زندگی نامهمطالب جدید

عمر مختار شیر صحرا (زندگینامه و شخصیت وی)

عمر مختار شیر صحرا  (زندگینامه و شخصیت وی)

نویسنده: دکترعلی محمد صلابی /ترجمه: محمدشعیب دلاوری

تولد: عمر مختار در سال ۱۸۶۲م  و به گفته‎ای در سال ۱۸۵۸م در یک خانواده متدین چشم به جهان گشود. پدرش مختار بن عمر از قبیله منفه و از خاندان فرحات بود.

عمر مختار در لطبنان که در منطقه به نام جبل اخضر (کوه سبز) قرار دارد؛ متولد شد او در یک خانواده متدین پرورش یافت. خانواده‏ای که در آن غیرت، اخلاق بلند و صفات ستودنی مسلمانان که از آموزه‏های حرکت اسلامی السنوهیه فرا گرفته بودند، حاکم بود. پدرش در راه سفر حج وفات کرد. او در حالت بیماری به رفیقش سید احمد غریانی (برادر مرشد عام خانقاه جنزور واقع در شرق طبرق) وصیت نمود که به برادرش برساند که تربیت دو پسرش عمر و محمد را به وی سپرده است.

شیخ حسین غریانی به خاطر برآورده کردن آرزوی پدرشان، تربیت آنها را به عهده گرفت و در شهر زاویه آنها را به مدرسه قرآن شامل کرد. و بعداً او به آموزشگاه جغبوب ثبت نام کرد تا اینکه به محصلین قبیله أخوان و دیگر قبائل به پیوندد.

او در سنین کودکی خود تلخی یتیمی را چشید و این ازمجموعه خوبی‎هایی بود که بر قلب آکنده از ایمان و دوستی خدا و پیامبر او رسیده بود طوریکه در تمام کارهایش به پروردگار یکتا پناه می‏برد و در همین سنین طفولیت او بود که نبوغ و استعداد سرشار او نمایان گشت. و این استادان او را واداشت تا به او در آموزشگاه جغبوب توجه بیشتری ورزند. آموزشگاهی که مناره دانش و مجمع اندیشمندان، فقهاء، ادباء و آموزگارانی است که بر تعلیم و تربیت و آماده ساختن فرزندان برتر مسلمانان نظارت می‏کردند. تا آنان را برای بدوش کشیدن رسالت جاویدان اسلام آماده کنند و بعد از سالیان زیادی فراگیری دانش و تربیت آنان را به مناطق قبائلی افریقا و لیبیا می‏فرستادند تا اینکه تعالیم و مفاهیم ابتدائی دینی را به مردمان آنجا بیاموزند. او هشت سال در آموزشگاه جغبوب ماند و از علوم دینی چون فقه، حدیث و تفسیر خود را سیراب نمود.

مشهورترین اساتیدی که وی در مقابل آنان زانوی تلمذ زده بود، سید زروالی مغربی، سعید جوانی، علامه فالح بن محمد بن عبدالله و اساتیدی دیگر بود و همگی به ذکاوت، برتری عقلی، وقار و عشق ورزی او به دعوت، گواهی دادند. او کارهای روزمره‎اش را چنان انجام می‎داد که همصنفانش علاوه بر درس‏ها کارهای مشابهی را در اوقات معین انجام می‎دادند و در انجام اعمالش مخلص و با جان و دل به اداء حقوق دیگران و انجام وظایف خود می‏پرداخت. همصنفان او به یاد ندارند که او کار امروزش را به فردا گذاشته باشد.

بدین سان او به جدیت، پایداری و پایایی، و صبر شهرت یافت و هنوز جوانی بیش نبود که ویژگی‏های او توجه اساتید و دوستانش را به خود جلب کرد.

استادان حالات و اخلاق هریکی از شاگردان را به امام سید محمد مهدی گزارش می‏دادند. امام سید محمد مهدی خصائل و ویژگی‏های عمر مختار را ستود.

عمر مختار به آگاهی و آشنائی وسیعی در مورد جامعه‏ای که در آن می‎زیست، و شناخت عمیقی پیرامون طبقه ای که در آن قرار داشت، و به معرفت گسترده در رابطه رخدادهای قبائل و زمان وقوع آنها دست یافت. در رشته نسب‎شناسی و پیوندهای قبیله‎ای، عرف‎ها، عادات و موقعیت‎های آنها مهارت حاصل کرد. و حل و فصل کشمکش‏های صحرائی و نیازها و خواسته‎های آن اوضاع را از جامعه‎ای که در آن پرورش یافته بود، آموخت همچنانکه به راه‎های صحرائی راه‎های مواصلاتی برقه به مصر، سودان، جغبوب و کفره آشنا شد.

او با وجود انواع گوناگون گیاهان در منطقه برقه، آنها و ویژگی‎های آنها را می‎شناخت. و بنابر تجارب صحرائی که داشت، در مورد بیماری‎های چهارپایان و روش تداوی آنان مهارت داشت. و اینها آگاهی‎هایی بود که از راه تجربه طولانی و توجه عمیقی بدست آورده بود. او نشانه‎ها و ویژگی‏های هر قوم و قبیله‎ای را می‎دانست. این نشانه‎ها علامت‎هایی بودند که بر شتران، گوسفندان وگاوها برای تشخیص صاحبان آنها وجود داشت. در واقع این معلومات حاکی از هوشیاری و هوشمندی وی از دوران جوانی اوست.

صفات و ویژگیها

او قد میانه‎ای اندکی مایل به بلندی داشت. نه خیلی چاق و نه خیلی لاغر بود. صدای گرفته، لهجه صحرائی، استوار و بیانی شیوا داشت سخنانش هماهنگ بود و ملال‎آور نبود. هنگام سخن گفتن دندان‎های پیشین او بر اثر لبخند زدن و خنده باوقار و آرام نمایان می‎گشت.

ریش انبوهی داشت و آنرا از اوان نوجوانی گذاشته بود. از دیگر ویژگی‎های ایشان وقار، جدیت در کارها، سنجیدهگوئی و پایداری در شروع کارها، می‎توان نام برد و این ویژگی‎ها با رشد سنی او رشد می‎کردند.

عبادت و تلاوت

عمر مختار بر ادای نمازها در اوقات‎شان بسیار حریص بود. و روزانه قرآن را تلاوت می‏کرد.

از هنگامیکه امام سید محمد سنوسی به وی گفته بود: ای عمر! ورد تو قرآن است، او هفته یکمرتبه قرآن را ختم می‎نمود.

داستان از این قرار است که محمد طیب اشهب بیان می‎کند: روزی درمکانی به نام چاه ساره که در صحرائیکه بین کفره و سودان است، قرار دارد. عمر مختار از محمد حسن سبکری نگهبان امام محمد سنوسی اجازه دخول خواست هنگامیکه او پیش امام سید محمد آمد، در دست امام مصحفی بود که آنرا به عمر مختار داد و گفت: چیزی غیر از این هم می‎خواهی؟

گفتم: سرورم! تعداد زیادی از برادران اذکاری‎ را که شما تجویز کرده‎اید، می‏خوانند ولی من جز اذکار کوتاهی بعد از نمازها چیز دیگری نمی‎خوانم مطابق نظرتان از شما اجازه می‏خواهم.

با این سخنش پاسخ داد ای عمر! ورد تو قرآن است. پس دستش را بوسیدم و از محضر او با این هدیه گرانبها (قرآن) بیرون آمدم و به یاری پروردگار در سفر و حضر به آن پایبندم و از آن روز (تا امروز) مصحف سرورم از من جدا نشده و به تلاوت روزانه آن اهتمام تا هر هفته آنرا به اتمام برسانم.

از استادم احمد ریفی شنیده بودم برخی صالحین بزرگ این‎چنین قرآن را تلاوت می‏نمودند که از سوره فاتحه شروع تا سوره مائده و سپس تا سوره یونس و سپس تا سوره اسراء و سپس تا سوره شعراء و سپس تا سوره صافات و سپس تا سوره قاف و بعدا تا اخیر قرآن. از این زمان به بعد قرآن را به این روش تلاوت می‎کنم.

درواقع توجه و مداومت بر تلاوت قرآن حاکی از قوه ایمان و ریشه دوانیدن آن در قلب است. و از همین ایمان قوی بود که صفاتی چون امانت‎‎داری، شجاعت، راستی، نبرد با ظلم، استیلاء فروتنی، و اطاعت در او تبلور نمود. و می‏توان تبلور و تجلی ایمان او را در حرص وی بر اداء نماز در اوقات آنها بر شمرد.

خداوند می‏فرماید: «ان الصلوه کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتا» (النساء:۱۰۳) بی‎گمان نماز بر مؤمنان فرض و دارای اوقات معلوم و معین است.

عمر مختار با تعجیل در اجراء فرامین الهی پروردگارش را عبادت می‏کرد. در اوقات فراغت اغلباً به اداء نفل می‎پرداخت. و خویشتن را به نماز ضحی ملزم کرده بود. و در غیر اوقات نماز نیز وضوء داشت. طوریکه از خودش روایت شده که می‏گفت: «از زمانیکه به جنبش سنوسیه پیوستم به یاد ندارم که با یکی از رهبران این حرکت بدون وضوء روبرو شده باشم.

این بنده نیک الهی با تلاوت روزانه قرآن کریم و شب‎بیداری به تغذیه روحش می‎پرداخت و این حالت او تا شهادتش ادامه داشت.

محمود جهمی یکی از مجاهدینی است که تحت قیادت عمر مختار جهاد نموده و یکی از همراهان او بوده است. او در خاطراتش چنین می‏گوید: من با عمر مختار غذا می خوردم و در یک مکان با او می‏خوابیدم و هرگز بیاد ندارم که او تا به صبح خوابیده باشد. اکثراً ۲ الی ۳ ساعت می‏خوابید و باقی شب را بیدار می‏بود و به تلاوت قرآن می‎پرداخت و اغلباً بعد از گذشت نیمی از شب ظرفی آب می‏گرفت و وضوء می‏گرفت و واپس به تلاوتش ادامه می‏داد.

او از اخلاق عالی برخوردار بود و از بزرگترین ویژگی‏های او خداترسی بود. و به تمام صفات مجاهدین آراسته بود.

استادمحمدطیب اشهب می‏گوید: من با او شناخت خوبی داشتم و این شناخت سبب شد تا با هم روابط نزدیکی داشته باشیم. من در کنار او در چادرش می‏خوابیدم بزرگترین چیز او را که دوست نداشتم (من در آن زمان نوجوانی بیش نبودم) این بود که نمی‏گذاشت بخوابم زیرا وی هر شب را به تلاوت قرآن سپری می‏کرد و صبح زود بر می‏خاست و ما را امر به وضوء می‏فرمود با وجود اینکه سردی شدید و سختی‎های سفر ما را اذیت می‏نمود.

و به یاد دارم سالیان پیشینی را که او در شیله‎ها، کوه ها و مغازه‎های جبل اخضر( کوه سبز) برای عبادت پروردگار جهانیان ایستاده و نماز می‏خواند و خود را با لباس ژنده و کهنه سفیدش در تاریکی شب پیچانده و قرآن را با آواز حزینی می‏ خواند. و اشک‎هایش از ترس خداوند غالب و مهربان بر رخسارش سرازیر می‏شد.

خداوند جل‌جلاله می‏فرماید: «ان الذین یتلون کتاب الله و اقامو الصلوه و انفقوا مما رزقنهم سرا و علانیه یرجون تجاره لن تبور» (فاطر: ۲۹)

کسانی که کتاب خدا (قرآن را) می‏خوانند، و نماز را بر پا می‏دارند، و از چیزهایی که بدیشان داده‎ایم، پنهان و آشکارا، بذل و بخشش می‏نمایند آنان چشم امید به تجارتی دوخته‎اند که هرگز بی‎رونق نمی‏گردد و از میان نمی‎‎رود. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌ وسلم ابوذر غفاری رضی‌الله‌عنه را بدان سفارش کرد. فرمودند: تلاوت قرآن را برخود لازم بگیر، زیرا آن برای تو نوری در زمین و گنجینه در آسمان است.

و نیز از ترک تلاوت قرآن برحذر داشته فرموده است: کسیکه در قلبش هیچ چیزی از قرآن نباشد چون خانه ویرانی است.

شاعر می‎گوید: قم فی الدجی و تل الکتاب/ و لاتنم الا  کنومه حائر و لهان/ فلربما تأتی المنیه بغته/ فساق من فرش الی الا کفان/ یا حبذا عینان فی عنسق الدجی/ من خشیه الرحمن باکیتان/ اعرض عن الدنیا الدنیئه زاهداً/ فالزهد عند اولی النهی زهدان/ زهد عن الدنیا و زهد فی الثناء/ طوبی لمن امسی له الزهدان.

(هنگام تاریکی برخیز و به تلاوت قرآن بپرداز. نخواب!!! مگر آن‌سان که انسان فرومانده و حیران می‏خوابد. چه بسا مرگ ناگهان می‎رسد. و تو از روی فرش به سوی کفن برده می‎شوی. خوشا به حال آن دو چشم که در تاریکی شب از ترس خداوند اشک می‎ریزند. زاهدانه از دنیای پست روی گردان. زیرا زهد در نزد خردمندان دو قسم است. یکی زهد از دنیا و دیگری زهد از تعریف خوشا به حال آنکه دارای هر دو زهد است)

یکی از اسباب پایداری عمر مختار حتی در لحظات پایانی زندگیش که بدان ممتاز بود، انس او با قرآن و اجرای فرامین آن بود. چون قرآن منبع و چشمه‎سار استقامت و هدایت می‏باشد . زیرا در قرآن داستان‎های پیامبران با اقوام‎شان، فرجام نیکوکاران و سرنوشت کافران، منکران و پیروان آنان با روش‎های گوناگونی بیان شده است.

عمر مختار با ایمان قوی و تدبر به تلاوت قرآن می‎پرداخت. ازینرو خداوند جل‌جلاله به وی پایداری نصیب نمود و تا آخرین رمق با قرآن بود. وقتیکه به طرف چوبه‎دار برده می‎شد این آیه را تلاوت می‎کرد: یا ایتهاالنفس المطمئنه. ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. [فجر:۲۷و۲۸]؛ ای انسان آسوده خاطر (که در پرتو یاد خدا و پرستش الله، آرامش به هم رسانده‎ای و هم اینک با کوله‎باری از اندوخته طاعات و عبادات، در اینجا آرمیده‎ای)! به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو (از کرده خود در جهان و از نعمت آخرت یزدان) خوشنودی، و (خدا هم) از تو خوشنود(است).

شجاعت و سخاوت

این خصلت پسندیده از سنین نوجوانی دز او هویدا بود. ۱۳۱۱هـ (۱۸۹۴م) سفر عمر مختار به سودان به ریاست گروهی که مشتمل بر سیدمحمد ممالوسی، قرجیله المجبری، شیخ خلیفه الدبار یکی از اعضای خانقاه واو بفزان (وی راوی این داستان نیز هست) بود، قرار شد این هیئت در مکانی به نام کفره با کاروانی از تجار دو قبیله‎ی الزویه و مجابره و تجاری دیگر از طرابلس و بنغازی که آمادگی سفر به سودان را گرفته بودند، روبرو شد.

این هیئت به این تجار که در راه‎های صحرائی و کوهستانی مهارت داشتند، ملحق شد.

هنگامیکه مسافرین در نزدیکی سودان به وسط صحراء رسیدند برخی تاجرانیکه قبلا از این راه گذر کرده بودند، گفتند: بعد از مدتی کوتاه به راه ناهموار می‏رسیم که راهی جز آن نداریم و اغلبا در آنجا شیری در انتظار شکار از کاروان های است که از آنجا می‎گذرند، پارچه گوشته برای سگ و گربه می‎اندازد و کاروان سلامتی می‎گذرند سهیم شوند و هنگامیکه شیر بیرون می‎آید این شتر را برای آن بگذارند.

اما عمر مختار این را شدیداً رد نمود و گفت: اگر زورمندی باج و خراجی را بر ضعیفی به ناحق تحمیل کند ما آن را الغاء می‏کنیم، چگونه دوستی است که به یک حیوانی باج دهیم، این نشانه زبونی و پستی است. اگر شیر سد راه ما شد او را با سلاح خود از سر راه‎مان بر می‎داریم.

برخی از مسافرین خواستند که وی را از تصمیمش منصرف کنند اما او نپذیرفت و چنین گفت: من می‎شرمم وقتی که بازگردم و بگویم شتری را به حیوانیکه راه ما را بسته بود، گذاشتم در حالیکه من توانائی حفاظت اموالم را دارم. و شما نیز مسئول اموال و همراهان خودتان هستید. (کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته) این یک رسم زشتی است که باید آنرا از بین ببریم.

هنوز قافله به آن گذرگاه ناهموار نرسیده بود که شیر از یکی از تپه‏های بلند آن معبر سر برآورد.

یکی از تجار که از وحشتناکی این صحنه ترسیده و لرزه براندام شده بود، گفت: من حاضرم از یکی از شترانم دست بکشم اما سعی نکنید با شیر درگیر شوید.

عمر مختار تفنگ یونانیش را بدست گرفت و شیر را با اولین تیر زد اما شیر کشته نشد و با سرعت تندی به سوی قافله حمله‎ور شد.

عمر مختار او را با تیر دیگری کشت و تصمیم گرفت پوست شیر را از بدنش جدا کند تا به دیگر قافله‏ها نشان دهد و چنین کرد.

این واقعه شجاعت او را به ما میفهماند و این حادثه مورد تعجب مردمان آن روزگار قرار گرفت.

استاد محمد طیب اشهب در چادر سید محمد فائدی در اردوگاه مغربی ها از عمر مختار در این مورد سوال کرد.

عمر مختار چنین پاسخ داد: پسرم دوست داری که با کشتن یک شیر برخود ببالم!

عمر مختار چیزی برایم گفت که یکی از عرب‏ها برای حریفش که شیر را کشته بود، گفته بود(آیا بخاطر این که حشره را کشتی مغرور شدی)

عمر مختار نپذیرفت و این آیه را تلاوت کرد: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی(انفال:۱۷) (ای پیغمبر! در اصل) این تو نبودی که (خاک را به سوی آنان) پرتاب کردی بلکه خداوند پرتاب کرد.

در حقیقت پاسخ دادن عمر مختار با این آیه حاکی از اثر پذیری بیش از حد او از قرآن است. چونکه او به خوبی دانست که مؤمنان واقعی با نگاه عمیق شان به حقیقت آفرینش و مشتاق بودن ‎شان به آخرت، برتری را به الله جل‌جلاله نسبت می‎دهند و از شر هوای نفس خود رهایی می‎یابند. این همان چیزی است که در دعاء پیامبر خدا حضرت یوسف علیه‌السلام تکرار شده: رب قد آتیتنی من الملک و علمتنی من تأویل الاحادیث فاطر السموات والارض انت ولی فی الدنیا و الاخره توفنی مسلما و الحقنی بالصالحین (یوسف:۱۰۱) پروردگارا! (سپاسگذارم که بخش بزرگی) از حکومت به من داده‏ای و مرا از تعبیر خواب‏ها آگاه ساخته‎ای. ای آفریدگار آسمان‎ها و زمین! تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی. (همه امور خود را به تو وا می‏گذارم و خویشتن را در پناه تو می‎دارم).

مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق بگردان.

و همان هدف بلندیست که از سیرت ذی‏القرنین فراگرفته است (چیزیکه لازم است در یک رهبر ربانی وجود داشته باشد).

آنگاه که سد را بنا و ظلم را ریشه کن کرد و به کمک مستضعفان شتافت فضل و برتری را به الله نسبت داد. چنانکه خداوند از زبان او می‏فرماید: هذا رحمه من ربی(الکهف:۹۸) این از مرحمت پروردگار من است.

عمرمختار قلبی داشت که با پروردگار پیوند ناگسستنی داشت. بناءً خوشحالی و شیرینی که بعد از رهائی از شیرافسانه و ریشه‎ کنی ظلم و تجاوز بود، او را فریب نداد. بلکه همه را از فضل و احسان خداوندجل جلاله می‎دانست. به این دلیل سوال را این چنین جواب داد (در اصل) این تو نبودی که پرتاب کردی بلکه خداوندجل جلاله پرتاب کرد.

در حقیقت صفت شجاعت در شخصیت ممتاز عمر مختار در نبرد چاد با فرانسه و در نبرد لیبیا با ایتالیا، هدا گشت.

تاریخ برای ما نامه‎ای را که عمرمختار در پاسخ نامه شادف عزیانی کسیکه ایتالیائی‏ها او را وادار کرده بودند تا در صلح با عمرمختار و خاموشی جنگ پا درمیانی کند، حفظ کرده است.

او بعد از بسم الله الرحمن الرحیم و درود بر پیامبر چنین نوشته:

متن نامه: ان الجنه تحت ظلال السیوف

خدمت برادر بزرگوار شارف عزیانی السلام علیکم و رحمهالله و برکاته و مغفرته و مرضاته.

آگاه باشید که ایتالیا در هر موردی که با ما به گفتمان می‎پردازد، معتقد است که هم برای او وهم برای ما مهم است. و چاره ای جز این ندارد که با سید محمد ادریس ارتباط برقرار کند. زیرا او می‏تواند بپذیرد یا رد کند.

البته این بدان معنا نیست که شما نمی‎دانید بلکه اگر بخواهید بهتر می‎شناسید.

و جایگاه سیدمحمدادریس سنوسی در مصر به شما معلوم است. من و دیگر برادران مجاهد تنها لشکرهای او هستیم وهیچگاه از فرمان او سرپیچی نمی‏کنیم. و از خداوندجل جلاله امیدواریم که در آینده نیز مخالف با او را مقدر نکند و آنگاه چیزی به وقوع می‏پیوندد که ما نمی‏خواهیم پروردگار همه ما را از لغزش حفاظت کند.

ما چاره ای نداریم اگر رهبرمان فرمان دهد که جنگ را متوقف کنید، متوقف می‏کنیم و اگر فرمان توقف نداد مادر سنگر می‎ایستیم. و از هواپیماهای جنگی، توپ‎ها، تانک‎ها و لشکریان، افریقائی و لیبیایی نمی‎خواهیم و نیز از مواد سمی که در چاه‎ها می‎اندازند و در کشتزارها می‎پاشند نمی‏هراسیم. ما از لشکریان الله هستیم و لشکریان او پیروزند. و آنچه را که مسیحیان شما را به آن وادار می‎کنند، دوست نداریم و به شما حسن ظن داریم پروردگار ما و شما را برای حق و خدمت مسلمانان و خوشنودی رهبرمان توفیق دهد و هدایت کند، و سلامتی اسلام از آن کیست که اسلام را پیروی کند.

پای جوبه‏ی دار

در ۱۶ سپتامبر سال ۱۹۳۱م صبح روز چهارشنبه ساعت ۹ صبح ایتالیائی‏ها حکم اعدام رهبر جهاد و شیر کوه را در جنوب بنغازی (سلوق) به اجراء در آوردند و پستی ایتالیائی‎ها را واداشت تا در تاریخ ملت‎ها کار حیرت‎آوری انجام دهند آنان اصرار می‎ورزیدند تا یک گردهمائی بزرگی به مناسبت اجراء حکم اعدام عمرمختار برگزار کنند. طوریکه نخبگان شهر بنغازی و شمار زیادی از اهالی مناطق مختلف را برای حضور در اجراء حکم اعدام مجبور کردند.

بنا به گفته ی غراسیانی در کتاب برقهالهادئه حداقل بیست هزار نفر حاضر شدند.

دکتر عنیزی می‎گوید: ایتالیائی‎ها اهالی و شخصیت‎های ممتاز زندانیان اردوگاه‎ها و ساکنین بنغازی را مجبور کردند تا در محاکمه و اجراء حکم اعدام حاضر شوند. و من از جمله کسانی بودم که ایتالیائی‎ها آنها را مجبور کردند تا در محاکمه حاضر شوند. لیکن چون غم و اندوه بر من چیره شده بود حالتم مانند دیگر همشهریانم بود توانائی آنرا نداشتم که مجاهد قهرمان را در طناب دار ببینم لذا بیمار شدم.

با این همه ایتالیائی‎ها دست از سرم بر نداشتند تا اینکه به مریضی و ناتوانی‎ام یقین کردند.

و چه لحظه ی وحشتناکی بود هنگامیکه عمرمختار با شجاعت بی‎نظیری در حالیکه شهادتین را زمزمه می‎کرد و به طرف طناب دار با گام‎های استواری قدم بر می‏داشت و مرتباً شهادتین را تکرار می‎کردند اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله.

چهره‏ی این بزرگمرد از شادی شهادت و رضایتمندی از تقدیر الهی می‎درخشید. و به محض رسیدن او به محل اعدام هواپیماها با ارتفاع کمی شروع به پرواز به محل اعدام کردند و با صدایی که در هوا می‎پیچید می‎توانستند حاضرین آن جا را از شنیدن سخنان عمرمختار منع کنند. چونکه بسا اوقات عمر مختار به آنان سخنرانی می‏کرد.

عمرمختار باوقار و آرامش به چوبه ی دار بالا رفت و در این اثنا جلاد با طناب دار او را به شهادت رساند و روح پاکش به سوی پروردگارش عروج کرد.

این در حالی بود که همه‏ی حاضرین مجبور بودند که این صحنه‎ی ترسناک را ببینند آنان به سوی عمرمختار می‎نگریستند و او با گام‎های استوار به سوی چوبه‏ی دار می‏رفت و دستانش به زنجیر آهنی کشیده شده بود و در لبانش لبخند رضایت بود لبخندیکه بمثابه‎ی آخرین سلامش به فرزندان وطنش بود.

برخی اشخاصیکه (که برخی از لیبیا بودند) در نزدیک  وی بودند، شنیده بودند که او در هنگام بالا رفتن به چوبه‏ی دار اذان را با صدای آرامی تکرار می‏کرد. یکی از کارمندان لیبیائی که از اشخاص نزدیک به او بودهنگامیکه جلاد طناب دار را بر گردن وی آویخت ازاوشنیده بود که این آیات را تلاوت می‎کرد: یا ایتها النفس المطمئنه. ارجعی الی ربک راضیه مرضیه.

او دعا می‏کرد پروردگارا! مرگم را در راه این قضیه ی مبارک (دین، وطن) بگردان! خداوند دعا او را پذیرفت و مرگش را در راه عقیده، دین و وطنش گردانید.

—————————————

منبع: امت انلاین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا