الله - خداوندعقیدهمطالب جدید

اصول و پایه‌های فکری قرآن در اثبات وجود خداوند

اصول و پایه‌های فکری قرآن در اثبات وجود خداوند

نویسنده:  عبدالرحمن حسن حبنّکه المیدانی / ترجمه:  محمد سلیمانی

اگر قرآن کریم را بدین منظور بررسی و پیگیری نماییم که بر طریقه خود قرآن در اثبات باور به خداوند برای افراد جاهل و نادان یا مخالفان منکر و معاند شناخت حاصل کنیم، به زودی در می‌یابیم که طریقه مذکور در جلب نظر و توجّه مردم، به دلایل و حجت‌هایی متّکی است که به طور کلّی در دو مورد زیر خلاصه می‌شوند:

  • دلایل و حجت‌هایی که مستند به داده‌های حقیقی و به دست آمده از راه و روش‌های علوم تجربی هستند و از لوازم عقلی و فکری جهت درک این حقایق به شمار می‌روند و همچنین به اعتبار اینکه هستی در برگیرنده آیات و نشانه‌های دالّ بر وجود خداوند و صفات والایش می‌باشد، مستند به شواهد و نمونه‌های هستی شناختی نیز هستند.
  • دلایل و برهان‌هایی که مستند به اصول عقلی صرف و موازین و معیارهای ثابت فکری و موجود در ژرفای عقول بشری هستند؛ عقولی که به صورت سالم و دست نخورده، بر حالت اصیل آفرینش خود باقی مانده و دچار تباهی و بیماری یا فساد و خودسری ناشی از رسوخ آراء و مکاتب و مذاهب فلسفی و فلاسفه گمراه‌کننده نشده‌اند.

دلایل مذکور به منظور اثبات وجود آفریدگار والامقام و نیز اثبات بسیاری از صفات بزرگ و نام‌های مبارکش اقامه گردیده تا انسان‌ها را به این حقیقت ارزشمند راهنمایی کنند که همانا خداوند، مُبدِع و آفریننده هستی است و خالق و پروردگاری غیر از او وجود ندارد.

پس از آنکه قرآن از چاره‌اندیشی و معالجه مشرکان در مسئله توحید الوهی و عبودی[۱] خداوند فارغ می‌گردد و آنان را به پرستش خداوند یکتا راهنمایی می‌کند، سنگ اساسی و زیربنای به پایه اوّل این عقیده را به آنان یادآور می‌شود که عبارت است از اثبات ربوبیّت و پروردگار بودن خداوند و توحید ربوبیّت او یعنی یکتایی پروردگاری‌اش: لذا دلایل و حجت‌های عقلی و منطقی صرف را به همراه دلایل عقلی متّکی به داده‌ها و دستاوردهای ناشی از روش و راهکارهای گوناگون علوم تجربی تنظیم نموده و با توجّه به آن اساس و زیربنای اولیّه عقیده، تقدیمشان می‌کند. سپس قرآن، نظرشان را به این واقعیت جلب می‌کند که برهان‌های عقلی ضرورتاً مقتضی این حقیقت هستند که همان کسی که در خالقیّت و ربوبیّت، یکتا و بی‌همتاست، در الوهیّت نیز یکتا بوده و هیچ چیز و هیچ کسی غیر او شایسته پرستش نیست؛ زیرا عبادت و بندگی عقلاً زیبنده ذاتی است که آفریدگار یگانه و بدون شریک نیز می‌باشد.

روی هم رفته مجادله‌ها، بحث و بررسی‌ها و دلایل و برهان‌های قرآنی بر این مبانی و پایه‌های عقلی، علمی و منطقی در جهت اثبات بزرگ‌ترین مسئله از مسائل اوّلیه ایمان، سازمان‌یافته و جریان می‌یابد:

اکنون این احتمال باقی می‌ماند که شرک‌ورزی مشرکان در پرستش اشیاء و به طور کلّی غیرخدا، مستند به این ادّعا گردد که گویا خداوند انجام چنین کاری را از ایشان خواسته و یا به آنان اجازه آن را داده است.

در مقابل این احتمال، منطق صحیح حجّت و برهان اقتضا می‌کند که از مشرکان خواسته شود تا اگر راست می‌گویند، ادّعای خویش را از راه علم و آگاهی درست و به وسیله نصوص و متون موجود در کتاب‌های نازل شده خدا و یا از زبان پیامبران و فرستادگان خداوند، اثبات و تأیید نمایند.

امّا از آن جا که حتّی قادر به ارائه یک مورد از دلایل مذکور در اثبات ادّعایشان نیستند، معلوم می‌شود که عقیده شرک‌آمیز و اعمال مشرکانه‌ای که از روی اعتقاد انجام می‌دادند، پوچ و باطل بوده و خداوند به هیچ وجه دلیلی بر تأیید آن ارائه نفرموده است.

قرآن کریم براساس این منطق درست و همراه با دلایل قاطع و انکارناپذیر است که مناقشه و استدلال خود را با مشرکان به پایان می‌رساند تا بدین وسیله از هر طرف بر خیالات و اوهامشان بتازد و آن‌ها را در زیر سلطه و محاصره خویش بگیرد؛ و از راه این‌گونه دلایل محکم و عقل‌پسند، آن‌ها را محکوم نموده و به سوی حقّ و حقیقت رهنمونشان می‌سازد تا بدین وسیله با اراده خود از شرک در عباداتشان به کلّی آزاد گردند و با قاطعیّت اعلام کنند که: هیچ معبودی (فرمانروا و فریادرسی) جز الله نبوده و لایق پرستش نیست، و ضمناً به این گفته‌شان کاملاً معتقد باشند و سپس مضمون لا اله الاّ الله را در صحنه واقعی حیات، عملی ساخته و زندگانی واقعیشان را کاملاً با آن منطبق و سازگار نمایند. از همین جا این حقیقت روشن می‌شود که بزرگ‌ترین مسائل ایمانی، مستند و متّکی به عقل و علم می‌باشند و روش قرآن عظیم در اثبات این مسائل نیز متّکی و مشتمل بر جلب توجّه مردم به همین پشتوانه‌ها و دلایل عقلی ـ علمی است؛ علاوه بر آن، در قرآن موارد زیادی به چشم می‌خورد که از زبان پیامبران نقل شده که در آن از مؤمنان می‌خواهند تا با بهترین و زیباترین شیوه و با تکیه بر عقل و علم با مخالفانشان به مجادله و مناقشه بپردازند و تنها به خواندن و بیان نصوص و متون نازل شده از طرف خدا برای مخاطبانشان بسنده نکنند؛ زیرا بیشتر مخاطبان در اوایل دعوت، به ذات خدا نیز باور درستی ندارند چه رسد به سخنان وی! حال چگونه ممکن است قبل از شناخت خدا به اوامر و نواهی‌اش گوش فرا دهند و به آنان عمل نمایند؟ یا کسی که قرآن و رسالت پیامبرص را انکار می‌کند چگونه شاهد و دلیلی از قرآن و یا سخنان پیامبرص را برای اثبات حقیقتی از حقایق‌الوهی یا ربوبی می‌پذیرد؟!

این شیوه عقلی ـ علمی بهترین شیوه در منطق مناظره و گفتگوی مقید بوده و زیباترین گونه «جدال بالتی هی أحسن»[۲] است. مسائل و قضایای ایمانی به منزله ساختار و بنایی فکری می‌باشند که به ترتیب یکی بر روی دیگری قرار گرفته و چیده شده‌اند؛ هیچ خشتی از این ساختمان بدون قرار گرفتن بر خشت زیرین و تکیه بر آن پایدار نمانده و فرو خواهند ریخت؛ این سلسله به هم پیوسته از بالاترین خشت و سنگ تا پایین‌ترین آن به همین ترتیب ادامه دارد تا به اوّلین و اساسی‌ترین پایه و زیربنایی‌ترین خشت می‌رسد؛ به همین جهت لازم است اوّلین خشت این بنا در زمینی پاک از قلب‌ها نهاده شود که از لحاظ فکری آمادگی و قابلیّت پذیرش آن را به خوبی داشته باشد.

هرگاه رخنه‌ای در پایه‌های زیرین و اساسی یک ساختمان ایجاد شود، سبب وقوع لرزه و تزلزل در مرتبه فوقانی گشته و سرانجام منجر به ویرانی آن خواهد شد. امّا اگر این رخنه در طبقه فوقانی به وجود بیاید، می‌توان به کمک رشته‌ها و ستون‌های محکمی آن طبقه را محکم نگه داشت و سپس اقدام به برطرف کردن و تعمیر آن نقص نمود؛ بدین ترتیب می‌توان آن را همچنان با طبقه زیرینش مرتبط نگه داشته و بر آن استوار نمود. ولی هرگاه بخواهیم بدون در نظر گرفتن اصول و زیربناها، اصلاحاتی در فروع به عمل آوریم و مراقب رعایت رابطه صحیح آن دو با یکدیگر نباشیم، سودی نخواهد داشت و به هدفمان نخواهیم رسید.

به همین جهت است که ملاحظه می‌کنیم هرگاه قرآن خواسته است در زمینه توحید الوهیّت به بیان چاره‌اندیشی مشرکان بپردازد، ابتدا توحید ربوبی[۳] خداوند را برایشان اثبات می‌نماید؛ برای این منظور یا به اقامه دلایل و برهان‌های عقلی و تجربی اقدام نموده و یا از راه مجادله و مناقشه احسن و نیکو آن‌ها را وادار به پذیرش و اعتراف توحید ربوبیّت خداوند کرده است؛ سپس آن‌ها را عقلاً و منطقاً به پذیرش حقیقت دوّم از حقایق زیربنایی در ساختار اندیشه ایمانی وادار نموده است که عبارت است از یکتایی خداوند در الوهیّت. هدف قرآن از جلب نظر مردم به آیات و نشانه‌های خداوند در هستی، حقیقتاً جلب توجّهشان به مظاهر آفرینش خداست تا بدین وسیله جلوه‌های صفات جلال و جمال او را که در پهنه گیتی، خودنمایی می‌کنند بر عقل و دیدگان هر صاحب اندیشه‌ای عرضه نماید. هرگاه به آثار صفات یک موجود، درک و آگاهی حاصل شود، خود آن صفات نیز قابل درک خواهند بود و به دنبال آن، حقیقت و حقّانیّت وجود موصوف نیز که آراسته به آن صفات است اثبات و درک خواهد شد. در این حال اگرچه ذات آن موصوف نیز از تیررس دیدگان و حواس به دور بوده و در پرده‌ای از غیب و نهان قرار گرفته باشد، شکّی در وجودش باقی نمی‌ماند؛ پس هر انسان با بصیرتی تنها با برداشتن چند گام فکری در پدیده‌های موجود در صحنه آفرینش، به راحتی می‌تواند صاحب ایمانی راستین به پروردگار آفریدگان گردد.

این شیوه استدلال، رایج‌ترین و غالب‌ترین شیوه‌ای است که استدلال‌های قرآن در زمینه اثبات وجود خدا بر آن استوار است. در قرآن علاوه بر شیوه مذکور، نوعی بیدارگری و روشنگری نیز از راه جلب توجّه مردم بر مکنونات و نهفته‌های عمیق فطری، قلبی و روحیشان در تحریک احساسات ایمانی و وجدانی آن‌ها به چشم می‌خورد. در قرآن همچنین نوعی آگاه‌سازی و هشداردهی به صورت صریح و آشکار یا اجمالی و قابل تفکّر و تعمّق در باب شیوه‌ها و راهکارهای فلسفی به چشم می‌خورد که امکان دسترسی به ایمان از راه آن‌ها برای متفکّران و اندیشمندان میسّر است. برای مثال می‌توان در این رابطه به آیاتی اشاره نمود که توجّه مردم را به این حقیقت جلب می‌کنند که: هستی ممکن الوجود است و هر چیز ممکن نیز نیاز به مخصّصی دارد تا به آن وجود ببخشد؛ یا می‌توان به حادث بودن هستی اشاره کرد که هر چیز حادثی نیاز به مُحدِث و ایجادکننده‌‌ای دارد. همچنین می‌توان آیاتی را خاطر نشان کرد که بیان می‌کنند هستی و تمام آفریده‌ها بر مبنای قانون سببیّت و علیّت استوار است که جزو احکام عقلی می‌باشند و بر معیارهای فطری و سرشتی پایدارند.

این اصول عقلی صِرف که قرآن جلیل القدر، نظر مردم را بدانها جلب نموده و آنانرا به تأمّل و اندیشیدن درباره‌شان تشویق می‌کند، اصولی هستند که عدّه‌ای از مردم با فهم و بصیرت آن‌ها را درک نموده و ضمن تدبّر در آن‌ها، اقدام به ساختن و ارائه دلایلی از آن‌ها جهت هدایت مردم به سوی حق کرده‌اند. نظر نمودن به ژرفای این دلایل، متضمّن اینست که عقل‌ها مسئولیّت به کارگیری استعداد و نیروهایشان را به نحو احسن بپذیرند و از معیارهای صحیحشان در استنباط حقایق بهره بگیرند و احکام و قوانین ثابت و مسلّم خویش را با حقایق و واقعیّت‌های موجود و غیرقابل انکار دو جهان بیرون تطبیق دهند. از جمله این مسلّمات عقلی می‌توان به محال بودن دور تسلسل و اجتماع نقیضین اشاره کرد.[۴] از آنجا که انسان در پهنه این هستی، برخوردار از صفت تفکّر، قادر به شناخت، بحث و بررسی و استنباط است، طبیعتآً و بداهتاً مسئول تدبیر و اچاره‌اندیشی امور زندگی خویش است؛ بدین‌گونه که در جهت تأمین نیازمندی‌هایش، تمام چیزهای سودمند را مُهیّا نموده و از آنچه به او یا دیگران زیانی می‌رساند، دوری کند؛ یعنی بر خود و دیگران ستم روا ندارد، و در کشف راز و علّت وجودی و هدف خلقتش نیک بیاندیشد.

امّا گاهی پیش می‌آید که انسان به قدری در امور مربوط به زندگی دنیوی غرق می‌شود که این مسئولیّت یعنی ساختن هدف خلقتش را به فراموشی می‌سپارد. به همین جهت لازم است تکانی به او داده شود تا توجّهش به آن مسئولیّت جلب گردد. بدین منظور است که خداوند عزّوجل پیامبران† را برانگیخته و کتاب و میزان، یعنی برنامه زندگی و معیارهای صحیح را به آنان داده است تا مردم را نسبت به وظایف و مسئولیّت‌هایشان در این زندگی دنیوی آگاه سازند و هدف خلقت و آفرینششان را همراه با سرانجام و عاقبتی که پیش رو دارند به آنان گوشزد نموده و به آن‌ها بفهمانند که هرکس به خدا ایمان داشته و دستوراتش را گردن نهد، به بهشت پر از نعمت در سرای ابدی داخل می‌گردد و هر که نسبت به خدا کفر ورزد و نافرمانی پیشه کند جایگاه ابدی‌اش در جهنّم پر از عذاب خواهد بود.

آنچه بیان کردیم روش قرآن در اثبات اعتقاد به خداوند و دیگر مصداق‌ها و مقتضیات ایمان می‌باشد. پس بر ما لازم است که این شیوه را در پیش گرفته و کاملاً به آن عمل نماییم؛ زیرا برای فردی که بخواهد از روی بصیرت و بینش و براساس حکمت و پند و اندرز نیکو مردم را به سوی خدا دعوت نماید، این بهترین و والاترین شیوه می‌باشد. همانا خداوند بهتر و سنجیده‌تر از هر کس می‌داند که صحیح‌ترین، پایدارترین و راسخ‌ترین روش کدام است، زیرا او به درون، روح و روان انسان‌ها کاملاً آگاه بوده و آنچه را لازمه ایمان راستین است بهتر از هرکس دیگری می‌داند.

بر این اساس ملاحظه می‌کنیم که طریقه قرآن دارای جاذبه و کشش خاصّی است که قابلیّت تطبیق هوش و ذکاوت یکایک افراد بشر و اندازه‌های گوناگون قضایای مسلّم و بدیهی و مقبول در قضاوت‌ها می‌باشد. علاوه بر آنچه گفته شد طریقه قرآن علیرغم ناهمگونی و مخالفت با امیال و آرزوهای ناروا و سنّت‌ها و عادت‌های غلط، مطابقت کامل با استعدادهای فطری و خدادادی تمام گروه‌های انسانی در پذیرش حق داشته و با تمام صفات، حالت‌ها و اوضاع متفاوت فردی و اجتماعی آن‌ها سازگار است.

—————————–

منبع : مشعل‌های فروزان در شناخت یزدان / تألیف:  عبدالرحمن حسن حبنّکه المیدانی / ترجمه:  محمد سلیمانی

[۱]– توحید الوهی یا عبودی عبارت است از اینکه پرستش و بندگی را در تمام جنبه‌های عبادتی قلبی و بدنی، خاصّ «الله» تعالی دانسته و چیزی یا کسی در عبادت با وی شریک قرار داده نشود (مترجم).

[۲]– اشاره است به این فرموده خداوند: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ﴾ [النحل: ۱۲۵] «و با ایشان به شیوه هر چه نیکوتر و بهتر گفتگو کن» (مترجم).

[۳]– توحید ربوبی یعنی شریک قرار ندادن چیزی یا کسی با خداوند در صفاتی نظیر: آفرینندگی، روزی‌دهندگی، مالکیّت، تدبیر و … (مترجم).

[۴]– جهت آگاهی بیشتر از این محالات به کتاب «ضوابط المعرفه و اصول الاستدلال و المناظره» اثر مؤلّف مراجعه کنید. ـ به جهت راحتی و قابل دسترس بودن، بهتر است به ترجمه فارسی کتاب «بدایه الحکمه» تألیف استاد محمّد حسین طباطبایی به قلم علی شیروانی رجوع نمایید (مترجم).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا