معنی عبادت و خضوع و نکاتی در باب انحصار عبادت و استعانت برای الله
معنی عبادت و خضوع و نکاتی در باب انحصار عبادت و استعانت برای الله
نویسنده: محمد رشید رضا / ترجمه: سید محمد موسویان
عبادت چیست؟
می گویند : عبادت، طاعت همراه با خشوع و خضوع است. اما هر عبارتی تمام معنی آن را نمی نمایاند و آن را برای فهم ها واضح نمی سازد آن گونه که تأویل ناپذیر باشد. چه بسیار که چیزی را تفسیر می کنند با لوازمش و حقیقت آن را به رسومش می شناسانند[۱]. بلکه گاه به تعریف لفظی اکتفا کرده و واژه ای را با چیزی که به معنی آن نزدیک است تبیین می کنند. از جمله این عبارتی که با آن معنی عبادت را شرح داده اند؛ پیدا است در آن اجمال و تساهل وجود دارد. ما اگر آیات قرآن را، اسلوب لغت و استعمال عرب را دنبال کنیم در فهم معنی ” عبد” و آن چه که در معنی شبیه یا نزدیک به آن است_ مانند: خَضَع: فروتنی و فرمانبرداری کرد، خَتَع: فروتنی نمود، أطاعَ: اطاعت کرد، و ذَلُ: خوار و ذلیل شد_ در می یابیم که چیزی از این الفاظ شباهت به “عبد” ندارد تا در محل آن قرار گیرد و جایگزین آن شود. به همین خاطر گفته اند ” ” عِباد” ، مأخوذ از ” عباده ” است و بیشتر به خداوند اضافه می گردد، زیرا مأخوذ از ” عبودیه” است که به معنی بردگی می باشد، و با این معنی ” عباده ” و ” عبودیه” فرق وجود دارد. از این جا است که برخی از علما گفته اند: ” عباده ” در لغت و زبان عربی جز برای خدای متعال به کار برده نمی شود؛ اما استعمال قرآن مخالف این نظر است.
عاشق در تعظیم معشوقش و خشوع در برابر او غلو فراوانی می کند تا جایی که آرزویش در آرزوی او فنا می شود، و اراده اش د راراه او ذوب می گردد؛ با این حال این خشوع او با مفهوم حقیقی، عبادت نامیده نمی شود. بسیاری از مردم در تعظیم رؤسا، ملوک و فرماندهان خود مبالغه و زیاده روی به خرج می دهند، و خشوعشان را در برابر آنان و تلاش برای کسب رضایت شان را چنان می بینی که از پرهیزگاران و پارسایان نمی بینی، چه رسد به سایر عبادت گزران؛ اما عرب چیزی از این خشوع را عبادت ننامیده اند؛ پس در این صورت، عبادت چیست؟!
اسلوب صحیح و استعمال عرب اصیل دلالت دارند بر این که عبادت، نوعی از خشوع است که له حد نهایت رسیده و برآمده از احساس قلب به عظمت معبود است که فرد منشاء این را نمی شناسد، برآمده از اعتقاد قلبی است به سلطه ی که کنه و ماهیتش را درک نمی کند، و بیشترین چیزی که از آن می داند این است که این سلطه بر احاطه دارد، گرچه بالاتر از اداراک و فهم او است. پس در این مورد کسی که به نهایت ذلت و خواری در برابر یکی از پادشاهان برسد، گفته نمی شود: او را عبادت کرده است، گرچه جای پاهایش را ببوسد، مادام سبب این ذلت و خشوع شناخته شده است، که بیم از ظلم آشنای پادشاه و یا امید به کرم و بخشش محدود او است ، مگر به نسبت کسانی که اعتقاد دارند پادشاهی و حکومت، نیروی غیبی و آسمانی است که از ملاء اعلی بر پادشاهان و حاکمان فرود آمده و آنان را برگزیده است به خاطر برتریشان بر سایر اهل دنیا که آنان دارای عنصر پاک تر هستند و گوهر وجودشان گرامی تر است . اینان کسانی هسند که چنین اعتقادی آنان را به کفر و الحاد کشانیده، پادشاهان را به خدایی پذیرفته و آنان را به عبادت حقیقی کرده اند.
حقیقت عبادت و صورت های آن
در هر دینی از ادیان صورت های مختلفی برای عبادت نهاده شده است جهت یادآوری انسان به احساس این سلطان والای الهی که روح عبادت و راز آن است. هر عبادتی از عبادات صحیح اثری در ساختار اخلاقی دارنده ی آن و تهذیب نفسش دارد. این اثر تنها از ان روح و احساسی است که گفتیم منشاء تعظیم و خشوع است. پس هرگاه صورت عبادت ، نهی از این معنی بود؛ عبادت نیست. چنان که صورت پیکر انسان، انسان نیست.
برای مثال: عبادت نماز را در نظر بگیر و ببین که خداوند چگونه به برپاداشتن آن امر فرموده، نه فقط انجام آن ، برپاداشتن چیزی، انجام آن به صورت درست و کامل است که از علت خود صادر گردد و از آن نیز آثارش صادر شود. آثار و نتایج نماز، چیزی است که خدای متعال به ما خبر داده است و در فرمایش خود ” إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ“ ( عنکبوت:۴۵) ” مسلما” نماز انسان را از گناهان بزرگ و از اعمال ناپسند ( از نظر شرع) باز می دارد”. و در فرمایش خود: ” إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا*إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا* وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا” ( معارج۱۹-۲۱) ” آدمی کم طاقت و ناشکیبا، آفریده شده است؛ هنگامی که بدی به او رو می کند، سخت بی تاب و بی قرار می شود، و زمانی که خوبی به او روی می آورد، سخت ( از حسنات و خیرات دست باز می داردو) دریغ می ورزد، مگر نماز گزاران.” هم چنین کسانی را که صورت و ظاهر نماز از حرکات و الفاظ را انجام می دهند همره با سهو و غفلت از معنی عبادت و سرّ آن در نماز تهدید فرموده، و این تهدید را به اوج رسانیده است با فرمایش خود : ” فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ* الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُرَاؤُونَ * وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ” ( ماعون۲ تا ۷) ” واویلا به حال نماز گزاران ؛ آن کسانی که نماز خود را به دست فراموشی می سپارند؛ همان کسانی که ریا و خود نمایی می کنند* از دادن وسایل ناچیز منزل که معمولا” همسایگان به یکدیگر به امانت می دهند خوداری می کنند ( و از یاری و کمک به دیگران ) دریغ می ورزند “. خداوند چنین کسانی را نمازگزار نامیده است ، که آنان را صورت ظاهری نماز را انجرام می دهند ، اما انان را توصیف نموده است به سهو و غفلت توصیف نموده که ریا بازی و خوداری از دادن وسایل کمکی ناچیز منزل است. استاد امام گفت: ریا دو نوع است: ریای نفاقکه انجام عملی است برای این که مردم آن را ببینند، و و ریای عبادت که عمل به حکمآن است که بدون ملاحظه ی معنی عمل و راز و فایده ی آن، و بدون ملاحظه ی کسی که فرد آن را برای وی انجام می دهد و با آن به او تقرب می جوید. این، چیزی است که بیشتر مردم بر آن هستند. نماز چنین نمازگزارانی در دوره رشد و عقل، عین همان نمازی است که در دوران طفولیت با آن از پدران خود تقلید می کردند و وقتی که می دیدند پدرانشان نماز می خوانند، و اینان به حکم عادت بر چنین نمازی استمرار می یابند بدون فهم و تعقل آن. خداوند به چنین نمازی هیچ ارجی نمی نهد حال در حدیث آمده است. ” کسی که نمازش او را از فحشا و منکر باز ندارد، از جانب خداوند چیزی بر او افزوده نمی شود جز دوری. و این که نمازش پیچیده می شودهم چون پیچیده شدن لباس پوسیده و با آن به صورتش زده می شود[ : به او باز گردانده شده و قبول نمی شود ] ” ” ماعون” نیز همان معونت، کمک و خیری است که در آیه ی بعدی آمده که انسان ها جز نمازگزاران از دادن و پرداختن به آن خوداری می کنند.
استعانت، طلب معونت و یاری و ازاله ی عجز و ناتوانی و مساعدت بر اتمام عملی است که یاری جوینده از انجام آن به تنهایی ناتوان است.
انحصار عبادت و استعانت در ذات الله
سپس استاد امام در مورد منحصر نمودن عبادت و استعانت در ذات خدای متعال که تقدیم مفعول ( ایاک : ترا) بر فعل ( نعبدُ: می پرستیم) و ( نستعین: یاری می جوییم) بر آن دلات دارد، مطالبی گفت به این مضمون:
خدای متعال به ما امر فرموده که جز او را عبادت نکنیم؛ زیرا قدرت غیبی که ورای اسباب است، برای کسی نیست جز او، نه برای غیر او، و کسی د رآن شریک او نیست تا به تعظیمی که در عبادت است تعظیم شود. و بیان دارد، که خداوند در آایت دیگری ما را به تعاون و همکاری با یکدیگر امر فرموده است: ” وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ ﴿۲﴾ ” ( مائده:۲) ” در راه نیکی و پرهیز گاری یکدیگر را یاری و کمک کنید”؛ پس همراه با وجود چنین آیاتی، معنی انحصار استعانت چیست؟ پاسخ هر عملی که انمسان آن را انجام می دهد، نتیجه و موفقیت در آن متوقف بر حصول اسبابی است که حکمت الهی اقتضا نموده منجز به آن باشند، و به انتفای موانعی که در شأن آن ها است به مقتضای حکمت مانع انجام آن شوند، در حالی که خدای متعالبا دانش و قدرتی که به انسان ها عطا فرموده و زمینه را برایش فراهم نموده است تا برخی از این موانع را کنار زند و برخی از اسباب آن را به دست آورد؛ اما براخی از موانع و اسباب دیگر از ما پوشیده داشته است. پس بر ما واجب است که قیام داشته باشیم و رفع موانع و اتخاذ اسبابی که د رتوان اریم، هر چه در قدرت و توان داریم جهت محکم کاری و درست انجام دادن امور به کار گیریم؛ این که بر کارها ، یکدیگر را همکاری و مساعدت کنیم، و سپس آن ها را در آن چه ورای کسب و توان ما است به کسی که بر هر چیزی قادر و توانا است. بسپاریم؛ تنها به او پناه ببریم و معونت اتمام عمل و رسیدن به نتیجه ی آن را خدای سبحان، نه از غیر او بجوییم؛ زیرا کسی که قادر نیست بر ماورای اسباب عطا شده و همه ی بشر به طور مساوی جز مسبب االاسباب و ربُ الارباب. پس فرمایش خدای متعال: (وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ)، متمم معنی (إِیَّاکَ نَعْبُدُ) می باشد؛ استعانت با این معنی گریز قلب به سوی خدا و تعقلی است از جان به او؛ که این مخّ عبادت است. پس هرگاه بنده با چنین حالتی به غیر خدای متعال روی آورد؛ نوعی از انواع عبادت بت پرستی را انجام داده که در زمان نزول قرآن و پیش از آن شایع بوده است. همچنین (وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ) در این جا ذکر شده تا جاهلان گمان نبرند استعانت به کسانی که آنان را به جای خدا به سروری گزیده و در ماورای اسباب موجود برای عموم مردم از آنان یاری می جویند.، همچنین استعانت به سایر مردم در اسباب عام و همگانی می باشد. پس خدای حق_ شکوهش در دل ها جاویدان باد!_ خواسته است که این شبهه را از اذهان بندگانش برطرف نماید با بیان این که استعانت از مردم در آن چه که در استعطاعت و توانشان می باشد، تنها نوعی از استعمال اسباب نهاده شده، و منزلت آن تنها چون منزلت اسباب و آلات است از حیث این که آلات و اسباب هستند؛ برخلاف استعانت به آنان در شئونی که بالاتر از قدرت و قوای عطا شده به انسان ها و اساباب مشترکی میان آنان است، مانند استعانت در شفای بیمار با غیر دارو، و چیرگی بر دشمن با ماورای عِده و عُده، که در چنین مواردی جایز نیستیاری خواستن و روی نمودن به غیر خدا؛ صاحب سلطان اعظم در آن چه سلطان کسی از جهان بر او قادر نیست.
استعانت به مردم و استعانت خاصّ به خدای متعال
استاد امام برای این توضیح خود مثالی زد؛ کشاورز در شخم زدن، تسطیح، کود دادن و آبیاری زمین خود را می کند، و جهت نتیجه دادن کارش را و اتمام آن با دفع آفات آسمانی و زمینی از خدای متعال یاری می جوید. همچنین به تاجری مثال زد که در انتخاب نوع کالاو در تبلیغات برای آن مهارت خود را به کار میبرد، و سپس بعد از ان به خداوند توکل می کند. سپس گفت : از این جا معلوم می شود کسانی که در برآورده شدن نیازها یشان، آسان شدن امورشان، شفای بیماان شان، رشد و افزایش کشت و زرع شان و هلاک شدن دشمنان شان و غیره از یکدیگر مصلحت ها به اصحاب اضرحه و قبور استعانت می کنند، اینان از صراط توحید دور افتاده و به ذکر و یاد خدا پشت کرده اند.
این کلام کوتاه: (وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ) ” تنها از تو یاری می جوییم” ، ما را به دو امر عظیم ارشاد می کند و آن دو معراج و نردبان سعادت در دنیا و آخرت می باشند:
- این که ما باید خود اعمال سودمندرا انجام دهیم و در استحام و استواری آن ها تا می توانیم تلاش کنیم؛ زیرا یاری جستن جایز نیست مگر بر عملی که انسان توان خود را در ان به کار برده اما نتوانسته است آن را کامل انجام دهد، یا بیم دارد که در آن موفق نشود؛ پس بر اتمام و کمال آن را از دیگران یاری می جوید. از این روی، کسی که قلم از دستش بر کاغذ افتاد، بر نگهداشتن آن از کسی یاری نمی جوید؛ اما کسی که زیربار سنگینی قرار گیرد که به تنهایی عاجز از انجام آن باشد، بربلند کردن آن از پلکان خوشبختی دنیا و رکنی از ارکان سعادت اخروی است.
- آن چه که این انحصار به ما می آموزد از وجوب تخصیص استعانت تنها به خدای متعال در ماورای آن چه گفته شد، روح دین و کمال توحید ناب است، که جان های معتقدین به خود را اوج می دهد، از رق بردگی دیگران نجاتشان می دهد، اراده اشان را از اسارت و رؤسای روحانی و شیوخ دجّال و دروغ گو آزاد می کند و تصمیماتشان را از قید و بند حافظان و پناهان دروغین از زندگان و مردگان رها می سازد . بدین سان فرد مؤمن در میان مردم، کاملا” آزاد، سرور و بزرگوار خواهد بود، و با خداوند، بنده ای خاضع و فروتن: ( وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا ﴿۷۱﴾) ( احزاب:۷۱)” هرکه از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعا” به پیروزی و کامیابی بزرگی دست می یابد. “
مترتب شدن عبادت بر نام الله، و استعانت بر نام ربّ
من نیز باز بگویم؛ عبادت و بندگی خدای متعال، نهایت شکر او در انجام واجب به نسبت الوهیتش می باشد، و استعانت نیز نهایت شکر او در انجام واجب به نسبت ربوبیتش، اولی، ظاهر و پیدا است، اما دومی؛ چون او تعالی مربی بندگان است، که تمام آن چه تربیت صوری و معنوی شان با آن کامل می شود به آنان بخشیده است، از این جا می فهمی که آوردن عبادت و استعانت از ذکر اسم اعظم جلاله و اسم اکرم ربّ، به خاطر این است که این دو از آن دو مترتب می شوند، و از قبیل لفّ و نشر مرتّب هستند.[۲] استعانت به این معنی، مترادف توکل یه خداوند است و در جای آن می نشیند، که توکل، کمال توحید و عبادت خالص و ناب است. به همین دلیل قرآن عبادت و توکل را با هم جمع نموده در مانند فرمایش خدای متعال: ” وَلِلّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ” ( هود/۱۲۳) ” نهان آسمانها و زمین از آن خداست و تمام کارها به او بازگردانده مىشود پس او را پرستش کن و بر او توکل نماى و پروردگار تو از آنچه انجام مىدهید غافل نیست”
این استعانت، ثمره توحید و تخصیص عبادت به خدای متعال است، که از جمله معنی عبادت؛ درک و احساس نسبت به سلطه ی غیبی موجود در ورای اسباب است، چنان که آیه ای که همین پیش بر قرین و همراه بودن عبادت و توکل شاهد آوردیم ناطق بر ان است؛ پس کسی که موحد خالص باشد، هرگز به غیر خدا استعانت نمی کند، و هر نوع یاری جستن که داخل در حلقه های اسباب باشد؛ طلب یا سبب آن، طلب از خدای متعال است. اما در تحقق این که این طلب از خدا باشد، نیاز به قصد، ملاحظه و شهود متعال قلبی دارد، و آن چه که داخل در آن ها نباشد؛ بلا فاصله و به طور مستقیم در طلبش به خدای متعال روی می آورد. با این بیان می فهمی که منافاتی میان توحید و توکل و اخذ اسباب و بر پاداشتن سنت های خدای متعال در آن ها وجود ندارد، بلکه کمال و ادب جمع بین این دو می باشد. آقا و مالکی که برای بردگان و خادمان خود سفره های پهن کرده باشد، که صبح و شام از آنآن بخورند ، و برای آنان خادمانی قرار داه باشد که امور سفره را بر عهده بگیرند، درخواست غذا از او ممکن نخواهد بودمگر با رفتن بر سر سفره، و آن چه بر آن بردگان لازم است این که با وجود سفره و خادمان آن غافل نشوند از ذکر و یاد صاحب فضلی که سفره را برای آنان تهیه دیده و آن خادمان را به خدمت شان بر آن گماشته است، و نه غافل از ستایش و شکرگزاری او. این، مثال جهان با اسباب و مسببات آن می باشد. برده ای هرگاه نیاز به چیز یافت که آقایش آن را به همه ی بردگانش در هر وقت ندا داده بود، آن را از خود او، نه غیر او می طلبد. اگر نزد آقایش اظهار نیاز کند، این از اندک بودن ثقه و اعتماد به آقایش می باشد، و با این کار غیر را در مرتبه ی او یا بهتر از او بذل و بخشش قرار داده است. این در مورد بردگان با آقایانی است که نظیر و مانند دارند؛ پس چگونه خواهد بود هرگاه بنده ای یه غیر مولی و سرور خود رو کند، اما جز او را نیابد که به وی روی بنماید مگر بندگانی چون خودش محتاج به مولی و سرور؛ خداوند، سرور، بی نیاز و محلّ نیاز است و کسی کفو و هم شأن او نیست.
استعانت از خدا، کسب و توکل
لفظ استعانت به این معنا ست که بنده از پروردگار متعال درخواست کمک و یاری می کند بر چیزی که او توان کسب و به دست آوردنش را ندارد تا وی را در انجام آن یاری کند. در این واقعیت، تکریمی است برای انسان با قرار دادن عملش چون یک اصل در هر چه به آن نیاز دارد از انجام تربیت و تزکیه خودش، و ارشادی است برای او که ترک کسب و کار، از سنت آفرینش و هدایت شریعت نیست. پس هر کس آن را ترک کند، تنبل و نکوهیده است، نه متوکل و پسندیده ، همچنین از طرفی یادآوری او است به ضعف و ناتوانی اش تا مغرور نشود، و گمان نبرد که او با کسب خود بی نیاز از عنایت و توجه مالک و پروردگارش است، و عاقبت از هلاک شدگان گردد. اگر د راین تدبیر کرده باشی؛ نکته ای از نکته های تقدیم عبادت را دراستعانت فهمیده ای، و آن این که دومی ثمره ی اولی است، و این منافات ندارد با این که عبادت خودش از جمله مواردی باشد که بر ان استعانت شود تا فرد عابد بتواند به صورتی که مورد رضایت خدای عزوجل است، توفیق انجام آن را بیابد. منافاتی میان این دو امر نیست؛ ثمره ی که از درخت بیرون می آید، حاوی هسته ای است که از آن درخت دیگری یبرون می آید. پس عبادت، از جهتی سبب معونت است و معونت از جهتی سبب عبادت. همچنین است اعمالی که اخلاق را تشکیل می دهند که منشاء اعمالی هستند. پس هر کدام از عبادت و استعانت، سبب و مسبب و علت و معلول هو هستند، و جهت مختلف است؛ پس در این مسأله دور تسلسل وجود ندارد.
نکته ی انحصار در عبادت و استعانت
و هم باز بگویم؛ نکته در تقدیم ” إِیَّاکَ ” “ترا” بر دو فعل “نَعْبُدُ” ” می پرستیم ” و نَسْتَعِینُ ” یاری می جوییم” و از غیر تو یاری نمی جوییم. برخی از غواصان بحر معانی و نکته های دیگری را نیز استخراج کرده اند؛ از جمله این که ” إِیَّاکَ ” ضمیر است و راجع به خدای متعال. برخی نیز گفته اند : ” ایا ” اسم ظاهر ( : جزء اسماء کنایه) و مضاف به ضمیر کاف است. تقدیم در هر دو صورت، اهتمام به آن را می رساند، که علت عمومی تقدیم در زبان عربیاست. از جمله این نکته ها این است که : همچنین انحصار با این اسم یا ضمیر که از فعلمتصل است که با آن کلمه ی دالّ بر انحصار آورده شود، مانند این که بگویی: إنما نعبدک، إنما نستعینک، یا نستعین بک وحدک. اما تکرار ” إِیَّاکَ “همراه با فعل دوم، مفید این نکته است که هر یک از عبادت و استعانت به خدای متعال می یابد در همه یچیز باشد، ولی برخی از مردم هستند که بر مواردی از اعمال اختیاری از خداوند یاری نمی طلبند به گمان این که خود به تنهایی آن را انجام می دهند بدون کمک و یاری خاص او تعالی، همچون قدریّه[۳] برترین استعانت نیز آن است که که بر طاعت و خیر باشد؛ رسول خدا (ص) روزی مُعاذ ( ابن جبل) رض را گرفت و به او فرمود: “”والله انی لاحبک، اوصیک یا معاذ لا تدعن فی دبر کل صلاه أن تقول: اللهم أعنی علی ذکرک و شکرک و حسن عبادتک ” ” سوگند به خداوند، من ترا دوست دارم ؛ ترا سفارش می کنم به این که در پس هر نماز تر ک نکنی که بگویی: خداوندا، مرا یاری فرما بر ذکر و یاد خودت، شکر و سپاس گزاری خودت، و نیکو عبادت کردنت”. قاوقچی در طرابلس شام گفت: رسول خدا (ص) به مُعاذ فرمود” أنی احبک فقل: اللهم أعنی علی ذکرک و شکرک و حسن عبادتک ” من تو را دوست دارم ؛ پس بگو:….” شیخ ما؛ محمد عابد سَندی در حرم شریف نبوی در این روایت گفت: ” من تو را دوست دارم … ” تا آخر روایت، وسندش را تاآ رسول خدا (ص) ذکر کرد.
——————————–
ترجمه: فارسی : تفسیر المنار برگرفته از دروس مفتی وقت شیخ محمد عبده / تألیف: محمد رشید رضا / ترجمه: سید محمد موسویان صفاخانه
[۱] در منطق: تعریف چیزی به ذاتیات آن، یعنی جنس و فصلش را حدُ می گویند، مانند تعریف انسان به اینکه جاندار متفکر است. و تعریف چیزی را با اسم جنس و خاصه ی آن را رسم می نامند، مانند تعریف انسان به این که جاندار نویسنده است. (مترجم)
[۲] لفّ و نشر : یکی از محسنات معنوی در علم بدیع است که در آن دو یا چند چیز آورده می شود به طور تفصیل یا اجمال و سپس مواردی که مربوط به آن ها شود ذکر گردد. اشیایی را که ابتدا به طور تفصیل ذکر شده اند لفّ و اشیای دوم را نشر می گویند. اگر هر یک از موارد نشر به ترتیب مربوط به امور نشر باشد؛ لفّ و نشر مرتّب خواهد بود اما لفّ و نشر مشوش یا غیر مرتب بر عکس است.
[۳] قدریه: قدیمی ترین فرقه ی اعتقادی_ نه سیاسی _ است که می گویند؛ بندگان، خود آفریننده ی