چگونه باید داخل مبارزه حیاتی شد ؟!
چگونه باید داخل مبارزه حیاتی شد ؟!
دکتر آلکسیس کارل، ترجمه: عنایت
انسان موجود قابل ارتجاعی است که خیلی زود و آسان تحت تأثیر عادات و فعالیت های روحی واقع می شود، و عادات اجتماع هم به طوری در ما تأثیر می نماید که ما چه بخواهیم یا از آن گریزان باشیم به سوی رنگ و عادات اجتماع کشیده می شویم.
هر یک از ما می خواهیم دارای شخصیت باشیم همه کس را بشناسیم و همگی ما را بشناسند می خواهیم فرمان بدهیم و سعی می کنیم که از ما اطاعت کنند.
هر یک از ما طالب ثروت و جاه طلبی و کنجکاوی و هوسهای شهوانی هستیم.
در این اجتماع همه رنگ آدم خوب و بد با اخلاق و عادات مختلف یافت می شود و هر کدام از طبقات سعی دارند که آنچه را که می خواهند صاحب شوند اما در حالی که همه ما طالب آرزو و آمال خودمان هستیم.
هر کدام از ما با یک روش و طریقه خاص در زندگی شروع به کار م یکنیم این طریقه و روش را هم ما از اجتماع می گیریم و آنچه از دیگران مشاهده می کنیم سعی داریم آن را با وجه پسندیدهتری درباره خود عملی کنیم و گاهی هم اتفاق می افتد که با اینکه همه چیز را می بینیم از همه الکو بر نمی داریم بعضی ها را می پسندیم و مطابق آن عمل می کنیم و دسته دیگر را کنار می گذاریم.
بهترین وسیله برای رسیدن به این نقشهها برای انسان مبارزه است ما برای به دست آوردن هر چیز باید مبارزه کنیم از بعضی ها شکست می خوریم و برعکس بر بسیاری از آنها فایق می گردیم.
در این حال هوش ما به کار می افتد و بعد از اینکه به کار افتاد برای جلب موفقیت خود مجبوریم از هوش و فکر خود سوء استفاده کرده به حیله و تذویر و تدابیر مختلف متوسل شویم.
از همین جا است که بی نظمی اجتماع شروع می شود زیرا آنچه را ما می خواهیم دیگران هستند آنرا می خواهند و چون منافع دو دسته با یکدیگر برای موضوع واحدی با هم تماس پیدا می کند این است که مجبور م یشوند به حیله و تذویر که آخرین شاهکار هوش و فکر انسانی است توسل جوید.
عشق و علاقه ای که انسان برای جلب موفقیت در خود احساس می کند نسبت به اشخاص و اجتماع فرق می کند مثلا خوب ملاحضه می کنید همین عشق مقام، پاستور را وادار کرد که عالم پزشکی را با کشف و اختراع خود حیات جدید بدهد و شخص " موسولینی" پیشوای ایتالیا را برای حرص جهانگیری بکار انداخت و عالم مشهور " انشتین" را برای ایجاد دنیای جدید از جای خود حرکت داد و به همین نسبت دزدان را برای سرقت های جدید و جنایت کاران را در راه آدم کشی و متخصصین و اقتصاد را برای تجدید حیات اقتصادی به کار واداشت.
همین عشق بود که به تأسیس بیمارستان ها و لابراتوارها و دانشگاه ها و کلیساها اقدام شد و اگر بخواهیم بهتر تعریف کنیم باید گفت که عشق زندگی انسان را به پای مرگ یا ارتکاب جنایات کشانده و غالبا" هم به شکست و عقب نشینی منجر می گردد.
برای به دست آوردن موفقیت بهترین راه کامیابی مبارزه حیاتی است به شرط اینکه زود خسته و دل سرد نشده را ه فرار و عقب نشینی را انتخاب ننمائید.
بعضی ها در مبارزه حیاتی زود شکست خورده فرار می کنند و چون نمی توانند زیادتر از آنچه استعداد دارند فعالیت نمایند با گوشه گیری و ضعف نفس دسته هایی از کارگرن کارخانجات و فقرا تهی دستان را تشکیل می دهند.
اما برعکس اشخاصی که به حرارت و نیت کار زیاد فعالیت نشان می دهند هر نوع، کار و مشغله برای آن ها سرگرمی لذت بخش است و کمتر فرصت غصه خوردن و آه کشیدن جهت آنها فراهم است زیرا مثلا زنی که طفلش می میرد و مجبور است از سایر فرزندان خود پرستاری نماید دیگر فرصت آن را ندارد که در فراق فرزند خویش زانوی غم بغل گرفته عزادار باشد.
کار و سرگرمی دارای خاصیت مخصوصی است که نشاط الکل و مرفین به پای آن نمی رسد چنانکه ما مشاهده می کنیم اشخاصی که به کار خود مشغولند از نشاط کار پیش از هر چیزی لذت می برند.
بعضی اشخاص زندگی این که یک روز ثروتمند شده خوشبخت و سعادتمند گردند می گذرانند اگر چه این حالت پسندیده ای نسیت ولی گاهی از اوقات امید و آرزو را مقرارت دینی در ردیف بهترین مکارم اخلاقی قرار داده و اشخاص امیدوار را مردمانی با ایمان تلقی می کنند.
حقیقت هم همین است انسان باید همیشه امیدوار باشد یأس و نا امیدی از بدترین صفات انسانی است زیرا اگر کسی نا امید شد و امیدواری را در قلب خود راه نداد در تمام مراحل زندگی با شکست های جبران ناپذیری مواجه می گردد.
در هر اجتماع مردمان زیاد و متعددی هستند که به معاشرت و آمد رفت عادت ندارد.
این اشخاصی از حیث نیروی روحی بسیار ناتوان و همه چیز را با نظر بد بینی نگاه می کنند اگر با مردم تماس بگیرند فکرشان عوض می شود و شاید بتوانند در زندگی موفقیت حاصل نمایند اما چون از اول این طور عادت کردند و این عادت را جزء صفات پسندیده خود می دانند تعمدا" رو به قهقرا و نیستی کشیده می شوند.
بسیاری از جنایتکاران صاحب فرزندانی هستند که اگر آنها با اجتماع تماس پیدا کنند ممکن است فکرشان عوض شود اما همان ها هم چون خود را از زمان طفولیت خارج از اجتماع می دانند با مردم معاشرت نمی کننند و سرانجام مانند پدران خود از نعمت سعادت و کمال مطلوب زندگی محروم می شوند و اتفاقا" همین اطفال دور افتاده از اجتماع آمار زندان ها را تشکیل داده و با دزدی و آدم کشی امرار معاش می نمایند.
اگر حقیقت را بخواهید این اطفال تقصیری ندارند زیرا وظیفه اجتماع است که آنها را رهبری نموده نگذارند با دوری و کناره گیری،آینده خود و اجتماع خود را فاسد نمایند.
از اینها بدبخت تر اطفالی هستند که تحت و تربلیت معلمین جاهل قرار می گیرند یعنی معلمین و استادان فکر نمی کنند که قوای روحی و اخلاقی شاگردان را باید تقویت نمود و تصور می کنند که با یاد دادن الفبا و سایر علوم مادی می توانند این اطفال معصوم را از سرازیر شدن در پرتگاه های بدبختی محافظت نمایند.
ما همیشه نام تعلیم و تربیت را می شنویم و خیال می کنیم تعلیم و تربیت، یعنی یاد دادن درس در حالی که همیشه تعلیم باید با تربیت همراه باشد.
تعلیم بدون تربیت اخلاقی مفید نیست اما گاهی تربیت بدون تعلیم به نتایج خوب می رسد.
خیلی ممکن است یک فرد باسواد بی تربیت به دزدی و آدم کشی عادت کند اما اگر تربیت داشت با بی سوادی مانده می تواند برای خود مفید باشد.
وقتی که این دسته اطفال با معلوماتن کافی اما بدون تحصیل تربیت داخل جامعه شدند با مشکلاتی روبر می شوند که خواه و ناخواه همان مشکلات آنها را وادار به سرقت و آدم کشی می کنننئد چنانکه بارها دیده ایم سرقت ها و آدم کشی های علمی به وسیله با سودانی صورت گرفته است که به خواص فیزیک و شیمی و نیروی الکتریسته آشنایی داشته اند بسیاری از اشخاص ظاهرا" خیلی چاق و نیرومند هستند اما به قدری ناتوان و بی اراده بار آمده اند که غالبا" در مقابل کوچکترین مشکل زندگی وا می مانند و گاهی هم به قدری بدبخت می شوند که برای سد جوع و امرار معاش پناه به اقوام و خویشان خود آورده بدون خجالت دست تکدی به سوی این و آن دراز می کنند.
وقتی که نیروی استعداد در کسی ناتوان شد او را به درجه ای پست و حقیر و بدبخت می نماید که از هیچ چیز روگردان نشده و هزاران فشار و سختی و ناراحتی را برای خود آسان می شمارد.
معلوم است وقتی که کسی به گدایی و نداری عادت کرد روحش نیز ضعیف می شود رفته رفته استعداد ذاتی او دچار خسران و تزلزلی خواهد گردید.
تمول زیاد هم همین نتیجه را خواهد داد مثل این که مردمان متمول یک عمر با تمول و خوشی گذرانده و از هر حیث نیرومند و قوی بوده اند فرزندان این قبیل اشخاص به اعتماد تمول و ثروت زیاد از کار کناره گیری کرده وسایل ضعف نفس و از بین بردن نیروی استعداد خود را فراهم می نمایند.
در قدیم وضع ثروتمندان بهتر از امروز بود زیرا ثروت اشخاص در دوره های پیش از تصاحب زمین سرچشمه می گرفت و اشخاصی که زمین داشتند مجبور بودند کار کنند و با جدیت تمام ثروت خود را حفظ نمایند اما تمول امروز این واجبات را ندارد بلکه برعکس مردمان ضعیف و ناتوانی برای جامعه تهیه می نمایند امروز پولدارهای ما صبح تا غروب در کافه ها و خیابان ها و مجالس بازی پلاس می شوند و پول و تمول آنها در بانک ها و مؤسسات رهنی کار می کند.
اشخاصی هم که در عین بی پولی کار نمی کنند از طبقه متمول بدبخت ترند زیرا به فرض این که شب و روز خود را با رفتن به کافه و سینماها و کنسرت ها و اتومبیل سواری ها و ورزش ها بگذرانند مثل شخصی که با به کار انداختن نیروی فکری خود صبح تا غروب کار می کند نشاط زندگی به دست نمی آورد بد بختانه ما هر چه بیشتر جدیت می کنیم نمی توانیم یکی از خدمات مسائل بغرنج و در هم اجتماع یعنی بی کاری را حل نمائیم باید یک انقلاب فکری و اجتماعی روی کار بیاید تا بتواند خطرناک ترین بدبختی اجتماع یعنی بی کاری را ریشه کن نماید والا تا وضع به همین حال باقی است همانطور که تاکنون نتوانسته ایم بیماری های خطرناک مانند سرطان یا سل یا دیوانگی را معالجه نماییم هرگز موفق نمی شویم برای از بین بردن مرض بیکاری که سرچشمه تمام بدبختی های ما است اقدام کنیم.
__________________________________
منبع: انسان موجود نا شناخته، مؤلف: د. آلکسیس کارل، ترجمه: عنایت، نشر: امیر بهادر، ۱۳۷۸، تهران