تربیت، اخلاق و تزکیهمطالب جدیدمقالات

منزلت اخلاص از مدارج السالکین، مفهوم اخلاص و صدق

منزلت اخلاص از مدارج السالکین، مفهوم اخلاص و صدق

نویسنده  : امام ابن‌قیم جوزی، تلخیص محمداحمد الراشد/ مترجم محمدحسین احمدس تبار

 یکی دیگر از منزلت‌های «ایاک نعبد و ایاک نستعین» منزلت «اخلاص» است.

خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلا لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾. «جز این بدیشان دستور داده نشده است که مخلصانه خدای را بپرستند و تنها شریعت او را آیین (خود) بدانند».[۱] و می‌فرماید: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ * أَلا للهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾. «ما این کتاب را که در برگیرنده‌ی حق و حقیقت است بر تو فرو فرستاده‌ایم. خدا را پرستش کن و پرستش خود را سره و خالص او گردان. هان! طاعت و عبادت تنها خالصانه برای خدا است و بس».[۲] و خطاب به پیامبرشe می‌فرماید: ﴿قُلِ اللهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِینِی * فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ﴾. «بگو تنها خدا را می‌پرستم و بس و عبادت و طاعتم را خاص او می‌کنم و می‌پالایم اما شما هر چه و هر که را جز او می‌خواهید بپرستید».[۳] و می‌فرماید: ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * لا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾. «بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است، خدا را هیچ شریکی نیست و به همین دستور داده شده‌ام و من اولین مسلمان هستم».[۴] و می‌فرماید: ﴿الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا﴾. «همان کسی که مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید کدام‌تان کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود».[۵]

فضیل‌بن عیاض می‌گوید: یعنی خالصانه‌ترین و درست‌ترین عمل. پرسیدند: خالصانه‌ترین و درست‌ترین عمل کدام است؟ گفت: هر عمل مخلصانه‌ای که درست نباشد پذیرفته نمی‌شود و هر عمل درستی که خالصانه نباشد پذیرفته نمی‌شود و تنها عملی پذیرفته می‌شود که مخلصانه و درست باشد. مخلصانه آن است که تنها برای خدا باشد و درست آن است که مطابق سنت باشد. سپس آیه‌ی زیر را تلاوت کرد:

﴿فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾. «پس هر کس که خواهان دیدار خدای خویش است،‌ باید کار شایسته کند و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد».[۶] و می‌فرماید: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾. «آیین چه کسی بهتر است از آیین کسی که خالصانه خود را تسلیم خدا کند در حالی که نیکوکار باشد».[۷] منظور از «أسلَم وجهَه» خالص نمودن نیت و عمل برای پروردگار است و منظور از احسان در «و هو محسن» پیروی از سنت پیامبرe است. خداوند می‌فرماید: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا﴾. «ما به سراغ تمام اعمالی که (به ظار نیک بوده و در دنیا) آنان انجام داده‌اند می‌رویم و همه را هم‌چون ذرات غبار پراکنده در هوا می‌سازیم».[۸] یعنی اعمالی که برخلاف سنت بوده و هدف از آن غیر خدا باشد. پیامبرe به سعدبن ابی‌وقاصt گفت: «إنَّک لَنْ تُخَلَّفَ فَتَعْمَلَ عَمَلاً تَبْتَغی بِهِ وَجْهَ اللهِ تَعَالی إلاَّ ازدَدْتَ بِهِ خَیْراً وَ دَرَجَه وَ رِفْعَه».. «تو (در مکه) نمی‌مانی (و اگر هم بمانی) در حالی که کاری را که خالصانه برای خداوند انجام می‌دهی، تنها به خیر و مقام و منزلت تو افزوده می‌شود».[۹]

در حدیث صحیح از انس‌بن مالکt آمده است که پیامبر خداe گفت:

 «ثَلاَثٌ لا یَغُلُّ عَلیْهنَّ قَلبُ مسلِم: اخلاصُ العَمَل للهِ وَ مُنَا صَحَهُ و لاهِ الأمْرِ وَ لزومُ جَمَاعَهِ المُسلِمِینَ. فَإن دَعوَتَهُمْ تُحیِطُ مَنْ وَرَائهم».

«سه چیز هست که با وجود آن‌ها در قلب هیچ مسلمانی غل و کینه و دشمنی نمی‌ماند: خالص نمودن عمل برای خدا، خیرخواهی و نصیحت والیان امر، همراهی و ملازمت با جماعت مسلمانان، زیرا دعای آنان دیگران را شامل می‌شود».[۱۰] یعنی در آن هیچ کینه و دشمنی باقی نمی‌ماند و با وجود این سه مورد جایی برای کینه و دشمنی در قلب باقی نمی‌ماند، بلکه غل و غش از آن زدوده می‌شود و قلب پاک و خالص می‌گردد. قلب به سبب شرک، غل و غش و خارج شدن از جماعت مسلمانان به وسیله‌ی بدعت و گمراهی،‌ آکنده از کینه، دشمنی و دغل می‌شود و راه علاج و زدودن ناخالصی آن تنها با اخلاص، خیرخواهی و پیروی از سنت امکان‌پذیر است.

و «سُئلَ رَسولُ اللهe عَنِ الرَّجُلِ یُقَاتِلُ رِیَاءً وَ یُقَاتِلُ شَجَاعَهً وَ یُقَاتِلُ حَمِیَّهً: أیُّ ذلِکَ فی سَبِیلِ اللهِ؟ فَقَالَ: مَنْ قَاتَلَ لِتَکُونَ کَلِمَهُ اللهِ هِیَ الْعُلیا فَهُوَ فی سَبیلِ اللهِ». « از رسول خداe پرسیدند: کسی به خاطر ریا و کسی به خاطر شجاعت و کسی به خاطر تعصب مبارزه می‌کند، کدام یک از آنان در راه خداوند است؟ فرمود کسی که مبارزه می‌کند تا کلمه‌ی خدا برتر باشد، (مبارزه‌ی) او در راه خداوند است».[۱۱]

هم‌چنین از سه گروه خبر می‌‌دهد که آتش دوزخ با آن‌ها برافروخته می‌شود: قاری قرآن، مجاهد و کسی که با اموالش صدقه می‌دهد تا دیگران بگویند: فلانی قاری قرآن است، فلانی شجاع و نترس است و فلانی بخشنده می‌باشد،‌ در حالی که اعمالشان خالصانه برای خدا نبوده است.

در یک حدیث قدسی خداوند می‌فرماید: «أنا أغْنَی الشُّرَکاء عَنِ الشِّرْک، مَنْ عَمِلَ عَمَلاً أشرکَ فِیهِ غَیْری فَهُوَ لِلّذی أشرکَ بِهِ وَ أنَا بَریءٌ». «من بی‌نیازترین کس از مشارکت (و شریک داشتن) هستم، هر کسی کاری انجام دهد و دیگری را در آن شریک من سازد، همه‌ی آن کار برای کسی است که شریک من قرار داده شده است و من از آن به دور هستم».[۱۲]

در حدیث صحیح آمده است که پیامبرe گفت: «إنَ اللهَ لا یَنْظُرُ إلی أجسامِکم و لا إلی صُوَرِکُمْ وَلکن یَنْظُرُ الی قُلُوبِکُم». «خداوند به جسم‌ها و شمایل شما نمی‌نگرد، بلکه به قلب‌های شما می‌نگرد».[۱۳] خداوند می‌فرماید: ﴿لَنْ یَنَالَ اللهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ﴾. «گوشت‌ها و خون‌های قربانی‌ها هرگز به خدا نمی‌رسد، بلکه پرهیزگاری شما بدو می‌رسد».[۱۴]

«اخلاص» و «صدق» را با تعابیر مختلفی توضیح داده‌اند که مقصود همه یکی است، از جمله: گفته‌اند: هدف از عبادت‌ تنها پروردگار باشد.

ـ پاک و خالص نمودن فعل از در نظر داشتن مخلوق.

ـ پرهیز از در نظر داشتن مخلوق حتی خود شخص.

و «صدق» یعنی: پاک و خالص شدن از در نظر داشتن خود، پس مخلص کسی است که ریا در کار او نیست و صادق کسی است که خودپسند نیست و اخلاص تنها با وجود صدق کامل می‌شود و صدق بدون اخلاص امکان پذیر نمی‌باشد و این دو با صبر حاصل می‌شوند.

ـ اخلاص مساوی بودن ظاهر و باطن اعمال شخص و ریا بهتر بودن ظاهر اعمال شخص از باطن اوست و صدق در اخلاص آن است که باطن شخص آبادتر و بهتر از ظاهرش باشد.

ـ اخلاص یعنی: فراموش کردن نگاه و نظر مردم به سبب توجه و نگاه دائمی به پروردگار و هر کس خود را به وسیله‌ی آن چه که در باطن و درونش نیست، برای مردم بیاراید، اعتبار خود در نزد پروردگارش را از دست می‌دهد.

فضیل عیاض می‌گوید: ترک نمودن کاری به خاطر مردم ریا است و انجام دادن کاری به خاطر مردم شرک است و اخلاص آن است که خداوند شخص را از این دو مورد پاک کند.

جنید می‌گوید: اخلاص رازی میان خدا و بنده می‌باشد، فرشته از آن آگاه نیست تا آن را بنویسد، شیطان از آن مطلع نیست تا تباه و فاسدش نماید و هوا و هوس از آن خبر نمی‌یابد تا به انحرافش بکشاند.

از سهل پرسیدند: چه چیزی بر نفس دشوارتر آید؟ گفت: اخلاص، زیرا نفس در آن بهره‌ای ندارد.

هم‌چنین گفته‌اند: اخلاص آن است که بر اعمالت شاهد، ناظر و پاداش دهنده‌‌ای جز خدا در نظر نداشته باشی.

مکحول می‌گوید: هر بنده‌ای چهل روز اخلاص پیشه سازد، چشمه‌های حکمت از قلبش می‌جوشند و بر زبانش جاری می‌شوند.

ابوسلیمان دارانی می‌گوید: هرگاه بنده‌ای اخلاص پیشه سازد، وسوسه‌ها و ریا از او دور می‌شوند.

محتوای اخلاص پاک نمودن عمل از هر آلودگی

هِرَوی اخلاص را پاک و خالص نمودن عمل از هرگونه آلودگی می‌داند. یعنی شخص عملش را با خواسته‌ها و تمایلات نفسانی آلوده نکند، از جمله: میل به آراستگی و وارستگی در نزد مردم، خواستار مدح و ستایش مردم بودن و رهایی از مذمت و سرزنش آنان، بزرگ و ارجمند شدن در میان مردم، دست یافتن به اموال آنان‌، خدمت کردن مردم به او، جلب محبت آنان، برآورده شدن نیازهایش به وسیله‌ی مردم و عیوب و ناخالصی‌های بی‌شماری که ویژگی مشترک آن‌ها در نظر داشتن غیر خدا در انجام اعمال است.

اولین درجات اخلاص در نظر او عبارتند از: خالص نمودن عمل از این که شخص با دیده‌ی عظمت و بزرگی به آن بنگرد، طلب نکردن مزد در برابر عمل و عدم رضایتمندی از عمل. کسی که عملی انجام می‌دهد، سه آفت بر عملش عارض می‌شوند: (بزرگ) دیدنِ عمل و نظر داشتن به آن، طلب مزد و پاداش در مقابل آن ورضایتمندی و آسوده خاطر شدن به سبب آن.

در این درجه شخص از این آفت رها می‌شود. اموری که شخص را از آفت دیدنِ عمل و نظر داشتن به آن رها می‌کنند، عبارتند از: مشاهده‌‌ی فضل و منت و توفیق پروردگار و این که شخص اعمالش را از خدا بداند نه از خودش و بداند که خواست و اراده‌ی پروردگار انجام این عمل را بر او مقدر کرده است نه اراده‌ی خودش، همان‌طور که خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلا أَنْ یَشَاءَ الله رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾. «و حال این که نمی‌توانید بخواهید جز چیزهایی را که خداوند جهانیان بخواهد».[۱۵]

در این موقعیت موارد زیر به شخص کمک می‌کنند: در نظر گرفتن جبر و این که شخص خود را آلت و وسیله‌ای بیش نداند و اعمال خود را همانند حرکت شاخ و برگ درختان بر اثر وزش باد بداند، محرک و فاعل اصلی را خدا بداند، خود را هم‌چون مرده‌ای بپندارد که قادر به انجام کاری نمی‌باشد، مطمئن باشد که اگر لحظه‌ای به خودش واگذار شود هیچ عمل صالحی از او سر نخواهد زد، زیرا نفس نادان و ستمگر است و طبایع آن سستی، شهوت پرستی و بیهوده‌کاری است و سرمنشأ همه‌ی شر و بدی‌ها به شمار می‌رود و چنین چیزی منشأ خیر و نیکی نخواهد شد.

شخص باید معتقد باشد که هر خیر و نیکی که از او سر می‌زند، همه از جانب خداوند و به یاری او است و شخص سرمنشأ آن نیست. خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: ﴿وَلَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ﴾. «اگر فضل و مرحمت الهی شامل شما نمی‌شد هرگز فردی از شما پاک نمی‌‌گردید ولی خداوند هر که را بخواهد پاک می‌گرداند».[۱۶]

بهشتیان می‌گویند: ﴿الحمدُ لله الذی هَدَانا لِهذَا﴾. «خدای را سپاسگزاریم که ما را بدین (نعمت جاودان) رهنمود فرمود».[۱۷] خداوند بلندمرتبه خطاب به پیامبرشe می‌فرماید: ﴿وَلَوْلا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلا﴾. «و اگر ما تو را استوار و پا برجای (برحق) نمی‌داشتیم دور نبود که اندکی بدانان بگرایی».[۱۸] و می‌فرماید: ﴿وَلَکِنَّ اللهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الإیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾. «اما خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دل‌هایتان آراسته است».[۱۹]

پس هر خیر و نیکی که از بنده سر می‌زند، تنها فضل، منت، احسان و نعمت پروردگار است و باید به خاطر آن تنها خدا را سپاس و ستایش کرد.

دو چیز شخص را از رضایتمندی و آسوده خاطر شدن به سبب اعمالش پاک می‌سازند:

  1. بررسی معایب و آفت‌های اعمال،‌ کوتاهی بنده در آن،‌ آمیخته شدن آن با خواسته‌ها و امیال نفسانی و نصیب شیطان از آن. به ندرت پیش می‌آید که شیطان در عملی سهمی نداشته باشد یا نفس از آن بی بهره باشد. درباره‌ی نگاه و توجه فرد نمازگزار به اطراف خود از پیامبرe سؤال پرسیدند؟ فرمود: «هُوَ اختِلاسٌ یَخْتَلِسُهُ الشَّیطانُ مِن صَلاهِ العَبْدِ».. «دستبردی است که شیطان می‌زند و قسمتی از نماز بنده را می‌دزدد».[۲۰]

اگر نگاه یک لحظه این‌گونه می‌باشد، پس اگر قلب به سوی غیر خدا گرایش و توجه داشته باشد چه خواهد شد؟ این بزرگ‌ترین سهم شیطان در بندگی است.

ابن‌مسعود می‌گوید: «هیچ کدام از شما قسمتی از نمازش را نصیب و بهره‌ی شیطان نکند، چنان بپندارد که باید پس از نماز حتماً از جانب راست (برخیزد و) روانه شود. او این مقدار بسیار کم و ناچیر را بهره‌ی شیطان از نماز شخص می‌داند. اگر بیشتر از آن باشد چه؟».

اما قسمت و بهره‌ی نفس از اعمال را کسی جز صادقان با بصیرت نمی‌داند.

  1. شخص از حقوق بندگی که شایسته و سزاوار پروردگار است و آداب ظاهری و باطنی و شروط آن آگاهی داشته باشد و بداند که بنده ضعیف‌تر، ناتوان‌تر و ناچیزتر از آن است که حق بندگی را به جای آورد و آن را برای پروردگارش بپسندد. عارف نه تنها هیچ یک از اعمالش را شایسته‌ی پروردگار نمی‌داند، بلکه تمام وجود خود را نیز یک لحظه شایسته‌ی او نمی‌داند و از رویارویی با پروردگارش به سبب اعمال خود شرمسار است.

اگر شخصی نسبت به خود و اعمالش سوء ظن داشته باشد، نفس خود را مورد کینه و دشمنی قرار دهد، از انفاس خود متنفر باشد و آن را شایسته‌ی صعود به پیشگاه پروردگار نداند، این موارد باعث می‌شوند که شخص از اعمال و نفس خود راضی نباشد.

عارفی می‌گوید: آفت بنده رضایتمندی او از نفس خویش ا ست و هر کس پیوسته نفس خود را مقصر نشمارد، مغرور است.

—————————-

منبع : تهذیب مدارج‌السالکین /نویسنده  : امام ابن‌قیم جوزی، تلخیص محمداحمد الراشد/ مترجم محمدحسین احمدس تبار /  نشر آراس

[۱] . بینه/۵٫

[۲] . زمر/۳ـ۲٫

[۳] . زمر۱۵ـ۱۴٫

[۴] . انعام/۱۶۳ـ۱۶۲٫

[۵] . ملک/۲٫

[۶] . کهف/۱۱۰٫

[۷] . نساء/۱۲۵٫

[۸] . فرقان/۲۳٫

[۹] . بخاری ۱۲۹۵ آن را روایت کرده است. مسلمانانی که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بودند، دوست نداشتند در سرزمین (مکه) که به خاطر خدا از آن مهاجرت کرده بودند، بمیرند. در حجهالوداع سعدبن ابی‌وقاص در مکه بیمار شد و بخشی از اموال خود را انفاق کرد و بخش دیگری را برای دخترش به ارث گذاشت و از این نگران بود که مبادا در مکه بمیرد. پس پیامبر خداe‌ این عبارت را به او گفت.

[۱۰] . حدیث صحیح، احمد ۳/۲۲۵ و ابن‌عبدالبر ۱/۴۲ از انس آن را روایت کرده‌اند و در سند آن معاذبن رفاعه وجود دارد که در کلامش ضعف و سستی است، اما شواهدی از حدیث زیدبن ثابت و جبیربن مطعم و ابو‌سعید خدری وجود دارد که سبب صحت آن می‌شود.

[۱۱] . بخاری ۷۴۵۸ و مسلم ۱۹۰۴ و ۱۵۰ از حدیث ابوموسی آن را روایت کرده‌اند.

[۱۲] . مسلم ۲۹۸۵، ابن‌ماجه ۴۲۰۲ و بغوی ۴۱۳۶ آن را از ابوهریره روایت کرده‌اند.

[۱۳] . مسلم ۲۵۶۴ـ۳۴، احمد ۲/۲۸۵ و ۵۳۹، ابن‌ماجه ۴۱۴۳ و بغوی ۱۴۵۰ از ابوهریره آن را روایت کرده‌اند.

[۱۴] . حج/۳۷٫

[۱۵] . تکویر/۲۹٫

[۱۶] . نور/۲۱٫

[۱۷] . اعراف/۴۳٫

[۱۸] . اسراء/۷۴٫

[۱۹] . حجرات/۷٫

[۲۰] . بخاری ۷۵۱، ابوداود ۹۱۰ و ترمذی ۵۹۰ آن را از عائشه روایت می‌کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا