شهوت ، تبعیت از شهوات ، کنترل شهوات ، حقیقت شهوات
شهوت ، تبعیت از شهوات ، کنترل شهوات ، حقیقت شهوات
نوینسنده: سید قطب
مترجم: دکتر مصطفی خرم دل
خداوند متعال وقتی که میخواهد گروه مؤمنان را پرورده کند، برای آنان پرده از انگیزههای فطری نهانی برمیدارد که انحراف و کجروی از آنها برمیخیزد، اگر با بیداری همیشگی مهار نشوند، و نفس، به افقهای بالا چشم ندوزد، و دل را آویزۀ چیزی نکند که در پشگاه خدا است و آن چیز بهتر و پاکتر از همۀ چیزهای دیگر است.
غرق شدن در شهوات دنیا، و خواستهای نـفسها، و انگیزههای امیال فطری، همان چیزی است که دل را از بینش و نگرش غافل میکند، و انسانها را برمیانگیزد تا غرق در لذائذ نزدیک محسوس شوند و به شهوات مادی فرو روند. از دیدۀ آنان آن چیزی را که والاتر و بالاتر است پنهان میدارد. احساس را سخت میسازد و آن را از لذّت چشم دوختن به حیزهائی که در فراسوی لذّت نزدیک است محروم مینماید، و وی را از تمتّع از انجام کارهای بزرگ و شایستهای باز میدارد که لائق انسان و درخور نقش بزرگی است که در این زمین برعهده دارد، و همچنین لائق آفریدهای است که خدا او را در این ملک پهناور خلافت داده است.
از آنجا که این علائق و دوافع – با وجود این – طبیعی و فطری بوده، و از سوی خدای بزرگ موظّفند که برای بشریّت در حفظ حیات و ادامۀ آن، نقش اساسی ایفاء کنند، اسلام به سرکوبی و نابودی آنها اشاره و سفارش نمیکند، ولی به کنترل و تنظیم و کاستن از حدّت و شدّت و یورش آنها فرمان میدهد، و میخواهد که انسان فرمانده و گردانندۀ آنـها بوده نه اینکه آنها فرمانده و گردانندۀ انسان باشند. همچنین اسلام میخواهد در انسان روح تعالی و بلند پروازی بدمد و او را متوجّه چیزهائی گرداند که بسی والا و بالایند. بر این اساس نصّ قرآنی که عهدهدار این توجیه تربیتی و جهت دادن پرورشی است، چنین علائق و دوافعی را عرضه میدارد. و در کنار آنها تا چشم کار میکند انواعی از لذائذ حسّ و نفس موجود در دنیای دیگر را مینمایاند. لذائذی که آن کسانی بدان میرسند که در زندگی این جهان، نفس خود را کنترل میکند، و آن را از غرق شـدن در لذائذی که دوست میدارد بدور میدارند، و انسانیّت والای خود را محفوظ مینمایند. روند قرآنی در یک آیه، عزیزترین شهوات و آرزوهای زمینی نفس انسان را گرد میآورد: زنان، فرزندان، ثروت انباشته، اسبان، زمین سرسبز و پرمحصول، چهارپایان… اینها چکیدۀ علائق زمینی است. یا خودشان مایۀ لذائـذ و خوشیند، و یا اینکه میتوانند برای صاحبان خود جلب لذائذ و خوشی کنند و بر شادی و شادمانیشان بیفزایند… در آیۀ بعدی لذائذ و خوشیهای دیگری نشان میدهد که در جهان دیگرند: باغهائی که در زیر آنها جویبارها روان است. همسران پاکیزه. بالاتر از همه، رضایت خدا… اینها همه از آن کسی است که چشمان خویش را به بالاتر از لذائذ زمین میدوزد، و دلش با خدا پیوند میگیرد، بدانگونه که دو آیه زیر نشان میدهند:
(زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (۱۴)
قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (۱۵)
الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (۱۶)
الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأسْحَارِ) (۱۷)
در انسان محبّت شهوات (و دلبستگی به امور مادی) جلوه داده شده است از قبیل عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نـقره و اسبهای نشاندار (و مرکبهای ممتاز) و چهارپایان (همچون : شتر و گاو و بز و گوسفند…) و کشت و زرع. اینها (همه) کالای دنیای پست (فعلی) است و سرانجام نیک (تلاشگران در راه حق) در پیشگاه خدا است (و همو داند که در آخرت بـه نیکوکاران چه چیزهائی عطاء خواهد کرد). بگو: آیا شما را از چیزی بیاگاهانم که از این (چیزهائی که در دیدهها آراسته و جلوهگر داده شده است) بهتر است؟ برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند در نزد پروردگارشان باغهائی (در جهان دیگر) است که رودخانهها از پای (درختان) آنها میگذرد. آنان در آنجاها جاویدانه خواهند بود. (همچنین ایشان را) همسران پاکیزه (از هر پلیدی و نقصی) و خوشنودی خدا است. و خداوند (رفتار و کردار) بندگان را میبیند (و نیّت درونی ایشان را میداند). همان کسانی که (ایمان دل آنان را لبریز میسازد و فریاد برمیآورند و) میگویند : پروردگارا ما ایمان آوردهایـم. پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش (دوزخ) بدور دار. و همان کسانی که (در راه اطاعت و عبادت، و دوری از گناه و معصیت، و تحمّل مشقّات و ناملایمات) بردبار، و (در نیّت و کردار و گفتار) درستکار، و (با خشوع و خضوع بر طاعت و عبادت) مداوم و ماندگار، و (از آنچه میتوانند و بدان دسترسی دارند) بخشاینده، و در سحرگاهان آمرزش خواهند…
(زُیِّنَ لِلنَّاسِ) برای مردمان آراسته شده است…. ساخت فعل مجهول در اینجا اشاره دارد به اینکه ترکیب فطری انسانها، چنین میل و گرایشی را دربردارد، و میل و گرایشی دوست داشتنی و آراسته است… این هم بیان واقعیّت از یکی از دو جنبۀ آن است. چه در انسان این میل و گرایش بدین (شهوات) هست، و آن حزئی از هستی اصیل او است، و نیازی به انکار آن نیست، و در ذات خود بد بشمار نمیآید. زیرا برای زندگی بشریّت ضروری است و باید باشد تا زندگی ریشه بدواند و رشد یابد و بردوام بماند – همانگونه که قبلاً گفتیم – و لیکن واقعیّت گواهی میدهد که در فطرت انسان جنبه دیگری هم وجود دارد که همسنگ با چنین میل و گرایشی است و مایۀ تعدیل آن میگردد، امّا انسان پیوسته سعی میکند که تنها جنبۀ یکم را پیش چشم دارد و فقط مستغرق در آن شود. و نیروی نفخۀ آسمانی یا مدلول و الهام آن را از دست دهد. ایـن جنبۀ دوم عبارت است از جنبه استعداد تعالی، و استعداد کنترل نفس و نگاه داشتن در حدّ سالم استفاده از این شهوات). حدّ سازندۀ نفس و زندگی. همراه با چشم دوختن همیشگی به پیشرفت زندگی و بالا بردن آن به افقی که آن نفخۀ آسمانی، انسانها را بدان فریاد میدارد. و پیوند دادن دل بشری با ساکنان ملکوت اعلی، و سرای عقبی و رضایتالله… استعداد دوم، استعداد یکم را مـهذّب و پاکیزه میدارد، و آن را از شوائب و آلودگیها میزداید، و در حدود و ثغور امینی نگاه میدارد که در آنجاها جنبۀ لذّت حسّی و کششهای نزدیک و دم دست، بر روح انسانیّت و علائق والای دور دست آن سرکشی نکند… رو به خدا کردن و تقوای خدا داشتن، رشتۀ بلندگرائی و بالا رفتن به سوی آن علائق والای دور دست است.
(زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ )
در انسان محبّت شهوات (و دلبستگی به امور مادی) جلوه داده شده است…
این شهوات، شهوات درست لذّتبـخشی است، نه شهوات ناپاک و زشت. تعبیر، در اینجا ما را به زشت داشتن و بد آمدن از آنها فرا نخواند. بلکه ما را
دعوت میکند به اینکه سرشت و انگیزههای آنها را بشناسیم، و آنها را در جای مقرّر خود بگونهای قرار دهیم که از آن تجاوز نکنند، و بر چیزهائی که در زندگی بسی گرامیتر و والاترند، سرکشی ننمایند. همچنین ما را فرا میخواند به اینکه بدنبال استفاده ضروری از آن (شهوات) بدون هیچگونه اغراق و زیادهروی، به افقهای بلند دیگری چشم بدوزیم.
در اینجا اسلام به سبب مراعات فطرت بشری و قبول آن بدانگونه که هست، و تلاش آن در راه تهذیب فطرت و بالا بردن و ارزش دادن بدان، نه سرکوب کردن و از ریشه کندن آن، ممتاز و انگشتنما میگردد… کسانی که این روزها در باره (سرکوبکردن) و زیانهای آن، و (عقدههای روانی) ای که سرکوب کردن و ریشهکن کردن باعث ایجاد آن میگردد سخن میگویند، مقرّر میدارند که سبب اصلی عقدهها (سرکوبکردن) است نه (کنترل کردن)… و آن عبارت از این است که انگیزههای فطرت را پلید و پلشت بشمارند و آنها را از پایه و اساس زشت و ناپسند بدانند. سرکوب کردن شخص را تحت دو فشار مخالف میاندازد. فشاری از سوی احساسش - که الهام یا دین یا عرف، مایۀ ایجاد آن شده است – مبنی بر اینکه انگیزههای فطرت انگیزههای ناپاکی بوده و درست نیست اصلاً وجود داشته باشند. این نظریه اشتباه است و وسوسۀ اهریمنانهای بیش نیست. فشاری هم از سوی این انگیزههائی که نمیشود بر آنها چیره شد و مقهورشان کرد. زیرا در هستی زندگی بشریّت دارای وظیفۀ اصیلی هستند که زندگی بشریّت جز با آنها تکامل نمییابد، و پروردگار آنها را بیهوده در فطرت نیافریده است… بدین هنگام بر اثر چنین مبارزهای (عقدههای روانی) ایجاد میگردد… اگر خویشتن را از مجادله و ستیز با قبول صحّت چنین نظریههای روانی برهانیم، باز هم اسلام را میبینیم که سلامت وجود انسانی را از دست این نزاع موجود میان دو بخش روان بشری نجات بخشیده است، نزاع موجود میان کششهای شهوت و لذّت، و میان شوق و شور بلندپروازی و تعالی… اسلام، هم بدین و هم بدان، در حدّ متوسط و معتدل، میدان فعّالیّت و تلاش همیشگی میبخشد.
((زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ…)…
در انسان محبّت شهوات (و دلبستگی به امور مادی) جلوه داده شده است از قبیل عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره و اسبهای نشاندار (و مرکبهای ممتاز) و چهار پایان (همچون : شتر و گاو و بز و گوسفند…) و کشت و زرع…
زنان و فرزندان لذّت نیرومندی از لذائذ نفس انسانی بشمارند… با این دو (ثروتهای هنگفت و آلاف و الوف) از طلا و نقره، مقرون گشته و در کنار همدیگر ذکر شدهاند… حـرص و ولع مال اندوزی را ألْقَناطیرِ الْمُقنْطَرَهِ) نشان میدهد. اگر تنها دوست داشت ثروث بود میفرمود: وَ الْأمْوالِ. (و اموال). یا: وَ الذّهَبِ وَ الْفِضّهِ. (و طلا و نقره). و لیکن ذکر (الْقَناطیرِ الْمُقنْطَرهِ) تصویر ویژهای در ذهن میآفریند که مقصود همان است. تصویر حرص و ولع شدید بر رویهم انباشتن طلا و نقره. یعنی رویهم انباشتن و اندوخته کردن دارائی هنگفت، خودش عشقی و لذّتی دارد، اگر هم از این چشمپوشی شود که دارائی میتواند مایۀ افزایش شهوات و لذائذ دیگر برای دارندۀ خود گردد.
آنگاه خداوند در کنار زنان و فرزندان و ثروتهای هنگفت و آلاف و الوف از طلا و نقره، اسبان نشاندار را ذکر میفرماید. اسبها زینت دوستداشتنی و فرحافزائی بوده و حتّی امروزه در عصر ابزار و آلات مادی هم چنین هستند. چه اسبها زیبا و با غیرت و تیزتک و نیرومند و هوشیار و رام و بامحبّت میباشند. حتّی کسانی که برای اسبسواری هم از آنها استفاده نمیکنند، از دیدن آنها لذّت میبرند و مادام که بیحال و دل مرده نباشند از مشاهدۀ اسبان جوان، غرق در شور میشوند.
خداوند به همراه چنین چیزهائی، چهارپایان و کشت را ذکر میکند. چهارپایان و کشت هم در ذهن و در واقعیّت زندگی با هم مقترن و همجوارند… چهارپایان و مزارع سرسبز و خرّم…کشت و زرع خوشایند و لذّتآور است، زیرا صحنۀ رشد و نموّ است. گشایش زندگی و باز شدن حیات، خودش صحنۀ محبوب و دوست داشتنی است. وقتی که بدان لذّت مالکیّت هم افزوده گردد، کشت و زرع و چهارپایان هم دلانگیز و دلربا خواهند بود و خوشی آنها نمایانتر میگردد.
این لذائذی که در اینجا از آنها نام رفته است نمونۀ لذائذ نفوس است، و بیانگر لذائذ و خوشیهائی است که در محیط مخاطب آن روزی قرآن وجود داشت. برخی از آنها مایۀ لذّت و مسرّت هر نفسی در همۀ ادوار و اعصار است. قرآن چنین لذائذی را نخست عرضه میدارد، سپس ارزش حقیقی آنها را بیان مینماید، تا در جای مقرّر خود بمانند و از آن تجاوز ننمایند و فراتر نروند.
(ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا )
اینها (همه) کالای دنیای پست (فعلی) است…
همۀ آن چیزی که از لذائذ دلربا و خوشایند – و سائر لذائذ و شهواتی که همانند آنها باشد- کالای دنیای پست است، نه کالای دنیای والا و افقهای بالا… کالای این زمین نزدیک است…اما کسی که خواهان چیز بهتر از آنها، و بلکه بهتر از همۀ آنـها باشد باید آن را در پیشگاه خدا بجوید… چه آنچه در نزد او است بهتر است.، زیرا ذاتاً برتر است و در مکان برتری است… آن چیز بهتر است چون نفس را بالا میبرد و از غرق شدن در شهوات مصون، و از دلبستگی و چسبیدن به زمین بدون کوچکترین توجّه و نگرشی به آسمان، محفوظ میدارد…کسی که در پی چیز بهتری است، باید . بداند کالائی که در پیشگاه خدا است از همه چیز بهتر است. در نزد او، عوض و بدل چنین لذائذی وجود دارد.
(قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ) (۱۵)
بگو: آیا شما را از چیزی بیاگاهانم که از این (چیزهائی که در دیدهها آراسته و جلوه داده شده است) بهتر است؟ برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند در نزد پروردگارشان باغهائی (در جهان دیگر) است که رودخانهها از پای (درختان) آنها میگذرد. آنان در آنجاها جاویدانه خواهند بـود. (همچنین ایشـان را) همسران پاکیزه (از هر پلیدی و نقصی) و خوشنودی خدا است. و خداوند (رفتار و کردار) بندگان را می بیند (و نیّت درونی ایشان را میداند)…
این کالای اخروی که آیه در اینجا بیانش میدارد، و به پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دستور داده میشود که بدان پرهیزگاران را مژده دهد، همه و همه نعمتهای حسّی و مادی هستند… ولی میان آنها و میان کالای دنیا، فرق اساسی است… کالای اخروی از آن کسی جز پرهیزگاران نیست و تنها متّقیان بدان میرسند، آن کسانی که هراس از خدا و یاد الله در دلهایشان است. احساس تقوی احساسی است که روح را جلا میدهد و شعور را صفا. احساسی است که نمیگذارد شهوات نفس را در خود غرق کنند، و اینکه نفس همچون چهارپا در چراگاه لذائذ رها شود و بچرد. کسانی که از خدای خود میترسند هنگامی که بدین کالای حسّی چشم میدوزند که بدیشان مژده داده شده است، با دلی بدان مینگرند که آئینۀ آن از زنگ ماده و ماده پـرستی پاک، و احساس آن از شـهوت حیوانی بدور است. این متّقیان در حالی که هنوز در این زمین میزیند، چشم بدان کالای گرانبهای ربّانی میدوزند، و پیش از آنکه مرگشان فرا رسد، و روزگار طومار زندگیشان را در هم نوردد و به نزد پروردگارشان روند، امید رسیدن بدان نعمتهای آسمانی را چشم میدارند.
در چنین کالای پاکیزه و آبرومندانهای، عوض کاملی از بدل کالای دنیوی و افزون بر آن است.
اگر کالای دنیوی آنان در دنیا، کشتزار پر محصول و سرسبزی است، در آخرت باغهای کامل و تمام عیاری است که در زیر درختانش جویبارها جاری و روان است، بالاتر از این، چنین کالائی جاودانه است و آنان هم در آن جاویدانند، نه اینکه مانند کشتزار دنیا زمان محدود و گذرائی داشته باشد.
اگر کالای دنیوی آنان، زنان و فرزندانند، در آخرت همسران پاکیزه است. در پاکیزگی آنان کرامت و بزرگواری، و برتری بر لذائذ زمین در این زندگی دنیوی است.
امّا اسبهای نشاندار و چهارپایان، و ثروتهای هنگفت و آلاف و الوف از طلا و نقره، در دنیا وسائل و ابزاری برای حصول کالا و نعمتند. امّا در آخرت برای فراچنگ آوردن نعمت و رسیدن به اهداف، نیازی به وسائل و ابزار نیست.
علاوه بر اینها، در آنجا چیزی است که بالاتر از هر کالا و نعمت دیگری است… در آنجا (رضایت خدا) است. رضایتی که با زندگی دنیا و زندگی آخرت هر دو برابر است… و بلکه بالاتر از آنها است… رضایت است، رضایت با همۀ زیباییها لفظی و مهربانی معنویش.
(وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ)
و خداوند (رفتار و کردار) بندگان را میبیند (و نیّت درونی ایشان را میداند)…
خدا حقیقت فطرت آنان و امیال و کششهائی را میبیند که در فطرتشان سرشته شده است. خدا رهنمودها و الهاماتی را میبیند که برای چنین فطرتی خوب و شایسته است. خدا کارکرد و نقش فطرت را در امر زندگی و ما بعد آن میبیند.
آنگاه توصیف چنین بندگانی به میان میآید. در آن، حال پرهیزگاران را با پروردگارشان به تصویر میکشد. حالی که با داشتن آن، استحقاق چنین رضایتی را پیدا کردهاند.
(الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (۱۶)
الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأسْحَارِ) (۱۷)
همان کسانی که (ایمان، دل آنان را لبریز میسازد، و فریاد بـرمیآورند و) میگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردهایم، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش (دوزخ) بدور دار. و همان کسانی که (در راه طاعت و عبادت و دوری از گناه و معصیت و تحمّل مشقّات و ناملایمات) بردبار و (در نیّت و کردار و گفتار) درستکار، و (با خشوع و خضوع بر طاعت و عبادت) مداوم و ماندگار، و (از آنچه میتوانند و بدان دسترسی دارند) بخشاینده، و در سحرگاهان آمرزش خواهند… در این دعایشان، اشارهای به تقوایشان نهفته است. این دعا اعلان ایمان، و وسیلۀ شفاعتی در پیشگاه خدا، و طلب غفران، و مایۀ پرهیز از آتش دوزخ است.
در هر صفتی از صفات ایشان، نشانۀ ارزشمندی در زندگی انسانیّت و در زندگی گروه مسلمانان است. در صبر، چیرگی بر درد و ناراحتی، پیروزی بر شکوه و گلایه، ثبات بر رنجها و گرفتاریهای تبلیغ، ادای وظائف و تکالیف حق، تسلیم خدا شدن و سر بر خط فرمان او نهادن در برابر آنچه برای آنان میخواهد، و پذیرش حکم خدا و رضایت به دادۀ الله است.
در صدق، افتخار به حق است که قوام وجود و اساس هستی است، و در آن دوری گزیدن از ضعف و عجز است. چه دروغ چیزی جز ضعف و عجز از گفتن سخن حق نیست، نگفتن حق به خاطر پرهیز از زیان و ضرری یا جلب نفع و سودی.
در خشوع و خضوع در برابر خدا، ادای حق الوهیّت و ادای واجب عبودیّت است، و با تواضع و فروتنی در برابر خداوند یگانهای که کرنش جز او را نسزد، کرامت نفس و بزرگمنشی انسان را میتوان تحقّق بخشید.
در انفاق و احسان، آزادی از قید بندگی ثروت، رهائی از ربقۀ بخل، برتری دادن حقیقت برادری انسانی بر شهوات و لذائذ شخصی، و برقراری ضمانت اجتماعی و همیاری در میان مردمان بگونهای که شایستۀ دنیائی باشد که در آن انسانها میزیند، وجود دارد.
علاوه بر همۀ اینها، استغفار در سحرگاهان، پرتوهای درخشان و خوشایند و ژرفی دارد… خود واژۀ (سحرگاهان ) به تنهائی سایهای از این مدّت از شب را که اندکی پیش از دمیدن فجر است، به تصویر میزند. مدّت زمانیی که در آن هوا صاف و فرحافزا و آرام است و اندیشههای نفس در آن بال میگیرند و پر میزنند، و نفسهای زندانی از بند زندان تن رها و شادمانه در پهنۀ فضا به پرواز در میآیند. وقتی که منظرۀ استغفار هم بدان افزوده گردد، پرتو زیبا و رخشانی را در جهان نفس و در ضمیر هستی بطور یکسان به حرکت در میآورد. بدین هنگام است که روح انسان و روح جهان در یک خط به هم میرسند و هر دو با هم رو به آفریدگار جهان و آفریدگار انسان میدارند.
اینان که شکیبا و بردبار، راستگو و درستکار، خاشع و خاضع، احسان کننده و نیکوکار، و استغفار کننده و آمرزش خواهند، ایشان را (رضایت خدا) است… آنان مستحقّ چنین رضایتی هم هستند. رضایت! چه واژۀ دلربا و زیبا و معنی مهربانانه و فرح افزائی دارد. رضایت فراتر و والاتر از همۀ شهوات و لذائذ، و بهتر و برتر از همۀ کالاها و نعمتها است.
اینگونه قرآن، نفس بشری را از جایگاه زمینیش بلند میگرداند و کمکم آن را در اقطار جهان و در میان انوار رخشان به پرواز در میآورد و بالاتر و بالاترش میبرد تا آهسته و آرام و مشفقانه و مهربانانه، آن را به عالم ملکوت بالا میرساند. در این مسیر همؤ جوانب فطرت انسان و همۀ کششهای آن در نظر گرفته میشود. ضعفها و عجزهایش مراعات میگردد. نیروها و توانها و شوقها و شورهایش به جوش و خروش انداخته شده و بکار گرفته میشود… و بالاخره فطرت نه سرکوب میشود و نه مجبور. همچنین در جریان حیات هیچگونه وقفهای ایجاد نمیشود… آخر این فطرت ساخت خدا است، و قرآن هم برنامۀ خدا برای این فطرت است.
(وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ)
خداوند بندگان را میبیند…
روحش شاد بزرگ مرد علم معاصر مصر در زمینه دین سید قطب