اصول مشترک انسانیت
اصول مشترک انسانیت
نویسنده: احمد فرید فرزاد هروی
چکیده:
انسان موجودی اجتماعی است؛ طوری که زندهگی فردی و بدون ارتباطات و بدون در آمیزی با انسانهای دیگر برایش غیر ممکن است. بر همین اساس، از آوان پای نهادن بر روی کرهی خاکی، انسانها اجتماعات، تشکلها و گروههای اجتماعی تشکیل داده و به صورت مشترک زیست نموده اند. اما بدیهی است زندهگی مشترک انسانها بر اساس طرز فکر، بینش، عقیده و باور انسانها به شیوههایی مختلف در آید و رنگ و رویکرد متفاوت بگیرد. این تفاوتها در بسا اوقات، سدهای مستحکمی برای همپذیری و زندهگی مسالمت آمیز بین انسانها ایجاد نموده؛ جنگها، خونریزیها و اختلافات زیادی را بین شان بر افروخته است؛ و چه بسا، انسانهای زورمند با فخر فروشی ادعای خدایی و برتری بر انسانهای دیگر نموده و دیگران را به بردهگی گرفته اند. گذر از این اختلافات، درک متقابل، همپذیری و همزیستی از مواردی است که انسان برای ادای رسالت سترگی که در این جهان بر دوش دارد، به آن نیازمند است. بر همین مبنا، الله تعالی همواره رهنمودهای خویش را توسط انسانهای وارسته و شایسته برای تنظیم زندهگی انسانها فرستاده است تا بر اساس اصول مشترک بتوانند زندهگی شان را سر و سامان بدهند.
واژه های کلیدی:
اسلام، انسانیت، همپذیری، همزیستی، جهانی شدن، مشترکات انسانی
مقدمه:
اسلام به عنوان آخرین پیام الهی برای نسل بشر، که میباید برای قرنها و هزارههای بعد، در هر عصر و زمانی مطابق نیازها، سطح فهم و عقول عمومی، سطح توسعه و پیشرفت علوم انسانی، رهنمودها و ارشاداتی برای انسان داشته باشد، دارای چندین ممیزه است که همین ویژهگیها به عنوان مکمل و آخرین خشت ساختاری ادیان الهی محسوب میگردد. طوری که در شرایع قبلی آسمانی از آن سراغی نیست. یکی از این ممیزات «جهانی بودن» دین مقدس اسلام است.
اسلام در زمانی ظهور نمود که انسانها تا آن زمان در قالب اقوام، قبیله ها و عشیرههای خاص به صورت بدوی زندهگی میکردند، هر قوم و قبیله قوانین، ضوابط و عرف خاص خویش را برای اداره امور و تنظیم زندهگی خویش داشت. روابط و تعامل بیرونی نیز در حد محدود پا از ارتباط چند قوم نزدیک و در حد وسیع ارتباط تجارتی چند شهر دورتر فراتر نمیگذاشت. در این میان، ایدهی تشکیل یک جامعه منظم، فرهنگ مشترک، حکومت واحد و ساختار اجتماعی سیاسی که به صورت فراگیر همه اقوام خورد و بزرگ را گردهم آورد و مرزهای قبیلهای و جغرافیایی آن زمان را در نوردیده و ملت بزرگ جهانی را تشکیل دهد، شاید در آرمانهای تمدن های قبلی نیز سراغی نداشت.
امری که در زمان معاصر ما نیز، حتی در مخیلهی طرفداران طرح جهانی سازی (Globalization) و ایجاد نظم نوین جهانی (New world order) در حد یک آرمان دست نیافتنی باقی مانده است و مولفههای همچون «جهانشهری» و «شهروند جهانی» در میان تارهای عنکبوتی مرزها، ملیتها، نژادها و مذاهب گوناگون گیر مانده و قربانی برتری جوییهای ابر قدرت ها و پروژهی «آمریکایی سازی» جهان شده است، ازین رو، از هیچ جهت نتوانسته وجههای از واقعیت به خود بگیرد. اما اسلام، با همین پیام جهانی دعوت خویش را آغاز نمود تا از قبیلههای متفرقه ملت بسازد و از اقوام پراگنده یک امت را تشکیل دهد و یک تمدن جهانی و ساختار جهان شمول را برای زندهگی بشریت عرضه بدارد. از همین جهت، قرآن کریم، با خطاب جهانی، رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را برای جهانیان اعلام می دارد:
﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعا﴾ (اعراف/۱۵۸)
«ای پیامبر! (به مردم) بگو: من فرستادهی خدا به سوی جمله گی شما (اعم از عرب و عجم و سیاه و سفید و زرد و سرخ) هستم».
﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴾ (سبأ/۲۸)
«ما تو را برای جمله گی مردمان فرستادهایم تا مژدهرسان (مؤمنان به سعادت ابدی) و بیم دهنده (کافران به شقاوت سرمدی) باشی، و لیکن اکثر مردم (از این معنی) بیخبرند (و همه گانی بودن نبوّت تو را باور نمیدارند)».
و این تمدن نو پا از یک فرد، به یک شهر، از یک شهر، به یک حکومت، از یک حکومت، به یک امپراتوری مقتدر جهانی تبدیل شد و توانست در نیمی از کرهی خاکی، انسانهای گوناگونی را با قبیله های از هم بیگانه، ملیت های مختلف، نژادهای متفاوت، زبان های متنوع و مذاهب گوناگون گردهم جمع آورده و به ملت جهانی تبدیل کند که قرن ها در کنار هم در قالب یک تمدن مشترک با همپذیری مسالمت آمیز زیسته اند.
بدیهی است، مکتبی که به این سرعت زمانی، توانست نظام جهانی را تأسیس کند -که تا کنون هیچ مکتب دیگری در استقرار آن موفق نبوده است-، میبایست دارای پشتوانه ها و پتانسیلهای قویی بوده و سازگار با فطرت انسانی و بر اساس مشترکات انسانی استوار باشد و این تمدن در عصر و زمانی صلاحیت و توانایی آن را داراست تا دوباره ملتهای پراکنده را جمع نموده و یک جامعه انسانی منسجم را ایجاد نماید.
مارسل بوازار یکی از اسلامشناسان غربی، در کتاب «اسلام در جهان امروز» مینویسد: «اسلام این شایستگی و توانایی را دارد که بر روی ویرانههای جوامع از همپاشیده، جامعهای نو، بنیاد نهد. اسلام قادر است در قلوب پیروان خود آن چنان هیجانی برپا کند که قاطعانه با موانع و مشکلات، به نیروی ایمان و اتحاد، پیکار جویند. نقش ایمان تنها به خودسازی فرد مسلمان خاتمه نمییابد و از نظرگاه اجتماعی، در جهان امروز، میتوان دیانت اسلام را در هیأت ایدیولوژی فراگیر با دو ویژهگی تساهل و بلندپروازی به جهانیان معرفی کرد. اسلام قادر است نظام تازهای در روابط بین ملتها بر اساس انسانگرایی و معنویت ایجاد کند». (۱۲:۵)
****
با نگاهی به آموزه ها و منابع اسلامی در مییابیم که نوع نگاه اسلام به بشریت بر اساس فطرت پاک انسانی است و اسلام بسیاری از اصول و پایههای تمدنی خویش را بر اساس مشترکات انسانها بنیان گذاری نموده و بسا اوقات بر اساس ماهیت جهان شمول، در اموری که به همه بشریت مرتبط باشد، با واژههای «ای مردم»، «ای انسان»، «ای فرزندان بنی آدم» و… انسانیت را مورد خطاب قرار داده و رهنمودهای انسان ساز خویش را بیان میدارد.
بر اساس همین اصول، مسلمانان صدر اسلام، نوع تعامل و رفتار خویش را استوار ساختند، تاریخ فتوحات اسلامی به خوبی نشان میدهد که مسلمانان با سایر اقوام و ملل با اصول مشترک بین انسانیت برخورد نمودند، نه به عنوان انسان های برتر، قوم پیروز و سربازانی مغرور، بلکه انسانهای رسالتمندی که برای تعالی بشریت، حفظ کرامت انسانی و آزادی انسانیت از یوغ بردهگی انسانهایی همانند خود شان، منبعث شده اند. این امر، نشان دهندهی آن است که هیچ ایده، نظام، طرح و ساختاری که طراوش شده ذهن بشر باشد، ظرفیت و پتانسیلهای اصلی را ندارد تا بتواند بشریت را بر یک محور و اصولی مشترک گرد آورد، گرچه ممکن انسانها بر اساس منافع و مقاصدی مشترک در قالب واحدها، سازمانها، اتحادیهها، نهادها و … دور هم جمع شوند، اما این امور به صورت مقطعی و تا زمان پایداری مشترکات و تأمین منفعت آنها است و چه بسا، با اندک اختلافی از هم بپاشند. در همین عصر ما که اوج اتحادها و اتفاق هاست، نه تنها که ایدهی جهانی سازی ره به جایی نبرد، بلکه منسجم ترین و متحد ترین اتحادیهی مطرح «اتحادیهی اروپا» با کناره گیری اعضای کلیدی آن، در حال از هم پاشیدن است و بزرگ ترین نماد اتحاد کشورهای جهان «سازمان ملل متحد» با ساختار نامتجانس وتویی که دارد، هر روز بر تزلزل و نمایههای فروپاشی اش، عاملی افزوده میشود.
موضوع دیگری که در بحث مشترکات انسانی در خور توجه است، آن است که دین والاترین عامل پیوند انسانهاست، هیچ عنصر و وابستهگی دیگری همانند دین نمیتواند، انسانها را بر گرد ارزشها و مشترکات انسانیت گردهم آورد. منظور ما در این جا از دین، همان دین حنیف و برگزیدهای است که خالق انسانها بر اساس فطرت انسانیت برای شان برگزیده است، نه ادیان تحریف شده بشر و یا هم ادیان ساختهی دست بشر!
﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ (آل عمران/۱۹)
«بی گمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام است (و این، آیین همه پیامبران بوده است)».
دکتر استوارت سیم استاد دانشگاه نورث آمبریا در نیوکاسل انگلستان میگوید: «ما نیاز به قرائت مشترکی داریم که بر اساس آن بتوانیم موقعیت و جایگاه خود را در جهان مشخص و تعیین کنیم که چگونه در جهان زندهگی کنیم. نقش دین در ایجاد صلح و ثبات در جامعه بینالمللی نهایت ارزنده است، دین ما را به اصول مشترک انسانی یادآور میشود». (۱۲:۳)
در عصر ما، انسان ها برای نفی کردن وابستهگیهای گوناگون، اسلام را نیز به عنوان یک دین، در کنار مولفههای دیگری همچون غیر دولتی، غیر سیاسی، غیر دینی، … لیست میکنند تا عدم وابستهگی خویش را در ارائهی موضوعات یا خدمات بدون تبعیض و تعصب ابراز بدارند. در حالی که اسلام خود، نهاد بشریت است، دین فطرت انسانیت است. در دایرهی اسلام چیزی به نام تبعیض نمیگنجد، زیرا همهی تفاوتها با رنگ ایمانی یک رنگ میشود. تمامی تبعیضها از یک نقطهی واحد منشاء میگیرد، آنهم دو رویی انسان در برابر فطرتاش! بر اساس همین دو رویی انسان، بر خلاف فطرتش در مقابل الله تعالی تکبر میورزد و از پذیرش هدایات و تعالیمش انکار میورزد. در حقیقت آغاز همه نوع تبعیضها در مقابل تفاوتهای انسانی، جدایی فطرت انسانیت از دین الهی است.
علیرغم همهی تفاوتهای گوناگون جوامع انسانی، میان انسانها مشترکات بسیار زیاد ریز و درشتی موجود است. در این مختصر با نگاهی گذرا به منابع و متون اسلامی به برخی اصول اساسی مشترک بین انسانها میپردازیم که انسانها را صرف نظر از همه وابستهگیهای گوناگون، بر محورهای انسانیت و یکتا پرستی گرد میآورد:
اصل اول: وحدت آفرینش و مساوات:
انسانها در مبدای آفرینش همه یکسان اند. همه انسان ها به صورت یکسان تولد میشوند و دارای پدر و مادر هستند. هیچ انسانی متفاوت از این قاعده نیست (مگر یک انسان (عیسی علیه السلام) که به صورت معجزه بدون پدر آفریده شده است). پیدایش انسانها از یک سرچشمهی واحد صورت گرفته است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَهٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ﴾ (نساء/۱)
«ای مردمان از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و همسرش را از نوع او بیافرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی (بر روی زمین) منتشر ساخت».
پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و سلم نیز میفرمایند: «ای مردم، پروردگار شما یکی و پدر شما یکی است. همهگی شما از نسل آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است، گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست و عرب بر عجم و عجم بر عرب و سرخ بر سفید و سفید بر سرخ جز با تقوا برتری نمییابد» (۱۲:۲)
اولین اصلی را که الله تعالی به عنوان وجه مشترک انسانیت بیان می دارد، منشأ و ماهیت خلقت آنهاست. در دنیایی که انسانها به گونهها، نژادها، تبارها، لسان ها، اقوام، سمتها، مذاهب، فرقهها، حزب ها، ایزمها و طیفهای گوناگون دسته بندی میشوند، بدیهی است که این گرایشها توجه انسان را از اصل «یکی بودن» انسانیت بدور میدارد و همین دوری باعث نخوت، تکبر، برتری جوییهای قومی و نژادی میشود و یکی از بزرگترین معضلات گریبان گیر جامعهی انسانی را شکل میدهد. تاریخ بشریت مملو از چنین گرایشات ملوث برتری جویی هاست، که مسبب دو بدبختی بزرگ برای جوامع انسانی بوده است. یکی بنای عقیده درست انسانیت را ویران نموده و دیگری کیان فطرت سالم و زندهگی مسالمت آمیز انسانها را نشانه رفته است. چه انسانهایی که در طول تاریخ با اتکا بر همین خود بر تر بینی ها ادعای خدایی ننموده و دیگر انسانها و حتی ملت ها را به بردهگی گرفتهاند. فرعون، هامان، خدایان روم همه و همه انسانهایی بوده اند که با فراموشی اصل خلقت خویش، سلطهی استعمار خدایی شان را بر شانههای دیگران گذاشته بودند.
امپراتوریهای باستان قدیم، اشخاصی همچون هیتلر، جریانهای پانعربیزم، برتری جویی انسان غربی و به معنی خاصتر آن اروپایی و آمریکایی بودن همه و همه انواع افتخارات جاهلی است که در عصر ما بر سایر انسانهای روی زمین متکبرانه فخر فروشی میکنند، طوری که خون هزاران انسان در فلسطین، سوریه، عراق، افغانستان، برما و… نمیتواند یک وجدان را به تکان آورد، اما کشته شدن یک انسان غربی، جهان را تکان میدهد!
شیخ الاسلام ابن تیمیه (رحمه الله) میگوید: «برتری طلبی و تکبر بر مردم ظلم است. چون مردم همهگی از یک جنس هستند. پس اگر انسانی بگوید که: او و امثال او برتر هستند، منجر به ظلم میشود. از کسی که این گونه است خشم گین میشوند و با او دشمنی میورزند. چون عادلترین مردم دوست ندارد که مقهور امثال خودش باشد و غیر عادل نیز سعی میکند که خود قاهر و برتر باشد». (۱۲:۹)
در حقیقت این بشریت امروز است که علیرغم نگارش اعلامیهی جهانی حقوق بشر و تصریح یکسان بودن بشریت، این اصل را فراموشی نموده است که انسانها همه از یک منشأ آفریده شدهاند و از یک خانوادهی واحد و ماهیت واحد دارند، گرچه در قالبهای گوناگون در این دنیا زندهگی میکنند. فلسفهی تمایزات بشری، صرف به مفهوم شناسایی و تعارف انسانها در این پنهای بزرگ کرهی خاکی است و بس!
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ﴾ (حجرات/۱۳)
«ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی (به نام آدم و حواء) آفریدهایم، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید (و هر کسی با تفاوت و ویژهگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخص شود، و در پیکره جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد). بیگمان گرامیترین شما در نزد خدا، متقیترین شما است. خداوند مسلّماً آگاه و باخبر است».
در حقیقت، اسلام با تاکید بر مشترکات انسانیت، مشترک بودن نوع خلقت، پدر و مادر و اصل اشتراک در کرامت و برابری انسانی میکوشد تا تمام تعصبات ناشی از گرایشات جاهلانه را از انسان بزداید و انسانها را در یک راستا، یک هدف و پرستش یک خدای واحد، در یک خانواده واحد بنام انسانیت جمع آورد تا انسانها از یوغ بردهگی انسانهای همانند خود شان، استعمار فکری اربابان ایزم ها، بیرون آمده و با تمرکز بر مشترکات انسانی جامعهی ایده آل انسانی را شکل دهند.
اصل دوم: وحدت فطرت:
فطرت انسانی، همان فطرت پاکی است که الله تعالی همه انسانهای روی زمین را، همان گونه که یکسان از یک پدر و مادر خلق کرده است، با فطرت واحد آفریده است. این فطرت در همه انسانها مشترک بوده و هیچ تفاوتی انسان ها در اصل فطرت خویش با هم دیگر ندارند.
﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴾ (روم/۳۰)
«روی خود را خالصانه متوجّه آیین (حقیقی خدا، اسلام) کن. این سرشتی است که الله تعالی مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد (و آن را از خداگرایی به کفرگرایی، و از دینداری به بیدینی، و از راستروی به کجروی کشاند). این است دین و آیین محکم و استوار، و لیکن اکثر مردم (چنین چیزی را) نمیدانند».
فطرتی که الله تعالی انسان را بر اساس آن آفریده است، ممیزه اول آن، یکتا پرستی است.
﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ﴾ (اعراف/۱۷۲)
«هنگامی که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان پدیدار کرد و (عقل و ادراک ایشان را بر خودشان گواه گرفته است و خطاب بدانان فرمود) که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان (هم به زبان حال پاسخ داده و) گفتهاند: آری! گواهی میدهیم (تویی خالق باری. ما دلایل و براهین جهان را موجب اقرار و اعتراف شما مردمان کردهایم) تا روز قیامت نگویید ما از این (امر خداشناسی و یکتاپرستی) غافل و بیخبر بودهایم».
پیامبر صلی الله علیه و سلم میفرمایند: «هر انسانی بر اساس فطرت به دنیا میآید. پس پدر و مادرش او را یهودی یا مسیحی یا مجوسی میگردانند» (۱۲:۴).
سنت الله تعالی بر اینست که انسانها در تمیز راه زندهگی آزاد باشند، از این رو، ممیزهی دومی را در فطرت نهاده است و آن مخیر بودن آن است، انسانها بر اساس فطرت خویش در پرتو عقل سلیم اختیار دارند تا راه درست را از راه بد تشخیص دهند.
﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا * فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا * قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَکَّىٰهَا * وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ﴾ (شمس/۷-۱۰)
«و سوگند به نفس آدمی، و به آن که او را ساخته و پرداخته کرده است، سپس بدو گناه و تقوا را الهام کرده است. کسی رستگار و کامیاب میگردد که نفس خویشتن را پاکیزه دارد و بپیراید. و کسی ناامید و ناکام میگردد که نفس خویشتن پنهان بدارد و بپوشاند و بیالاید».
﴿وَهَدَیۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَیۡنِ﴾ (بلد/۱۰). «راه خیر و شر را به انسان نشان دادهایم».
با آنهم، الله متعال در این مسیر دشوار و گزینش سرنوشت ساز، انسان را تنها نگذاشته و پیامبران را فرستاده است تا در آنچه برای شناخت فطرت و مسیر زندهگی خویش دچار اختلاف شده اند، داوری نموده و برای برگشت بر فطرت سلیم، انسان ها را رهنمود دهند.
﴿کَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّهٗ وَٰحِدَهٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِیِّۧنَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِیهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍ ﴾ (بقره/۲۱۳)
«مردمان (برابر فطرت در آغاز از نظر اندیشه و صورت اجتماعی یکگونه و) یک دسته بودند. (کمکم بنا به استعدادهای عقلی و شرایط اجتماعی، اختلافات و تضادهایی به وجود آمد و مرحله بلوغ و بیداری بشریّت فرا رسید) پس الله تعالی، پیامبران را برانگیخت تا (مردمان را) بشارت دهند و بترسانند. و کتاب (آسمانی) که مشتمل بر حق بود و به سوی حقیقت دعوت میکرد، بر آنان نازل کرد تا در میان مردمان راجع بدانچه اختلاف میورزیدند داوری کند (و بدین وسیله مرحله نبوّت فرا رسید. آن گاه) در (مطالب و حقّانیّت) کتاب، تنها کسانی اختلاف ورزیدند که در دسترس شان قرار داده شده بود، و به دنبال دریافت دلایل روشن، از روی ستمگری و کینهتوزی اختلاف نمودند. پس الله تعالی کسانی را که ایمان آورده بودند، با اجازه خویش به آنچه که حق بود و در آن اختلاف ورزیده بودند، رهنمون شد، و خداوند هر کسی را که بخواهد به راه راست (که همان راه حق است) رهنمود مینماید (تا حق را از میان انحراف ها و اختلاف ها دریابند، و مرحله برگشت به دین راستین و حاکمیّت کتاب و شریعت فرا رسد)».
حال، این انسانها هستند که با گریز از فطرت انسانی، تعالیم پیامبران الهی را مورد اغماض قرار داده و متفرق شده و دچار اختلاف، کجروییها و تغییر فطرت خویش میشوند، یا با چنگ زدن بر فطرت، و پیمودن راه یکتا پرستی، مسیر درست زندهگی را میپیمایند. اگر انسانها، فطرت را در پرتو، عقل سلیم جستجو نمایند، این مسیر، چیزی جز اسلام نخواهد بود. اسلام، همان فطرت سلیم انسانی است، دینی که پیامبران الهی از آدم علیه السلام تا محمد صلی الله علیه و سلم برای گرد آوری انسانها بر محور یکتا پرستی مبعوث شده اند.
اصل سوم: وحدت در عقل و کرامت:
روی کره خاکی زمین، موجودات زیادی زیست دارند، الله تعالی هر کدام را بر اساس حکمتی آفریده است تا ماموریتی را در زمین به انجام رسانند. اما انسان تنها موجودی است که الله تعالی وی را با نعمت عقل کرامت بخشیده است، رسالتی بس بزرگ را بر دوش وی گذاشته است تا در پرتو عقل خویش، این رسالت سترگ را به انجام رساند. بر اساس همین تمایز عقلی، الله تعالی انسان را گرامی داشته و با شیوه ی خاص تکریمش نموده است:
﴿وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ (اسراء/۷۰)
«ما آدمیزادگان را ( با اعطاء عقل، اراده، اختیار، نیروی پندار و گفتار و نوشتار) گرامیداشتهایم».
اصل «کرامت بنی آدم» هیچ انسانی در روی کرهی زمین را بر هیچ مبنای استثناء ننموده است. همه ی انسانها بدون در نظر داشت تفاوتهای سنی، جنسی، اجتماعی، مرزی، جغرافیایی، نژادی و… در اصل کرامت انسانی مشترک اند.
«اگر انسانها حقیقت این بزرگداشت و مساوات میان بشر را درک کنند تعصب نژادی مذموم را رها کرده و سازش و مدارا را به عنوان اصل در برخوردها قرار میدهند. و خود را از مصیبتهای جنگی که بینیاز از آن هستند، دور نگه میدارند. جنگ جهانی دوم و بسیاری از جنگهای دیگر به علت تعصب نژادی و جدایی میان جنس بشری به وجود آمد». (۱۲:۱۰)
اصل چهارم: وحدت رسالت:
الله تعالی انسانها را یکسان و با هدف یکسان روی زمین خلق نموده است و به وی نعمت «عقل» را اعطا نموده است، این وحدت نمایانگر آن است که انسانها میباید دارای رسالت کلی و یکسان نیز باشند، همان رسالتی که امانت بزرگ الهی در روی زمین یعنی «خلیفهی خدا بودن» است.
﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً﴾ (بقره/۳۰)
«زمانی (را یادآوری کن) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بیافرینم (تا به آبادانی زمین بپردازد)».
مفهوم رسالت جانشینی الله تعالی در روی زمین که توسط انسان میباید انجام شود، بدوش گرفتن امانات الهی و انجام آن است، امری که الله تعالی در سورهی احزاب آن را برای انسان یادآوری میکند:
﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً﴾ (احزاب/۷۲)
«ما امانت (اختیار و اراده) را بر آسمانها و زمین و کوهها (و همه جهان خلقت) عرضه داشتیم (جملهگی آن ها اجبار را بر اختیار برتری دادند) و از پذیرش امانت خودداری کردند و از آن ترسیدند، و حال این که انسان (این اعجوبه جهان) زیر بار آن رفت (و دارای موقعیّت بسیار ممتازی شد. امّا برخی از) آنان (پی به ارزش وجودی خود نمیبرند و قدر این مقام رفیع را نمیدانند و) واقعاً ستمگر و نادانند».
در حقیقت، این انسان بود که امانت الهی (خلافت و رسالتمندی در دنیا) را بر دوش گرفت و ادای این رسالت مسوولیت مشترک انسانیت است. از همین روست که الله تعالی برای انجام (رسالت دنیایی) تنها مومنین را خطاب نمیکند، بلکه وجدان همه بشریت را مورد خطاب قرار داده است.
شهید سید قطب در تفسیر آیات ۱۵۸ سورهی اعراف می نویسد: «ایـن رسـالت واپسین، مطابق با فطرت بشریّت آمده است و همهی مردمان در فطرت، مشترک و در آن به هم مـیرسند. چون چنین بود این واپسین رسالت و پیام آسمانی را پیامبر امّی و درس نخواندهای با خود به ارمغان آورد، پیامبری که به فطرت پاک و صاف او جز تعلیم یزدان داخل نگردید و نیامیخت، فطرت پـاک و صافی که همان گونه بود که در مدرسهی آسمانی آموزش دیده بود و از زیردست استاد ازلی فارغالتحصیل شده بود. اصلاً آموزش زمینی و اندیشههای مردمان ایـن فطرت را نیالود، تا رسالت و پیام فطرت را به فطرت جملهگی انسانها برساند». (۱۲:۸)
این رسالت در دو بعد مادی و معنوی در قرآن بیان شده و انسان را مکلف به پرداختن مستمر و هماهنگ در هر دو بعد نموده است. رسالت اول آن عبادت الله تعالی، یکتاپرستی و دوری از کفر و شرک است که تمامی انسان های روی زمین به صورت مشترک بدان فراخوانده شده اند:
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ (بقره/۲۱)
«ای مردم! خدای خود را بپرستید، آن که شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بودهاند، تا (خود را بدین وسیله پاک سازید و) راه پرهیزگاری گیرید».
دومین رسالت انسان در روی زمین، توجه به بعد مادی زندهگی و اعمار زمین عنوان شده است. تلاش و تکاپو در راستای سازندهگی، پیشرفت، توسعه و بهبود زندهگی در روی زمین از مکلفیت هاییست که الله تعالی بر دوش تک تک انسانهای روی زمین قرار داده است تا به صورت مشترک بدان بپردازند:
﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُّجِیبٌ﴾ (هود/۶۱)
«او است که شما را از زمین آفریده است و آبادانی آن را به شما واگذار نموده است. پس، از او طلب آمرزش نمایید و به سوی او برگردید. بی گمان خداوند من (به بندگانش) نزدیک است و پذیرنده (دعای کسانی) است (که او را مخلصانه به زاری میخوانند و به یاریش میطلبند)».
ادای رسالتی به این بزرگی که الله تعالی آن را مخصوص «انسان»، قرار داده است، بدیهی است که جز با مشارکت تمامی انسانهای روی زمین ممکن نخواهد بود. لذا انسانهای روی زمین بدون استثناء این رسالت بر دوش شان است تا با توجه به مقتضیات فطرت انسانی توجه متوازن به هر دو بعد این رسالت با تفاهم و هم پذیری در جهت ادای این رسالت سترگ همت گمارند.
اصل پنجم: وحدت سرنوشت:
انسانها همان گونه که در پیدایش یکسان هستند، در سرنوشت خویش نیز یکسان هستند. هیچ انسانی در روی زمین از طی مراحل تولد، زندهگی در روی کرهی خاکی (چه یک دقیقه یا ساعاتی و چه سالها، چه راه درست را انتخاب کند و چه راه شر را)، مرگ، محشور شدن در آخرت و پاسخ گویی در مقابل الله تعالی از آنچه در امتحان زندهگی انجام داده است، استثناء شده نمیتواند.
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَهٍ مُّخَلَّقَهٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَهٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ (حج/۵)
«ای مردم! اگر درباره رستاخیز (زندگانی پس از مرگ) تردید دارید، ما شما را از خاک میآفرینیم، سپس (این خاک را) به نطفه، و بعد (نطفه را) به خون بسته و پس از آن (این خون بسته را) به یک قطعه گوشت (جویده شده) در میآوریم که برخی (کامل) بسامان، و برخی (ناقصالخلقه و) نابسامان است. (همه اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم. ما جنین هایی را که بخواهیم تا زمان خود در رحم ها نگاه میداریم و آن گاه شما را به صورت کودک (پسر یا دختر، از شکم مادران) بیرون میآوریم، سپس (شما را تحت نظارت و رعایت خود میپاییم) تا به رشد جسمانی و عقلانی خود میرسید. برخی از شما (در این میان) میمیرند و بعضی از شما به نهایت عمر و غایت پیری میرسند. تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت».
الله تعالی در آیات دیگر، به انسان تذکر میدهد که شما همچنان که در سرنوشت دنیایی تان مشترک هستید، پس از مرگ نیز، سرنوشت یکسانی در انتظار شماست و آن محاسبهی الهی از آن در دنیا انجام داده اید و هیچگاه در این زمینه بر شما ظلمی روا داشته نخواهد شد:
﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ﴾ (بقره/۲۸۱)
«و از (عذاب و عقاب) روزی بپرهیزید که در آن به سوی خدا بازگردانده میشوید؛ سپس به هر کسی آنچه را که به دست آورده است به تمامی باز پس داده میشود و به آنان ستم نخواهد شد».
اصل ششم: وحدت عقیده:
زمانی که انسانها، از ابعاد آفرینش، فطرت و سرنوشت مشترک اند و از نظر هدفمندی و رسالتمندی یک رسالت را می باید دنبال نمایند، بدیهی است که از بعد عقیده نیز مشترک باشند. سرچشمهی این اشتراک در عقیدهی «یکتاپرستی» است که در نهاد فطرت بشریت نهفته است. انسانها هرگاه به فطرت خویش مراجعه میکنند، حسی را در اعماق وجود شان مییابند، که این که این انسان و این جهان پهناور می بایند آفرینندهای قادر داشته باشد، این همان حسی است که انسانها را در هنگامههای بحرانی و نیاز به کمک، زمانی که از اسباب دنیایی نا امید میشوند، نمی توانند پنهان کنند و ناخود آگاه از ضمیر شان بروز داده میشود:
﴿وَإِذَا مَسَّکُمُ الْضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الإِنْسَانُ کَفُوراً﴾ (اسراء/۶۷)
«هنگامی که ناراحتیها در دریاها به شما میرسد (و گرفتار طوفان ها و امواج سهمگین میشوید و کشتی خویش را همچون پر کاهی در پهنه آبها میبینید ، وحشت میکنید و) جز خدا همه کسانی از نظرتان ناپدید میگردند که ایشان را به فریاد میخوانید. امّا زمانی که خدا شما را (از غرق شدن) نجات داد و به خشکی رسانید، (از یکتاپرستی) روی میگردانید، و اصولاً انسان بسیار ناسپاس است».
اما، انسان در طول ادای رسالت خویش در دنیا، با ابتلات و آزمایش های سختی نیز روبرو است، دشمنان سوگند خوردهای نیز در کمین دارد که برای ناکامی وی در ادای امانت الهی و انحراف از مسیر اصلی فطرت از هیچگونه تلاش فرو گزار نیستند، و چه بسا انسانهایی که به ندای دشمن خویش پاسخ مثبت داده و ندای ضمیر پاک شان را فراموش میکنند و به الحاد، انکار خدا و رسالتش پرداخته و از مسیر مشترک انسانیت به انحراف میروند.
﴿وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ﴾ (نمل/۲۴)
«و شیطان (دشمن مشترک انسانیت) اعمال شان را در نظرشان آراسته است و ایشان را از راه (راست) به در برده است، آنان (به خدا و یکتاپرستی) راه یاب نمیگردند».
بر همین اساس، الله تعالی شرک، را ظلم بزرگ میداند، ظلمی که انسان در اثر تکبر در برابر خالقش و گوش دادن به ندای شیطانی و لغزیدن از مسیر عقیدهی درست زندهگی، بر خود مرتکب میشود:
﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ (لقمان/۱۳)
«واقعاً شرک، ظلم بزرگی است».
در طول تاریخ انسانها به وجود یک خدای قادر و توانا ایمان و باور داشتهاند، طوری که اگر از آنها پرسیده میشد، وجود خدا را انکار کرده نمیتوانستند:
﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ﴾ (لقمان/۲۵)
«هر گاه از آنان (که معتقد به انبازها و شرکاء هستند) بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ حتماً میگویند: الله. بگو: ستایش خدا را (که مسأله آن اندازه روشن است که خودتان بدان اعتراف میکنید). ولی اکثر آنان (چندان چیزی) نمیدانند».
