چرخش در سیاست منطقه ای ترکیه؛ تاکتیکی یا راهبردی؟
چرخش در سیاست منطقه ای ترکیه؛ تاکتیکی یا راهبردی؟
یکی از موضوعاتی که اخیرا مورد توجه رسانههای جهانی و تحلیلگران مسائل بینالمللی قرار گرفته است، در ارتباط با تغییر رویه ترکیه در سیاستهای منطقهای است. نقطه مشترک تمامی تحلیلها این است که چرخشی بزرگ در سیاست خارجی ترکیه اتفاق افتاده است. نزدیکی عملگرایانه ترکیه به ایران و روسیه، در مسئله بحران سوریه این سناریو را مطرح کرده است که پس از چند دهه نزدیکی ترکها به جهان غرب، اکنون آنها بر آن هستند که راه همراهی و همگرایی با شرق را در پیش بگیرند.
در این میان، آن چه مطرح میشود این است که دلیل این چرخش بزرگ در سیاست خارجی منطقهای ترکیه چیست؟ آیا ترکیه در عرصه واقع هم به این نتیجه رسیده است که بعد از سالها قرار گرفتن در جبهه غرب و حضور در قامت متحد استراتژیک آمریکا و اروپا، میبایست در راهبرد کلان خود تجدید نظر کند و یا اینکه این تغییر رویه صرفاً تغییری تاکتیکی است با هدفِ اعمال فشار بر غرب و ناتو برای گرفتن امتیازهای بیشتر؟
این پرسش را میتوان از منظرهای مختلف و با طرح فرضیات چندگانه پاسخ داد. در همین راستا، در ادامه نوشتار حاضر با طرح دو فرضیه مسئله را مورد تحلیل قرار خواهیم داد.
*چرخش ترکیه به سمت محور تهران- مسکو- دمشق راهبردی و واقعی است
نخستین فرضیهای که میتوان مطرح کرد این است که هدف ترکیه در چرخش به سمت غرب و دور شدن از کشورهای غربی به رهبری آمریکا واقعی است. مهمترین استدلالی که در تایید این فرضیه مطرح است در ارتباط با تلاش اردوغان برای اسلامیزهکردن و بازگرداندن نظام سیاسی ترکیه به سیستمهای مرکزگرا همانند کشورهای خاورمیانه است. این بخش از مسئله به انگیزههای روانی و قالب ذهنی اردوغان ارتباط دارد. حزب عدالت و توسعه از ابتدای به قدرت رسیدن در سال ۲۰۰۲ در مقام یک حزب اسلامگرا برنامه گذار تدریجی از هویت لائیک کشور ترکیه به هویتی مذهبی، را در پیش گرفته است. در شرایط کنونی نیز اردوغان و رهبران حزب عدالت و توسعه وضعیت آشفته منطقه را بهترین زمان برای تغییر در قانون اساسی و نظام سیاسی این کشور میدانند. از این رو، چرخش حاضر در سطح منطقهای را میتوان برآیند تغییر ذهنی واقعی و راهبردی حاکمان اسلامگرای ترک دانست.
دیگر استدلالی که در تایید فرضیه واقعی بودن انگیزهها و اهداف ترکیه از چرخش به سمت محور روسیه و ایران میتوان ارائه کرد، در ارتباط با مسئله کردها در منطقه خاورمیانه است. آنکارا از ابتدای سال ۲۰۱۱ با مطرح کردن موضوع ایجاد منطقه امن در صدد کنترل قدرت کردها سوریه و یا به عبارتی شاخه سوری پکک در منطقه بود. در این مسیر، در ابتدا اردوغان تمام امید خود را معطوف به غرب کرد، اما در عمل شاهد کارشکنی و حمایت آمریکا از نیروهای کرد سوری در قالب نیروهای سوریه دموکراتیک بودیم. با پیشروی کردها در مناطق شمال سوریه و توسعه نظام کانتونی خود در قالب سه کانتون جزیره، عفرین و کوبانی و نیز کشاندن دامنه جنگ پکک علیه ارتش ترکیه به داخل شهرهای ترکیه، اردوغان از حمایت و دلبستن به غرب ناامید شد.
مسئله گسترش قدرت پکک و تهدید کردها علیه این کشور آنقدر برای سیاست خارجی ترکیه مهم شد که اردوغان در تصمیمگیریهای خود دچار نوعی دگرگونی در راهبرد کلان خود شد. در نتیجه امر آنکارا برای مقابله با کردها، راهحل را نه در اتحاد با غرب، بلکه در نزدیکی به شرق و از جمله روسیه و ایران دید. در نهایت، اردوغان رویکرد نزدیکی و اتحاد با ایران و روسیه را برگزیده و نمود عینی آن را میتوان وارد شدن در آتشبس ۳۰ دسامبر سوریه دانست.
*چرخش ترکیه به سمت محور تهران- مسکو- دمشق تاکتیکی و ظاهری است
در مقابل فرضیه اول، میتوان فرضیهای رقیب را مطرح کرد. بر این مبنا که نزدیکی ترکیه به محور شرق یا به عبارتی محور مقاومت در منطقه خاورمیانه و بحران سوریه، صرفاً تاکتیکی است و هدف اصلی آن امتیاز گرفتن از غرب و بهویژه آمریکا است. در تایید این فرضیه نیز میتوان ابراز داشت که ترکیه به دلیل نزدیکی و اتحاد چند دههای با غرب در سالهای بعد از ۱۹۲۴ تاکنون، نمیتواند از ماهیت غربی خود جدا شود. ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ترکیه آنقدر با غرب در هم آمیخته شده است که هر نوع گذار واقعی به سمت شرق را ناممکن کرده است.
منبع: شفقنا