دعوت و داعیسياسي اجتماعيمطالب جدید

علماء و همنشینی و مواجهه با حکام

علماء و هم‎نشینی و مواجهه با حکام

نویسنده: عبدالعزیز بدری/ مترجم: مصطفی اربابی

علمای سلف صالح ـ که خدا رحمتشان کند ـ دارای آرا و نظریات در مواجهه با حکام و حضور در مجالس‌شان با در نظر گرفتن حالات حکام بودند، که کام را از عدل و ظلم یا از جهت علاقه‌شان به اسلام و تطبیق آن در حیات و یا برخورد زشت‌شان با دین و روی برتافتن از آن بررسی و تقسیم‌بندی کرده‌اند و در این باره نظریات خود را بیان فرموده‌اند:

در رابطه با حکام عادل که به تطبیق نظام اسلام اشتیاق دارند و حدود و شعائر دین خدا را برپا می‌دارند و اجرا می‌کنند هیچ گونه اختلافی بین علما در جواز مجالست و مواجهه با آنان نیست که البته اگر هم‌نشینی مستحب و بلکه واجب نباشد. به واسطه‌ی این که این مجالست و دیدار آنان را بر اقامه‌ی عدل و استمرار آن و تحقق خیر و نیکی و ادامه‌ی آن برای فرزندان امت اسلامی یاری می‌دهد و این شامل فرموده‌ی خداوند متعال است:

«وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى» مائده/۲

«در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمائید»

و آیا تعاون و همکاری بالاتر از همکاری علما با حکام وجود دارد؟ آن هم بر رعایت مصالح امت بر اساس اسلام. همان چیزی که علما حامل آن و حکام مجری آن هستند. به همین سبب علما و حکام برای تشکیل اجتماع و مواجهه‌ی هر کدام با دیگری تلاش می‌کرده‌اند تا این حقیقت را به بهترین صورت و روشن‌ترین آن تحقق بخشند.

اما در رابطه با حکام دیگر که به حکام ستمگر توصیف شده‌اند، آنان که از حکم اسلام روی برگرفتند و به صورت کلی یا جزیی با اسلام مخالفت ورزیدند ولی در نفس وقت مدعی هستند که به اسلام ایمان دارند و شهادت حق می‌دهند و بسیاری اوقات با مسلمانان در عبادات شرکت می‌کنند. پس این گروه را امام غزالی در مواجهه و هم‌نشینی به سه طبقه تقسیم نموده است:

حالت اول: وارد شدن بر آنان:

 که این در شرع جدا ممنوع بوده و درباره‌اش تشدید است، و سخت‌گیری شده است و احادیثی در این باره وارد شده که نقل می‌کنیم، تا مذمت شریعت در این باره را بدانی و سپس جنبه‌های حرمت، مباح و مکروه آن را بر حسب اقتضای آن، در ظاهر علم بیان می‌داریم.

سپس امام غزالی در پی اخبار و احادیث مربوطه می‌رود که بیانگر کیفر هم‌نشینی و همکاری با حکام ستمگر است آن جا که پیامبر می‌فرماید: «هر که با حکام ستمگر به مبارزه برخیزد نجات یافته، هر کس از آنان عزلت گزید سلامت یافته و یا نزدیک به سلامتی گردیده است و هر آن کس با آنان معاشرت و هم‌نشینی و همکاری کند، در دنیای‌شان شریک شده پس او هم از جمله‌ی آنان است.»

این حقیقت بدین سان است که هر کس از آنان دوری کند، از گناه شان به سلامت می‌ماند ولی از کیفر عمومی که نازل می‌شود به سلامت نمی‌ماند زیرا که مبارزه و منازعه و درگیری با حکام جور را ترک کرده است.

و فرموده‌ی رسول خدا (ص) است:

«پس از من امیرانی خواهند بود که دروغ می‌گویند و ستم می‌کنند، هر آن کس آنان را به دروغ‌شان تصدیق کرد، و بر ظلم‌شان یاری نمود، از من نبوده و من از او نیستم و بر حوض بر من وارد نخواهد شد.»

امام غزالی سپس می‌فرماید:

حالت دوم: این که سلطان بر علما وارد شود و ملاقات و پاسخ سلام را دادن ضرورت دارد، و قیام و اکرام برای او حرام نیست که این اکرام در مقابل اکرام است. زیرا که حاکم با اکرام علم و دین، مستحق و سزاوار تمجید و اکرام می‌شود. چنان که در مقابل ظلم و ستم مستحق دوری گزیدن می‌گردد. پس اکرام در مقابل اکرام و جواب سلام در مقابل سلام است، وانگهی بر عالم واجب است چون ملاقات اتاق افتاد حاکم را نصیحت کند و به طریق اصلاح و مصلحت رهنمونش گردد و این در صورتی است که راهی را برای او در وفق شرع بشناسد.

حالت سوم: این که عالم از حاکم عزلت گزیند که نه او را ببیند و نه حاکم در پی ملاقات عالم برآید و این واجب است زیرا که سلامت جز بدین طریق ممکن نیست. پس بر عالم در مقابل ظلم حکام بغض لازم است، به طوری که بقای حکام ستمگر را دوست ندارد و آنان را ثنا نگوید و از احوالشان جستجو نکند.

سپس امام غزالی به سؤالی که احتمالا واقع خواهد شد پاسخ گفته و می‌فرماید:

اگر بگویی علمای سلف  به نزد پادشاهان می‌رفته‌اند، می‌گویم بلی شرایط و چگونگی رفتن آنان را بدان و سپس بر حکام داخل شو و سپس ایشان در تأیید فرموده‌اش نمونه‌ای از آن را بیان می‌فرماید:

هشام بن عبدالملک برای زیارت حج به مکه آمد. دستور داد مردی از صحابه را به نزدم بیاورید. گفته شد: یا امیرالمؤمنین، همه فوت شده‌اند. گفت: پس یک نفر از تابعین را بیاورید. که امام جلیل و عالم ارزشمند طاووس یمانی را به حضورش آوردند. چون به نزدش رسید در کنار فرش خلیفه کفش‌های خویش را درآورد و در موقع سلام کردن عنوان امیرالمؤمنین را مراعات نداشت. بلکه فرمود: چطوری ای هشام؟ در این جا بود که هشام خشمگین شد و خشمش شدت یافت به طوری که تصمیم به قتل او گرفت. به او گفته شد، شما در رم خدا و رسول او هستید و قتل او ممکن نیست.

گفت: ای طاووس! چه عاملی موجب این کارت گردید؟ فرمود: ای هشام شما چرا این کار را کردی؟ خشم هشام بیش از پیش برانگیخته شد و گفت: کفش‌هایت را کنار فرشم درآوردی، دست‌هایم را نبوسیدی، در موقع سلام کردن ادب را به جای نیاوردی و عنوان امیری را فراموش کردی، با کنیت مرا صدا نکردی، بی‌اجازه‌ام در کنارم نشستی وانگهی گفتی چطوری ای هشام؟

فرمود: اما این که کفش‌هایم را در کنار فرش شما درآوردم، همانا من روزی پنج بار آن‌ها را در پیشگاه رب العزه بیرون می‌کنم و او تعالی مرا بدین سبب کیفر نداده است و بر من خشم نگرفته است.

اما این که گفتی دست‌هایت را نبوسیدم: از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می‌فرمود: «برای مردی روا نیست که دست کسی را ببوسد مگر دست زنش را بر مبنای شهوت و کودکش را بر مبنای شفقت.»

اما این که شما را با کنیه صدا نکردم: بدان که خداوند متعال انبیا و اولیاء خود را با اسم یاد کرده و فرموده یا داود ـ یا یحیی ـ یا عیسی ، ولی دشمنانش را با کنیه نام برده است:

«تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ » مسد/۱

«نابود باد ابولهب! و حتماً هم نابود می‌گردد.»

و اما این که گفتی در برابرت نشستم: از امیرالمؤمنین علی شنیدم که می‌فرمود:

«وقتی که خواستی به سوی مردی از اهل دوزخ نگاه کنی به مردی نظر کن که نشسته است و اطرافیانش ایستاده‌اند.»

هشام گفت مرا موعظه کن.

فرمود: از امیرالمؤمنین علی شنیدم که می‌فرمود:

«در جهنم مارهایی به بزرگی قله‌های کوه می‌باشند و عقرب‌هایی مثل قاطر، کارشان گزیدن امیرانی است که درباره‌ی رعیت به عدالت رفتار نکرده‌اند.» سپس برخاست و بگریخت.

سپس امام غزالی در این فصل از کتاب احیاء علوم الدین خود یادآوری فرموده و می‌فرماید: «رفتن به نزد حکام ستمگر روا نیست، مگر به سبب دو عذر:

اول این که امر الزامی باشد، نه اکرام، و بداند که اگر امتناع ورزد آزار می‌بیند و یا باعث خرابی کار رعیت و گرفتاری آنان می‌شود و در کار سیاست بر مردم نگرانی وارد می‌سازد، در این موقع اجابت واجب است نه به عنوان فرمان‌برداری از حکام بلکه به عنوان مراعات مصلحت خلق، تا که باعث نگرانی و اضطراب نگردد.

دوم این که برای رفع ظلم از خود یا مسلمانی دیگر بر حکام وارد شود، فرقی نمی‌کند که برای خیراندیشی یا تظلم باشد، که این رخصت است، به شرط آن که دروغ نگوید و حکام را ثنا خوانی نکند و اگر ممکن بود نصیحت را فراموش نکند و در صورت قبول آن را ترک ننماید.

این است حکم دخول بر حکام ستمگر.

 پس از علمای سلف بعضی از رویایی با حکام به خاطر عفت و زهد کناره می‌گرفته‌اند و در مواجهه با حکام حرج قایل بوده‌اند، به خاطر آن که از شبهات دور باشند و یا این که به خاطر اظهار صلابت و نیروی ایمانی. که از جمله‌ی این مردان بزرگ، امام سعیدبن مسیب است که با عبدالملک بن مروان حاضر به مواجهه نمی‌شد:

روایت کرده‌اند چون عبدالملک بن مروان برای زیارت حج وارد مدینه شد، بر در مسجد مبارک ایستاد و سپس مردی را در پی سعید بن مسیب فرستاد، که می‌خواست با او سخن بگوید به آن مرد گفت او را به نزدم بخوان ولی مجبور به حرکتش نکن، فرستاده‌ی خلیفه به حضورش آمد و گفت امیرالمؤمنین بر در ایستاده است و می‌خواهد با شما صحبت کند. سعید بن مسیب فرمود: امیرالمؤمنین را به من نیازی نیست و من نیز به او نیازی ندارم و اگر احتیاجی هم دارد به مقتضای اصلی نیست. فرستاده بازگردید و عبدالملک را به آن چه گفته بود خبر داد.

خلیفه گفت: بازگرد و به او بگوی: من قصد صحبت کردن با او را دارم ولی او را به زور حرکت مده. فرستاده‌ی خلیفه بازگردید و سخن خود را تکرار کرد. سعید همان چیزی را گفت که قبلاً گفته بود. فرستاده گفت: اگر حق تقدم خلیفه بر من نمی‌بود تا سرت را نزد خلیفه نمی‌بردم نمی‌رفتم، امیرالمؤمنین به نزدت کس می‌فرستد تا با شما صحبت کند ولی شما بدین گونه سخن می‌گویی؟

سعید فرمود: اگر خلیفه می‌خواهد به من نیکی کند، آن نیکی از آن شما باشد اگر غیر آن را اراده دارد خودم مرگم را به وجود نمی‌آورم، تا او هر حکمی که می‌خواهد درباره‌ام صادر و اجرا کند.

فرستاده‌ی عبدالملک به نزدش آمد و جریان را بازگو کرد. عبدالملک گفت: خدا ابومحمد را مورد رحمت و لطف خود قرار دهد، او جز با صلابت برخورد نمی‌کند.

و دیگران از علمای سلف با این گونه حکام روبرو شده‌اند ولی مواجهه‌شان به شرحی است که بیان می‎شود و یا شبیه به آن است.

این امام غزالی است که به نزد سلطان سنجر بن ملک شاه سلجوقی می‌رود تا از مسلمین رفع ظلم و ستم کند و آنان را در مال و جانشان ایمنی بخشد. از جمله فرمایشات او خطاب به سلطان سنجر است:

«… با تأسف به عرض می‌رساند که فشار مصیبت‌ها و مالیات‌ها نزدیک است گردن‌های مسلمانان را بشکند ولی گردن اسبانت از سنگینی طوق‌های طلا نزدیک به شکستن است.»

این امام ابن تیمیه است، که مردی مسلمان از فطلوبک کبیر و ظلم او بر خود به نزدش شکوه می‌برد. این حاکم که دارای قدرت و جبروت بوده، شیخ الاسلام به نزدش می‌رود و درباره‌ی رفع ظلم با او سخن می‌گوید. فطلوبک به او می‌گوید، می‌خواستم به خدمت شما بیایم، زیرا که شما عالم و زاهد هستید.

این کلام را بر مبنای تمسخر و استهزاء گفت ولی امام پاسخ داد: بدین گونه تمسخر آمیز با من رفتار مکن، موسی بهتر از من و فرعون شرورتر از شما بود که موسی روزی سه بار به دربار فرعون می‌رفت و ایمان را بر او عرضه می‌کرد.

این عمروبن عبید معتزلی است که به نزد منصور می‌رود و خطاب به او می‌گوید: ای امیرالمؤمنین خداوند شما را ایستاده خواهد کرد و از هر ذره خیر و شر سؤال خواهد نمود، امت در روز قیامت، مخالفان و خصمانت هستند و خدا از شما راضی نمی‌شود، مگر آن چه را که برای خودت راضی می‌شوی انجام دهی، و شما راضی نمی‌شوی مگر آن که نسبت به شما عدالت شود و خدا هم از شما خشنود نخواهد شد مگر این که نسبت به رعیت عدالت کنی و بدان که پشت در قصرت آتشی برافروخته شده که آتش افروز آن جور و ستم است.

سلیمان بن مجالد، که بر سر منصور ایستاده بود، گفت: ای عمرو، بر امیرالمؤمنین سخت گرفتی. عمرو پرسید: ای امیرالمؤمنین او کیست؟ خلیفه گفت: برادرت سلیمان بن مجالد.

عمرو گفت: وای بر تو ای سلیمان: امیرالمؤمنین مثل دیگران خواهد مرد و هر آن چه که می‌بینی مفقود خواهد شد و شما مرداری هستی که فردا فنا می‌شوی و هیچ چیز برایت جز کردارت ثمربخش نخواهد بود، همان عملی که پیش فرستاده‌ای، نزدیکی این دیوار برای امیرالمؤمنین بهتر از قرابت شما است، که او را از شنیدن نصیحت باز میداری و کسی را که می‌خواهد او را نصیحت کند منع می‌کنی.!

ای امیرالمؤمنین: اینان شما را وسیله‌ی آبروی خود قرار داده‌اند، منصور گفت پس چه کنم؟ یارانت را بخوان تا آنان را مقدم بدارم. فرمود شما آنان را به انجام کردار نیک دعوت کن، و اختناقی که بر مردم است از دوش آنان بردار و هر روز کسانی را مـأمور کن تا هر کس مورد شک و تردید است یا کسی که مرتکب منکرات می‌شود، او را معزول کرده و کسی دیگر را به جای او بگذارند. به خدا سوگند اگر از مسئولین مملکتی جز عدالت نخواهی بدین وسیله کسانی به شما نزدیک می‌شوند که هیچ نیت بدی ندارند.

این لیث بن سعد عامل مصر است که بر هارون الرشید داخل می‌شود، هارون از او می‌پرسد که صلاح شهر و مملکت شما در چیست؟ فرمود صلاح مملکت ما در جریان نیل است و صلاح امر آن چیزی است که از سرچشمه می‌آید، اگر سرچشمه زلال باشد آب چشمه پاک و مصفا و زلال خواهد بود.

هارون گفت: ای ابا حارث سخن به صدق گفتی.

این‌ها صورت‌هایی از مواجهه‌ی علما با حکام است که در آن‌ها جای عبرت و پند است. می‌گویم در مواجهه با حکام هر چه منظور باشد همان است، زیرا بسا اوقات در اول ورود بر آنان نیت خوب است ولی بعدا به علت اکرام، یا طمع و آز تغییر می‌کند، چه بسا که عالمی بر حاکمی وارد شود و نسبت به او مدارا ورزد. یا از انکار کردارهای زشت او سکوت کند! که امام سفیان ثوری (رحمه الله تعالی) می‌فرمود:

«از حکام و اهانت‌شان به خود هراسی ندارم ولی از اکرام‌شان می‌ترسم که مبادا قلبم بدانان تمایل پیدا کند.»

ولی اگر عالم نسبت به خود بینا باشد و دارای ایمانی استوار و نفس محکم باشد و حاجت شرعی مواجهه با حکام را پیش آورد، من مانعی برای این مواجهه نمی‌بینم، که علمای سلف ما بدین نیت بر حکام وارد می‌شده‌اند.

امام مالک را می‌بینم که به این مسئله تصریح می‌فرماید و خود نیز آن را انجام می‌دهد و می‌فرماید:

«بر هر مسلمانی که خداوند علم و فقه در سینه‌اش قرار داده، لازم است که بر هر سلطانی وارد شود و او را امر به خیر و نهی از شر کند، تا که ورود عالم از غیر او روشن گردد و وقتی که چنین باشد این فضیلتی است که همانند آن فضلی وجود ندارد.

بر همین اساس مناسب و شایسته است که علمای امروزی بر حکام داخل شوند و با آنان روبرو گردند و حکام بسیار به این امر نیاز دارند، تا که مقاصد والای اسلامی تحقق یابد، مخصوصاً آن که حکام در وضعی قرار دارند که کمتر مطلبی از آن چه باید گفته شود، بدانان گفته می‌شود.

زیرا حکام عالم نیستند و بلکه از جمله‌ی کسانی هم نیستند که اهمیت صحبت و مرافقت علما را بدانند. همان صحبت و هم نشینی که موجب نصیحت و پند میگردد و حکام را به سوی خیر و صلاح رهنمون می‌شود و ما از سروران ما، علما خواستار آنیم.

اما باز ذهن انسان مبادرت به طرح این پرسش ها می‌کند.

آیا حکام با این دیدار و ملاقات موافق خواهند بود؟ آیا آمادگی هم‌نشینی با علما را دارند؟ این آمادگی در چه جهتی کشیده خواهد شد؟ آیا برای علما گفتن آن چه را می‌خواهند ممکن خواهد بود؟؟

—————————–

منبع: نقش علما در پاسداری از اسلام/ مؤلف: عبدالعزیز بدری/ مترجم: مصطفی اربابی

نمایش بیشتر

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا