دعوت و داعیمطالب جدیدمقالات

الحکم العطائیه، وعظ و نصیحت در چه شرایطی و چگونه بر مخاطب اثرگذار خواهد بود

الحکم العطائیه، وعظ و نصیحت در چه شرایطی و چگونه بر مخاطب اثرگذار خواهد بود

نویسنده: مولانا عبدالله کنگوهی / مترجم: عبدالجلیل رحمت زهی

به کسی که اجازه اظهار حقایق و معارف داده شده باشد، پس از کی صریح آن (حقایق و معارف)، به محض اینکه به گوش مردم بر سر آن را می فهمند، و به اشاره گفتن آن، در نزد آنها جلی و ظاهرمی باشند .

از اسرار، معارف و حقایقی که بر دل بندگان از سوی خداوند وارد میشود، ان رازو امانت هستند و دادن امانت به دیگران، بدون مالک آن جایز می باشند. به همین علت آن حضرات آن را بیان نمی کنند و آن را بر کسی ظاهر می کرد. البته اگر اجازه و حکم الهی باشد، پس آن کلامی که قابل آشکار کردن آن را آشکار می کنند. آن حضراتی که به آنان اجازه ظاهر کردن و آشکار ساخت داده شده، آنان کسانی هستند که سخن آنان به خاطر الله است؛ یعنی در کلام آنها مطلقا بزرگی و خودبینی وجود ندارد و سخنان آنان برای الله است؛ یعنی با قدرت و قوت خویش سخن نمی گویند، بلکه در جلوی الله منزله اله هستند که گوینده کسی دیگر است و آنان بی حس و بی قدرت اند. سخن و کلام  این حضرات بر دو قسم است: اول تصریح؛ یعنی مقصود را بدون رمزواشاره بیان کرده و آن را با صراحت بیان کنند. دوم اشاره؛ که با عبارت صریح بیان نمی شود بلکه مقصود با رمز و اشاره بیان می شود. شان تصریح این است که به محض رسیدن به گوش مردم آن را می فهمند و نیازی به تفصیل ندارد و حالت اشاره این گونه است که آن در نزد شنوندگان ظاهر و واضح است و علتش آن است که حرف زدن آن حضرات به اجازه الله است و هر آنچه آنان می گویند در واقعانان آله محض هستند و در اصل، آن مضامین از سوی الله جل و به واسطه آنان آمده است. مانند ناودان که آب باران از آن می گذرد و به پایین می رسد. به همین علت سخنان آنان بر دل می نشیند. به خلاف آن شخصی که اجازه سخن گفتن نداشته باشد و شروع به گفتن معارف و حقایق کند که سخنان چنین شخصی نه بر قلب می نشیند و نه آن شخص به آسانی می تواند بر زبان سخن راند، او با تکلف بسیار عبارات را بیان می کند و مردم از آن هیچ چیزی نمی فهمد و نه از آن متأثرمی گردند. پس بر سالک لازم است تا زمانی که به او اجازه سخن داده نشده ساکت باشد. علامت اجازه این است که مضامین خود به خود از غیب بر قلب بیایند و زبان شروع به گفتن آن کند و آن شخص آله محض قرار گیرد. چنین سخن و کلامی مفید و مؤثر واقع می گردد.

اوقات حقایق و معارف از سوی تو بی نور ظاهر می گردد، وقتی که به تو اجازه اظهار آن داده نشده باشد.

وقتی حالت سالک این گونه باشد که به او اجازه اظهار حقایق و معارف نشده باشند، یعنی در سخن گفتن اراده و اختیار او دخل باشد و آله و واسطه محض نباشد، پس او مانند آن ناودان که آب باران را فقط منتقل می کند نیست و اگر با وجود این عدم اجازه باز هم به اظهار آن حقایق بپردازد، پس آن حقایق بی نور می گردند؛ چرا که در آنها ظلمت و تاریکی غیرالله شامل گشته است. پس درقلب ها هیچ روشنی و نوری از آن حقایق نمی آید و نه هیچ تأثیری خواهند داشت وی هم بگذارند پایدار نخواهد بود؛ چراکه آن حقایق از غیب نیامده اند. به خلاف آن شخصی که مسلوب الاراده گشته و سپس بر قلب او باران فیوض باریدن گرفته است، زبان او همچون ناودانی است برای آن باران و با همان آب و تاب و نور و روشنایی که آمده اند با همان کیفیت بر قلبها می نشینند.

نور عارفین و حکمای امت قبل از اقوالشان (به محل مورد نظر) می رسد، پس به همان جایی که روشنی آن نور می رسد، به همانجا اقوال نیز می رسد.

وقتی عارفین بخواهند به بندگان خدا وعظ و نصیحت کنند قبل از گفتن هر کلامی، قلب آنان به سوی الله جلا متوجه می گردد و می گویند: ای الله! در قلب بندگانت استعداد عطا فرما. در این هنگام از نور باطنی قلب آنان نوری به وجود آمده و قلب آن بندگان را منور می سازد و آن را آماده و مستعد می سازد. به همین علت قبل از اقوال، در قلب مردم نور آنان می رسد، بعد از آن، آنان شروع به گفتن می کنند. پس در همان قلب هایی که نور آنان جای گرفته بود، اقوال آنان همانجا فرود می آید و آن حرفها مؤثر واقع می شود.

هر کلامی که از سوی گوینده ای گفته شود، حتما دارای لباس نورانی یا تاریک آن قلب است که از آن به وجود آمده است.

 زبان، مترجم قلب است و آنچه در قلب است به وسیله زبان ظاهر می گردد. پس هر کلامی که از سوی گوینده ای گفته شود، اگر قلب گوینده نورانی باشد، پس آن کلامی که از زبان خارج شود آن نیز در قالب لباسی نورانی ظاهر می گردد، و بر قلبها همان نوع اثر را دارد. و اگر قلب مملو از سیاهیها و اغراض باشد،کلام نیز ملبوس به لباس سیاهی است و اثر آن نیز از همان نوع است و در قلبها نمی نشیند.

 

بیان حقایق و معارف یا به علت کثرت علوم وجدانی است و یا به هدف نصیحت مریدی گفته می شود. اولی حال سالکین است و دومی حال اهل تمکین و محققین است.

 وقتی باران علوم و واردات بر قلب سالک مبتدی باریدن گیرد، از آنجایی که قلبش تنگ است، قلب وی آن را نمی تواند در خود نگه دارد؛ بنابراین بیرون می ریزد و به وسیله زبان گفته می شود. اما قلب عارف بسیار گشاده است، هر چه قدر از علوم بر قلب وی بیاید آن را در خود جای می دهد و او بر آن علوم غلبه دارد، بنابراین او آن را بیان نمی کند، البته اگر بخواهد مریدی را نصیحت کند و نیاز به هدایت وی باشد، بر حسب ضرورت بیان می کند. مثال اولی مانند دیگی است که بر آتش گذاشته شده و در حال جوشیدن است، و مثال دوم مانند دیگی است که قبلا پخته و به مقدار ضرورت هر چه قدر بخواهند از آن بیرون می کشند، آنچه درونش است خود بیرون نمی ریزد، چراکه پخته است.

بیان علوم و معارف مختلف، غذای شنوندگان محتاج اند، و به جزآنچه تو آن را بتوانی بخوری، چیز دیگری برای تو نیست.

 همان گونه که غذای بدن، چیزهای خوردنی و نوشیدنی است، به همین صورت غذای قلب و روح، علوم و معارف است. به همین علت شیخ می فرماید: گفتن و بیان علوم و معارف مختلف، غذای شنوندگان محتاج است. و همان گونه که هر شخص مناسب وضعیت خویش، غذای مناسب خود را می خورد و هر غذایی را نمی تواند بخورد، مثلا شخصی که معده اش سالم و قوی است هرچه بخواهد می خورد، اما شخصی که معدهاش ضعیف است کم میخورد و اگر زیاد بخورد مریض می شود و آنچه برای وی مناسب باشد میخورد، به همین ترتیب غذای روحانی نیز همین کیفیت را دارد که گفتن هر علم و معرفت برای هر شخصی مناسب نیست. هرکس که قلبش گنجایش خاصی دارد، مطابق با آن باید به او علم و معارف داده شود. به همین علت می فرماید: برای تو جز آنچه تو بتوانی بخوری چیز دیگری نیست.

—————

منبع : روش های تربیت و تزکیه ابن عطاء الله اسکندری / مولف: مولانا عبدالله کنگوهی / مترجم: عبدالجلیل رحمت زهی

مقالات مرتبط:

چگونه بر عبادات ثبات پیدا کنیم؟ چگونگی تاثیر اذکار و اوراد و ذکر بر قلب

نمایش بیشتر

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا