تربیت، اخلاق و تزکیهمطالب جدید

صبر، مقام صبر و صابر

صبر، مقام صبر و صابر

نویسنده: فریدون سپری

صبر مقامی است که رسیدن به مقام های دیگر بدون آن امکان ندارد. اصولا” سالک چگونه می تواند روحش را به فضایل معنوی و ورع و زهد و فقر بیاراید در حالی که از نعمت صبر برخوردار نباشد، طی مدارج و مراحل سلوک به عامل کمک کننده ی صبر نیازمند است و گذشتن از بیابانهای هولناک و آتشفشان های نفس به صبر و شکیبایی احتیاج دارد. به جا آوردن هر دستور معرفتی و ترک گناه و جلوگیری از لذت نفسانی بدون صبر انجام نمی پذیرد زیرا دل سالک در هر حال و مقامی که باشد به چیزی مشغول است که یا موافق میل اوست یا مخالف میل او و در هر دو حال محتاج صبر است.

حافظ گوید:

صبر تلخ و عمر فانی است ای کاش! می دانستم کی او را ملاقات می کنم.

مولانا جلال الدین می گوید:

حق تعالی گرم و سرد و رنج و درد                            بر تن ما می نهد ای شیر مرد!

خوف و جوع و نقص اموال و بدن                               جمله بهر نقد جان، ظاهر شدن

پس محک می بایدش بگزیده ای                             در حقایق امتحان ها دیده ای

تا شود فاروق این تزویرها                                       تا بود نقاش این تدبیرها

یعنی آن چه از سختی ها بر انسان وارد می شود برای باروری و ظاهر شدن حقیقت وجود، و کامل شدن ارزش های انسانی است که سالک همه ی محرومیت ها و دردها و رنج ها را برای رسیدن به هدف می پذیرد و در لابلای آن ها نور امید و رستگاری را می بیند.

ابوالحسین نوری گفت: «پیری را دیدم ضعیف و بی قوت که به تازیانه می زدند و او صبر می کرد پس به زندان بردند. من پیش او رفتم و گفتم: تو چنین ضعیف و بی قوت چگونه صبر کردی بر آن تازیانه؟

گفت: ای فرزند به همت بلا توان کشید نه به جسم گفتم: پیش تو صبر چیست؟ گفت: آن که در بلا آمدن همچنان بود که از بلا بیرون شدن»

در کتاب اللمع آمده است که صبر بر سه گونه است: «متصبر» و«صابر» و«صبار».

متصبر کسی است که در خدا صبر کند و چنین شخصی گاهی بر مکاره (سختی ها) صبر می کند و گاهی عاجز می ماند.

صابر کسی است که در خدا و برای خدا صبر کند و جزع و شکایت نکند، ذوالنون مصری گفته: که وقتی از بیماری عیادت کردم در بین آن که با من حرف می زد ناله ای کرد گفتم هر که در ضربتی که به او وارد می شود صبر نکند در محبت خود صادق نیست جواب داد که هر که از ضربتی که به او وارد می شود لذت نبرد صادق نیست و نیز از شبلی حکایت شده است که چون او را به بیمارستان بردند و در بند کردند بعضی از دوستانش نزد او رفتند شبلی پرسید شما چه کسانید ؟ گفتند: ما دوستداران توایم شبلی آجری به طرف آن ها پرتاب کرد، جماعت فرار کردند، شبلی گفت: ای دروغ گویان چگونه مدعی دوستی منید در حالی که بر ضرب من صبر نکردید. و بالاخره ملای روم می گوید:

صد هزاران کیمیا حق آفرید                                     کیمیایی هم چو صبر آدم ندید

صبر را با حق قرین کن ای فلان                                آخر والعصر را آن گه بخوان

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا