مقالات

دوربین‌های مخفی در خانه‌های شما – یک خبر جدی برای همه

دوربین‌های مراقب در خانه‌های ما
نویسنده‌: سمیه رمضان عبدالفتاح
مترجم: سرویس دین و دعوت پایگاه اطلاع‌رسانی اصلاح
یک بار اندیشه‌ی شگرفی بر ذهنم خطور کرد. با خود اندیشیدم که در خانه‌‌ام دوربین فیلم برداری کار بگذارم و یک روز معمولی از زندگی‌ام را ضبط کنم. چرا خودم را از نگاه دیگران نبینم؟ برخواستم و در چند جای آپارتمانم چند دوربین نصب کردم تا از تمام حرکات و سکناتم فیلم برداری کنند. از این تجربه وحشت سختی به من دست داد. ندانستم که سرچشمه‌ی این وحشت و بیم کجاست. آیا بیم از دوربین‌هاست یا ازخویشتن؟
لحظه‌ها به دشواری سپری می‌شدند، اندیشه‌‌ام را رها کردم و به تخیل رخدادهای آن روز پرداختم و این که چگونه دوربین آنها را لحظه به لحظه ثبت خواهد کرد. تنها من نبودم که برای دیدن نتیجه‌ی این تجربه لحظه شماری می‌‌کردم، بلکه شمار بسیاری از دوستانم نیز مشتاق دیدن این تجربه بودند. گویی آنان علاقمند به دیدن فیلمی سینمایی از نوعی ویژه بودند که جز من کس دیگر سناریوی آن را ننوشته بود و کارگردانش کسی جز من نبود. اما چه کسانی در این فیلم با من همبازی خواهند بود؟
دوربین‌ها مراقب کارهایم هستند
سپس با خود گفتم : چه اتفاق تازه‌ای افتاده است؟ امروز هم مثل سایر روزهاست. باید به طور طبیعی عمل کنم و سعی کنم دوربین‌ها را فراموش کنم. رفته احساس کردم که این دوربین‌ها آنچه را من درباره‌اش می‌‌اندیشم درک می‌‌کنند گویی به من می‌‌نگرند و مرا به چالش می‌‌خوانند حتی به من ریشخند می‌‌زنند و می‌گویند: به تمام مسائل تو استاد خواهم شد، وارد زندگی‌ات خواهم شد، گواه رفتار و کردارت خواهم بود. از هجوم این اندیشه‌ها خواستم دیوانه شوم، اما خودم را آرام کردم و چنین به خود تلقین کردم که: این دوربین‌ها جزو جمادات هستند، نه حس دارند نه درک، پس چرا این همه از آنها می‌‌هراسم؟ با شنیدن زنگ تلفن ناگهان به خود آمدم.
– السلام علیکم
– وعلیکم السلام
– حال شما چطور است؟
– خوبم خدا را شکر.
در حالیکه مراقب دوربین‌ها بودم، صحبت تلفنی ادامه یافت. انگار دوربین داشت زبان خود را به نشان ریشخند بیرون می‌‌آورد تا عصبانی‌ام کند. انگار به من می‌‌گفت: تمام حرفی را که با دوستت می‌زدی خواهم شنید. نتوانستم مکالمه را به پایان برسانم. به دوستم که معمولاً هرروز ساعت‌ها با او صحبت می‌کردم گفتم: خواهش می‌کنم بعدأ تماس بگیر الان خیلی کار دارم، نمی‌توانم با تو صحبت کنم.
گوشی تلفن را گذاشتم.از خودم پرسیدم: چرا با دوستم اینگونه رفتار کردم؟ آیا علت آن ترس از دوربین‌هایی بود که از تمام کارهایم فیلمبرداری می‌کردند؟ یا یک ترس درونی بود؟ انگار می‌ترسیدم که با خودم روبرو شوم. به خاطر آوردم که دیروز بدون واهمه با دوستم چقدر درباره‌ی همسایگان، خویشاوندان، دوستان و… پشت تلفن صحبت کردم. اصلاً صحبت‌ها تمام شدنی نبود. دیروز از گفتن هیچ کلمه‌ای واهمه نداشتم. آیا اکنون از این بیمناک بودم که بر زبان بیاورم که باعث رنجش دوستان که فیلم را می‌دیدند خواهد شد؟ یا آنکه می‌خواستم در شکلی ایده آل ظاهر شوم. خود را خوب جلوه دهم و عیوب‌ام را بپوشانم؟
ساعتها و دقایق پیوسته سپری می‌شدند. هر گاه به انجام کاری می‌اندیشیدم که دوست نداشتم به آن پی ببرند، زود پا پس می‌کشیدم، آخر دوربین‌ها فیلمبرداری می‌کردند. احساس کردم آکنده از ترس‌ام. دوست نداشتم کسی را از این دلهره آگاه کنم.
نیاز به کسی داشتم که به او پناه ببرم. نا خواسته راه افتادم تا وضو بسازم و نماز بخوانم و در برابر خداوند اشک بریزم. گویی در تمام زندگی‌ام نخستین بار بود که نماز می‌خواندم. دعا کردم تا خداوند مرا هدایت کند و راه درست را به من نشان دهد.
برای نخستین بار در زندگی، قلبم سرشار از آرامش شد. خدایا چقدر بزرگواری! غافل بودم خدایا پناه آوردن به تو چقدر شیرین است، تو پناه منی دیگر جز تو از کسی نمی‌ترسم.
آری برای نخستین بار در زندگی حضور خدا را احساس کردم و داستان کودکی را به یاد آوردم که دایی‌اش به او آموخت که هر روز این جمله را تکرار کند" خدا بر من گواه است، خدا مرا می‌بیند، خدا از کارهایم با خبر است " آن کودک پیوسته این جمله را تکرار می‌کرد. از آن پس هر گاه درصدد انجام گناه می‌شد، به‌یاد می‌آورد که خدا او را می‌بیند. از اینرو از ترس خشم خدا، از آن گناه فاصله می‌گرفت.
عزیزم سپاسگزارم
بار دیگر به موضوع دوربین‌ها باز می‌گردیم. تا کنون شش ساعت به صورت پیوسته تصویربرداری شده است. دوربین هم همچنان سر جای خود نصب هستند، اما چیزهای دیگری هست که تغییر کرده‌اند. آری نخست آنکه دیگر از این دوربین‌ها نمی‌ترسم، بلکه سخت آنها را دوست دارم زیرا تحول بزرگی در زندگی‌ام پدید آورده‌اند. من بعنوان تشکر به آنها نگاه کردم و انگار به آنها گفتم سپاسگزارم. شگفت اینجاست که پس از مقطعی اساساً آنها را احساس نمی‌کردم و درباره‌ی آنها نمی‌اندیشیدم. دیگر برایم مهم نبود که دوربین‌ها چه چیزهایی را ثبت می‌کنند، دوربین‌ها مراقب من نبودند، چیزی فرا تر از دوربین‌ها وجود دارد دارد، احساس حضور خداوندی که نه می‌خوابد، نه دچار غفلت می‌شود.
اگر فرض کنیم دوربین‌ها همه چیز را ضبط کرده‌اند، چه چیزی باعث ترس و بیم من می‌شود؟ آیا از مردمانی می‌ترسم که که در برابر خداوند مثل من هستند! آیا از مردم می‌ترسم و از خدا نمی‌ترسم! اگر در نگاه مردم بزرگ جلوه کنم، اما آرامش درون نداشته باشم، چه سودی دارد؟ در این هنگام به یاد سخن وهب افتادم: " مبادا خداوند کوچکتر از سایر کسانی باشد که ناظر بر کارهای تو هستند ".
ترس من از مردم باعث شده تا درنگ کنم. آخر خداوند سزاوارتر به ترس است. اگر از مخلوق می‌ترسم که گاه مرا می‌بینند و گاه نه، بهتر آن است که از آفریدگاری بترسم که تمام کارهایم را می‌بیند و اسرار درونم را می‌داند، برخواستم و دوربین‌ها را قطع کردم. دیگر نیازی به آنها نداشم. هرگز هم نیاز نخواهم داشت که از کارهای یک روز از زندگی‌ام تصویر برداری کنم. دو فرشته با من همراهند که تمام سخنان و کارهایم را ثبت می‌کنند " پس هر کس به اندازه‌ی ذره‌ای کار نیک انجام دهد [نتیجه‌ی] آن را می‌بیند و هرکس به اندازه‌ی ذره‌ای کار بد انجام دهد [نتیجه‌ی] آن را می‌بیند" (زلزله/۷-۸)
مراقبی آماده نیز با من همراه است " هیچ سخنی بر زبان نمی‌راند مگرآن که نزد وی آگاه وجود دارد " (ق/۱۸)
دفتر تمام کارهای نیک و بد من نیز وجود دارد که روز قیامت آن‌را خواهم خواند. فراتر از اینها، خداوند نیز حضور دارد.هنگامی‌که از پیامبر (ص) درباره‌ی احسان پرسیدند فرمود" احسان آن است که خدا را چنان بپرستی که گویی تو او را میبینی، اگر تو او را نمی‌بینی ‌او تو را می‌بیند" از اینرو دوست دارم که خداوند همواره مرا درحال ببیند.
صدای درون بلند می‌شود
اکنون صدایی می‌شنوم که از درون مرا صدا می‌کند و می‌گوید: حضور خداوند چه شیرین است. اما این صدای چیست؟ این صدا را بسیار شنیده‌‌ام و بسیار آن را فراموش کرده‌‌ام.احساس می‌شود که صدای درون من باشد.
روز و روزها و ماه‌ها سپری می‌شوند. این درسی را که تمام زندگی‌ام را تغییر داد فراموش نخواهم کرد.چند روز پیش مطلبی درباره برنامه‌ی (Google earth) خواندم. نرم افزار آن را در کامپیوترم نصب کردم. با مشاهده‌ی برنامه دریافتم که از هر قسمتی از زمان با وضوح تمام تصویر برداری می‌کند. حتی میتواند از شخصی که در تراس خانه‌ای ایستاده تصویر برداری کند. یک بار درصدد برآمدم که از طریق این برنامه خانه‌ی خودم را ببینم. عملاً نیز از طریق این برنامه وارد خیابان و خانه‌ی خودم شدم.
این اندیشه بر ذهنم گذشت که: اگر روزی همه‌ی ما تحت مراقبت ماهواره‌ها قرار گیریم، چه خواهد شد؟مردم چه خواهند کرد؟ همه‌ی مردم ترا خواهند دید. چه خواهی کرد؟
خدایا، اندیشه‌ی دوربین‌ها بسیار ساده بود، با ماهواره‌ها چه می‌کنید؟ مردم جهان همه تو را می‌بینند.آیا ازفرمان خداوند سرپیچی خواهی کرد؟ آیا دوست داری کسی تو را درحال ارتکاب معصیت ببیند؟ پاسخ قطعاً منفی است. اگر فکر کنی که یک روز تحت مراقبت Google earth هستی و چنان حرکت کردی که گویی مردم جهان کارهایت را می‌بینند، چه خواهد شد؟
اکنون این پرسش مطرح خواهد شد: آیا در دنیا چیزی برتر از خشنودی خدا وجود دارد؟ پاسخ قطعاً منفی خواهد بود.
منبع : اصلاح وب

یک دیدگاه

  1. آری چنین است بی شک امروز در نظر ما،خدا کوچکتر از تمام آنچیز هایی است که خلق کرده است . باید بیدار شویم
    در قیامت کسانی هستند که از هیچ کدام از عبادت هایشان بول نمی شود زیرا هیچ کدام را برای خدا انجام نداده و اخلاصی در کوله بارش ندارد .
    خدایا در آن روز به فریادمان برس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا