چند نصیحت و درس و یادآوری برای گروهی از جوانان درمانده و پریشان
چند نصیحت و درس و یادآوری برای گروهی از جوانان درمانده و پریشان
نویسنده: بدیع الزمان سعید نورسی
روزی چند جوان پاکدل و نورانی نزد من آمدند، جوانانی که برای رهایی از خطرات زندگی، لغزشهای جوانی و خواهشهای نفسانی، راهکارهای مناسب و راهنمایی مؤثر میخواستند، در پاسخ مطالبی را به شرح زیر برای آنان بیان کردم، که قبلاً به جوانان دیگری که خواهان راهنمایی از ارشادهای «رسایل نور» بودند، گفته بودم:
جوانیتان سپری خواهد شد، اگر در دایرهی شرع حرکت نکنید، جوانیتان از دست میرود، و شما را هم در دنیا هم در قبر و هم در آخرت گرفتار چنان بلاهایی خواهد کرد، که به مراتب از لذتش افزونتر خواهد بود، ولی اگر با تربیت اسلامی جوانیتان را به شکر نعمت، یعنی به حفظ ناموس، عفت و طاعت صرف نمایید، جوانیتان در معنا جاودانه شده، و سبب کسب یک جوانی ابدی خواهد گردید.
حیات نیز، اگر خالی از ایمان باشد، یا بر اثر نافرمانی از پروردگار، ایمان تأثیرش را از دست دهد، چنین زندگی با وجود لذت و نشاط ظاهری و بسیار کوتاهش میتواند درد و رنج و غمهایی را در پی داشته باشد، که عذاب آن، هزاران بار بیشتر از لذت و شادی آن است، چون انسان دارای عقل و فکر است، پس بر خلاف حیوانات، همان گونه که فطرت او با زمان حاضر مرتبط است، با زمانهای گذشته و آینده نیز ارتباط دارد، و درد و لذت آن را نیز احساس میکند.
اما حیوان چون فاقد فکر است، لذا لذت حاضرش را با اندیشه به رنجهای گذشته و ترس از آینده خراب نمیکند؛ همچنین انسانی که در ضلالت سقوط نموده، و گرفتار غفلت شده است، رنجهای گذشته و نگرانیهایش نسبت به آینده، لذت بسیار جزیی حاضر را به کامش تلخ میسازد، و خراب میکند، به ویژه اگر لذت نامشروع باشد، آن گاه تمام آن لذتها حکم یک عسل مسموم را به خود میگیرند، یعنی چنین انسانی به مراتب پایینتر از حیوان، از زندگیش لذت میبرد. حتی حیات، وجود و دنیای اهل ضلالت و غفلت، فقط در امروز خلاصه میشود، زیرا در نظر او تمام روزهای گذشته و تمام کایناتها، به سبب ضلالت و گمراهی او معدوم و نابود شده است، و عقلش در آن گمراهی، او را در ظلمات و تاریکیها قرار میدهد و روزهای آینده نیز نسبت به او باز هم در حکم معدوم است، چون او هیچ اعتقادی ندارد، و فکر فراق و جدایی ابدی ـ که از فکر عدم نشأت میگیرد ـ مدام زندگیاش را تاریک میکند.
اما اگر ایمان، در حکم حیات برای زندگی باشد، آن وقت روزهای گذشته و آینده با نور ایمان منور شده، و ماهیت پیدا میکند، و هم چون زمان حاضر، به روح و قلب مؤمن از طریق ایمان، لذتهای معنوی و انوار زندگیبخش میدهد.
این حقیقت در امید هفتم «رساله سالخوردگان» توضیح داده شده است، میتوانید به آن مراجعه کنید.
پس زندگی واقعی چنین است، اگر خواهان شادمانی و لذت زندگی هستید، پس زندگیتان را با ایمان، حیات ببخشید، و با ادای فرایض زینت دهید و با دوری از گناهان محافظت کنید.
اما هول و دهشت حقیقت موت را که مرگ و میرها در هر روز و در همه جا و در هر وقت، ایجاد میکنند، ضمن مثال زیر بیان خواهم کرد:
همان گونه که به جوانان دیگر نیز گفته بودم، تصور کنید، که در برابر چشمانتان دار اعدام و در مجاورت آن، محل توزیع کارت ورود به مهمانی و یک قرعهکشی بسیار باشکوهی قرار دارد، ما ده نفری که این جا هستیم، در هر صورت خواه ناخواه و به اجبار به آن جا دعوت خواهیم شد، و صدایمان خواهند زد، اما چون زمان دعوت معلوم نیست، هر دقیقه منتظر هستیم کسی بیاید، و بگوید: «بیا حکم اعدامت را بگیر، و خود را برای اعدام آماده کن» یا این که بگوید: «قرعه به اسم تو درآمد، بیا کارت دریافت میلیونها سکه طلا را تحویل بگیر!» در این لحظه ناگاه دو نفر از دروازه ظاهر میشوند، یکی زن نیمه عریان زیبا و فریبندهییست، که حلوای به ظاهر شیرین اما در حقیقت مسموم را در دست دارد، و میخواهد آن را به ما بخوراند، و دیگری مرد بسیار باوقاری است، که در کارش بسیار جدیست، نه فریب میدهد، و نه فریب میخورد، او از پی آن زن آمد و گفت:
من حامل طلسمی هستم و درسی برای شما دارم، اگر آن را بخوانید و از آن حلوا نخورید، از اعدام نجات مییابید، و با آن طلسم، کارت آن قرعهکشی بینظیر را هم میتوانید به دست آورید، آنگاه با چشم خود خواهید دید که کسانی که از آن عسل و حلوا میخورند، به دار زده میشوند، و تا پیش از رفتن بالای دار از درد ناشی از خوردن حلوای مسموم به خود میپیچند، و کسانی که کارت مهمانی و قرعهکشی را گرفتند، با آن که از دید ما پنهان هستند، و به ظاهر چنین معلوم میشود، که آنها نیز به دار آویخته شده باشند، اما میلیونها شاهد و گواه خبر میدهند، که آنها اعدام نشدهاند، بلکه برای نزدیک کردن راه و رفتن به مهمانی، از چوبههای دار راه پلهیی برای صعود و عبور ساختند.
بیایید ،خودتان از پنجرهها نگاه کنید، تا ببینید، مأموران بلندپایه و ذاتهایی که مشغول این کار هستند، چگونه با صدای بلند اعلان میدارند و میگویند: «همان گونه که افراد به دار آویخته را با چشم خود دیدید، این را هم به یقین بدانید که دارندگان آن طلسم، کارت مهمانی قرعهکشی را به دست آوردند، در این مورد هیچ شک و شبههیی به خود راه ندهید، زیرا این امر مثل روز روشن است.»
بنابراین با نتیجه گیری از مثال میفهمیم
جوانان به سبب لذتها و خوشگذرانیهای ناآگاهانه و نامشروع جوانی ـ که همچون عسل مسموم است ـ ایمان را که بلیت و وثیقهی خزینه ابدی و سعادت دایمیست، از دست داده، عیناً و ظاهراً، به مرگ که در حکم دار اعدام و به مصیبتِ قبر که در حکم درِ تاریکیهای ابدیست، دچار میشوند و چون زمان مرگ از ما پوشیده است، هر لحظه ممکن است جلاد اجل بیاید و بدون قایل شدن هیچ تفاوتی بین پیر و جوان، همه را سر ببرد، پس اگر آن جوان دست از خواهشهای نامشروع ـ که شبیه به عسل مسموم است ـ بردارد، و برای به دست آوردن آن طلسم قرآنی یعنی ایمان و ادای فرایض تلاش کند، آنگاه با شادمانی باید بداند، که یک صد و بیست و چهار هزار انبیا و تعداد بیشماری از اهل ولایت و اهل حقیقت به اتفاق و با ارایه دلایل و آثار خبر میدهند، که چنین جوانان باایمانی، بلیت گنجهای سعادت ابدی را در قرعهکشی فوقالعاده مقدرات الهی به دست خواهند آورد.
حاصل سخن
جوانی میگذرد، اگر در راه سفاهت و خوشگذرانی صرف شده باشد، هزاران درد و بلا را در دنیا و آخرت بر جای خواهد گذاشت. اگر میخواهید بدانید، که چرا بیشتر این جوانان در نتیجه سوءاستفادهها و زیادهروی به امراض مشکوکی مبتلا گردیده و در بیمارستانها بستری شدهاند، یا بر اثر پیروی از احساسات و غرور و هوسهای جوانی در زندانها یا در مکانهای مبتذل به سر میبرند، و بر اثر فشارهای روحی و روانی که در اثر پریشانیهای معنوی ایجاد شده، در میخانهها سرگرداناند، بروید، از بیمارستانها، زندانها و قبرستانها سؤال کنید، بیشک از زبان حال اکثر بستریشدگان در بیمارستانها، آه و فریاد و واویلای برخاسته از امراض ناشی از زیادهروی و سوءاستفاده از جوانی را میشنوید و از زندانها نیز نالههای تأسف، حسرت و پشیمانی جوانان بدبختی به گوشتان خواهد رسید، که با پیروی از احساسات و غرور جوانی و خارج شدن از دایره شرع، سیلی تأدیب خوردهاند… هم چنین خواهید دانست که علت عمده اکثر عذابها و گرفتار شدن انسان به عذاب قبر ـ همان عالم برزخی که به سبب کثرت مراجعان همواره درش باز و بسته میشود ـ سوءاستفاده از خواهشهای جوانیست. مشاهدات اهل کشف القبور و تأیید و گواهی اهل حقیقت، دلیل این مدعاست.
هرگاه از سالخوردگان و بیماران ـ که بخش اعظم جامعه را تشکیل میدهند ـ بپرسید، حتماً بیشتر آنان با تأسف و حسرت خواهند گفت: «وای بر ما! جوانی خود را به باد دادهایم، بلکه در زیان و خسران تباه کردهایم.»
پس انسانی که به خاطر ۵ الی ۱۰ سال لذتهای نامشروع جوانی، سالیان سال را در دنیا با غم و اندوه سپری میکند، و در برزخ، عذاب و خسران میبیند، و در آخرت بلای جهنم و سقر را متحمل میشود، با آن که به شدت به شفقت و دلسوزی نیاز دارد، ولی مستحق ترحم نیست، زیرا مطابق قانون «الراضی بالضرر لا ینظر له» کسی که به زیان و ضررش راضی باشد، و با میل خود به طرف آن برود نه مستحق شفقت و دلسوزیست و نه با نگاه رحمت به او نگریسته میشود.
خداوند ما و شما را از فتنههای دلانگیز و فریبنده عصر نجات دهد و محافظت کند. آمین.
منبع: کلامها / مؤلف: بدیع الزمان سعید نورسی / مترجم: داریوش موسوی / انتشارات احسان