درس هایی از زندگی عمر مختار

درس هایی از زندگی عمر مختار

نویسنده: محمود شبلی / ترجمه: اراز محمد سارلی

لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الباب…

عمر مختار نه اولین مجاهد بود و نه اولین شهید. بلکه او از زمره مردانی بود که نبرد را با وجود نا امید بودن از نتیجه جنگ ادامه می دهند. او زبده ترین مرد نظامی؛ مردی از جان گذشته و فدایی بود. او نمونه ای کامل از یک مرد مسلمان بود. از آنانی است که اگر مردم بگویند: ” همانا مردم علیه شما جمع شده اند، از آن ها بترسید ” ایمان شان زیادتر می شود و می گویند: ” خداوند ما را کافی است. و او چه وکیل خوبی است”[۱]، و این رمز شخصیت آن مرد بی همتا بود. این صفت از قوی ترین صفات رادمردانی است که بشریت شناخته و خواهد شناخت. او انسانی آزاد در اعلی ترین و وسیع ترین معنی آن بود.

او دلش را از هر گونه اوهام، شرک ، گراهی، و شهوات آزاد کرد. و خود را از هز ظلمتی که نور حقیقت را می پوشاند رها کرد. و پس از آن که خود را تزکیه کرد قلبش از صفا و عشق به حق، عاری از هر نوع شائبه ای لبریز شد. او برای خدا دائم المراقبه و دائم الشهود بود. در هر چیزی خدا را می دید و نشانه های او را حس می کرد. او از خدا می ترسید چون می دانست که خداوند سبحان شدید العقاب است. و به سبب ترس از خدا و پرهیز از غضب و عذاب او و احساس خشیت از هر معصیتی دوری می کرد.

در این هنگام خداوند او را قابل محبت و پاکی یافت، تجلیات ربانی را بر او متجلی ساخت و در دلش آرامش قرار داد، به طوری که اگر همه عوامل دنیا با هر چه در توان داشتند جمع می شدند، نمی توانستند او را در ایمانش متزلزل کنند.

بدین سبب عمر مختار چون کوهی سترگ، استوار بود. امپراطوری ایتالیا با همه قوا تلاش می کرد، موضع او را تغییر دهد تا او را از اعتقاداتش روی گردان شود اما ذلیل و ناتوان بودند و نتوانستند به هیچ یک از اهدافشان برسند.

او یقین داشت امثال گرازیانی و ارتش او ، نیروهای ضعیفی هستند که خداوند برای امتحان ایمان او و یارانش به سوی آنان گسیل داشته است.با آن ها می جنگید ؛ در حالی که از آرامش ذاتی برخوردار بود. آن ها را تحقیر می کرد؛ چون برای هر کاری ناتوان شان می دید، هر چند دشمنان تلاش می کردند ظاهر خود را حفظ کنند.

در جهان فداکاری برتر از و والاتر از ایثار نیست. که آن هم جز با ایمان به خدا میسر نمی شود، به طوری که معنای آن در عمر عمر مختار به طور کامل هویدا بود. او ایمان راستین را که مردم از آن به تدریج روی گردان می شدند، احیا کرد.

جسمش ثابت و ذاتش در آسمان. او شجره طیبه ای بود که میوه اش را در هر زمانی می بخشید، و مرگ و زندگی او هر دو مبارک بود. او به اذن پروردگار داعی الی الله بود. نزد دعوت گرن سنوسیه تریبت شده بود و هنگامی که رشد کرد، و به کمال رسید رسالت خود را ادا کرد و امانت الهی را ابلاغ و تنذیر و تبشیر کرد.

او از بهترین افرادی بود که قرآن و علم آن را آموخت.او درک صحیحی از دینش داشت و آن را به عنوان مجموعه تفکیک ناپذیری تلقی می کرد. بنابراین او نه از مقدس نماهای حرفه ای و نه از متدین های دور از جوهر دین بود، بلکه او همان مرد مؤمنی بود که می دانست اسلام اجازه نمی دهد بخشی از دستورات دین انجام، و بخشی دیگر ترک شود.

او پیوسته جوان و پرشور بود. با وجود کهولت سن نور و حرارت از قلبش موج می زد؛ که البته این طبع و خوی خاص رزمندگان راه خداست؛ کسانی که فقط از خدا خشیت دارند و غیر از او از کسی نمی ترسند. و جای هیچ گونه شگفتی نیست که او رهبری کل مجاهدان را در سن شصت سالگی به عهده گرفت. و روزی که به شهادت رسید، آغاز هفتاد سالگی او بود. او مردی بود که با عشق در راه خدا می جنگیدو با گذشت ایام او خود را بیشتر سرحال و جوان می یافت.

خداوند جهاد مجاهدان و ایمان مؤمنان را وقتی صدق و نیت و حسن نظر در آن باشد ضایع نمی کند. آنان سرداران لیبیانی بودند که با عزمی راسخ جهاد کردند، ولی ایتالیا در سال ۱۹۳۱ میلادی بر آنان پیروز شد. و با قدرت مطلق در لیبی تا سال ۱۹۴۲ میلادی پایدار ماند؛ یازده سالی که همه لحظات آن یأس مطلق بود و هیچ امیدی که بشارت پیروزی در آن باشد، نبود. سپس خداوند مقدر کرد که حق را پا برجا کند. و باطل را از بین ببرد. اگر چه مورد پسند جنایت کاران نباشد.

بدین ترتیب جنگ جهانی دوم آغاز شد و مظلومان در این جنگ پیروز شدند. آنان بار دیگر ظلم و ستم را از سر زمین شان بیرون راندند و به وطن شان بازگشتند.

ستمگر یاغی همیشه محکوم به نابودی است و هیچ راه فراری ندارد؛ اگر چه در ابتدا پیروز شود و چنان پندارد که هیچ کس بر او مسلط نخواهد شد. خداوند حق را غلیه باطل و باطل را علیه حق می شوراند، تا خبیث و زشتا خو از صالح و نیک طینت تمیز داده شود.

تقدیر چنین بود که اهل باطل پیروز شوند و آن ها به علت پیروزی شان مغرور شدند و تکبر و غرور آنان زیادتر گردید. مدتی گذشت تا این که باطل فراموش کردند در چه وضعیتی قرار گرفته اند و چه سرنوشتی در انتظار آن هاست که خداوند حق را بر کرسی می نشاند و باطل را از صفحه روزگار محو می کند.

شهیدان نمی میرند و این گفته قرآن است. آن جا که می گوید:” و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا” بل احیاء عند ربهم یرزقون “

شهیدان به حق والاترین افراد هستند، چرا که زندگی آغشته به پستی را رد کرده اند و مرگ را بر گزیده اند و سوی زندگی برتر و با فضیلت و گسترده شتافته اند. عمر مختار هیچ گاه در پی شهوت نرفت؛ زیرا افراد مخلص در جستجوی شهرت نیستند، بلکه شهرت در جستجوی آنان است.

اما در مورد عبرت از سیرت او، این که اگر کسی فقط به خاطر خداوند متعال خلوص ورزد و جهاد کند و عمل صالح انجام دهد، خداوند مکلف بالا بردن نام او، علاوه بر آخرت در این دنیا است. دیگر این که عمر مختار از اولیاء الله بود و بر او این حدیث قدسی صدق می کند: من آذی لی ولیا” فقد آذلله بالحرب.

وعده خداوند راست است؛ چون ایتالیایی فاشیست را به طور کامل نابود کرد و بدترین سرنوشت را بر آنان تحمیل کرد، چون رهبران شان سخت ترین عقوبت را به عمر مختار تحمیل کرده بودند.

شخصیت عمر مختار به قدری والاست که وقتی از آن قهرمان می نویسم احساس قصور می کنم، احساس می کنم او والاتر از نوشتن، و آشکار تر از گفتن است. سلام بر عمر مختار و سلام بر بندگانی که خود را به پاکی آراستند.

————————————–

منبع : عمر مختار / نویسنده: محمود شبلی / ترجمه: اراز محمد سارلی

[۱] الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ (آل عمران، آیه ۱۷۳)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا