دینداری و مسلمانی یعنی دردستانی و درماندهی دیگران
دینداری و مسلمانی یعنی دردستانی و درماندهی دیگران
نویسنده: صدیق قطبی
خدا، آنگونه که خود توصیف کرده است «غنیّ» و «صمد» است و هرگز گَردِ فقر و احتیاج بر ردای کبریایی و جلال او نمینشیند. «وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»(محمد:۳۸). این ماییم که در نهایت فقر و احتیاجیم: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»(فاطر:۱۵)
اگر چنین است، خدمت به خدا چه معنایی پیدا میکند؟ به چه شگرد و شیوهای میشود از لبخند او نصیب بیشتری داشت؟
قرآن میگوید خدمت به خدا از رهگذر خدمت به آفریدگان او ممکن میشود و آنکس که به بندگان خدا وام میدهد، در حقیقت، به خداوند وام داده است: «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا / کیست آن کس که به خدا وامى نیکو دهد؟»(حدید:۱۱/بقره:۲۴۵). میگوید اگر خواهان آمرزش خدا هستید، از یکدیگر در گذرید و بر هم رحم آورید: «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ / و باید عفو کنند و گذشت نمایند مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید.»(نور:۲۲)
محمّد مصطفی -صلّی الله علیه وسلّم- میگوید وقتی انسانی بیمار است، گویی خداست که بیمار است:
«خداوند متعال در روز قیامت میگوید:
ای فرزند آدم، بیمار شدم و به عیادتم نیامدی. [آدمی] میگوید: پروردگار من! چگونه به عیادت تو آیم حال آن که تو خداوندگار جهانیانی؟ میگوید: آیا ندانستی که فلان بندهام بیمار شد و به عیادتش نرفتی، آیا ندانستی که اگر به عیادت او میرفتی مرا نزد وی مییافتی؟
ای فرزند آدم! از تو طعام طلبیدم و مرا ندادی! [آدمی] میگوید: پروردگار من! چگونه تو را طعام دهم حال آنکه تو پروردگار جهانیانی؟ میگوید: آیا به یاد نداری که فلان بندهام از تو طعام طلبید و تو او را طعام ندادی؛ آیا ندانستی که اگر او را طعام میدادی آن را نزد من مییافتی!
ای فرزند آدم! از تو طلب آب کردم و تو امتناع کردی. [آدمی] پاسخ میدهد: پروردگار من! چگونه تو را آب دهم حال آن که تو پروردگار جهانیانی؟ میگوید: فلان بندهام از تو آب طلبید و تو دریغ کردی، اما اگر تو او را سیراب میکردی، آن را نزد من مییافتی.» (بهروایت مسلم)
همین تعبیر در انجیل هم آمده است:
«بیایید ای عزیزان پدرم! بیایید تا شما را در برکات ملکوت خدا سهیم گردانم، برکاتی که از آغاز آفرینش دنیا برای شما آماده شده بود؛ زیرا وقتی من گرسنه بودم، شما به من خوراک دادید؛ تشنه بود، به من آب دادید؛ برهنه بودم، به من لباس دادید؛ بیمار و زندانی بودم، به عیادتم آمدید. نیکوکاران در پاسخ خواهند گفت: خداوندا، کی گرسنه بودید تا به شما خوراک بدهیم؟ کی تشنه بودید تا به شما آب بدهیم؟ کی غریب بودید تا شما را به منزل ببریم یا برهنه بودید تا لباس بپوشانیم؟ آنگاه به ایشان خواهم گفت: وقتی این خدمتها را به این برادران من کردید، در واقع به من مینمودید.» (انجیل متی، باب بیست و پنجم)
بیماری و گرسنگی و تشنگی خداوند در حقیقت، بیماری و گرسنگی و تشنگی آدمیان است. کسی که به رنج دیگری بیاعتناست، گویا به رنج خداوند بیاعتناست.
عارفان میگویند هیچکجا گنجایش او را ندارد، او تنها در دل بندگان خود مأوی گزیده است. مراعات کردن دلها، مراعات کردن خداست. حرمت نهادن به آدمی، حرمت نهادن به خداست.
اگر طالب خدا و جویای خرسندی و پسند او هستیم، اگر خدااندیش، خداجو و خدادوست هستیم، انسان را رعایت کنیم. با احترام به دلها، خدا را حرمت گزاردهایم.
ابوالحسن خرقانی حکایت میکند:
«دو برادر بودند و مادری. هر شب یک برادر بهخدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود. آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن. چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد. در خواب دید که آوازی آمد که برادر تورا بیامرزیدیم و تورا بدو بخشیدیم. او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، مرا در کار او میکنید؟ گفتند زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت کند.» (تذکرهالاولیا)
[ابن عطا] گوید:
«اگر کسی بیست سال در شیوهی نفاق قدم زند و در این مدت برای نفع برادری یک قدم بردارد، فاضلتر از آن که شصت سال عبادت به اخلاص کند و از آن نجات نفس خود طلبد» (تذکرﺓ الاولیا)
«با بویزید بسطامی -ره- گفتند: کیف الطریق الی الله؟ گفت: خود را در درون دوستی از آنِ او جای کن! گفتند: آنگاه چه بود و این حدیث چه معنا دارد؟ گفت: زیرا که او هر روز هزار بار در دل دوستان خود نظر کند. باشد که یک باری در دل دوستی نظر کند و تو خود را در دل او جای کرده باشی، به تبعیتِ دل او، دل تو محلّ نظرِ عنایت گردد و تو را خود در همهی عمر این بس بود.» (نامههای عینالقضات همدانی، به اهتمام علینقی منزوی و عفیف عسیران، جلد دوم، ص ۴۲۱)
سبَّت در دین یهودیت به روز تعطیل هفتگی (شنبه) میگویند؛ یهودیان مؤمن طبق تعالیم میشنا در این روز از انجام ۳۹ کار از جمله شخم زدن، پاشیدن بذر، درو کردن، خوشه دسته کردن، خرمن کوبی و… پرهیز میکنند.
در انجیل، حکایتی از مسیح (ع) میخوانیم:
«و چنین روی داد که در روز سبَّت از میان کِشتهها میگذشت و شاگردان او خوشهها را بر میکندند تا راه را برگشایند. و فریسیان او را گفتند: ببین! از چه روی در روز سَبَّت کاری میکند که جایز نیست؟…. ایشان را گفت: سَبَّت بهر آدمی پدید آمده و نه آدمی بهر سَبَّت؛ بدانسان که پسر انسان حتی صاحب سَبَّت است.» (انجیل مَرقُس، باب ۲ آیات ۲۳ تا ۲۵ و آیهی ۲۷ و ۲۸)
مسیح به اصل شگرفی اشاره میکند و آن اینکه شریعت (از جمله حرمت شنبه) در خدمت آدمی است و نه آدمی در خدمت شریعت. مسیح به ما تذکر میدهد که احکام شریعت و آموزههای کتابهای مقدّس را بهگونهای فهم و اجرا کنیم که مایهی بهروزی بیشتر آدمی شود.
از پیامبر اسلام -صلّی الله علیه وسلّم- نقل شده که گفتهاند:
«گاهی که به نماز میایستم، دوست دارم آنرا طولانی بخوانم. در آن اثنا، صدای گریهی کودکی به گوشم میرسد. آنگاه، نماز را مختصر میکنم تا باعث آزار مادرش، نشوم.» (بهروایت بخاری)
پیامبر به ما میآموزد که ذوق و وجد نیایش مجذوبانه با خدا در برابر آزردگی دل مادری که نگران کودک گریان خویش است، کماهمیت است. تسلّای دلی رنجور بر التذاذ سخن گفتن با خدا، اولویت دارد. چرا که خدا آنجاست. در شکستگیهای دل.
عارف نامدار مسیحی، مایستر اکهارت (۱۲۶۰–۱۳۲۷) گفته است:
«اگر کسی در بالاترین شور و جذبهاش متوجّه انسان بینوایی شود که نیازمند چند لقمه است، برای او بهتر است که شور و جذبهاش را رها سازد و به آن نیازمند خدمت کند.»(به نقل از: نیایش: پژوهشی در تاریخ و روانشناسی دین، فریدریش هایلر؛ ترجمهی شهابالدین عباسی)
دینداری و مسلمانی ما فایدهای به خداوند نمیرساند، گونهای دینداری و مسلمانی کنیم که همنوعان ما، از ما در راحت باشند و به تعبیر نظامی دردستانی و درماندهی کنیم.
عمر به خشنودی دلها گذار
تا ز تو خوشنود بود کردگار
سایه خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
درد ستانی کن و درماندهی
تات رسانند به فرماندهی
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش
«آوردهاند که شیخ ما [بوسعید ابوالخیر] در نیشابور با جمعی بزرگان نشسته بود، چون استاد بلقسم قشیری و شیخ محمد جوینی و استاد اسماعیل صابونی. هر یکی سخنی میگفتند در آنک در شب وردِ ما چه باشد و به چه ذکر مشغول باشیم. چون نوبت به شیخ ما رسید از شیخ سؤال کردند که: وردِ شیخ در شب چیست؟ شیخ ما گفت: ما همه شب میگوییم: یارب! فردا صوفیان را چیزی خوش ده تا بخورند. ایشان به یکدگر اندر نگرستند و گفتند:ای شیخ! این چه ورد باشد؟ شیخ ما گفت: مصطفی صلوات الله و سلامه علیه گفته است: إنّ اللهَ تعالی فی عون العبد مادامَ العبدُ فی عونِ أخیه المسلم. ایشان جمله اقرار کردند که وِردِ شیخ ما تمامتر است، و هیچ ورد ورای این نیست» (اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، محمد بن منور)
پیامبر اسلام -صلّی الله علیه وسلّم- گفته است:
«الخَلقُ کلُّهُم عیالُ الله فأحبُّهُم إلی اللهِ أنفعُهُم لِعَیالِه»؛ «مخلوقات همگی خانوادهی خداوند هستند؛ بنابراین محبوبترین فرد نزد خداوند کسی است که بیشترین سود و منفعت را به خانوادهی خداوند برساند» (جامع الصغیر، سیوطی).
«خَیرُ الناسِ أنفعُهُم لِلناسِ»؛ «آنکس بهترین است که برای مردم سودمندتر باشد» (جامع الصغیر، سیوطی).
در نگاه طالب خیر، تقرّب به خداوند از رهگذر خدمت به دیگران و نکوکاری اتّفاق میافتد و گوهرهی طریقت خدمت است:
به احسانی آسوده کردن دلی
به از الف رکعت به هر منزلی
(بوستان: باب دوم)
طریقت بهجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجّاده و دلق نیست
(بوستان: باب اول)
سیمون وی (۱۹۰۹-۱۹۴۳) الهیدان و عارف مسیحی میگوید: «هرکس که بتواند نسبت به انسانی رنجدیده شفقّت بیشائبه نشان دهد، یقیناً واجد عشق به خدا و ایمان است؛ حتّی اگر سرِ سوزنی در فکر عیسی مسیح نباشد» (نامه به یک کشیش، سیمون وی، ترجمه فروزان راسخی)
گاندی، سلوک خدامحورانهی خود را بر همین شیوه بنیان نهاده بود و میگفت:
«همهی همّت و تلاش من آن است که ازطریق خدمت به انسان، به دیدار خدا نایل آیم؛ چراکه میدانم خدا نه در آسمان است، نه بر زمین؛ خدا در درون هر آدمی مأوا دارد.» (خدا آنگونه که من میفهمم، مهاتما گاندی، ترجمهی شهرام نقش تبریزی)
«از آنجایی که میدانم خدا اغلب در ضعیفترین و حقیرترین مخلوقاتش یافت میشود و نه در مخلوقات قدرتمند و گردنفرازش، میکوشم که خود را به موقعیت چنین افرادی برسانم و برای چنین کاری، چارهای جز خدمت به آنها نمیبینم. چنین است که شوق خدمت به طبقات فرودست در من زبانه میکشد و چون جز با ورود به وادی سیاست انجام چنین خدمتی از من ساخته نیست، به سیاست روی آوردهام.
من خدایی نمیشناسم جز خدایی که در قلب میلیونها مردم خاموش جای دارد. آنها حضور او را در نمییابند ولی من آن را حس میکنم و من از رهگذر خدمت به این تودهها، خدایی را عبادت میکنم که حقیقت است یا حقیقتی را عبادت میکنم که خداست.» (همان منبع)
«در چشم من هیچ کاری شریفتر و میهنپرستانهتر از این نیست که همهی ما هر روز یک ساعت را به کاری اختصاص دهیم که فقیران و تهیدستان ناچار به انجامش هستند و به این ترتیب، خود را با آنان و ازطریق آنان با همهی بشریت، یکی انگاریم. عبادتی بالاتر از این در تصور من نمیگنجد که به نام خدا کاری را برای فقرا انجام دهم که آنها خود به آن مشغولند.» (همان منبع)
«مذهب یعنی خدمت به ناتوانان و درماندگان. خدا خود را در لباس بیچارگان و مبتلایان بر ما ظاهر میسازد.» (همان منبع)
«اگر میتوانستم به خود بباورانم که خدا را میتوان در گوشهی غارهای هیمالیا یافت، بیلحظهای درنگ به آنجا میرفتم؛ اما میدانم که جدای از بشریت نتوانم توانست او را بیابم.»(همان منبع)
و سرآخر اینکه بهگفتهی مایستر اکهارت:
«میتوانی خدا را عشق بنامی؛ میتوانی خدا را خوبی بنامی؛ اما بهترین نام خدا این است: شفقّت.» (مکاشفات، مایستر اکهارت، گردآورنده: متیو آرون فاکس، ترجمهی مسیحا برزگر)