سياسي اجتماعيمطالب جدیدمقالات

برخی پیامدهای وابستگی اقتصادی و ایدئولوژیک مردم به حکومت

برخی پیامدهای وابستگی اقتصادی و ایدئولوژیک مردم به حکومت

نویسنده : حسن قاضی مرادی

تلاش حکومت استبدادی برای وابسته کردن اتباع اش به خود از لحاظ اقتصادی و ایدئولوژیکی به طور اجتناب ناپذیری به بسط و تعمیق جدایی مردم از حکومت می انجامد. هر چه مردم از نظر اقتصادی بیشتر به حکومت وابسته شوند بیشتر در می یابند که منافع و مصالح آنان از منافع و مصالح حکومت متمایز و جداست. هم چنان که واکنش مردم به تلاش حکومت برای وابسته کردن ایدئولوژیک شان به تعمیق جدایی ایدئولوژیکی مردم و حکومت می انجامد. حکومت استبدادی در ایران همواره کوشیده است از دین در هیئت و روایت ایدئووژیکی شده اش هم چون ابزاری در جهت وابستگی ایدئوژیک مردم به خود استفاده کند. مردم نیز در تقابل همیشگی با این امر به تبین جدایی ایدئولوژیک خود از حکومت پرداخته اند و به طور اجتناب ناپذیری  هر نوع جنبش و نهضت اجتماعی را تحت پوشش دین یا مذهبی پیش برده اند که جدا از آن حکومت بوده است. اگر در دوران ساسانی روایت ایدئولوژیکی شده از دین زرتشتی رسمیت یافت مردم به آیین مانوی و مزدکی و زورانی گراییدند؛ اگر دستگاه خلافت و اقتدار ایلی تا پیش از صفویان مذهب تسنن را ابزار سلطه ی ایدئولوژیک خود کرد، ایرانیان در تثبیت جدایی ایدئولوژیک به مذهب تشیع گراییدند و حتی پس از رسمیت یافتن تشیع نیز بر بستر تشیع به نهضت های اجتماعی خود تداوم دادند. آخرین حکومتی که چنین پیامدی را تجربه کرد حکومت پهلوی بود. این حکومت کوشید تا از ناسیونالیسم _ آن هم به صورتی ظاهری و دروغین_ در جهت وابسته کردن ایدئولوژیکی مردم به خود و کسب مشروعیت بهره ببرد. واکنش مردم به این کردار حکومت عبارت از این بود که به باورهای ایدئولوژیکی خود_ تشیع _ هر چه شدید تر متوسل شوند.

در چنین وضعی حکومت استبدادی که نمی تواند جز در وابستگی مردم به خود بپاید ناچار می شود برای حفظ حاکمیت خود به زور و تغلب به عنوان ابزار اصلی و محوری حکومت کردن متوسل شود. از همین جا است که سیاست در حکومت اسبدادی به قول فادابی ” سیاست تغلبیه” است. حتی اگر حکومت استبدادی آن قدر ضعیف شده باشد که نتواند از این ابزار سلطه، خشونت و ترور استفاده کند اماشیوه ی حکومتی ای غیر از محور قرار دادن زور و تغلب نمی شناسد. هم چنان که اگر از قدرت کافی برخوردار باشد بیشترین استفاده را از این ” سیاست ” خواهد کرد.

تداوم دوگانگی وابستگی و جدایی میان مردم و حکومت به یکی از مهمترین خصایص روانشناسی اجتماعی ایرانیان انجامیده است؛ آن چه می توان  ” دیگر نمایی ” خواند. ایرانیان چون از جنبه ی وابستگی شان رویاروی قدرت استبدادی قرار می گیرندبه خضوع و خشوع و ابراز وفاداری به قدرت و تملق گویی از آن می پردازند تا بتوانند از عامل قدرت در جهت پاسخ گویی به نیازهای شخصی خود و ایمن ماندن از تعرض زور گویانه و سلطه طلبانه ی حکومت سود برند. اما همین که یا نیازی به حکومت احساس نکنند و یا خود را مواجه با تعرض آن نبینند و یعنی از زیر نظارت مستقیم قدرت دور باشند یکسره به ابزار انزجار و نفرت از حکومت می پردازندو با اعلام هر چه شدید تر آن می کوشند تا جدایی قطعی خود را از حکومت زا به خود و دیگران اثبات کنند. از این رو می باید تأکید کرد که اگر حکومت استبدادی به علت غیر قابل نظارت و غیر قابل پیش بینی بودن، برای مردم شناختنی نیستند. و دقیقا” از این لحاظ است که اگر فرومانروای مستبدی_ البته در صورتی که مشروعیت کاریز ماتیک ( فره مندانه ) نداشته باشد_ طرفداری ظاهری مردم از خود واقعی بداند فقط سیاست مدار بازنده ای خواهد بود.

 هدف حکومت استبدادی از تأکید بر وابستگی مردم یه خود، انحصاری کردن قدرت سیاسی است. ( باید اشاره کرد که تمرکز قدرت دولتی با انحصار قدرت سیاسی فرق دارد. انحصار قدرت سیاسی در دست حکومت یعنی خلع سلاح سیاسی مردم. اما دولت می تواند متمرکز باشد بی که گرایش انحصار طلبانه به قدرت سیاسی داشته باشد. یعنی درعین قدرت متمرکز دولتی ، قدرت سیاسی در جامعه تقسیم شده باشد) گرایش انحصار طلبانه به قدرت سیاسی از دو سو باعث تشدید جدایی، تفرقه های اجتماعی و هرج و مرج می شود. از یک سو هر چه انحصار قدرت سیاسی تشدید یابد نظارت مردمی بر کارکرد قدرت کاهش یافته و قدرت به طور اجتناب ناپذیری با شدت بیشتری به فساد می گراید. برخورداری از هر سهم از قدرت انحصاری غیر قابل نظارت از سوی هر کارگزار استبداد، ضرورتا” یک سهم از نعم یا ثروت اجتماعی را به تملک یا تصرف شخصی او در می آورد. از سوی دیگر مردم در مواجهه با موقعیت خلع سلاح شدگی خویش، ناشی از انحصار قدرت در دست حکومت، در واکنشی دست کم منفعلانه به تخریب زمینه های این انحصار طلبی می پردازد. از جمله ی مهم ترین بروزات این واکنش، مسئولیت ناپذیری است. از نظر مردم وقتی حکومت از طریق وابسته کردن مردم به خود انحصار قدرت را در اختیار می گیردخود نیز مسئول هر مشکل اجتماعی و رفع آن است. مردم که می بینند حکومت با انحصار طلبی از نظارت می گریزد با گریز از مسئولیت پذری در واقع خود را از نظارت حکومت کنار می کشند. هر کس هر چه می خواهد به نفع شخص خود می کند و فقط می کوشد تصویر یک ” مأمور معذور ” را از خود ارایه دهد.

و نیز اشاره می شود که زوال اقتدار در جامعه و یعنی ناتوان شدن مردم، گرایش مردم به قدرت پرستی، تسلیم طلبی و انقیاد پذیری و بی تفاوتی سیاسی_ اجتماعی و….از جمله نتایج مستقیم و غیر مستقیم وابستگی مردم به حکومت است؛ هم چنان که گمنامی خواهی و انزوا طلبی ، میل به کناره گرفتن و به اصطلاح حاشیه ای شدن. این صورت جدایی خواهی منفعلانه از حکومت در فرهنگ ایران و به ویژه در تصوف و عرفان ریشه های بس عمیق و مستحکمی دارد.

———————————-

منبع : استبداد در ایران / نویسنده : حسن قاضی مرادی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا