «وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ»، برای شخص پیامبر هم پوشیده بود، در سورههای قدر و دُخان بیان کرده است. از مفاد این دو سوره و از اجماع مسلمانان میتوان فهمید خداوند حقایقی را که به تدریج مکتوب و مدوّن شد، مستقل از تأثیر گذاری ظرف ذهنی حامل و گیرنده (فرشته واسطه وحی و پیامبر) به طور خالص برای هدایت بشریت نازل کرده است (قیامه ۱۶، طه ۱۱۴ و جن ۲۷ و ۲۸)، اصرار قرآن براین است که آن حقایق را خدا بر زبان پیامبر میسّر و جاری کرده است، نه آن که تلقی و برداشت او چنان بوده باشد (مریم۹۷ و دخان ۵۸). حال آنکه «تئوری روایت رسول» یا «رؤیاهای رسولانه»، این امر را در حدّ برداشتهای ذهنی یک انسان، هرچند بیدار دل، با تمام ویژگیهای محدود بشری، که پیام را در قالب ظرف ذهنی خویش فهمیده است، پایین میآورد.
۵- در تئوری روایت یا رؤیا، خود شخص است که به اختیار، احوالات خواب یا بیداریاش را، همچون از سفر برگشتهای برای دیگران روایت میکند، اما پیامبر بارها در جواب کسانی که مطالبه تغییر یا جابجایی آیات میکردند، به صراحت پاسخ داده است که «من از جانب خویش توان هیچ تغییری ندارم، من فقط از آنچه از سوی پروردگار بر من وحی میشود پیروی میکنم» (یونس ۱۵ و ۱۶، اعراف ۱۰۶ و ۲۰۳ و ۸ آیه دیگر). تلاوت قرآن نیز در اختیار نازل کننده بوده و از پیامبر فقط خواسته شده: «هر وقت ما خواندیم، خواندن ما را دنبال کن» (قیامه ۱۸).
۶- هدف اصلی نزول قرآن، «مردم» (ناس) و پیامبر واسطهای برای ابلاغ بوده است، به او گفته شده: «ما این کتاب را به حق (نه خواب و خیال)، بهخاطر «مردم» بر تو نازل کردیم (زمر۴۱) و این که: «این کتاب (حقایقی) تنزیل یافته از سوی ربالعالمین، به واسطه روحالامین (فرشته وحی) بر قلب تو است تا به زبانی آشکار و روان (نه رمزگونه و نمادین) از هشداردهندگان باشی (شعراء ۱۹۲). هدایتگر تودههای مردم (ناس) بودن قرآن، از فرازهای مکرر قرآن است؛ چگونه رؤیاهایی که نمادهای آن پس از ۱۴ قرن همچنان برای مفسرین نامکشوف مانده، اینک خوابگزارانی باید تا آنرا برای تودههای مردم بگشایند و خواب چه هشداری میتوانسته داشته باشد؟؟
۷- مؤمنان به حقانیت قرآن بر این باورند که خالق «طبیعت» همان نازل کننده «شریعت» است و آیات تکوینی با آیات تشریعی به یک آبشخور اشاره دارند، پس اگر نظم حیرتآوری در اجزاء طبیعت وجود دارد که دانشمندان را یقین بر آن، به بالا بردن بنای رفیع علم تشویق میکند، آیات تشریعی نیز اگر از جانب همان خدا باشد، نمیتواند، همچون گفتار و نوشتار بشری، فارغ از نظم و قاعده در الفاظ و کلمات و قابلیت نظم آماری و عدد و رقم باشد، کشفیات چند دهه اخیر از نظم عددی در الفاظ و حروف قرآن، که عمدتاً مرهون ابزار کامپیوتری و امکان جستجو در متن دیجیتالی این کتاب است، حقایق شگفتآور و انکار ناپذیری را آشکار کرده است که مطلقاً نمیتوان آن را با «تئوری روایت انگاری قرآن» یا «تئوری رؤیا پنداری» توضیح داد. نه پیامبر مکرم اسلام اهل ریاضیات و آمار بود و نه مسلمانان صدر اسلام بر الفبای این علوم آشنایی داشتند.
۸- عمده آیات استنادی مبتکر محترم تئوری «رؤیا پنداری قرآن»، مرتبط با موضوع قیامت و عالم رستاخیز است که هنوز تحقّق نیافته و دانش آن ماوراء علم فیزیک فعلی است. زبان قرآن در بیان این امور، به تصریح آیه ۷ سوره آل عمران، زبان «تشبیه» است و این بخش از قرآن را، که شامل پدیدههای ناشناختهای از دنیای فعلی نیز میباشد، «آیات متشابهات»، و بقیه قرآن را «محکمات» نامیدهاند.
جناب دکتر سروش برای توجیه این آیات متوسل به رؤیا و مدعی شده است تنها از طریق خوابگزاری است که میتوان آنها را فهم کرد، حال آن که زبان استعاره، مجاز، تمثیل، تشبیه، تجسیم و تصویر، که اتفاقاً خود قرآن در غنا بخشیدن به این فنون ادبی در زبان عرب نقش بنیادین داشته است، آسانتر میتواند ما را به فهم آنچه دور از دانش فعلی است نزدیک کند و اگر استعاره و مجاز اعتبار نداشته باشد، به طریق اولی رؤیا نیز اعتباری ندارد.
اتفاقاً در خود قرآن آمده است که بسیاری از اشارات و بشارات بهشتی، به زبان «تمثیل»، در تشبیه به ملموسات و محسوسات بشری بیان شده است (رعد ۳۵ و محمّد ۱۵)، در این صورت چه ضرورتی بر انتقال آن به عالم رؤیاست؟ وقتی قرآن به صراحت میگوید: «هیچ نفسی نمیتواند واقعیت چشم روشنیهای پاداش الهی را، که از درک بشری پنهان است دریابد» (سجده ۱۷)، بدیهی است که منظور شراب طهور و شاهد حوری و باغ و بوستانی، که در دنیا نیز دور از دسترس نیست، نمیباشد که به خوابگردان نیازداشته باشیم.
۹- «خواب گزاری»، ترجمه فارسی «تعبیر رؤیا» در زبان عربی است که فقط یکبار در قرآن، آنهم از ذهن و زبان فرعون خطاب به درباریانش، برای بازگشایی گره خوابی که دیده بود آمده است. «تعبیر»، با عبرت همریشه است و بر «عبور» از ظاهر دلالت میکند. اما قرآن همواره در مورد «رؤیا»، واژه «تأویل» را به کار برده است که معنای «وقوع خارجی یک خبر و نتیجه یا علت غایی» دارد، مثل تأویل قیامت یا وعدههای دیگر قرآن، یوسف در تأویل خواب دو یار زندانی یا فرعون مصر نیز دقیقا بر وقوع اتفاقی در آینده خبر میداد، نه تفسیر معضلات معرفتی و هدایتی، و اصولا تأویل امری توضیحی و از قبیل شرح و تفسیر نیست. آیا اصطلاح تأویل متن یا «خواب گزاری» برای فهم آیات قرآن با فرهنگ این کتاب بیگانه و بدعتی در دین نیست؟
۱۰- این حقیقت را قرآن به وضوح بیان کرده است که تأویل «متشابهات» قرآنی را فقط خدا میداند و راسخون در علم، با فروتنی تمام در برابر اقیانوسی از مجهولات، با قطره علمی که دارند، اعتراف به نادانی و تمنّای رحمت ربوبی برای محفوظ ماندن از لغزش معرفتی مینمایند (آلعمران ۷).
امام علی «راسخون در علم» را کسانی شمرده که به ناآگاهی و ناتوانی از کنار زدن پردههای غیب اعتراف کردهاند و از کوشش و ادعای گشودن آنچه در حیطه دانششان نیست، بینیاز گشتهاند. خداوند نیز اعتراف آنان به عجزشان از گشودن این پردهها را ستوده و دلیل رسوخشان در علم شمرده است.
سخن را با مناجاتی از مولوی، همچون زیره به کرمان، به استاد مثنوی، جناب سروش هدیه میکنم:
قطرهای دانش که بخشیدی زپیش
متصل گردان به دریاهای خویش
قطــره ای علم است اندر جان من
وا رهانــش از هـوا وز خاک تـن
پیشاز آن کاین خاکها خَسفش کنند
پیش از این کاین بادها نَسفش کنند
اردیبهشت۱۳۹۵
————————————————–
نقدی دوباره بر «رؤیاهای رسولانه»
پیرو گفتگو با آقای دکتر عبدالکریم سروش در برنامه تلویزیونی پرگار، رسانه «بی بی سی»، پیرامون نظریه ایشان «رؤیاهای رسولانه»، و نقد بعدی مکتوب این قلم (ده نکته در نقد نظریه…)، نوشتهای تحت عنوان «زهی کرشمه خوابی که به زبیداری است» مشتمل بر پاسخ استاد به جناب یوسفی اشکوری، برخی صاحب نظران و این قلم در سایت «زیتون» منتشر و موجب مسرّت از استقبال مسئولانه ایشان نسبت به نقد و نظر گردید.
بدیهی است هر نظریهای در مصاف مخالفتهاست که نقاط ضعف و قوّت آن آشکار میشود و صافی و صیقل مییابد. در جهت مقابل نیز، به باور بنده، مخالفت با اندیشه رایج، برحسب آنکه چگونه با آن برخورد شود، میتواند حاوی برکتی برای بالنده و بارور کردن باورهای برحق باشد و روح جستجوگری و تحقیق را از رخوت و راحتِ تقلید به تحرک و پویایی وادارد. با عذر تصدیع مجدد، میکوشم برای تبیین بیشترمطلب، پاسخ ایشان را در مواردی نقد مجدد نمایم.
تعارض با آسان و قابل فهم بودن قرآن
نظریه «رؤیاهای رسولانه» بر این ادّعا است که شارحان و مفسران قرآن در این ۱۴ قرن به راه خطا رفتهاند و فهم قرآن محتاج خوابگزار میباشد. این امر آشکارا با تصریح نازل کننده کتاب بر مبین و آسان بودن این کتاب در تعارض است. صاحب نظریه در پاسخ به این ایراد، به اختلاف مفسرین در تأویل و تفسیر معانی آیات، محکم و متشابه، اختلاف نحلههای معتزله و اشاعره در جبر و اختیار وامثالهم استناد کردهاند، که به جای خود درست است. اما سخن این قلم، «رسالت آشکار توحیدی» پیامبر بود، نه آسانی فهم رموز و غموض تفسیری و مسئله جبر و اختیار و صدها مسئله فقهی و فلسفی دیگر.
«آیات تنذیر و تبشیر» قرآن و ندای دعوت آن رسول را، هم اُمیّون بادیه نشین، بیهیچ خوابگزاری، فهم و اجابت کردند و هم اولواالالباب دانشمندی که گفتند: «پروردگارا، ما ندای آن منادی را که به ایمان ندا میداد شنیدیم، و ایمان آوردیم» (آلعمران۱۹۳). و چنین شد که از بطن و متن جامعه قبیلهای و به غایت عقب افتاده، چنان بیداری و بعثتی برآمد که جاهلیت قرون وسطای غرب را تا حدود چهار قرن به نور علم و ایمان روشن ساخت.
گرچه ایشان تصریح کردهاند که «خوابهای ساده داریم و خوابهای پیچیده»، اما از آنجایی که کل قرآن را رؤیا و محتاج خوابگزاری میدانند، فهم آن را حواله به آینده نامعلومی دادهاند. حال آنکه نازل کننده قرآن بارها بر آسان و قابل فهم بودن این کتاب و عربی مبین و غیرپیچیده بودن آن تصریح کرده (زمر۲۸) ومخاطبین را هشدار داده که «مگر دلتان از اندیشه قفل است ؟» (محمد ۲۴). دهها بار تکرار: افلا تتفکرون، افلا تعقلون، افلا یتدبرون و توصیه به سیر در زمین برای مشاهده آیات خدا در طبیعت، به وضوح نشان میدهد قرآن عمدتاً با واقعیات و مشاهده و تجربه و کسب علم سر و کار دارد تا عالم رؤیا که غیرارادی است و تعبیر و تأویل آن دور از دسترس همگان است. تجربه نشان داده است که معضلات قرآن به تدریج با کشفیات روزافزون و رشد علمی بشر گشوده میگردد.
سخن ایشان در اختلاف علماء البته صادق است، اما پاسخ این تعارض ظاهری را میتوان در توضیح خود قرآن بر سطوح سهگانهاش جُست که در آیات مربوط به نزول قرآن در ماه رمضان آمده است (بقره ۱۸۵):
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ
این آیه، فهم قرآن را برحسب ذوق و ظرفیت ذهنی و تزکیه نفس مردم در سه سطح شمرده است:
۱- هدایتگر بودن برای تودههای مردم، (هُدًى لِلنَّاسِ)
۲- هدایتهای پیشرفتهتر (بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ)
۳- شناخت و شخصیت قرآنی پیداکردن ( الْفُرْقَانِ)
آنچنانکه آمده است: «قرآن را عباراتی و اشاراتی و لطایفی و حقایقی است؛ اما عبارات برای عوام، اشارات برای خواص، لطایف برای اولیاء و حقایق برای انبیاء است». امام علی نیز در وصف قرآن فرمود: «ظاهرش انیق (زیبا و شگفتآور) و باطنش عمیق است، نه عجایبش به انتها میرسد و نه غرایبش پایان میپذیرد و نه تاریکیها جز به آن روشن میگردد». (نهجالبلاغه خطبه ۱۸).
جایگاه رسالت
سئوال دوم این قلم، “«جایگاه رسالت» در تئوری «رؤیاهای رسولانه» بود. رسالت پیامبران، به ویژه رسالت پیامبر اسلام از موضوعات کلیدی قرآن است. رسول در زبان عربی نامهرسان است و پیامبران اصطلاحاً نامه پروردگار را به امتها میرساندند. در برنامه رسالت، مردم «هدف»، و پیامبران «واسطه»اند. خدا رسولان را برای بشارت و انذار فرستاد تا مردم پس از پیامبران حجتی علیه خدا در گمراهی نداشته باشند (نساء۱۶۵). این حقیقت از شدت وضوح نیازی به ارائه آمار آیات ندارد، اما در تئوری «رؤیای رسولانه»،از آنجایی که پیام الهی مبهم و نیازمند خوابگزار است و اصلا مؤلف قرآن خود پیامبر میباشد، عملا رسالت منتفی یا کمرنگ شده است. این سخن صاحب نظریه «رؤیاهای رسولانه» است که:
«کافی است که ورق را برگردانیم و انسانی الهی را فاعل و خالق این اثر سترگ ببینیم که با همه «انسانیت»اش در قرآن نشسته است و هرچه میگوید و میبیند، تجربهای از افق دید او و درخور ظرفیت خِرَد و خیال او، با فاعلیت تام و تمام اوست؛ آنگاه مسئله کلام الهی حل و منحل خواهد شد و کلام محمد(ص) به جای کلام خدا خواهد نشست… همه اینها مقتضای انسان بودن مؤلف آن دفتر فاخر است که احوال و اطواری متغیر دارد، و گاهی بر طارم اعلی مینشیند و گاه تا زیر پای خود نمیبیند».
در این تئوری، با «حل و منحل شدن کلام الهی» و جایگزینی کلام محمد(ص)، اگرهم چیزی از رسالت باقی بماند، رسالتی است که خود پیامبر «در ظرفیت خِرَد و خیال» خود تصوّر کرده است! رسالتی بر مبنای “«احوال و اطواری» متغیّر که معلوم نیست تکلیف مردم چه میشود؟ چگونه میتوان باور کرد پیامبری که به امانت و صداقت شهره بوده، خود نمیدانسته یا میدانسته و به مردم نگفته سخنانش رؤیاهای خود ازعالم بالا، نه الزاماً کلام مستقیم الهی است؟ و شگفت اینکه احدی از یارانش نیز که در هوای قرآن تنفس میکردند و ضربان قلبشان با آن میزد و جان و مالشان را در راه حق میدادند، کوچکترین تردیدی در اصالت «کلام الله» بودن کتاب نکردند! به قول مولوی:
گرچه قرآن از لب پیغمبراست
هرکه گوید حق نگفت او کافر است (دفتر۴- ۲۱۲۳)
گفت پیغمـــبر کـه آواز خــــدا
میرسد در گوش من همچون صدا
مُهر در گوش شما بنـهاد حق
تـا به آوازِ خـــــــدا نـارد سَبـــــــــَق
نک صریح آواز حق میآیدم
همچــــــو صاف از دُرد می پالایـدم (دفتر۳- ۲۸۹۳)
به سخن صاحب تئوری: «مادامی که دست خداوند را در قرآن مستقیماً در کار ببینیم و محمد(ص) را در تجربه وحی، منفعل محض بشماریم و قرآن را محصول علم بیکران باری تعالی بدانیم، این معضلات هیچگاه حل نخواهد شد».
اما چه کسی پیامبر را منفعل محض شمرده است؟ کیست که نداند گیرنده و حامل وحی الهی شدن، مستلزم چه اوج و عروجی است و تا قابلیت و ظرفیتی نباشد فاعلیتی صورت نمیگیرد؟ اما «محصول علم بیکران الهی بودن» قرآن را، این قلم از قول خدا نقل میکند؛ آنگاه که فرشتگانش را به شهادت میگیرد که این آیات از منبع «علم» او نازل شده است: لَٰکِنِ اللهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِکَهُ یَشْهَدُونَ وَکَفَىٰ بِاللهِ شَهِیدًا (نساء ۱۶۶).
سئوال اینجاست که اگر گیرنده وحی محتوای آنرا جز با خوابگزار نمیفهیمده، چگونه «ابلاغ آشکار پیام» که به کرّات خدا به او فرمان داده، صورت گرفته است؟ پاسخ صاحب نظریه این است که: «افزون بر قرآن، کلمات پیامبر را هم در اختیار داشتند که به تصریح امام علی، در سهولت فهم از قرآن سبق میبرد».
در این صورت اگر پیامبر از رؤیای خود راز گشایی کرده باشد، چه نیازی است به خوابگزار؟ و اگر نکرده، مشکل به قوّت خود باقی است. در اطاعت وتبعیّت از پیامبرمکرم و بهره بردن از کلمات گهربارش تردیدی نیست، اما درهیچ آیه قرآن فهم آیات را متوقف و موکول به شرح رسول نکرده و مسلمانان را مستقیماً به «ما انزل الله» ارجاع داده است.
اصلا به تصریح قرآن، پیامبران مردم را به جای وابسته کردن به خود، به کتاب الهی ارجاع میدادند تا خودشان از طریق تعلیم و تدریس آن ربّانی شوند (آلعمران ۷۹). به راستی چگونه اعراب بادیه نشین، حداقل در قرون اولیه پیشرفت اسلام، توانستند بدون خوابگزار ندای آن منادی ایمان را بشنوند و دنیا را متحوّل سازند، ولی ما در هزاره سوم هنوز نیازمند خوابگزاریم!؟ خوابگزاری هم اگر برای تأویل رؤیاهای رسول پیدا شود، از کجا میتوان به صدق تأویلش باور آورد؟ مگر آنکه از رسول بالاتر باشد!
صاحب نظریه از سخنان شیخ اشراق و دیگران در باب رؤیا، رؤیاهای ابراهیم و یوسف، معراج پیامبر، انواع خوابها و این که خواب یک جزء از ۴۶ جزء نبوّت است، برای اثبات رؤیای رسولانه شاهد آوردهاند، همه این شواهد در واقعیت داشتن رؤیا درست است، ولی دلیل رؤیا بودن قرآن نمیشود، کما آنکه تورات و انجیل هم رؤیا نبود. پیامبر مکرّم اسلام البته رؤیاهای صادقه هم میدید، و قرآن نیز در دو مورد سربسته به آن اشاره کرده (اسراء۶۰ و فتح ۲۷)، اما حساب قرآن را از این رؤیاها جدا کرده است.
قرآن و معجزات علمی
این قلم به شگفتیهایی که با پیشرفت علم از معضلات قرآن مکشوف گردیده، و به کشف اهل رقم و ریاضیات از نظم عددی حروف و کلمات این کتاب، که دلالت بر منشاء غیربشری داشتن آن میکند، اشاره کرده بود. صاحب نظریه رؤیا را نیز بیان مکانیزم وحی و زاینده همان معجزهها شمرده است. حال آنکه ازفرضیه «کلام محمد» دانستن قرآن و خالق قرآن دانستن آن رسول، که بشری همانند دیگران بود، نمیتوان ذکر حقایقی که قرنها بعد مکشوف گشته و وجود چنان نظمی را در قرآن انتظار داشت. اگر هم کلام محمد واجد خصوصیات کلام الله باشد، دراینصورت چرا باید نظرات علمی قرآن و ذکر وقایع تاریخی آن را، اظهار نظرهایی ابطالپذیر و برگرفته پیامبر از نظریات رایج زمانه خود بدانیم؟
ارجاع موضوعاتی همچون «هفت آسمان» و «شهاب و شیاطین» به عالم «رؤیای رسولانه»، هیچ گرهای از مشکل این تئوری را در غیاب خوابگزار نمیگشاید. اما مشاهدات علمی چند دهه اخیر از فعل و انفعالاتی که در طبقات جوّ زمین جریان دارد، به وضوح آنچه را، از درک و دید کلیه مفسرین، در فقدان چنان دانش و ابزاری پوشیده بود، آشکار کرده است. تحقیقات مستند و کاملا علمی دانشمند اهل ترکیه «هارون یحیی» و پیش از آن، کتاب «هفت آسمان» نوشته قرآن پژوه هموطن و فیزیولوژیست و متخصص اعصاب و روان، دکترکریم رستگار، به وضوح این پدیده را که در قرآن به زبان قابل فهم معاصرین نزول شرح داده شده، به زبان علمی امروز نوشته و تصاویر واقعی آن را در دیویدیهای مختلف نشان دادهاند.
نتایج و دستاوردهای علوم دقیقه را که مبتنی بر مشاهدات و تجربه و آزمایش و آمار و عدد و رقم است، نمیتوان همچون ذوقیات ادبی و رؤیا و روایت به راحتی نادیده گرفت؛ از کشف دانشمند مصری «عبدالرزّاق نوفل» درکتاب «معجزات عددی در قرآن مجید» گرفته تا کتاب «سیر تحول قرآن» (نوشته مرحوم مهندس بازرگان) که به گفته شادروان شریعتی:
«… من کشف ایشان را درباره قرآن درست، بیمبالغه، شبیه کار گالیله درباره منظومه شمسی و نیوتن درباره جاذبه و پاستور درباره بیماری… میدانم. آنها کلید وحی طبیعی را به دست آوردند و ایشان کلید وحی الهی را… آنچه دستگیرم شد چنان خارق العاده بود که ناگهان احساس کردم که به قرآن یک ایمان علمی پیدا کردم. ایمان علمی، همچنان که به منظومه شمسی یا ترکیب آب یا حرکت بادها ایمان دارم. یعنی دیدم که «وحی» است! دیدم!… این حادثهای است در علم مذهب. این تنها اثبات قرآن و وحی نمیکند، اثبات وجود خدا و غیب را میکند، آن هم اثبات خدا نه با زبان عرفان و اخلاق و فلسفه و عقل، نه، با علم، آن هم علوم دقیق و آن هم دقیقترینش ریاضی!» ( گزیده از نامه دکتر شریعتی به این قلم).
صرفنظر از نویسندگان مسلمان، منصفان بسیاری از اهل کتاب، از جمله جراح فرانسوی دکتر «موریس بوکای» در کتاب «تورات، انجیل، قرآن و علم»، از این که در قرآن سخنانی درباره پدیدههای طبیعی یافت میشود که تنها معارف علمی جدید اجازه درک معنی آنها را میدهد، شگفتزده شده و تأکید کرده است:
«من بدون هیچگونه پیشداوری و با واقعبینی تام، بررسی وحی قرآنی را با جستجوی درجهی سازگاری آن با دادههای دانش نوین، آغاز کردم… در پایان برایم روشن شد که قرآن هیچ مطلبی که از نظر علمی جدید انتقادپذیر باشد، ندارد… میدانیم که برای اسلام دین و دانش مانند دو خواهر دوقلو به حساب میآیند. آموختن علم از آغاز جزء دستورات دینی بود، به کار گرفتن این دستور شکفتگی علمی معجزآسایی را در دورهی بزرگ تمدن اسلامی به دنبال داشت و غرب از آن، پیش از «تجدید حیات علمی»اش تغذیه کرد».
معانی مجازی واژهها
کلمات بسیاری همچون تسبیح، عرش، جن، شیطان، ملک و امثالهم در قرآن آمده است که در نظریه «رؤیای رسولانه» به همان معنای ظاهری و صُوَر رؤیایی آن برگردانده شده است که برای فهم آن باید منتظر ظهور خوابگزاران شد، حال آنکه این کلمات مجازی را، به شیوه تفسیر قرآن با قرآن، میتوان با ارجاع به موارد حقیقی آن فهم کرد؛ فرضاً اگر تمامی مشتقات کلمه جن (مثل جنین و جنون و جنان و…) دلالت بر نوعی پوشیدگی میکند، میتوان به جای تصور «موصوفِ» معین، سراغ «وصفِ» پوشیدگی و جامعیت کلمه رفت.
اما سخن صاحب تئوری در باره «پستی و بلندی بلاغت قرآن در آیات و سُوَر مختلف» و دلیل گرفتنش بر بشری بودن کلام قرآن و تأثیر پذیرفتن آن از تفاوت حالات روحی جسمی پیامبر، به هیچ روی قانع کننده نیست. اگر قرآن فقط کتابی ادبی بود، شاید معیار بلاغت میتوانست ملاک داوری باشد. اما چگونه میتوان کتابی را از طبیعت و شریعت، جنگ وصلح، دنیا و آخرت، احکام و اخلاق و صدها موضوع مختلف سخن میگوید، تنها با ملاک بلاغت مورد داوری قرار داد؟ این مقایسه به این میماند که اعضاء و جوارح بدن را مورد مقایسه قرار داده و فرضاً مغز و قلب را با موی و ناخن مقایسه کنیم و حکم بر پستی و بلندی در حکمت سازندهاش بدهیم. خداوند هر جزء و سوره و آیهای را به جای خود و به طور کامل برای منظوری معین نازل کرده است؟
متشابهات قرآنی
صاحب تئوری همه آیات معاد را رؤیایی دانستهاند که با کوتاه بودن دست ما از دامان خوابگزار، گره هیچ گزارهای از آن گشوده نمیگردد، در عوض با ارجاع آن به طبقه بندی «متشابهات» قرآنی، زبان تشبیه ما را به فهم نسبی و دنیایی آن وعده وعیدها نزدیک و بیم و امیدی بیشتری ایجاد میکند، هرچند تأویل آن تا تحققشان در قیامت امکان پذیر نخواهد بود.
درست است که به گفته ایشان «رنگ و بوی فرهنگ عربی و قبائلی و تاریخمندی آن، مثل توصیف بهشت به پسند اعراب حجاز»، به منظر و مشام تلاوت کننده قرآن میرسد، اما اگر قرآن در این عصرهم نازل شده بود، همان منظورها و مفاهیم را به پسند و به فراخور فرهنگ مردم این روزگار بیان میکرد و دراینصورت نیز همان سئوال برای مردم هزارههای بعد مطرح میشد! به راستی آیا برای یهودیان و مسیحیانی که کتابشان در صدههای قبل از قرآن نازل شده هم این سئوال مطرح میشود، یا آنها به محتوای کتاب، مستقل از ظرف زمانی آن نگاه میکنند؟
دلیل دیگر صاحب تئوری براثبات «کلام بشر بودن» قرآن این فراز است: «چهره بشری خداوند در قرآن که گاه غصب میکند و انتقام میگیرد، و گاه خشنود میشود و شفقّت میورزد». اما در قرآن بارها تأکید شده که خداوند این حقایق را به زبان بشری «نازل» و بر لسان پیامبر جاری کرده است. همچنانکه گفتهاند: چون که با کودک سر و کارت فتاد، پس زبان کودکی باید گشاد. بدیهی است کاربرد کلمات: غضب، انتقام، عذاب، رضایت و شفقت و امثالهم برای فهم مخاطبان آنست وگرنه خدای آفریننده میلیاردها کهکشان از آفریدههای خود تأثیری نمیپذیرد. چرا معانی مجازی این کلمات را نادیده بگیریم و به ظاهر آن استناد کنیم؟ اصلا آیا راه دیگری برای پیام فرستادن به یک موجود، به غیر از امکانات دریافت آن وجود دارد؟
استناد به پراکندگی ظاهری قرآن نیز قیاسی معالفارق است؛ آری گفتار ما آدمیان محدود به میدان درک و دانش و دیدمان است، اما خدایی که خالق زمان و مکان و طبیعت و شریعت و مطلع از گذشته، حال و آینده است، در نظامی هماهنگ و مرتبط، این مجموعه را مطرح میسازد و از ما نیز انتظار دارد نگاهی فرازمانی فرامکانی داشته باشیم. بینظمی ظاهری قرآن و تغییر ضمایر و زمان آیات برای ما که عادت کردهایم اگر فرضاً تاریخ یا جغرافیا… میخوانیم، فقط درجزئی از آن متمرکز شویم، غیرعادی است. اما اگر از اسارت این عادت آزاد شویم و در تلاوت و تدبّر قرآن جامعنگر باشیم، همه آن پراکندگیهای ظاهری را به گونه شگفتانگیزی با هم درارتباط و پیوند میبینیم.
ناظری از بیرون بر ابلاغ وحی
صاحب تئوری با استناد به آیه ۱۶ سوره قیامه که به وضوح نشان میدهد گوینده کلام بیرون از ذهن و مسلط بر زبان پیامبر است، گفتهاند: «…ناظری درونی/ بیرونی (خدا یا جبرئیل به زبان تئولوژیک) او را نهی میکند و میگوید بگذار تا رؤیا به انجام رسد، آنگاه آنها را بر مردم بخوان».(لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ).
باید پرسید این ناظر بیرونی یا درونی «ما» (اول شخص جمع) کیست که از پیامبر میخواهد حتی زبانش را هم برای بیان آنچه به او وحی میشود حرکت ندهد؟ کیست که نزول و به هم پیوستن حروف و الفاظ را خود به عهده گرفته و به پیامبر فرمان میدهد هرگاه ما خواندیم، تو از خواندن ما تبعیّت کن، بیان بعدیاش هم با ماست؟
همه حرف در مورد همین ناظر بیرونی یا درونی است، اگرچنین ناظری بر گفتار پیامبر وجود داشته، پس قرآن کلام مستقیم خدا و مصون از خطا و تأثیرات ابطالپذیر بشری است. سه آیه انتهایی سوره جن به وضوح نشان میدهد که خدا در ابلاغ کلامش به بندگان، رصدی بر پس و پیش (دریافت و انتقال) پیامبران قرار داده تا بداند دقیقاً آن را رساندهاند.
خداوند وحی را از مقوله «روح» نامیده و به پیامبر فرموده: «ما این چنین روحی از امر خویش را بر تو وحی کردیم» (شورا ۵۲)، بار دیگر فرموده: «از تو درباره روح میپرسند، بگو روح (مقولهای) از امر ربوبی است و به شما جز مختصری علم داده نشده است» (اسراء ۸۵). به راستی ما درچه عمقی از اقیانوس علم قرار گرفتهایم که بتوانیم ماهیّت وحی را با اطمینان به «رؤیاهای رسولانه» تعبیر نماییم؟
بر باور صاحب نظریه: «قدرت تبینی این نظریه و «پوشش دادن»اش به دادههای قرآنی چندان است که آن را از فرضیات رقیب محتملتر و موفقتر مینماید. همین فراگیری دادههاست که عین دلیل بر صحّت یا تأیید فرضیه است….». داوری در این باور البته با خداست، اما کسانی که با رؤیا شمرده شدن این کتاب، شاهد سلب اعتماد بسیاری مؤمنین از اصل و اساس دین میباشند، داوری دیگری در میزان توانایی و توفیق این تئوری درحل معضلات وحی دارند.
عبدالعلی بازرگان
۱۶ خرداد ۱۳۹۵