بیداری اسلامیدعوت و داعیسياسي اجتماعيمطالب جدیدمقالات

بیداری اسلامی و بازبینی خود، علل وجودی گروههای تندرو، و دیدگاه غرب به اسلامگرایی

بیداری اسلامی و بازبینی خود، علل وجودی گروههای تندرو، و دیدگاه غرب به اسلامگرایی

   نویسنده: فهمی – هویدی

آیا وجود جماعت های اسلامی، بیانگر انقلاب طردشدگان جامعه است؟ آیا این انقلاب، انقلاب شکست خوردگان نیز محسوب می شود، یا این که فریاد اعتراض توده های مسلمان برای عدم پذیرش تمدن غربی است.

امروزه تبادل نظر با غربی ها دربارهٔ گروه های اسلامی کاری مشکل و طاقت فرسا شده است. مسأله این است که غرب یک پشتوانه فکری منفی و حساسیت فوق العاده ای دربارهٔ گروه های اسلامی برای خود ایجاد کرده است.

آنچه را باید به این مسأله افزود، تصویر مخدوش و ناخوش آیندی است که دستگاه تبلیغاتی عربی ـ اسلامی از مسلمانان ارائه می دهد. همین اسلام گرا نامیدن این گروه ها بیانگر دیدگاه منفی غرب نسبت به آنان است.

در فرهنگ های لغت غربی، اسلام گرا، به کسانی گفته شده که تنها به مسلمانان بودن، و عبادت کردن اکتفا نمی کنند، بلکه می خواهند طبق تعالیم و احکام اسلام زندگی کنند.

این نوع برداشت از دین، دین را از مسجد به خیابان می آورد و آن را از ارتباطی خاص میان خالق و مخلوق به مرام و نظامی که در سطح جامعه به اجرا درمی آید مبدل می سازد.

این برداشت برای غربی ها بسیار شگفت انگیز می نماید؛ زیرا آنان دین را در چهار دیواری کلیسا محدود ساخته اند وآن را ارتباط ویژهٔ انسان و آفرینندهٔ او می دانند و بر این اعتقادند که جدایی میان دین و امور جاری زندگی روزمره و دین و سیاست از امور بدیهی نظم عمومی جامعه محسوب می شود.

اجازه بدهید ببینیم آیا طرف مقابل هم برخوردار از حق حیات است؟

هرگاه از ما خواسته شود تعدد و گوناگونی ادیان، فرهنگ ها و تمدن ها را بپذیریم، باید عقل و خرد غربی ها هم جهت پذیرش پیروان دیگر ادیان سعهٔ صدر بیشتری داشته باشند و مفهوم دین، از دیدگاه دیگران را هم کاملاً درک کنند؛ مفهومی که شاید با آنچه در جوامع غربی رواج دارد، اختلاف بنیادین داشته باشد.

مسأله ای دیگر در ارتباط با همین مسأله مطرح می شود که کم اهمیت تری از آن نیست و آن این است که باید دید غربی ها تا چه اندازه آمادهٔ به رسمیّت شناختن حقوق دیگران هستند، نه این که تنها به مفهوم دین از دیدگاه دیگران پی ببرند. باید دید آنها تا چه اندازه آماده پذیرش تمدّن دیگران می باشند؛ تمدنی که بر مبنای اصول غیر غربی بنا شده و مطابق تمدن آنان نیست.

هرگاه پاسخ این سؤالها مثبت باشد،تردیدی نیست که هرگونه بحث و تبادل نظر سازنده خواهد بود، اما هرگاه پاسخ منفی باشد، دلیلی برای ادامه بحث و تبادل نظر وجود ندارد.

مسلمانان، به اسلام به عنوان یک نظام تکامل یافتهٔ اجتماعی می نگرند و آن را طرحی کامل و پیشرفته برای تمدن بشریت می دانند، طرحی که از سوی پروردگار برای بشریت تعیین شده و مسئولیت عمران زمین بر عهدهٔ پیروان آن است.

اعتقاد آنان چنین است که اسلام برای بهروزی و موفقیت و معاملات بشریت اصولی ویژه وضع کرده است و اصل را در معاملات بر پویایی و اجتهاد و ابتکار عمل قرار داده است.

عبادت از دیدگاه آنان اصلی ثابت و استوار میان مردم و خداوند می باشد و شرح و تفصیل آن به گونه ای است که مسلمانان نسبت به آن مطلع هستند.

این گروه از مسلمانان هرگز یک استثنا محسوب نمی شوند، نه تندرو هستند نه متعصّب، تنها مشکلی که از نظر غرب در وجود آنا نهفته این است که تصویری از دین ارائه می دهند که با برداشت غرب از دین متفاوت است. این اختلاف نظر هنوز هم باعث شده شک و شبههٔ غربی ها نسبت به آنان برانگیخته شود.

اکنون که ما در پی رفع هرگونه سوءتفاهم دربارهٔ اسلام گرایان هستیم، امیدوارم که این تلاش باعث نشود تا میان اسلام به عنوان طرحی برای بیداری اسلامی و تمدن بشری و یک مرامنامه اجتماعی از یک سو و خط مشی جماعت های تندرو و افراط گرای اسلامی که معمولاً یا با دولت خودشان درگیر می شوند و دست به اعمال خشونت درگیر می شوند و دست به اعمال خشونت می زنند و یا در اینجا و آن جای جهان عملیات خرابکارانه، شبهه ای ایجاد شود.

این جماعت از تندروان یک استثنا محسوب می شوند، هر چند که رسانه های گروهی معمولاً هم آنان و هم خطر برآمده از آنان را بزرگ تر از آنچه بوده جلوه داده اند و دولت ها یا به خاطر ضعف اداره و یا به خاطر سرپوش گذاشتن بر عملیات ضد حقوق بشر و انواع فسادهای مالی و اخلاقی پدید آمده در ارکان دولت و ناکامی های اقتصادی خود، کارهای آنان را مخرب تر از آنچه بوده جلوه داده اند.

وجود این جماعت ها را باید تبلور خشم مردم علیه دستگاه حاکمه و اعمال دیکتاتوری سیاسی دانست. معمولاً این دولت ها برای این که قدرت را قبضه کرده، آن را احتکار کنند به مردم چنین وانمود می کنند که هرگاه سقوط کنند این جماعت ها به قدرت خواهند رسید و امنیت همه را در معرض خطر قرار خواهند داد.

به علت وجود همین جماعت ها بود که بسیاری تصور کردند که حاصل آگاهی و بیداری اسلامی می تواند پدید آمدن چنین جماعت هایی باشد. آنان بدین باور رسیدند که تنها راه اصلاح جامعه اقدامات صلح آمیز و دموکراتیک است که می تواند جایگزین عملکرد جماعت های افراط گرا باشد و یک استثنا محسوب می گردد.

این طرز تفکر در واقع واژگونه جلوه دادن حقایق از روی ناامیدی است. مضافاً بر این که در حد خود محکوم کنندهٔ دولت ها در کشورهای عربی است؛ زیرا اگر عملکرد دولت های مزبور به نحوی است که به طور پیاپی باعث پدید آمدن جماعت های تندرو می گردد، باید پذیرفت که اشکال عمده ای در کار این دولت ها نهفته است که باید اصلاح گردد.

باید به این سؤال هم پاسخ بدهیم که آیا وجود اسلام گرایان ر واقع بیانگر انقلاب محرومین با شکست خوردگان جامعه است؟

در اینجا نسبت به صادر کردن یک حکم کلی هشدار می دهیم تجه را به این نکته جلب می کنیم که باید خصوصیت هر یک از جوامعی را که دربارهٔ آن سخن می گوییم در نظر داشته باشیم.

مضافاً بر این که باید به اختلاف های موجود میان همین جماعت ها هم توجه کنیم؛ زیرا اینان نیز یک دست نیستند و با هم اختلاف نظر های بسیار دارند.

مهمترین اصلی که به هنگام بررسی گروه های طرفدار بیداری اسلامی و جماعت های برآمده از خشم مردم به نظر می رسد، تفرقه و جدایی حاکم بر آنان است. نیازی به تکرار این مطلب که قبلاً نیز آن را اعلام کرده ام نیست که جماعت نخست؛ یعنی طرفداران بیداری اسلامی که معمولاً عملکرد متعادلی دارند، اصل محسوب می شود و جماعت های تندرو و افراطی را فرع و استثنا باید شمرد.

مایهٔ تأسف است که بسیاری از روشنفکران غربی بر اثر تبلیغات رسانه ها یا تبلیغات سیاسی متوجه این تفاوت نیستند. آنان پدیدهٔ اسلام گرایی را تمایل به بیان خشم و اعتراض تفسیر می کنند. آنان این احتمال را کاملاً از نظر دور داشته اند که باید فعالیت گروه های اسلامی این قناعت را در ما ایجاد کند و باید این واقعیّت را بپذیریم که در طرح تمدّن اسلامی رازی نهفته است که از نظر مردم مثبت ارزیابی می شود و آنان را به سوی خود جلب می کند و مشوق آنان برای روی آوردن به اسلام محسوب می شود.

بسیاری از مردم اروپا و آمریکا هرگز متوجه مسلمانان نبودند، مگر در سال ۱۹۷۹؛ یعنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران. به همان نحوی که در خاور دور و ژاپن هرگز از کشورهای اسلامی اطلاعی نداشتند، مگر پس از گران شدن نفت در سال ۱۹۷۳.

باید توجه نمود که جنبش بیداری اسلامی نخستین بار در مصر و در آغاز قرن بیستم توسط جمال الدین افغانی (اسدآبادی) و محمد عبده آغاز گردید و بعد توسط رشید رضا دنبال شد. این تلاش فردی با تشکیل جماعت اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ میلادی برای نخستین مرتبه به عنوان یک کار گروهی مطرح گردید تا فراغ حاصله از نبود خلافت اسلامی عثمانی را که در سال ۱۹۲۴ میلادی سقوط کرده بود، پر کند.

بیداری اسلامی از بدو شکل گیری تا نیمهٔ قرن بیستم درگیر مقاومت در برابر استعمار و دفاع از موجودیت خود گردید. هنگامی که قیام ژوئیه ۱۹۵۲ شکل گرفت، بیداری اسلامی در این قیام آزادی بخش گام های بلندی در زمینهٔ دفاع از خود برداشت و همین مسأله باعث شد تا بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی، آزادی و استقلال خود را بازیابند.

این دوران را باید دوران تحول بیداری اسلامی نامید؛ زیرا از مرحلهٔ دفاع از خود به مرحله اثبات و شناخت خود رسیده بود.

این تحول کاملاً قابل درک است و معمولاً پس از نیل یک ملت به آزادی و رهایی از دست استعمار و رسیدن به استقلال اقتصادی پدید می آید. یعنی پس از تحقق این امور معمولاً یک ملت به دنبال کسب استقلال فرهنگی خود می رود.

طی دههٔ هفتاد کشورهای عربی شاهد چنین تحولاتی بودند، هر چند عوامل دیگری هم در کار بود که باعث شکل گیری بیداری اسلامی گردید، اما باید این عوامل را اساساً تحولات فرهنگی محسوب کرد.

باید اذعان کرد که پیروزی (رژیم) اسرائیل در سال ۱۹۶۷ که طی آن ارتش های مصر، اردن و سوریه را شکست داد، لطمه ای شدید به روحیه امت اسلامی وارد ساخت و باعث شد عمل خودشناسی با روند تندتری جلو برود.

بعد از مرگ جمال عبدالناصر و در آغاز زمامداری سادات و آزادی اخوان المسلمین که مدت هیجده سال را در زندان گذرانده بودند، بیداری اسلامی روند شدیدتری یافت، به اضافهٔ این مسأله، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹ بازتاب مثبت و سازنده ای در جهان اسلام داشت.

طی دههٔ هفتاد که مصر در آن شاهد این تحولات بود، دههٔ روی آوردن مصر به غرب از راه دنبال کردن سیاست اقتصادی باز محسوب می شود. اما این سیاست همان دروازه ای شد که از آن نسیم غربزدگی به روی مردم وزید.

این بادهای سمی (بادهای غربزدگی) دیوار مقاوت در قبال فرهنگ غرب را در وجود امت از میان برد. این بود که این مرتبه مردم به زیر چتر حفظ هویت اسلامی خویش پناه بردند.

بدین ترتیب بازگشت به خویشتن این مرتبه به صورت بنای حصاری متبلوار شد که جوامع اسلامی را در مقابل یورش تهاجم فرهنگی حفظ می کرد؛ همان تهاجمی که آن را حملهٔ نوین امپریالیزم نامیده اند.

بدین ترتیب بیداری اسلامی حاصل دو فعل و انفعال است، یکی تبلور طرح تمدن و فرهنگ اسلامی است که با شناسایی خویشتن خویش انجامید و دیگری خودباختگی ملی گرایی در برابر یورش فرهنگی غرب است. این خودباختگی در قبال غرب از طرف ملی گرایان، زمانی متبلور شد که اسلام گرایان در مقابل یورش فرهنگی غرب بر هویت خویش تأکید کردند.

حاصل سخن این است که بیداری اسلامی هرگز حاصل یک بحران اجتماعی نبوده، بلکه نشان دهندهٔ نبوغ فرهنگی و فکری جوامع اسلامی است، که نشانه های آن با آغاز قرن بیستم پدیدار گردید.

آنچه بر این عوامل سیاسی و اقتصادی افزوده می شود، وجود عنصر ترس و بدبینی نسبت به اصلاح امور سیاسی و اقتصادی از راه صلح آمیز است و همین مسأله باعث پدید آمدن خشونت می گردد.

 

آیا جماعت های اسلامی دشمن تمدن غرب هستند؟

غربی ها بدین سؤال پاسخ مثبت می دهند و مدعی هستند که جماعت های اسلامی با فرهنگ و تمدن غربی دشمن می ورزند، اما من معتقدم این پاسخ، ریشه در ساده اندیشی و شتابزدگی دارد. برای این که بتوانیم پاسخ مناسبی برای این سؤال بیابیم باید درباره موارد زیر توافق نظر داشته باشیم:

۱) نمود ویژگی های تمدن غرب و ارزش ها و اصول سیاسی و اجتماعی آن عبارتند از: آزادی، دموکراسی و مساوات که در نحوهٔ زندگی و رفتار غربی ها متجلی است.

۲) هرگز تمدن و فرهنگ غرب نباید به عنوان الگویی بر جهانیان تحمیل شود و همه را وادار به پیروزی از آن کنند.

۳) احترام نهادن به اصل تعدد ادیان و تمدن ها ایجاب می کند که دیگر تمدن های شرقی نیز به رسمیت شناخته شود و برای پیروان آن حق وجود و ادامه حیات محترامانه را قائل باشیم.

۴) استقلال از تمدن و فرهنگ غرب، هرگز به معنی اعلام دشمن با آن نیست، مضافاً بر این که این استقلال با آن نیست، مضافاً بر این که این استقلال به معنی عدم همکاری و همزیستی با دیگر تمدن ها و فرهنگ ها نیست. باید گفت که در تمدن و فرهنگ غرب نیز یک سری ارزش های انسانی نهفته است که در واقع متعلّق به کل بشریت می باشد و در احتکار یک تمدن و فرهنگ خاص نمی تواند باشد.

۵) مسئولین هر یک از تمدن ها و فرهنگ های جهانی حق دارند تا امت خود را از گزند موارد منفی نهفته در دیگر فرهنگ ها و تمدن ها محفوظ دارند. در جایی که غرب خود چنین رفتاری در پیش گرفته است.

هرگاه اصول فوق را بپذیریم، موضع جماعت های اسلامی نیز قابل درک خواهد بود. جماعت های اسلامی طرفدار بیداری اسلامی، نسبت به داشتن تمدن و فرهنگ اسلامی مستقل و ویژهٔ خود شوق و علاقهٔ وافر دارند، اما هرگز در ادبیات متعلق به جماعت اسلامی اخوان المسلمین مصر یا جماعت اسلامی پاکستان و یا حزب رستاخیز اسلامی تونس و جبههٔ اسلامی سودان شاهد مضامین ضد تمدن و فرهنگ غرب نیستیم.

باید به این نکته اشاره کنیم که انقلاب اسلامی ایران چهارچوب قانون اساسی و نظام سیاسی خود را از روی نمونهٔ غربی تنظیم نمود، البته با وارد کردن تعدیلاتی در آن.

مسألهٔ در این است که جوامع اسلامی به خاطر این که می خواهند طرح تمدن اسلامی خود را پیاده کنند، از سلطه جویی مجدد نظامی، سیاسی و فرهنگی غرب واهمه دارند. استقلالی طلبی صاحبان تمدن و فرهنگ اسلامی همانند استقلال طلبی وفاداران تمدن و فرهنگ خویشتن در دیگر جوامع بشری همچون چین، ژاپن و هند است.

نمی توان این حقیقت را از نظر دور داشت که مسلمانان نسبت به سلطه جویی غرب بسیار حساس شده اند، به ویژه آنکه هنوز خاطرات تلخ دوران استعمار را از یاد نبرده اند و همین مسأله باعث شده است که بسیاری از آنان در احساسات ضد غربی خود افراط کنند، البته این را هم باید گفت: در غرب نیز احساس مشاهبهی نهفته است و از دوران فتوحات اسلامی و جنگ های صلیبی در غرب نوعی واهمه از بیداری اسلامی در جوامع اسلامی پدید آمده است.

ایدهٔ دشمنی با تمدن و فرهنگ غرب از طرف جوامع اسلامی هرگز مستند به دلایل واقعی نیست، مگر این که کسانی بر این باور باشند که هرگونه استقلال و جوایی طلبی از فرهنگ غرب، دشمنی با آن محسوب می شود و این همان لغزشی است که نسبت به آن هشدار می دهیم.

من کاملاً با دکتر «جون اسپوزیتو» استاد دانشگاه «جرج تاون» آمریکا هم عقیده ام، نامبرده گفته است که اسلامی نوعی ایستادگی و یا مقابله در برابر تمدن و فرهنگ غرب محسوب می شود، اما به هیچ وجه تهدیدکننده آن نیست.

در جوامع اسلامی، گروه های برآمده از خشم مردم نیز شدیداً مخالف سلطه جویی غرب بر جوامع خود هستند. اما مخالفت خود را نه از راه های سیاسی و فرهنگی که از راه عملیات خشونت آمیز به معرض نمایش می گذارند. مسأله در این است که نوع تفکر افراطی آنان، باعث شده است تا بسیاری از ارزش های جوامع غربی را تحقیر و محکوم کنند و در قبال آن از خود تعصب نشان دهند. حال آنکه جریان بیداری اسلامی که راه میانه روی را برگزیده اند، با بسیاری از این ارزش ها روی موافق نشان می دهد و آن را مطابق با ارزش های اسلامی می داند.

این ارزش ها عبارتند از:

۱) پذیرش تعدد ادیان و فرهنگ ها؛

۲) اجرای عدالت و مساوات اجتماعی در حق مسلمانان و غیر مسلمانان؛

۳) اجرای عدالت و مساوات میان زنان و مردان.

به همین دلیل است که موضع گیری جماعت های افراط گونه تنها ضد تمدن و فرهنگ غربی است که با مرام جماعت های طرفدار بیداری اسلامی در درون جوامع اسلامی نیز مباینت دارد.

نکتهٔ مهم دیگد این است که امروزه این تفکر در جوامع اسلامی رواج یافته که این غرب است که با جوامع اسلامی دشمنی می ورزد، نه این که مسلمانان با آن دشمن باشند. بهترین دلیل بر این مدعا موضع گیری شرم آور بعضی از کشورهای غربی در قبال اوضاع و احوال مسلمانان بوسنی و هرزگوین است.

آیا ما حق نداریم که توجه همگان را به این سؤال جلب کنیم که به راستی چه کسی با چه کسی دشمنی می ورزد؟ مسلمانانی که موضع ضعیف تری دارند یا غربی که در موضع قدرتمندتری قرار دارد؟

منبع : آفتاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا