اتحادیه میهنی کردستان و مساله بحران هویت
اتحادیه میهنی کردستان و مساله بحران هویت
نویسنده: صلاح الدین خدیو
? زوال مرکزیت و نزاع بر سر قدرت و ثروت برای علت شناسی مشکلات داخلی اتحادیه میهنی کردستان کافی و وافی نیست. فرض این نوشتار کوتاه آن است که در سطحی عمیقتر اندیشه سیاسی این حزب دچار بحران شده است. اندیشه سیاسی اولیه اتحادیه میهنی آنگونه که اسناد این حزب می گوید، حاصل بازاندیشیهای نظری در مفروضات موجود در سپهر سیاسی وقت عراق و کردستان بود. این حزب در زمان تاسیس همزمان از رهبری عشایری ـ فئودالی حزب دمکرات کردستان و بورژوازی راست متحد آن و نیز کمونیستهای عراق انتقاد کرد. پدران بنیاد گذار در این راه کوشیدند با تلفیق ناسیونالیسم رهایبخش و عناصر اندیشه چپ، همچون رفرم ارضی و نیز اصل مقابله با امپریالیسم، با راست کرد و چپ کلاسیک عرب مرزبندی کنند. تلاش برای تحمیل مقوله تعدد احزاب و پایان دادن به ایده تک حزبی پارتی، بخشی دیگر از تکاپوهای فکریشان را تشکیل می داد. برخی اسناد اولیه نشان می دهد، نظریه تاسیس اتحادیه میهنی کردستان، مبانی تئوریک خود را از نظریه جبهه متحد انقلابی می گرفت که دهه های شصت و هفتاد میلادی از رهگذر برخی تجدیدنظرها در مارکسیسم اردوگاهی حاصل آمده بود. بر این مبنا اتحادیه خود را به ترتیب حزب دهقانان، کارگران و خرده بورژوازی کورد می دانست و ضمن کوشش برای جذب عناصر چپی و مترقی حزب دمکرات، تلاشهایی را که همان زمان ” ۱۹۷۵ – ۱۹۷۶ ” برای احیا و بازسازی حزب دمکرات در جریان بود، به مثابه عملی ضد انقلابی و عبث محکوم می کرد. در واقع اتحادیه خود را آلترناتیو پارتی و مبناهای نظری خود را شرط رستاخیز دوباره جنبش کردستان می دانست.
?اتحادیه در نیمه دوم دهه هفتاد به شعار مالوف دمکراسی برای عراق ـ خودمختاری برای کردستان وفادار ماند، اما در اوایل دهه هشتاد بجای خودمختاری، مفهوم ” حق تعیین سرنوشت ” را پیش کشید. با وجود ابهامات حقوقی و معرفتی این اصطلاح، تقارن آن با توان و حضور نظامی فزاینده حزب عملا آن را در سنگر جناح تندرو ناسیونالیسم کرد قرار داد.
اتحادیه میهنی در دهه هشتاد به بزرگترین نیروی سیاسی و نطامی کردستان عراق تبدیل شد. حضور نظامی، این حزب استانهای هولیر، سلیمانیه و کرکوک را در بر می گرفت و استقرار رهبری آن در داخل کشور سند خلوص و صداقت انقلابی آن به شمار می رفت.
? با آغاز دهه نود چندین تحول همزمان و مرتبط، محیط سیاسی کردستان را تغییر داد. فروپاشی شوروی چپهای جهان را به عقب نشینی و بازاندیشی واداشت و اتحادیه میهنی هم از این تحول برکنار نماند. مضاف بر آن فروپاشی ارتش عراق در جنگ کویت، شرایط را برای بازگشت احزاب کورد از کوهستان به شهرها و تشکیل اقلیم خودمختار فراهم نمود. مجموعه تحولاتی که از آن به پس رخ داد، رویهم شرایطی فراهم آورد که اتحادیه میهنی چندان روی خطوط هویتی سابق سلوک ننماید. تلاش آن برای فاصله گرفتن از ترمینولوژی مارکسیستی و بازسازی چارچوبهای فکری بر اساس سوسیال دمکراسی، مابه ازای عملی معتنابهی نیافت. درست بر عکس، حزب دمکرات کردستان در شرایط جدید موقعیت بهتری پیدا کرد. دسترسی این حزب به درآمدهای گمرک ابراهیم خلیل آن را در نوعی فرادستی مالی نسبت به رقیبش قرار داد و کوشید از رهگذر آن وفاداریهای دیرین و چند ده ساله را احیا و حامیان جدید هم بیابد. در واقع تغییر بنیادین شرایط سیاسی، مزیتهای اتحادیه میهنی نسبت به حزب دمکرات را از بین برد. جنگ داخلی اواسط دهه نود و ورود آن به حوزه روابط تنگاتنگ سیاسی با دولتهای منطقه بیش از پیش آن را شبیه حزب دمکرات ساخت. از این لحظه به بعد اتحادیه میهنی راه تقلید از حزب دمکرات را در سیاست ورزی در پیش گرفت. طبیعی است هنگامی که به لحاظ هستی شناختی نقطه عزیمت حزبی ” دیگری ” طرف مقابل باشد، تقلید و جا پای آن گذاشتن، نوعی نقض غرض و از کف دادن ضرورتهای موضوعی به حساب آید. مک داول در نیمه دوم دهه نود دو حزب بزرگ کورد را بی هیچ توفیری به دو کنفدراسیون بزرگ ایلی تشبیه کرد. استعاره ای برای بازتولید ساختارها و پیوندها و وفاداریهای قبیله ای در دو حزب بزرگ سیاسی کرد. تا اینجای کار به این معنا بود که ضرورت رقابت مستمر با حزب دمکرات، موجب شده که اتحادیه میهنی رادیکالیسم سیاسی و اجتماعی خود را رها و محافظه کاری پیشه کند. در آنسوی ماجرا البته حزب دمکرات بود که با اغتنام فرصت سعی می نمود که پایگاه اجتماعی خود را درون طبقه متوسط گسترش دهد. تلاطم حوادث و تلاقی روندهای گوناگون سبب زوال ناسیونالیسم چپگرای اتحادیه میهنی شد و به همان میزان فاصله فکریش را با حزب دمکرات کاهش داد. این تحول که مصادف با روند جهانی کاهش فاصله احزاب چپ و راست بود، ابتکار عمل را از بیش از پیش از اتحادیه میهنی گرفت. دامنه این تنزل تا جایی است که پارتی عملا اتحادیه میهنی را با وجود سنت رادیکال آن از علمداری ناسیونالیسم کورد، خلع ید کرده است. حزب دمکرات با رهبری سنتی و مشی محافظه کارش برندی سیاسی است که هر تقلیدی با هر درجه از موفقیت، نمی توانست به منزلت ” کپی برابر اصل ” برسد. این نقطه آغاز باخت اتحادیه میهنی بود. تلاش برای خانوادگی کردن رهبری به دو شقه شدن فعلی انجامیده است. مضاف بر آن جناح رادیکال ـ در برابر پارتی ـ هم هفت سال پیش با خروج از اتحادیه مسیر سیاسی دیگری در قالب جنبش تغییر برگزید. حزب دمکرات انسجامش را تا حد زیادی مرهون خاستگاه قبیله ایش است. این خاستگاه قاعده اجتماعی متناسب با خود را بوجود آورده است. طبیعی است حزب روشنفکران و اقشار خرده بورژوای شهری نتواند عینا این تجربه را تکرار نماید. خیز خانواده طالبانی برای این مهم و نیز ” بغداد نشینی ” آن منشا برخی از مشکلات فعلی است.
?اتحادیه میهنی شرایط ناگوار کنونی را کجدار و مریض و با اتخاذ نوعی سیاست میانه داری تاب آورده است. میانه داری میان پارتی و احزاب اپوزیسیون و دستی در حکومت و دستی با مخالفان و نیز شراکت با پارتی در دولت و مغازله و رفاقت با رقیب آن یعنی پ.ک.ک در بیرون دولت. تداوم این وضعیت ممکن نیست. همانگونه که هر گونه چاره جویی آن هم بدون توجه به ریشه های فکری و معرفتی موضوع، ناکام و ابتر می ماند. اتحادیه میهنی قبل از هر چیز به بازسازی فکری نیازمند است. بدون رجعت به گذشته هویتی آن و بازسازیش بر مبنای ضرورتهای روز، تصور خروج از بحران ممکن نیست. حزبی بزرگ چون اتحادیه میهنی غیر از ضرورتهای عینی فعلی، به دلایل توجیهی نظری قدرتمندی برای تداوم حضور در عرصه سیاسی نیازمند است. تشکیل جناح چپ عرصه سیاست کردستان و ایجاد تمایزهای سیاسی و اقتصادی برنامه محور می تواند یکی از راهکارها باشد. در واقع در شرایط فعلی فقط تشکیلات و ساختار رهبری محتاج بازسازی نیستند، ” نظریه اتحادیه میهنی ” قبل از آنها اصلاح و نوآوری می خواهد.
منبع : کوردنامه
https://telegram.me/kurdname1