حتی ملحد ترین افراد نیز که در اثر سرسپردن به طاغوتها، ندای نهاد شان را سرکوب مینمایند، ندای حق طلبانه فطرت انسانی شان را خاموش کرده نتوانسته اند. یکی از فیلسوفان غربی «کولن ویلسون» که منکر خدا بود و در راستای انکار خدا مقالاتی را نیز نوشته است، در خاطراتش می نویسد: «ساعت دو نیمه شب، وقتی یکی از مقالاتم را در مورد انکار خدا به پایان رساندم، به تختخواب رفتم تا بخوابم. اما از ترس این که خداوند با من چه خواهد کرد، نتوانستم چراغ ها را خاموش کنم».
از همین رو، الله تعالی در قرآن کریم، بار بار انسان را برای بازگشت به سوی خدا و عدم تکبر در برابر ذاتش تذکر میدهد و میخواهد انسان را به همان سرچشمه زلال فطرت پاک انسانی رهنمون سازد تا مسیر حق طلبی و یکتا پرستی را بر اساس عقیده سالم در پیش گیرد:
﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلَاقِیهِ﴾ (انشقاق/۶)
«هان! ای انسان! تو پیوسته با تلاش بیامان و رنج فراوان به سوی پروردگار خود رهسپاری، و سرانجام او را ملاقات خواهی کرد».
یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾ ( إنفطار/۶)
«ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته است و در حق او گولت زده است (که چنان بیباکانه نافرمانی میکنی و خود را به گناهان آلوده میسازی؟!)».
اصل هفتم: وحدت فضایل اخلاق:
اخلاقیات همواره جزیی جدا ناپذیر از زنده گی بشر بوده است که در پاسداشت آن تمام ابنای بشر سهم داشته اند. مروت و مردانهگی، صداقت و راست گویی، عهد و وفا، عفت و حیاء، شفقت و ترحم، صفا و صمیمیت، نیکویی و خیرخواهی، از خود گذشته گی و انسان دوستی، انصاف و عدالت، شجاعت و آزادهگی، سخاوت و مهمانداری، احترام به بزرگان و… همه از جمله مواردی هستند که در نهاد انسانها گنجانیده شده است و از روی فطرت انسان پایبندی به آن را ستایش و خلاف آن را مزمت نموده و بد میپندارند.
اسلام، توجه محوری به اخلاق دارد و آن را یک اصل بزرگ جامعه انسانی میداند، طوری که الله تعالی وقتی پیامبرش را توصیف میکند، ایشان را به احس خلق میستاید:
﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ﴾ (قلم/۴)
«تو دارای خوی سترگ هستی».
پیامبر گرامی اسلام نیز هدف از بعثت خویش را اتمام مکارم اخلاقی عنوان مینمایند:
«من برای تمام کردن خصوصیات بزرگوارانه اخلاقی برگزیده شدهام» (۱۲:۱۲)
بدیهی است که هدف بعثت تمامی انبیاء علیه السلام ترویج و ترسیخ ارزش های والای انسانی و اخلاقی در میان ملتها بوده است و پیامبر گرامی اسلام نیز برای تکمیل این پروژهی عظیم منبعث شدهاند.
انسانها تا زمانی که فطرت شان بر اساس انسانیت استوار بوده است، به صورت کلی به ارزشهای اخلاقی پایبند بودهاند و کمتر عدول جمعی را میتوان در تاریخ سراغ نمود که عملاً خلاف این ارزشها به عنوان هنجارهای اجتماعی مورد تایید عامه جوامع قرار گرفته باشد.
شروع سقوط ارزشهای اخلاقی انسانی قرون ۱۷ و ۱۸ محسوب میشود، قرونی که عصر انقلاب صنعتی و ماشینیزه شدن زندهگی انسانها آغاز گردید و در آن تیوریسنها رفتار انسانی را بر اساس منفعت بیشتر میسنجند، نه ارزشمداری! از این رو، اخلاق از بسیاری از علوم متداوله و سلوک اجتماعی جدا گردید و منحصر به محدود انسانهای مخلصی قلمداد شد که سعی دارند، با رهبانیت و گوشهگیری از دنیا به امور اخروی بپردازند. این فاجعهی عظیم بنیاد فطری انسان معاصر (خصوصاً انسان غربی) را متزلزل نمود، طوری که بسیاری از ضد ارزشها با تایید اکثری، به ارزش اخلاقی تبدیل گردیده فراگیر شدهاست. در عصر امروزی با انحراف انسان از مسیر فطرت، حتی ناهنجاریهای شنیعی مانند روابط نامحدود جنسی، سقط جنین، همجنسگرایی، ازدواج با حیوانات، برهنه¬گی، خانوادهگریزی، فریبکاری، استثمار، سود، قمار، مادیگرایی، منفعتگرایی، اختلاف طبقاتی و در سطوح بالا حتی بازی با سرنوشت ملتها برای تأمین منافع ملی و سرمایهداری از عادی ترین مسایل پذیرفته شده در نظامهای دست ساختهی بشری قرار گرفته است تا حدی که انسانیت را در پرتگاه نابودی کشانیده است. موجهای سهمگین این تلاطم اخلاق ستیزی مرزهای فطری ملتهای مسلمان را نیز در نوردیده است و متأسفانه در جوامع اسلامی دارد تلقین میشود که اخلاق گریزی، امری ناگزیر مدرن شدن است.
انسان امروزی با اخلاق گریزی، جفای بزرگی را بر خود روا میدارد و فکر میکند، با جدایی روش زندهگی از دین و اخلاق میتواند زندهگی بهتری را برای خویش سر و پا کند. در حالی که تجربهی انسانی عکس این موضوع را ثابت مینماید. مادیگرایی محض و دوری از معنویت، انسانیت امروزی را به پرتگاه سقوط مواجه ساخته است. دین و اخلاق پتانسیلهای قوی و کارایی هستند که میتوانند جوامع انسانی را بر محورهای ثابت و استواری انسجام بخشند. به تعبیر مارسل بوازر «تنها بر اساس الگوهای دینی و اخلاقی و معنوی است که آرامش و ثبات برای انسانها به وجود خواهد آمد و جهان امروز ما برای بسیاری از معضلات خود، تنها و تنها باید به سراغ دین برود و به سوی برابری و برادری همه ی انسانها حرکتکند». (۱۲:۴)
هرگاه انسانیت امروز بتواند، دیوی تعصبات گوناگون را در برابر هدایات دینی قربان کند، میتوان انتظار داشت که قدمی دوباره به سوی اخلاقمداری برداشته است. کانت جملهی معروفی دارد: «مرگ تعصب، تولد اخلاق است». آری، انسان میتواند با دور شدن از تعصبات گوناگون و برگشت به فطرت خویش، تولد معنوی دوباره داشته باشد.
نتیجه گیری:
آنچه گفته آمد، شمهای از مشترکاتی بود که بین انسانها وجود دارد. مشترکاتی که الله تعالی برای یکی شدن انسانها در نهاد شان به ودیعت گذاشته است.
امروزه، انسانیت در مراحلی از نبوغ، توسعه ارتباطات و تکنولوژی در دهکدهی جهانی، زندهگی میکند که خود به خود شرایط را برای یکی شدن انسانها و تکیه بر مشترکات فراهم نموده است. متاسفانه، در خلای انجام رسالت امت اسلامی، قدرتهای حاکم بر جهان با استفاده از شرایط حاضر یا به این مشترکات توجهی ندارند و یا به عنوان ابزارهایی کارا برای سیطره یابی و استثمار انسانهای دیگر با پوششهای فریبنده «جهانی سازی» و فرایند مدرنیته، در حالی بدان اهتمام میورزند که نه توانایی و نه صلاحیت چنین اموری را دارا میباشند. در حالی که نهادینه سازی، استقرار این ارزشها و سوق دادن انسانیت به شاهراه واقعی زندهگی، رسالت مهم و اصلی امت اسلامی است، این امت با تجربهی موفق خویش هم صلاحیت و هم توانایی آن را دارد تا انسانیت را دو باره بر محور مشترکات گردهم آورد. آنچه برنارد شاو از ماهیت اسلام درک کرده است، حقیقتی است که عقلهای منصف بشر درک کرده اند.
«من همیشه نسبت به دین محمّد، به واسطه خاصیت زنده بودن شگفتآورش، نهایت احترام را داشتهام، نظر من، اسلام تنها مذهبی است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیّر زندهگی و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیشبینی میکنم و از هم اکنون آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمّد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود». (۱۲:۷)
در همین عصر انفجار مادیگرایی، علیرغم چالشها و بحرانهای طاقت فرسایی که گریبانگیر امت اسلامی است، فرصتهای بسیار گرانبهایی نیز برای ادای رسالت الهی برای دعوتگران مسلمان وجود دارد. عطش عقول انسانی برای رسیدن به آرامش و معنویت، دین خواهی، دلزدهگی از مادیت محض غربی، توجه به امور انسانی و ناامیدی انسانها از نظام حاکم سرمایهداری بر بشریت از جمله فرصتهایی بزرگی است که پیش روی امت اسلامی وجود دارد تا با ارائهی درست اسلام به بشریت و تعامل درست با مشترکات انسانی، نقش جهانی خویش را دوباره ایفاء نمایند.
«شایسته است که از دیدگاه و موضع گیری اعتدالی پیروی نماییم، دیدگاهی که برای بهره گیری از جنبه های مثبت و سازنده ی جهانی شدن تلاش کند و مفید ترین آنها را برگزیند و از جنبههای منفی مادی و معنوی دوری نماید! در عین حال خود را در پناه ایمان خویش قرار دهیم، به تواناییهای ذاتی خود افتخار نماییم و از هر گونه تلاش و امکانات خودی کوتاهی ننماییم! تا امروز مان بهتر از دیروز و فردای مان بهتر از امروز مان باشد!» (۱۲:۱۱)
منابع:
(۱): قرآنکریم
(۲): احمد، المسند، ۵/۴۱۱
(۳): استوارت سیم. (عقرب ۱۳۹۵). دین انسان را به اصول مشترک انسانی یادآور میشود: http://shafaqna.com
(۴): بخاری، ۱۳۸۸-۱۹۶۱، ج۱،۴۵۴
(۵): بوازار، مارسل. (۱۳۶۱). اسلام در جهان امروز، ص/۱۲۵.
(۶): بوازار، مارسل. (۱۳۶۱). اسلام در جهان امروز، ص/ ۲۵۲.
(۷): برنارد شاو. رساله خداپرستى و افکار روز، بىتا، ص/۴۷ و ۴۸
(۸): سید قطب. فی ظلال القرآن، تفسیر آیات ۱۵۸ سوره اعراف
(۹): عبداللطیف بن سعید الغامدی. حقوق بشر در اسلام، ص/۶۸
(۱۰): عبداللطیف بن سعید الغامدی. حقوق بشر در اسلام، ص/۱۳۳
(۱۱): قرضاوی، دکتر یوسف. جهانی شدن و نظریه پایان تاریخ و برخورد تمدن ها، مترجم: عبدالعزیز سلیمی، ص/۳۰
(۱۲): مالک، الموطأ، ۹۵۱،۱۹۷۰