چگونه انسان کاملا یک مسلمان آگاه می شود؟
چگونه انسان کاملا یک مسلمان آگاه می شود؟
نویسنده: استاد احمد مفتی زاده
در سال۱۳۴۳ نظامنامۀ سیاسی الهی: لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَهٌ حَسَنَهٞ{سورۀ احزاب/ ۲۱: در رفتار و روش پیامبر سرمشقی نیکو برای شما وجود دارد. }راهی جدید را در برابرم گشود و آن سرمشقی را که در زندگی سیاسی پیامبر وجود دارد تقریباً درک کردم و تصمیم گرفتم بعداً طبق آن رفتار کنم.
در این باره اندکی توضیح لازم است؛ زیرا این مشکل در آن ایام تنها برای من مطرح نبود. بلکه مشکل همۀ مسلمانان بود. همان گونه که خبر داریم تقریباً از همان قرن اول اسلامی و به خاطر عواملی که در بحث تفرّق به آن اشاره شد، گروههای فکری و فقهی بسیاری در میان مسلمانان ایجاد شد: هر یک به شکلی برداشت کرده و به گونۀ خاص در مورد اسلام بحث میکردند و متأسفانه، در چند قرن گذشته بحث مرتب و منظمی راجع به زندگی سیاسی پیامبراسلام > نشده است؛ تا در این اواخر از زمان مرحوم جمال الدین اسدآبادی و شیخ محمّد عبده، بهتدریج این موضوع مورد توجه دانشمندان اسلامی، یعنی دانشمندان انقلابیِ مسلمان قرار گرفت.
همان گونه که اطلاع دارید در بخشی از فقه راجع به مسألۀ سیاست، به معنای خاص، یعنی ادارۀ جامعه و رابطۀ حکومت با مردم و مردم با حکومت و تا حدی هم روابط بینالمللی، به نام «سیاست» «امامت»، «امارت»، «امامت عظمی» و این گونه نامهای مختلف در کتابهای فقهی مذاهب مختلف بحثی وجود دارد. ولی حقیقتاً چنان نیست که بتواند راه و روش یک حرکت اسلامی را برای مردم روشن کند.
اصولاً کتابهای فقهی طوری به قضیه مینگرند که گویی یک جامعۀ راکد اسلامی وجود دارد و احتمالاً ما میخواهیم آن را اداره کنیم؛ آن هم بسیار ضعیف و محدود. نه به عنوان اسلام: یعنی آن اسلام واقعی که یک حرکت انقلابی را ایجاد میکند و جامعه را همیشه رو به عالیترین هدف هم برای دنیا و هم برای آخرت به حرکت میاندازد.
مسائل جدیدی هم که راجع به زندگی پیامبر اسلام در میان دانشمندان انقلابی مسلمان، مطرح شده، آشفته است و به شکلی نیست که به صورت مرتب و منظم در یک کتاب تدوین شده باشد. به طوری که، اکنون هم اگر انسانی بخواهد، یک حرکت اسلامی را با ابعاد مختلف سیاسی شروع کند، بتواند از آن سرمشقی به دست بیاورد. متأسفانه باید گفت که واقعاً چنین راهنما و سرمشقی در دسترس نیست!
در گذشته من تقریباً به این قسمت از اسلام که مبنای برخورد آن یک حرکت انقلابی با بشر، چه مسلمان، چه غیر مسلمان است، توجّه نکرده بودم، این نکته را هم باید گفت که برخورد سیاسی کنونی بسیار هم پیچیدهتر است؛ زیرا افرادی که میخواهی آنان را به اسلام راهنمایی و هدایت کنی، مسلمانند! ولی از این اسلام تا آن اسلام تفاوت بسیار است!
اگر جامعه غیر اسلامی هم باشد، برنامهای وجود ندارد و انسان نمیداند چگونه باید با قضایا برخورد کند.
اضافه بر نبودن درک درست از اسلام سیاسی، کلیّت اسلام هم به صورتهای پراکنده، مقداری در علم کلام، یا در کتابهای فقهی و بخشی هم در کتاب ـ البته بسیار آشفته و ضعیف ـ، و سنّت و کتابهای متفرقۀ دانشمندان اسلامی، به شکل تصویری ضعیف و آشفته و آمیخته از اسلام در ذهنم مجسم میشد که حقیقتاً یک تصویر منظم و منسجم نبود.
علاوه بر این، خودم هم از ابتدا استادی قوی و آگاه نداشتهام که من را به روش اسلامی تربیت کند. همان گونه که در میان اجزای فکرم تعارض بود، در فکرم نقص موجود بود، تعارض در میان صفات و خصوصیاتم با فکرم هم موجود بود و به طور کلی، از هر لحاظ واقعاً انسانی آشفته بودم! ولی رحمت الهی { همان گونه که گفته میشود: عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد. } جریان «قزل قلعه» را پیش آورد. آن جریان موجب شد از میان سرشلوغیهای زندگی و برخورد و جدال با این و آن خارج شده فراغتی ذهنی پیدا کنم و مقداری هم متوجه اشتباهات و گناهان و خطاهای خود شوم.
خلاصه به انحای مختلفی که قابل تشریح نیست، اوضاع و احوالی پیش آمد که ذهنم باز شد. و تا حدودی متوجه شدم که: اسلام کجا و آنچه در جامعه وجود دارد کجا! فراتر از این، آنچه هم من دریافتهام کجا! تفاوت بس بسیار است!
علاوه بر این، اگر کسی بخواهد حرکتی اسلامی انجام دهد، باید زندگی سیاسی پیامبر را دریابد، نه اینکه تنها اسلام را بشناسد. فرضاً اسلام به صورت یک علم، فلسفه، مطلب و مکتب شناخته شود و فرضاً آن شناسایی هم کامل باشد. امّا، برای آنکه این مکتب، علم و فلسفه به مردم عرضه شود و مردم به طرف آن جلب شوند، راه و منهج و روشی مطرح و لازم است.
این مکتب خصوصیاتی دارد که با مکاتب یا با هر علم و فلسفۀ دیگری فرق دارد. این خصوصیات راه و روش معینی میخواهد که در مردم اثر کند و به مردم شخصیت و شکل بدهد. به دست آوردن این روش هم جز با دریافتنِ منهج حرکتِ سیاسی آن مکتب امکان ندارد.
به این صورت، متوجه شدم که باید به زندگی سیاسی پیامبر > توجه کرد. تنها اینکه مکتب شناخته شود، ـ اگرچه مکتب را هم نمیشناختم. { همان گونه که توضیح داده شد آن معلومات آشفته بود. } ـ کافی نیست. بلکه باید آن گونه که رهبر و پیشرو اصلی مکتب، صلوات الله و سلامه علیه، برای اجرای برنامۀ آن و پرورش انسانها متناسب با این نظام مکتبی کار کرده است کار شود و لذا انسان باید به خوبی مطالعه و بعد عمل کند و گرنه کار کردن بدون دریافت آن موارد بینتیجه و حتّی مخرّب است!!
متوجه شدم: علّت ناکام ماندن بزرگوارانی که در گذشته در این راه گام نهادهاند، همین عدم توجه و شناخت کافی از زندگی و روش فعالیت سیاسی رسول خدا بوده است. پس باید با تأسی به ایشان، اشتباهات برطرف و اسلوب صحیح اتخاذ شود.
وقتی آن نظام نامۀ الهی را درک کردم و متوجه شدم که خدای متعال میفرماید: به زندگی پیغمبربنگرید که سرمشق شما است! با خود گفتم: خدایا! اینکه امری بسیار آسان است و انسانهای مسلمان میبایست آن را درک میکردند. آن هم نه فقط در زندگی، اعتقادی، فکری، اجتماعی از جهات مختلف و حتی زندگی نظامی، بلکه در انواع ابعاد مختلف مفاهیم انسانی که در زندگی این شخصیت در عالیترین صورت خود متبلور است!
با اینکه انسان مسلمان همیشه با قرآن سر و کار و تماس دارد. ولی فهمیدن مختلف و متنوّع است. مرحوم سید قطب، بحثهایی راجع به قرآن دارد که به طور خلاصه عبارت است از اینکه:
گاهی انسان قرآن را لمس نمیکند، همیشه آن را قرائت میکند، معنای عبارت را خوب درک میکند. ولی تا در آن شرایطِ زندگی و در آن مبارزۀ عالی انسانی قرار نگیرد، مطالب را لمس نمیکند و نمیداند که چیست. این امر واقعیت دارد! نمونههایی را گاهی برای بعضی از برادران بازگو کردهام. مثلاً، مانند اینکه قبلاً آیت الکرسی را میخواندم و دنبالۀ آن برای من لذت و جاذبهای نداشت، مرا تکان نمیداد. تا هنگامی که برخوردهایم با آن حکومت ننگین و با ساواک تند شد. از آن به بعد دیدم مطلب چیست!
انسان در صحنۀ زندگی و مبارزات میتواند با قرآن باشد. اگر در صحنۀ مبارزه نباشد، با قرآنبودن عبارت است از با قرآنبودن فکری و عقلی و بس، نه با قرآن بودنی با همۀ وجود؛ زیرا امور مختلفی در هستی وجود دارد، ارزشهای مختلفی وجود دارد و انسان هم نیروهای مختلفی برای برقراری رابطه و تماس با امور و پدیدههای مختلف هستی دارد:
با بعضی از پدیدهها فقط با وجدان، با بعضی فقط با عاطفه، با بعضی فقط با شعور، با بعضی فقط با عقل، با بعضی فقط با تفکّر، یعنی اِعمال نیروهای عقلی، میتواند ارتباط برقرار کند. ولی ارزش بعضی پدیدهها چنان عالی است که انسان باید با همۀ نیروهای خود با آن ارتباط برقرار کند. تنها این گونه خداشناسی ارزش کامل و همه جانبه دارد. اگر با همۀ نیروهای معنوی با خدا ارتباط برقرار نشود، ارزش کافی ندارد. خداشناسیای که یک دانشمند یا یک عارف کسب میکند، برای یک انسان مسلمان و دانشمند کافی نیست. خداشناسیای که یک درویشِ بیخبر از معرفت. ولی صاحب جذبه به آن میرسد، برای یک انسان مسلمان کافی نیست؛ وجهههای مختلف دیگر هم همین گونه است.
خداشناسی برای یک دانشمند مسلمان وقتی معنای واقعی پیدا میکند که وی با همۀ نیروهای معنوی خویش بدان رسیده باشد. در این صورت است که حرکت آفرین است و این انسان میتواند یک انسان مسلمان شود. خدای متعال به همۀ ما توفیق دهد، به این گونه خداشناسی برسیم.
هر چیزی هم رو به جهت خدای متعال است: أَسۡلَمۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّهِ { سورۀ آلعمران/ ۲۰}
جهت تو، با همه چیز خود، اعم از فکر، شعور، عواطف، احساسات، وجدانیات، از هر سو باید رو به سوی خدا حرکت کند؛ نه اینکه تفکّر تو رو به سوی خدا باشد. ولی عواطف، وجدانیات و شعور تو رو به سوی دیگری باشد. این امر، ارزشی ندارد! و معجونی آشفته درست میشود. زمانی به راستی مسلمان میشوی، که همه چیز تو رو به سوی خدا باشد. اگر یکی از نیروهای معنوی تو از یک لحاظ رو به سوی غیر خدای متعال حرکت کند، دیگر آن اسلام به معنای کامل آن نیست وأَسۡلَمۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّهِوٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّهٗ { سورۀ بقره/ ۲۰۸}مصداق پیدا نمیکند!
وقتی انسان کاملاً یک مسلمان آگاه میشود که همۀ نیروهای خود را رو به سوی خدای متعال جهت داده و هرچه مخالف اوست، این فرد هم مخالف آن باشد و به سوی آن نرود و تحت تأثیر آن قرار نگیرد؛ اگرچه شرایط استثنایی برای او فشار ایجاد بکند و بخواهد او را منحرف سازد و بلغزاند. ولی واقعاً آگاهانه چنان آنان را جهت دهی کند که نلغزد و منحرف نشود. خدای متعال به همۀ ما توفیق دهد که این گونه باشیم!
این برنامه و حرکت، برنامه و حرکتی است رو به خداوند متعال. دیدم که انسان باید در همۀ ابعاد حرکتش رو به این جهت باشد. ایجاد یک مبارزۀ اسلامی و یک حرکت انقلابی اسلامی، نباید تنها با به کارگیری بعضی از نیروها باشد.
وقتی قیافۀ آشفته، ضعیف و بیرنگ و رمق گذشتۀ خودم ـ پیش از سال ۱۳۴۳ در ذهنم تداعی میشود، واقعاً این گونه بوده که اگر هم در بعضی مسائل، از اسلام آگاه بوده باشم، حداکثر مانند یک عالِم با اسلام برخورد کردهام. فرض کنید در بعضی نکات مانند یک فیلسوف با اسلام برخورد کردهام. این امر هم هیچ خاصیّت و هیچ ارزشی ندارد. باید همه جانبه و با همۀ وجود با اسلام همراه بود.
خدای متعال را سپاس، آن سرمشق بر هدفی که داشتم تأثیر بسیار بزرگی گذاشت. تنها با فکر کار کردن، یا تنها گاه گاهی با عواطف کار کردن، یا تنها گاه گاهی با وجدانیات کار کردن، چیزی نیست. ولی یافتن زندگی سیاسی پیامبر > و تتبع کردن در آن، موجب میشود به تدریج انسان بتواند همۀ نیروهای خود را برای حرکت بسیج کند؛ چون وقتی انسان خاصیّت آن حرکت سیاسی را در وجود رهبر درک کند، واقعیت برای وی لمس میشود و به این ترتیب، مانند حرکت او همه جانبه پیشروی خواهد کرد؛ نه تنها با فکر و عقل. مانند فلاسفه و دانشمندان، بلکه با همۀ وجود.
آن نکتۀ تازه که در سال ۱۳۴۳ در زندان این موهبت الهی را به من فهماند، این بود که قبلاً هرچه قرآن را میخواندم، چیزی را از آن درک نمیکردم و نمیدانستم که موضوع چیست؟ ولی بعد از آن رحمتِ الهی، دیدم که اصلاً این مطلب بیپایان است: لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَهٌ{ ترجمه: در رفتار و روش پیامبر سرمشقی نیکو برای شما وجود دارد. از هر لحاظ که مورد نظر باشد یک انسان نمونه، سمبل، و ایدهآل را پرورش دهید و بسازید، آن جنبه زندگی پیامبر را در نظر داشته باشید. سورۀ احزاب/ ۲۱٫}
هرچه در مورد شخصیت پیامبراز ابعاد مختلف، مطالعه شود، و هر قدر از آن استفاده گردد و درس آموخته شود، باز هم کم است؛ به ویژه برای مسألۀ خاص چگونگی مبارزه، یعنی وجه سیاسی زندگی این رهبر، فرد هرچه قبل از ورود به قرآن، با مسائل و حوادث مختلف و متنوّع زندگی پیامبر میکند، در این حالت آنچه را در قرآن است در مییابد و متوجه میشود که مفهوم موازین سیاسی که قرآن تعیین کرده، چیست؟ و چگونه از طرف پیامبر «بیان» شده است؟ و چگونه در برخورد با جریانات موضوعیت مییابد؟
بنابراین، واقعاً از این عبارتلَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَهٌ حَسَنَهٞ،که همیشه با آن برخورد کرده و هیچ استفادهای نبرده بودم، بهرۀ بسیار بردم.
سایر موازین قرآن هم به همین صورت است. اگر انسان این گونه با آن برخورد نکند، آن را درک نمیکند. فیلسوفانه درک میکند، عالمانه درک میکند. ولی یک دانشمند مسلمان به گونۀ دیگری متفاوت با همۀ اینها، آن را درک میکند. خدای متعال به همۀ ما توفیق دهد مانند یک دانشمند مسلمان قرآن و سنّت پیامبر را درک نماییم.
خلاصۀ این سرمشق {تفصیل آن در سخنرانیای تحت عنوان: «مشکلات انقلاب» آمده است. در اوایل انقلاب ملاحظه میکردم ناهمگونیها و ناهماهنگیهای این انقلاب با یک انقلاب اسلامی، در آینده دردسر ایجاد میکند. لذا ناگزیر مقداری توضیحات ـ در حدّ یک سخنرانی نه بیشترـ ، ارائه دادهام. مشکلات انقلاب نیز چاپ شده است. } چنین است که خط مبارزاتی انقلاب اسلامی دو مرحلۀ کلّی دارد. صرف نظر از مراحل جزئی یا تاکتیکهای موقت برای برخورد با مسائل.
صرف نظر از آنکه باید قدم به قدم با این رهبر بود تا دریافت حرکت به چه صورت است، با این وجود، باید دانست که خط مبارزاتی انقلاب دو مرحلۀ کلی، عام و شامل دارد.
مرحلۀ اوّل: پرورش کامل فکری و اخلاقی و عملی گروهی است که گردانندگان مرحلۀ دوّم انقلاب و نیز مراحل بعدی دیگر خواهند بود. با هماهنگ کردن اکثریتی که با قیادت همان گروه در مرحلۀ دوم مبارزه خواهند کرد.
مرحلۀ دوم هم در ادامه بیان میشود.
اساس کار این است که گروهی به تناسب نیاز جامعه و شرایط هر روزگار، از لحاظی «فکری»، «اخلاقی» و «عملی» پرورش شوند.
«فکری» به معنای عام، شامل عقاید هم میشود. در غیر این صورت، اگر آن را تجزیه کنیم، مراحل پرورشی اسلام، عبارت است از: عقاید، { عقاید یعنی: اصول و موازین. } افکار، { افکار یعنی: عقاید فرعی به مفهوم عام. تفصیل این مطلب در کتاب «چگونگی آموزش دین»، آمده است. مترجم } اخلاق و اعمال.
بعد از آن مراحل، نوبت عمل است. عمل شامل همۀ جنبهها است. یعنی برنامههای عملی انسان از هر لحاظ.
بر این اساس، گروهی به تناسب نیاز جامعه از این جهات پرورش یابند که به طور تمام و کمال، نمونه و سمبل و «شاهد» و «شهید» مکتب باشند.
البته باید توجه داشت نباید جماعتی درست شود که با مردم بیرابطه، ناهمگون و ناهماهنگ باشند. برعکس، باید در عین پرورش دادن مظهر و شاهد و سمبل مکتب از افرادی معدود، تلاش شود جامعه، اگر صد در صد محال است، حداقل «جهت» پیدا کنند. البته همیشه صد در صد محال و خیال بافی است؛ زیرا هیچ وقت مدینۀ فاضلهای که افلاطون میگفت، به صورتی که همۀ اشخاص آن صد در صد نمونه باشند، به وجود نمیآید و این هدف یک تخیل است. ولی اگر صد در صد و پنجاه در صد شدنی نیست، حداقل «جهت» پیدا کنند. جامعه و عموم مردم با آن گروه که پرورش داده میشود، هم جهت شوند. طبعاً مسؤولیّتهای بزرگ و بنیادی مرحلۀ دوم بر دوش آن گروه است. ولی آن جامعه که با آنان هم جهت و هم رنگ شده است، در مبارزات وسیع باید با آنان همکاری کند.
مرحلۀ دوم: مبارزۀ همه جانبه برای برانداختن نظامهای طاغوتی و حاکم و برقرار کردن نظام توحیدی، در عین ادامۀ کار مرحلۀ اوّل.
آن کار اصلی همیشه ادامه دارد. اصل هم در حقیقت همین است. اصل عبارت است از: تبلیغ با هر دو جنبۀ آن. با پرورش اشخاص و انسانهای نمونه که کارشان از مرحلۀ تزکیه به تعلیم کتاب و حکمت میرسد. انسانهای نمونه در فکر و عمل؛
تعلیم کتاب: یعنی پرورش شخصیت ذهنی انسان.
تعلیم حکمت: یعنی پرورش عملی. طوری که، بداند آنچه ضمیر او پذیرفته است، از لحاظ اخلاقی چگونه آن را اجرا کند؟ یک انسان ایده آل چنین فردی است.
همان گونه که این کار جریان و استمرار دارد و هیچ وقت گسست نمییابد، جنبۀ ضعیف آن هم که: «یتلوا علیکم آیاتنا…» و تبلیغ عمومی برای مردم است، باز جریان دارد و نباید هرگز قطع شود. اصل کار پیامبران، علیهم الصّلوه و السّلام و دین الهی ـ که نمونۀ آن این دیانت اخیر است که به نام اسلام مشهور شده ـ همین است. باید این کار انجام شود.
البته باید گفت: در از میان بردن نظامهای طاغوتیِ حاکم و برقرار کردن یک نظام توحیدی، مسأله این است که وقتی انسانها پرورش یافته و به آنان جهت داده شده و جامعه با افراد پرورششده هم جهت گشته، یقیناً باید آنها را با آن نظم اسلامی اداره کرد. یعنی وقتی جامعه هم جهت شده است، آن اشخاص توانایی پیدا کردهاند. ولی آیا افرادی که نفعشان در آشفتگی جامعه و در نظامهای طاغوتی است، میدان میدهندکه جامعه را به وسیلۀ این انسانهای نمونۀ مکتبی، پرورش داد و اداره کرد؟ یقیناً نه؛ زیرا در این صورت نامۀ مرگ آنان گشوده میشود. لذا زمانی که برخورد کنند، با این جامعه برخورد میکنند. [چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است:] فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ،فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ و فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ { سورۀ بقره۱۹۲/ ۱۹۴}
مطلقاً از طرف اسلام، جنگ افروزی نیست. برعکس، اسلام انسان میسازد؛ نمیخواهد با کتک و زور، انسان را انسان کند. بلکه از طریق درک او؛ همان گونه که قبلاً بحث کردهایم که زیربنا در اسلام ضمیر و روان انسان است. اسلام آن را تربیت میکند. سپس در عمل بهتدریج انسان متحوّل میشود. به شرط اینکه جهت دهی درست باشد.
بنابراین، به هیچ وجه کار اسلام جنگ کردن نیست! ولی وقتی مرحلۀ اول جلو برود و زمان آن فرا برسد که این انسانهای پرورششده با جامعهای که با آنان هماهنگ است، بر اساس نظام مکتبی خود اداره شوند، موانعی برای آنان پیش میآید.
علاوه بر این، همان گونه که وقتی به حدی نرسیده بود که چنین انسانهای پرورششده و جامعۀ جهت یافتهای داشته باشد، چه زجر، شکنجه و آزاری را تحمل میکرد، از این پس بیشتر شکنجه، زجر و آزار را تحمل میکند! زیرا دشمنان میبینند که در حال تبدیلشدن به یک نظام و سیستمی هستند که به طور کامل موجودیت آنها را تهدید میکند. بنابراین، اذیت و آزار مسلمانان، برای جلوگیری از تبلیغ، بیشتر میشود.
با این وجود، این اشخاص موظفند تبلیغ کنند. پس علاقه مندان نظامهای طاغوتی{ هرچه غیر الهی باشد، بیاستثنا طاغوتی است و طبقات درست میکند. امکان ندارد نظامی بیاِتراف و استکبار، وجود داشته باشد، حال یا در یک نظام هر دو، یعنی اِتراف و استکبار با هم، وجود دارند، یا تنها اِتراف، و یا تنها استکبار. ولی وقتی یک نظام الهی نباشد، به طور عادی هر دو هستند. فقط نظام الهی میتواند بدون اِتراف و استکبار، و توحیدی محض باشد. این هم مطلبی طولانی است که ان شاء الله در آینده از آن بحث میشود.} و غیر الهی میهراسند و نگران میشوند.
در آن هنگام که افراد تربیتیافته مشغول انجام دادن مرحلۀ دوم هستند و کار اصلی آنان هم طبعاً تبلیغ است، اما همزمان در جامعۀ خویش در حال اجرای سیستم اسلامی هستند، مخالفان بیشتر از آن تبلیغ میترسند. زیرا پشتوانۀ آن تبلیغ عبارت است از: این سیستم. قبلاً که تنها تبلیغ بود و نمونه و مظهر عینیای وجود نداشت تا مشخص سازد که آیندۀ این تبلیغ چگونه میشود که برای تبلیغ به شدت ایجاد فشار میکردند.
حال که برای این مکتب تبلیغ میشود، و سیستمی هم به عنوان شاهد، مظهر و سمبل آن باشد، زورمندان، طاغوتها و اشراف بیشتر میهراسند و نگران میشوند که مستند این تبلیغ، آن سیستم است. واقعاً هم برای موجودیت آنان بلا، صدمه و خطر است. از این رو است کهیقیناً با آن برخورد و مقابله میکنند. هر گاه هم که برخورد و مقابله کنند. به مفاد این آیه عمل میشود که خداوند متعال فرموده است: فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ{ سورۀ بقره/ ۱۹۴}
در مرحلۀ دوم که عبارت است از: برقرار کردن نظام توحیدی و بر افتادن نظامهای طاغوتی حاکم. به طور طبیعی امکان ندارد بدون آن باشد.
——————————-
منبع: کتاب دین و انسان