محمّد رسول الله

جنگ نان "تحلیلی از زندگی روزمره پیامبر "

جنگ نان "تحلیلی از زندگی روزمره پیامبر "
استاد محمد غزالی/مترجم:جهانگیر ولد بیگی
هر مسلمانی صبح زود از منزلش خارج میشود تا کاری را انجام دهد که وظیفه است. اگر کارمند است به اداره ، اگر کارگر است به کارگاه و اگر تاجر است به مغازه و اگر کشاورز است به مزرعه می رود.
مردم صبح هنگام هر یک به سوی کارشان می روند و به دست آوردن رزق و روزی بر اعصابشان چیره و افکارشان را به خود مشغول کرده است . هر یک برای خود بیشتر و بیشتر می خواهد و آن که بیشتر دارد بیشتر از آن را دنبال می کند و خواسته های زندگی هرگز و هرگز حد و مرز مشخصی را نمی شناسد. در این گیرودار ، هر فعالیتی برابر است با از بین رفتن مقداری انرژی و توان صاحبش.
گویی که صاحب رسالت(ص) چنین امری را خوب درک کرده بود و به پروردگارش این چنین مناجات مکرد و می فرمود:« بِسْمِ اللَّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ نَزِلَّ أَوْ نَضِلَّ أَوْ نَظْلِمَ أَوْ نُظْلَمَ أَوْ نَجْهَلَ أَوْ یُجْهَلَ عَلَیْ!. [حدیث صحیح وقال الترمذی: حدیث حسن صحیح].
معنی:«به نام خدا و توکل نمودم بر خدا، یعنی به نام خدا از خانه بیرون می‌روم و بر خدای یکتا اعتماد می‌نمایم، خدایا به تو پناه می‌برم از این که گمراه شوم و یا این که گمراه کرده شوم و پناه می‌برم به خدا از این که خوار شوم یا خوار کرده شوم و از این که ستم به کسی نمایم و یا این که کسی به من ستم نماید و از این که راه نادانی بگیرم و یا این که کسی با من نادانی نماید».
ایشان چیره شدن بر کسی را نمی خواست . او از لغزش و از این که گرفتار آن شود و یا دیگری را دچار آن کند به خدا پناه می برد. او هدایت را برای خود و دیگران می خواست. او از این که کسی را بفریبد یا فرد جاهلی او را بفریباند به خدا پناه می بردو او از ظلم در هر شکلی و شمایلی که باشد متنفر بود. او این چنین پروردگارش را قبل از بیرون رفتن می خواند و از او یاری می طلبید و از هر مسلمانی می خواست که هنگام بیرون رفتن برای انجام امورات زندگی ، خود را این گونه با ریسمان خدایی محکم کند.
از انس ابن مالک (رض) روایت است که پیامبر (ص) فرمود :« کسی که از منزل خارج شود و بگوید: ( بِسْمِ اللَّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ) به او گفته می شود : هدایت یافتی ، خداوند تو را کافی است و تو را محافظت می کند.»
بودن با مردمان انسان را گرفتار مشکلات متعدد میکند و چه بسا او را دچار جنگهای خانمان سوز گرداند. بیداری عقلی و فکری هر چند هم کامل باشد انسان را از حمایت خداوند بی نیاز نمی کند و خداوند کسی را که بر او اعتماد کند و به او پناه آورد محافظت خواهد کرد.
انسان مسلمان شایسته است که به نیروهای وجودی خود اکتفا نکرده بلکه در به کارگیری
آن ها و استفاده کردن از آن به یاری و کمک خداوند چشم بدوزد، که پیامبرش(ص) او را تعلیم داده است:«اللَّهُمَّ لا سَهْلَ إِلاَّ ما جَعَلْتَهُ سَهْلاً وأنْتَ تَجْعَلُ الحَزْنَ إذَا شِئْتَ سَهْلاً»
ترجمه: : «خدایا آسان نیست مگر هرچه تو آن را آسان فرمایی. و تو اگر بخواهی هر دشواری را آسان می‌فرمایی»
زمانی که زندگی دچار اضطراب شده و سختی ها آشکار می شوند، تضرّع انسان از پروردگارش افزایش خواهد یافت . از عمر بن خطاب(رض) روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود:« وقتی که امورات زندگی بر کسی از شما سخت می شود، جای مشکلی نیست که هنگام خروج از منزلش بگوید:« : بِسْمِ اللَّهِ على نَفْسِی ومَالی ودِینِی اللَّهُمَّ رضّنِی بِقَضائِک وبارکْ لی فِیما قُدّرَ لی حتَّى لا أُحِبَّ تَعْجِیلَ ما أخَّرْتَ ولا تأخیرَ ما عَجَّلْتَ»
ترجمه:« به نام خدا بر خودم و مالم و دینم، خدایا مرا خشنود کن به آنچه رایم تقدیر فرموده‌ای و برکت قرار ده در آنچه برایم مقدر فرموده‌ای، تا این که دوست ندارم تعجیل در آنچه برایم به تأخیر انداخته‌ای و تأخیر در آنچه برایم به تعجیل انداخته‌ای»
سبحان الله، این پیامبر ، صاحب کدامین علم و دانش بشری و آگاه بر کدامین مشکلات آن بوده است و درونش از کدامین یقین سرشار بود که چنین و چنان از آن می بخشید تا ابطه اش با پروردگار هم چنان ثابت و استوار باقی بماند؟
از براء ابن عازب(رض) روایت است که فرمود:« مردی نزد پیامبر آمد و از اضطراب درونیش شکایت کرد. پیامبر (ص) به او فرمود : »« چنین ذکری را بسیار تکرار کن: سُبحَانَ المَلِکِ القُدُّوسِ، رَبِّ المَلاَئِکَهِ وَ الرُّوحِ ،جَلَّلتَ السَّمواتِ وَ الأَرضَ بِا لعِزَّهِ وَ الجَبَروُتِ»
معنی:« پاک و منزه است خدای صاحب ملک پروردگار ملائکه و ناسان ، آسمانها و زمین را با عزت و جبروتت آشکار و نمایان کرده ای.»
مرد آن را بسیار تکرار کرد و بعد ا زمدتی ناراحتی اش از بین رفت».
بیشترین حساسیت پیامبر(ص) نسبت به کسانی بود که عزلت و گوشه نشینی را اختیار کرده و از مردم دوری گزیده اند تا از این راه به چیزی برسند . چنین افرادی و وضعیت آنان همان افرادی هستند که شاعر درباره ی آن ها چنین می گوید:«
و ان امرأ یمسی و یصبح سالماً                   من الناس _ ألا ما جنی _ لسعید»
ترجمه: «انسانی که به دور از مردم روزگار می گذراند خوشبخت نخواهد بود و تنها چیزی که نصیبش می شود این است که جنیان او را بزنند(جن زده می شود).»
زندگی نه با چنین افرادی سر سازگاری دارد و نه آن ها را راضی می کند. آن ها مدام در پریشانی و سرگردانی به سر می برند و آرزوهایشان برآورده نخواهد شد.
از چنین افرادی است که نزد پیامبر(ص) میرود و از مشکلات درونیش شکایت می کند و حضرت او را به تکرار دعای مذکور سفارش می کند ؛ دعایی که انسان را به سوی انس با خدا سوق می دهد . با این وجود پیامبر(ص) از تبدیل اضطراب و وحشت درونی به عجز و ناتوانی بیزار بود و از این که یاد خدا پوششی باشد بر شکست های روحی ای که شایسته ی انسان نیست، متنفر بود.
از عوف بن مالک(رض)روایت است که پیامبر(ص) بین دو نفر داوری کرد. محکوم علیه هنگام رفتن گفت:« حَسبِِیَِ اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیل»، پیامبر اکرم (ص)فرمود:« خداوند عجز و ناتوانی را ملامت می کند . بر توست که بیدار شوی و عقل و عزمی راسخ داشته باشی و آن گاه که کاری بر تو غالب آمد بگویی: « حَسبِِیَِ اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیل».
وضع فرد محک.م علیه که دچار شکست شده بود از دید نافذ و تیز بین پیامبر (ص) مخفی نماند.او رفت در حالیکه می خواست ضعف درونی خود را با این کلمات بپوشاند. چنین ذکری حق ّ است اما استفاده ی باطل از آن می شود.
شکست خوردگان جنگ احد چنین کلامی را گفتند؛ اما بعد از به کارگیری هر آن چه در توان داشتند تا از مشرکان مکه انتقام بگیرند و بعد از این که به آنان گفته شد:
إ«ِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»
. گفتند:« حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»آل عمران /۱۷۳معنی:« خدا ما را بس و بهترین حامی و سرپرست است.»
این را گفتند تا خداوند در عزم و اراده و ایثار و از سرگیری جهادشان با دشمن برکت بیندازد. چنین کلامی، « حَسبِِیَِ اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیل».دارای معنا و مفهومی محبوب و مقبول است ؛ اما جایز نیست که انسان آن را به عنوان تسلیم امر واقع بر زبان آورد و از سر ناتوانی و ضعف بر تغییر امور آن را بگوید و از آسمان انتظار رفع و دفع کارهایی را داشته باشد که او آن ها را از خود دفع نکرده و برای دفع آن ها تلاش لازو را به کار نگرفته است. تضمین و حمایت آسمان تلاش و کوشش لازم را می طلبد و رسیدن به آرزو کار و فعالیت را خواهان است . به همین دلیل حضرت عمر(رض)فرمود :« هیچ کدام از شما حق ندارد در انتظار رزق و روزی بنشیند و بگوید: خدایا ! مرا روزی ده. در حالی که می داند آسمان نه طلا می باراند و نه نقره.»
زندگی معاصر از توکل کنندگانی که کار نمی کنند ناراضی نیست بلکه از کارگرانی ناراضی است که توکل نمی کنند.
تمامی قاره های آباد جهان رنگ و بوی مادی به خود گرفته به طوری که مردم در منازلشان صبح می کنند در حالی که برای به دست آوردن ثروت بسیاری که دیروز از دست داده اند افسوس می خورند و هر گاه از پرداختن به مشکلیاز مشکلات نجات یابند به مشکل دیگری روی می آورند . آن ها میخورند، اما سیر نمی شوند ، می نوشند ، اما همچنان تشنه تشنه هستند . چنین حالتی از حیات چیزی جز خدمت به جسم و هلاکت و نابودی قلب را در پی ندارد.
وقتی انسان از چنین انحرافی خود داری و به قلب و نیازهایش توجه کند و در میان توده ای از اهواء و شهوات ، پروردگارش را به خاطر بیاورد او را یاد کند و وحیش را در نظر داشته باشد و به آیات و بیاناتش چنگ بزند، در این صورت خدا می داند که چه جزا و پاداشی در انتظار اوست!
پیامبر(ص) می فرماید:«   لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، یُحیی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لاَ یَمُوتُ ، بِیَدِهِ الخَیر وَهْوَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ»
معنی:«هیچ خدایی جز الله نیست . اوتنها و بدون شریک است حمدو سپاس شایسته ی مقام اوست، اوست که میمیراند و زنده می کند در حالی که خود زنده است و هرگز نمی میرد . همه ی نیکی ها در دست اوست و او بر هر چیزی تواناست.»
خداوند هزار هزار نیکی براش می نویسد و هزار هزار گناه را از او محو و هزار هزار درجه برایش منظور می کند.»
پاداش ذکر شده در حدیث فقط به خاطر گفتن مجموعه ای از الفاظ نیست که انسان بر زبان جاری می کند . چنین کلماتی حالتی از اطمینان و یقین به وجود و فضل پروردگار متعال است که انسان را متوجه کسی می کند که خیر در دست قدرت اوست.
علما تأکید می کنند که چنین پاداش عظیمی نه به اعمال کوچک تعلق می گیرد و نه به همت سست.
در میدان رزق و روزی و تلاش برای خود و فرزندان گاه گاهی خوب و بد در هم می آمیزند و فرد مسلمان خوب می داند بدنی را که با روزی حرام رشد کرده باشد هرگز وارد بهشت نمی شود و خداوند پاک است و جز پاک را نمی پذیرد، پس بر اوست که پاکی ها را ترجیح داده و انتخاب نماید. پیامبر (ص) در این خصوص چنین دعاهایی را به ما تعلیم می دهد:«اللَّهُمَّ إِکفِنِی بِحَلَالِکَ عَن حَرَامِکَ وَ أَغنِیِ بِفَضلِکَ عَمَّن سِوَاکَ»
ترجمه:«خدایا! مرا با روزی حلالت از روزی حرام کفایت ده و مرا از فضل و بخششت از غیر خود بی نیاز گردان.»
« اللَّهُمَّ إنّیِ أسأَلُکَ عِلماً وَ رِزقاً وَ عَمَلاً مُتَقَبَّلاً»
ترجمه:« خدایا علمی نافع و رزقی پاک و عملی پذیرفتنی از طرف خودت خواهانم».
در گیرو دار زندگی چه بسا انسان با چیزهایی برخورد می کند که او را می آزارد و چه بسا با جاهلانی روبرو می شود که می خواهند او را نسبت به کارهای ناشایسته ای که انجام می دهند تحریک و یا آن ها را علیه خود بشوراند ؛ پس چه خوب است انسان مسلمان هنگام خروج از منزل گذشت و بخشش را در دل قصد کند.
از انس بن مالک (رض) روایت است که پیامبر(ص) فرمود:ـآیا از این که هم چون ابی ضمضم باشید ناتوانید؟گفتند:« ای رسول خدا! ابی ضمضم کیست؟فرمود: او فردی بود که صبح هنگام می گفت:« اللَّهُمَّ إنّیِ قَد وَهَبتُ نَفسِی وَ عِرضی ِ لَکَ، فَلَا شَتَمَهُ وَ مَن یَشتُمُ وَ لََا یُظلِمُ مَن وَ لَا یَضرِبُ مَن ضَرَبَهُ».
ترجمه: خدایا! خود و آبرویم را به تو واگذار کردم. کاری کن که نفسم به آن که دشنامش می دهد دشنام ندهد و به آن که به او ظلم می کند ظلم نکند و کسی که در حق او مرتکب بدی می شود بدی نکند.»
مشکلات دنیا دارای عوامل درونی و اجنماعی مختلفی هستند و روبرو شدن با آن ها در دل تأثیر می گذارد. چنین امری نیازمند شرح موضع پیامبران(ع) به عنوان مقدمه ای برای بیان موضع خاتم آنها (ص) در این خصوص می باشد.
پیامبران(ع) نیز هم چون ما بشرند و مقام  والایشان آن ها را از مشکلات زندگی و انجام وظایفشان معاف نمی کند بسی از سایرین بیشتر است و این معنی همین گفتار علمایان است که می فرمایند :« عصمت مانع محنت نمی شود.»یعنی عصمت و پیامبری مانع آزمایش و مشکلات آنان نمی شود.
حضرت یوسف (ع) انسانی بود که زندان او را می آزارد و دوست داشت که هر چه زودتر از آن خارج شود . روزی به یکی از زندانیان که امید آزادیش می رفت گفت:« نزد آقایت مرا یاد کن». اما چرا او چنین نکرد در حالی که می دانست یوسف فردی بی گناه و مظلوم و مردی صالح و نیکوکار است؟ پس بایستی یوسف را نزد پادشاهی که در آینده همکارش خواهد بود، یاد کند،
خداوند خواست که زندانی آزاد شده یوسف را فراموش کند و یوسف چند سال دیگر در آن جا بماند . روز مقدر فرا رسید و پادشاه یوسف را فراخواند؛ اما او به حدی از کمال رسیده بود که فوراً اجابت نکرد و فرمود: آن چه قبل از خروج از زندان می خواهم این است که موضع مرا در تهمتی که بدان متهم شده بودم بدانید…سپس یوسف با عزت از زندان بیرون آمد تا وزارت مالی مصر را بر عهده گیرد.
حضرت موسی (ع) انسانی بود که درد غربت را در سرزمین مدین چشیده بود و آن را احساس می کرد. وقتی که به دو دختر کمک کرد به سایه ای پناه برد و با پروردگار مناجات کردو گفت:« رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»قصص /۲۴معنی:
« خدایا به آن چه از نیکی بر من نازل می کنی نیازمندم»
خداوند ِ فریاد رس به فریادش رسید و او را نزد سید مدین پناه داد. سید به او گفت:« نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»قصص/۲۵
معنی :«تو از گروه ظالمین نجات پیدا کردی».
سپس یکی از دخترانش را به عقد او در آورد و در کنار او مدتی زندگی کرد و آماده ی حمل بار مسئولیت بس عظیم رسالت گشت.
لوط(ع) با مشکل بسیار بزرگی دست و پنجه نرم می کرد. وقتی می دید مجرمین قومش خود را به چیزهای پست مشغول کرده اند و به ملائکه هایی که مهمان او بودن چشم طمع دوخته اند، رنج می برد و آرزو می کرد که ای کاش دارای چنان قدرتی بود که چنین فرومایگانی را ادب می کرد. در چنین فکری بود که ملائکه به او اطمینان دادند که سرانجام قومش نزدیک است:« وَلَقَدْ صَبَّحَهُم بُکْرَهً عَذَابٌ مُّسْتَقِرٌّ{ فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ ‏»قمر/۳۸/۳۹
معنی:« ‏بامدادان عذاب پیاپی و کوبنده و پایدار به سراغ ایشان آمد . ‏پس بچشید عذاب و عقاب مرا ، و بیم دادنها و بر حذر داشتنهای مرا .»
تحلیل پیامبر خاتم(ص) از برخی از داستانهایی که ذکر کردیم بیشتر یک تحلیل اخلاقی است. ایشان (ص)درباره ی حضرت لوط(ع)می فرماید:« خدا به لوط رحم کند، او همیشه به تکیه گاه محکمی پناه می برد.»یعنی او به خداوند از دست قومش پناه می برد و خداوند او را رها نمی کرد و .. پس از نابودیشان دیگر بر قوم از دست رفته اش تأسف نخورد.
واقعیت امر این است که احساس پیامبر(ص) نسبت به خدا و تأییدات او هیچ نظیر و شبیهی ندارد و به همین خاطر است که او را «متوکل»نامیده اند.
چنین اعتماد خاصی به خداوند بود که او را در انتشار دینش نیرو بخشید و در تبلیغ رسالتش جای جای جهانی که مخالفین زیادی هم داشت یاری داد.
نخستین مخالفی که بر او فریاد کشید و او را تهدید کرد عمویش ابولهب بود و این در حالی بود که اگر خود را به خدا واگذار نمی کرد کوچک ترین امیدی نسبت به پیروزی دعوتش نبود. او در راه اهدافش به گونه ای جانفشانی کرد که هیچ چیز مانعش نمی شد.
تحلیلش ازگفتار لوط ، که او را نیرومند و مطمئن توصیف می کند، غیر از تحلیلش از گفتار یوسف است که او را مردی متواضع و فروتن توصیف می کند و درباره او می فرماید :« اگر مدتی که یوسف در زندان بود من به جای او می بودم فوراً دعوت نماینده پادشاه مبنی بر خروج از زندان را می پذیرفتم »؛ یعنی در ترک زندان عجله می کردم و منتظر سؤال و جواب زنان نمی ماند.
ایشان در نهایت تواضع، به طبیعت بشری به تنفر از قید و بند و دوست داشتن آزادی اشاره می کند.
خلاصه ی مطلب این که پیامبران (ع) نیز هم چون سایر انسان ها تحت تأثیر احساسات درونی ای که سایرین را تحریک می کند قرار داشته اند. آن ها هرگز نه هنگام گرفتاری از مرگ در امان بوده اند و نه هنگام بخشش مال از فقر.
اخلاقیات والایشان آن ها را وادار به پرداخت جریمه های هنگفت کارهایی می کرد که دیگران مرتکب می شدند.
آن چه پیامبران را از دیگران جا می کند بودن و قرار گرفتن در جوّی است که به آنها اجازه ی پست شدن نمی دهد ؛ زیرا آن ها از لحاظ فردی والاترین مردمان و از لحاظ خانوادگی درخشان ترین خانواده ها در میان مردم می باشند.
از این به بعد درباره ی ارتباط پیامبر(ص) با دنیا بحث خواهیم کرد و به این سؤال جواب خواهیم داد که ایشان آیا دنیا را دوست می داشت یا از آن متنفر بود و از آن استفاده نمی کرد؟
در جواب سؤال مطرح شده باید گفت : پیامبر(ص) خوب دنیا را می شناخت و از آن هم به خوبی استفاده می کرد؛ اما استفاده از دنیا هرگز مانع این نمی شد که او خود را به چیزها و اموری بزرگتر و مهم تر از آن مشغول نکند. عظمت پروردگار او را به گونه ای به خود مشغول کرده بود که چشم روشنی خود را در نماز، یعنی ارتباط دائم با او ، و خرّمی درونیش را در روزه می دید و دست یافتن به آن چه نزد خدا بود او را از هر مقام و منزلت دنیایی که طالبان برایش تلاش می کنند به خود مشغول داشته بود.
او چنین چارچوب زندگی ای را نه تنها بر خود ، بلکه بر همسرانش واجب کرده بود و به آنها فهمانده بود که اگر طالب دنیا و متعلقاتش هستند نزد او هیچ جایگاهی ندارند:« إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً ‏»سوره ی احزاب/۲۸
معنی:« اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‌خواهید ، بیائید تا به شما هدیّه‌ای مناسب بدهم و شما را به طرز نیکوئی رها سازم .»
همسران بزرگوارش (رضی الله عنهنّ ) نیز به آن چه پیامبر(ص) به آن مشغول بود خود را مشغول کرده بودند و تلاش می کردند که خود را به مقام و منزلتی از عبادت و یاد خدا که او داشت ، نزدیک کنند.
از جویریه بنت الحارث، ام المؤمنین (رضی الله عنها)روایت شده است که پیامبر(ص) روزی بعد از نماز صبح بیرون رفت، در حالی که او در مسجدش مشغول عبادت بود، و بعد از چاشتگاه برگشت در حالی که او هم چنان بر آن حالت بود. به او فرمود:« هنوز بر حالی هستی که از تو جدا شدم؟» او نیز گفت:بله .پیامبر(ص) فرمود :«بعد از تو چهار کلمه را سه بار تکرار کردم که اگر با آن چه امروز گفته ای وزن شوند برابری می کنند. ان چهار کلمه عبارتند از :«سُبحَانَ اللهِ وَ بِحَمدِهِ ، عَدَدَ خَلقِهِ وَ رِضَا نَفسِهِ وَ زِنَهَ عَرشِهِوَ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ.»
از ابو هریره (رض)روایت است پیامبر(ص) فرمود:« سُبحَانَ اللهِ وَ الحَمدُ للهِ وَ لا إلَهَ إلَّا اللهُ وَ اللهُ أَکبَر،» نزدم محبوب تر از آن چیزی است خورشید بر آن می تابد.»
تکرار چنین اذکاری و آراستن خود با معانی آن ها نزد حضرت شیرین تر از هر چیزی است که خورشید در روز بر دنیای مردم می تابد .
فرض کن که او مالک خزائنی از طلا و نقره می بود. راستی به آنها چه می کرد؟!
ایشان خود در این خصوص جواب می دهند که اگر به اندازه احد کوهی از طلا می داشت سه شبانه روز همه ی آن ها را می بخشید و به وسیله آن نیازمندی فقرا را برطرف می کرد و اگر چیزی نزدش می ماند آن را برای رفع گرسنگی و مشکلاتی که بر مردم عارض می شد نگه می داشت و اگر مالک دشتی از گوسفندان می بود غروب نمی شد مگر این این که آن ها را به فقرا می بخشید..
عشق و ایشان به چیزی غیر از متاع دنیایی بود.عشق ایشان به خدا و کتاب او و مناجات با او و کسب رضایتش بود و بس.
بنگر که چگونه احساسات و عشقش را به قرآن شرح می دهد:« للَّهُمَّأنا عَبدِکَ وَ ابنُ عَبدِکَ وَ ابنُ أَمَتِکَ وَ فِی قَبضَتِکَ، نَاصِیَتِِی بِیَدِکَ،مَاضٍ فِیَّ حُکمُکَ، عَدلٌ فِیَّ قَضَائُکَ،أَسأَلُکَ بِکُلِّ اسمٍ هُوَ لَکَ سَمَّیتَ بِهِ نَفسَکَ،أوأَنزَلتَهُ فِی کِتَابِکَ، أَو عَلَّمتَهُ اَحَداً مِن خَلقِکَ ، أَو استَأثَرتَ بِهِ فِی مَکنُونِ الغَیبِ عِندَکَ، أَن تَجعَلَ القُرآنَ الکَرِیمَ رَبِیعَ قَلبِی وَ ضِیَاءَ بَصَرِی وَ ذِهابَ حُزنِی وَ جَلَاءَ هَمِّ وَ غَمّیِ»
معنی:« خدایا ! من بنده و فرزند بنده و بنده کنیز تو هستم. پیشانی من در دست توست . فرمان تو در حق من نافذ است. حکمت در حق من عین عدالت است . خدایا! من از تو به وسیله هر اسمی که خود را با آن مسمی کرده ای یا در کتابت نازل کرده ای یا به یکی از مخلوقاتت تعلیم داده ای یا آن را نزد خود در علم غیب برگزیده ای مسألت می نمایم که قرآن را بهار دلم و نور چشمم و برطرف کننده غم و اندوهم قرار دهی».
وحی، هستی و وجود او بود پس چگونه انیس و همدمش نباشد؟ او در سفر، بیابان ها را درمی نوردید در حالی که در آن ها نماز می خواند و در نهایت بیداری و درک معانیش آن را اقامه می کرد.
در روایتی آمده است که روزی از صحابی بزرگوار عبدالله ابن مسعود(رض) خواست که قرآن را بر او تلاوت کند. عبدالله عرض کرد:«ای رسول خدا آیا قرآن را بر تو بخ.انم در حالی که بر تو نازل شده است؟» فرمود:«دوست دارم که قرآن را از دیگری بشنوم.» عبدالله می گوید:« از سوره ی نساء شروع به خواندن کردم تا این که به این آیه رسیدم که می فرماید:« ‏ فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِیداً ‏»نساء/۴
معنی: ‏( ای محمّد ! حال اینان ) چگونه خواهد بود بدان گاه که از هر ملّتی گواهی ( از پیغمبران برای شهادت بر قوم خود ) بیاوریم و تو را ( نیز به عنوان ) شاهدی بر ( قوم خود ، از جمله ) اینان ( یعنی تنگچشمان و نافرمایان ) بیاوریم‌ ؟‏»
به پیامبر نگریستم دیدم که اشک از چشمانش جاری میشود…به من فرمود:«کافی است».
او مدام روزه می گرفت و با غروب آفتاب افطار نمی کرد و برخی از یارانش وقتی که خواستند از او تقلید کنند، آنها را منع کرد و فرمود:« شما هم چون من نیستید، پروردگارم مرا طعام و شراب خواهد داد».
توجه اش به خدا تغییرات جسمی بشری را نیز در او به وجود آورده بود و اورا چنان دگرگون کرده بود که به مقدار اندکی از غذا و نوشیدنی اکتفا می کرد؛زیرا او در جهانی دیگر می زیست و با یا وجود و فاصله ای روحی ای که با مردم داشت همچنان در میان جمع و با جمع می زیست و طبیعت های آن ها را می شناخت و اموراتشان را خوب درک می کرد. با یاد خدا در میانشان می زیست و ذرّه ای از راه مستقیم خداوندی منحرف نمی شد.
آیا ممکن است موضع ما نیز نسبت به دنیا دقیقاض این چنین باشد؟ خیر، نه می توانیم به آن مکلّف به آن هستیم.
برخی از متصوفه و زاهدان تلاش می کنند که با دنیا قهر کرده و در حاشیه زندگی کنند و با چنین کاری خود را شبیه پیامبر(ص) کنند. هیهات…هیهات…صورت هایی که از خجالت سرخ شده اند چگونه می توانند همچون گلهای قرمز رنگ خوشبو باشند!!شکوفه های مصنوعی شاید در شکل ظاهریشان هم چون شکوفه های طبیعی باشند و شاید روزها هم بر این منوال باقی بمانند؛ اما لطافت و بوی خوش گل های طبیعی کجا و لطافت گل های مصنوعی کجا!!چه بسا برخی بر حصیری بخوابند و اثر چوبهایش بر بدنشان بیفتد؛ اما آیا چنین کاری کافی است که آنان نیز همچون پیامبری گردند که چون در دنیا بدان توجه می کرد؟ چرا؟ زیرا قلبش به پروردگار متعلق بود و در محضرش بیدار و غرق در شهودش بود.
جمهور مردم باید نسبت به دنیا موضع گیریی داشته باشند که پیامبر(ص) برایشان تر سیم کرده بود.
عاشقان دنیا به قارون نگریستند و گفتند: ای کاش ما هم چون قارون می بودیم…اما با این وجود خداوند هرگز از قارون ترک دنیا و انتخاب عزلت را از آن نخواست، بلکه رعابت اموری را می خواست که بسیار اندک انگشت شمار بودند. او از قارون می خواست که بداند مالک حقیقی چه کسی است و چه کسی می تواند بیچاره و فلک زده ای را حیات بخشد.آیا چنین کسی جز خدا می تواند موجود دیگری باشد؟ پس ای قارون ! به دارایی و مالت بنگر و بگو:« ماشاء الله لا حول و لا قوه إلا بالله »، اما چنین انسان مغرور و متکبری گفت:« راز و رمز ثروتمندی من نبوغ من است». اگر فرض کنیم که چنین باشد سئوال این است که چه کسی چنین ذکاوت و عزم راسخی را به تو بخشیده است که به این درجه از ثروت رسیده ای؟ تنها بخشنده کسی نیست جز خدا؛ اما انسان غافل هرگز این را درک نمی کند.
خداوند وقتی به بنده ای از بندگانش چیزی می بخشد تنها انتظاری که از او دارد اعتراف به آن است. آیا راستی چنین انتظاری امری مشکل است؟
او از بندگانش می خواهد که نسبت به هم مهربان بوده و قساوت قلب نداشته باشند. او می خواهد که معتدل بوده و طغیان نورزند. اصلاح کنند و فساد نکنند و به قارون می فرمود:« ‏ وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ»قصص/۷۷
معنی:« ‏به وسیله آنچه خدا به تو داده است ، سرای آخرت را بجوی ( و بهشت جاویدان را فرا چنگ آور ) و بهره خود را از دنیا فراموش مکن ( و بدان که تو هم حق حیات داری و باید از امتعه و لذائذ حلال استفاده بکنی و به خویشتن برسی ) ، و همان گونه که خدا به تو ( بخشیده است و در حق تو ) نیکی کرده است ، تو نیز ( به دیگران ببخش و بدیشان ) نیکی کن ، و در زمین تباهی مجوی»
اما با کمال تأسف بسیاریاز آنان که خداوند دنیا را به آن ها بخشیده به جای یاد خدا خود را یاد می کنند و به دیگران اهمیت نمی دهند و سرمایه ای را که به دست آورده اند به حساب گرسنگی دیگران افزایش می دهند و چنان مغرور شده که از مافوق به دیگران می نگرند.
خداوند بندگان مؤمنش را از چنین کوته نظری ها بر حذر داشته و به آنها چنین توصیه می کند:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ{
وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ» منافقون/۹-۱۰
معنی:« ‏ای مؤمنان ! اموالتان و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند . کسانی که چنین کنند ( و اموال و اولادشان ، آنان را سرگرم و به خود مشغول دارد ) ایشان زیانکارند‏از چیزهائی که به شما داده‌ایم بذل و بخشش و صدقه و احسان کنید ، پیش از آن که مرگ یکی از شما در رسد و بگوید : پروردگارا ! چه می‌شود اگر مدّت کمی مرا به تأخیر اندازی و زنده‌ام بگذاری تا احسان و صدقه بدهم و در نتیجه از زمره صالحان و خوبان شوم‌ ؟ !‏»
و در سیره ی بزرگوار پیامبر (ص)آمده است که یاران را به صدقه دادن تشویق می کرد و آن ها را نسبت به بخل بر حذر می داشت و از آن متنفر می کرد.
 به اثبات رسیده که روش های منحرفی که عموم مردم دچارش شدها ند جز در سرزمین های خشک و خود پسندانه به وجود نیامده و رشد نکرده اند.
با طلوع فجر و با شروع روزی دیگر بر این کره ی خاکی مردم هم چنان در تکاپو و تلاشند و هر یک در جمع آوری مال بیشتری است؛ اما با این وجود پیامبر(ص) همیشه حقایقی را به مردم متذکر می شود. از ابی هریره (رض) روایت است که پیامبر(ص) فرمود:«روزی نیست که بندگان در آن صبح کنند مگر این که دو نفر از فرشتگان نازل می شوند . یکی از آن ها می گوید: خدایا! به آن که می بخشد بخشش کن و دیگری می گوید: خدایا! آن که بخل می ورزد نعمت را از او بستان».
در حدیثی قدسی چنین آمده است که :«ای بنده ام ! ببخش تا بر تو ببخشم. دستان خدا پر است و بخشش آن را خشک نمی کند. شب و روز رحمت و نعمت می باراند و نازل می کند. آیا نمی بینی از آغاز آفرینش آسمان ها و زمین می بخشد و هرگز آن چه در دست اوست تمام نشده است؟»
پیامبر(ص) توضیح داده است که صدقه جز از راه کسب حلال پذیرفته نمی شود و خداوند پیامبران را به طور خاص و عموم مردم را به طور عام مکلّف به کسب حلال کرده و به پیشینیان قرموده است:« یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً» مؤمنون/۵۱
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُواْ لِلّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ» بقره/۱۷۲
معنی:« ‏( به پیغمبران گفته‌ایم تا به پیروان خود برسانند . گفته‌ایم ) ای پیغمبران ! از غذاهای حلال بخورید و کارهای شایسته بکنید ،» ‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از چیزهای پاکیزهای بخورید که روزی شما ساختهایم ، و سپاس خدای را بجا آورید ، اگر او را پرستش میکنید»
در اثر چنین تعالیم اجتماعی بود که جامعه ای به وجود آمد که ثروتمندانش بر فقیران مهربانی می کردند و از این که بنده ی مال شوند بیزار بودند و منابع درآمدی که مشکوک و مظنون بود را رد می کردند.
سیره ی پیامبر(ص) شعله ی هدایت دهنده ی راه مردم بود. او نسبت به دنیا و جاه و جلالش راه ثروتمندی شاکر و فقیری صابر را اختیار کرده بود. او ثروتمند بود:« وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَى ‏»ضحی/۸
معنی:« ‏و تو را فقیر و بی‌چیز نیافت و ثروتمند و دارایت کرد ؟‏»
و ثروتش را از سود تجارتی که در زمان جوانی از سرمایه ی همسرش خدیجه(رضی الله عنها)انجام می داد به دست می آورد و در زمان نبوت هم با خُمس و مقدار فیء زندگی می کرد. او(ص) مقدار مالی را داشت در راستای برآوردن نیازهای نیازمندان صرف می کرد و چه بسا آن را در حالی می بخشید که خانواده اش شب می کردند؛ اما چیزی نداشتند که با آن گرسنگی شان را برطرف کنند. و در سیره ی آن حضرت چنین چیزی معروف است که ایشان در بیماریی که منجر به مرگش شد مقدار ناچیزی طلا نزدش بود و او را بیقرار کرده بود و آرام نگرفت تا این که آن را بر فقرا تقسیم کرد و با خود می گفت:« چگونه خدا را ملاقات خواهی کرد در حالی که نزدت مقداری طلا وجود دارد؟!» و نیز معروف است که آن چه تحت کنترل داشت ، نه برای خانواده و نه برای نزدیکانش به ارث نگذاشت ، بلکه همه را در راه خدا تقسیم کرد و همیشه خدا ار می خواندو می فرمود:«اِجعَل رِزقَ آلَ مُحَمَّدٍ قُوتاً» معنی:« خدایا! به اندازه کفاف زندگی به خاندان محمد رزق و روزی عطا بفرما.» و آن گاه که رفیق اعلایش را برگزید، قبل از پیوستنش به آسمان، نسبت به متاع دنیایی، بیشتر به ساکنان آن جا شبیه بود تا ساکنان زمین.
————————————————————–
منبع:چگونگی ذکر ، دعا و ارتباط پیامبر با خدا/مؤلف:محمد غزالی/مترجم:جهانگیر ولد بیگی/انتشارات:عزتی/چاپ اول ۱۳۸۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا