جهان اسلاممطالب جدیدمقالات

اهمیت نقش مصر در جهان اسلام

اهمیت نقش مصر در جهان اسلام

نوینسده : استاد ابوالحسن علی حسنی ندوی/ مترجم: داود نارویی

 

اهمیت نقش مصر در جهان اسلام

مصر از زمان محمدعلی پاشا و راندن فرانسویان به سال ۱۷۹۹م. سومین جولانگاه مهمی بود که در آن کشمکش فکری، فرهنگی، تمدنی و اجتماعی شرق و غرب در آشکارترین و نیرومندترین نمادهایش خود را نشان داد. حمله فرانسه (به مصر) و باقی ماندن مدیریت و رهبری آن، که از لحاظ مدت زمان تاریخی اندک بود، اما از لحاظ تأثیر و نفوذ بسیار دراز و دامنه‌دار بود، بذرهای عمیقی در خاک مصر و عقلانیت اسلامی و عربی کاشت.

در سرزمین مصر، شرق و غرب با هم تماس برقرار کردند و هیأت‌های علمی و فرهنگی که محمدعلی پاشا با هدف استفاده از غرب و نظام‌ها و دانش‌هایش و پیشرفت مصر در حوزه‌های دانش، صنعت، تکنیک و مدیریت، به غرب می‌فرستاد، شرق و غرب را با هم پیوند می‌دادند. این هیأت‌ها، محصول فرهنگ غرب را به مصر آوردند. در دوران اسماعیل پاشا نیز کانال سوئز باز شد و دریای سرخ را با دریای مدیترانه وصل کرد و در تاریخ سیاست و تجارت جهانی، انقلابی پدید آورد، فاصله‌ی جهان شرق و غرب را از میان برداشت و دیدارها (ی مردم شرق و غرب) را آسان کرد. هدف اساسی اسماعیل پاشا آن بود که مصر را جزیی از اروپا بگرداند.

مصر به سبب ویژگی‌های بسیار و بی‌مانندش سزاوار آن بود که از یک سو دانش تجربی و ابزارهای مدرنی که اروپا با کوشش و زحمت به آن دست یافته بود و از سوی دیگر، دانش، یقین، بنیان‌های شایسته و ابدی شرق برای زندگی شاد و انگیزه‌های نیرومند و نجیبی که جز از اعتقاد نیرومند و قلب جوشان از ایمان و عشق برنمی‌خیزد، در آن تلاقی حاصل کنند. مصر در این سرمایه‌ی ارجمند از همه کشورها بهره‌مندتر بود و به سبب غنای آن در حوزه‌ی زبان عربی، علوم دینی، ابزارهای چاپ و نشر، وجود الازهر، بزرگ‌ترین مرکز فرهنگی و دینی جهان اسلام و نیز به سبب انعطاف‌پذیری خرد مصری و توان دیرین آن در برگرفتن و باز پس دادن و همکنشی داشتن، به گسترش آن از همه کشورها تواناتر بود. آری، کشور مصر سزاوار آن بود که از یک سو در زمینه‌ی بهره‌گیری و بهره‌دهی آزاد، نجیبانه و مبتنی بر احساس ارجمندی و خودباوری و پایبندی به اعتقادات، و از سوی دیگر، داشتن روح گذشت و رواداری و ارج نهادن به دانش و فرزانگی و استقبال از پدیده‌های شایسته و سودمند، الگویی شایسته به جهان اسلام و کشورهای شرقی ارائه کند.

نیاز به کانال سوئزی دیگر

مصر می‌توانست کانالی هزار بار بهتر از کانال سوئز حفر کند، کانالی که به ملت‌ها خیر و شادکامی بیشتری برساند و در رویکرد جهان، فرجام ملت‌ها و در تاریخ بشر، تأثیری ژرف‌تر و گسترده‌تر داشته باشد. این کانال عبارت است از آشنایی درست و متقابل شرق و غرب و عامل پیوند شرقِ واپس‌مانده در حوزه‌ی دانش طبیعی و تکنیک با غربِ به اوج رسیده در این حوزه‌ها و نیز عامل پیوند غربِ سرگشته و لبریز از نیروی مادی و محروم در زمینه‌ی روح، معنا و اخلاق و ناامید و بدبین و رهروِ راه خودکشی، با چشمه‌سارهای خرسندی، آرامش، امنیت عاطفی، اعتماد متقابل و امیدواری نیرومند به آینده‌ی انسان.

این چشمه‌سارها در پیام‌های دینی و معنوی شرق نهفته است و شکل کامل و پایانی آن در اسلام تجلی یافته است. هم‌چنین این کانال، ابزارهای انبوه، هولناک، تلنبار شده‌ و بی هدف غرب را با اهداف ارجمند، متعالی و مهرورز شرق، که هیچ ساز و برگ و ابزاری در دست ندارد، پیوند می‌دهد. هر کدام از این دو، برترین و بهترین داشته‌هایش را نثار دیگری کند و مانند دو برادرِ تنی در راه شادکام ساختن بشر و پالودن تمدن، همکاری کنند. این کانال فرهنگی و عقلانی، در صورت تحقق و عینیت یافتن، فتح دوباره‌ی جهان به شمار می‌رود و افتخاری تاریخی است که بلندترین جایگاه ارجمند را در تاریخ مدرن اشغال خواهد کرد و رهبری ابدی و ارجمندترین مرکزی را که دل‌ها و دیدگان بدان خیره‌اند، برای مصر به ارمغان خواهد آورد.

اگر در آغاز آشنایی مصر با تمدن غرب و فرهنگ بیگانه، این کشور از ایمانی نیرومند نسبت به جاودانگی پیام دینی، نیاز بسیار انسان به این پیام، اراده‌ی استوار و درست در راه خلوص و آراستگی به ویژگی‌های آن و فداکاری در راه آن، برخوردار می‌شد و دانش‌های جدید را با نیروی تمام درک و هضم می‌کرد و خود را با آن‌ها نیرومند می‌ساخت و آن‌ها را برای نقشی که می‌باید در جهان نو بازی کند، رام می‌کرد و شخصیت‌هایی راهبر و راهنما در آن پدید می‌آمد، بی‌گمان سزاوار این جایگاه مهم و بازی کردن این نقش بزرگ بود.

موضع سست و دنباله‌روانه‌ی مصر

اما شرایط سیاسی و آموزشی، کشور مصر را – که در مقام پیشوای جهان عرب و اسلام بود – از ایفای این نقش بزرگ، نقش راهبری و راهنمایی و نقش تأثیرگذاری بر جهان غرب، باز داشت و موجب شد تا این کشور در برابر جهان غرب در جایگاه شاگردی دنباله‌رو بایستد و وظیفه‌ی این کانال فکری و فرهنگی تنها به وارد کردن (اندیشه، فرهنگ و تمدن غرب) خلاصه شد. با واردات (یک جانبه و بدون صادر کردن کالای اندیشگی خود) هویت اسلامی، عربی و عقلانیت پخته و نقاد مصر، خود را نشان نمی‌داد.

مهم‌ترین شرایطی که سبب شد مصر این رویکرد سست را در پیش گیرد و در اثر آن به خود و به جهان عرب که در مقام راهبر و راهنمای آن بود، بد کند، اوضاع سیاسیِ تاریکی بود که مصر و به طور کلی جهان اسلام در سده‌ی نوزدهم در آن می‌زیست، یعنی در زمان نفوذ بیگانگان و اشغالگری مستقیم و غیر مستقیم بریتانیا. این اوضاعِ غیرطبیعی، اندیشه‌ی رهبران فکری جهان اسلام را به خود مشغول کرد و کوشش‌ها و توانایی‌هایشان را تحلیل برد و مجالی برای اندیشیدن و فرصتی برای فعالیت و کاربست هوش و استعداد خود، باقی نگذاشت.

 

سیدجمال افغانی و محمد عبده

سیدجمال‌الدین افغانی، عقلانیتی نابغه و شخصیتی نیرومند داشت. او از راه مطالعه و گردشگری، با فرهنگ و سیاست غرب آشنا بود. اما شخصیت وی درهاله‌ای از ابهام فرو رفته است. سخنان، سخنرانی‌ها و نوشته‌های ثبت شده‌ی وی و شرح حال، اخلاق و دانشی که از زبان شاگردان و شیفتگان وی نقل شده، نشان روشنی از مکنونات قلبی، زندگی شخصی و نظرگاه‌های وی نسبت به تمدن، ارزش‌ها و مبانی غرب، به دست نمی‌دهد. وی از کسان انگشت‌شماری بود که امید می‌رفت در این روزگار به مواجهه و نقادی تمدن غرب و مکاتب فلسفی ماده‌گرای آن بپردازند و شرق را از سلطه‌ی فکری غرب مصون دارند و اجازه ندهند در غرب ذوب شود و هویت و رسالت خود را از دست بدهد. کتاب کم حجم نیچریه به قلم سید جمال در نقد ماده‌گرایان و شمارگان مجله‌ی العروهالوثقی، که سید جمال راهنما و دبیر آن بود، بیانگر توان وی برای تحقق این هدف و ادای این رسالت نیست،اما دکتر محمد اقبال سخت شیفته‌ی شخصیت سید جمال بود و به توان وی در پر کردن خلأ موجود بین نظام اعتقادات، اندیشه و اخلاق قدیم و بین نظام روزگار نو و نیز بازگرداندن اعتماد نسل جدید مسلمان به جاودانگی اسلام و شایستگی آن برای ماندن و مبارزه کردن، اطمینان بسیار داشت. محمد اقبال در یکی از سخنرانی‌های خود در مدارس می‌گوید:

«ما مسلمانان با کاری بزرگ روبرو هستیم. وظیفه‌ی ما آن است که اسلام را به مثابه‌ی نظامی اندیشگی بازنگری کنیم، بی آنکه پیوند خود را با گذشته بگسلیم. مردی که اهمیت و دایره‌ی گسترده‌ی این وظبفه را به درستی ارزیابی می‌کرد، سیدجمال الدین افغانی بود. وی در کنار بینش گسترده‌ی خود از زندگی ملی و اندیشگی اسلام، تجربه‌ای گسترده از برخورد با گونه‌های بسیار آدمیان و سنت‌ها و خوی و منش آنان داشت. سید جمال الدین افغانی، اهدافی بزرگ و متعالی داشت. از این رو، دشوار نبود که شخصیت ارجمند وی، حلقه‌ی اتصال گذشته با آینده باشد. اگر کوشش‌های پیگیر وی به تبیین نظام اعتقادی و رفتاری مورد خواست اسلام از بنی نوع بشر، متمرکز می‌شد، ما مسلمانان بیش از اکنون می‌توانستیم نسبت به خود و هویت خود اعتماد به نفس پیدا کنیم.»

اما اوضاع جهان اسلام به طور کلی و اوضاع مصر به طور خاص – که سید جمال الدین افغانی بهترین و پربارترین روزهای زندگی‌اش را در آن گذرانده بود و آن را مرکز فعالیت‌های فکری خود قرار داده بود – و نیز استعداد و نبوغ فوق‌العاده و هوشیاری بسیار و غیرت جوشان اسلامی و غرور مواج افغانی، همه و همه‌ی این‌ها سبب شد که وی جز به خیزش سیاسی و سازمانی کشورهای اسلامی و بازگرداندن کرامت و قدرت آن‌ها و از بین بردن نفوذ همه‌ی بیگانگان به ویژه نفوذ انگلیس – که خود در افغانستان، هند، ایران و مصر در آتش آن سوخته بود – و رنگ سیاسی دادن به فعالیت‌ها و مبارزاتش، به چیز دیگری نیندیشد. دکتر محمدبهی به درستی در این باره گفته است:

«سید جمال الدین افغانی از تاریخ ملت‌ها و از تاریخ امت اسلام مثال‌ها را بیرون می‌کشید و نیز شواهد ملموسی را که مسلمانان را از سیاست‌های استعماری در کشورهای اسلامی – هند و به ویژه مصر – می‌ترساند، استخراج می‌کرد. این مثال‌ها که در آن هنگام از شواهد و نمادهای زیست مسلمانان بیرون می‌کشید و به همراه آن میزان بازی‌ها و دسیسه‌ها و اهداف نیروهای بیگانه را تبیین می‌کرد که در صدد گسترش نفوذ بیگانگان اروپایی بر پهنه‌ی جهان اسلام بودند و نیز رویارویی مستقیم وی با استعمار، جنبش سیدجمال را در قالب جنبشی سیاسی نمودار کرد. علت اینکه وی حجم بزرگ فعالیت‌هایش را به آزادی سیاسی شهروندان مسلمان و مسیحیِ شرق اسلامی اختصاص داده بود، همین قضیه بود.»

محمد عبده، شاگرد سیدجمال الدین افغانی، مناسب‌ترین فردی است که به درستی مکنونات وی را باز می‌گوید و چکیده‌ی فراخوانش را تبیین می‌کند. محمد عبده می‌گوید: هدف سیاسی سیدجمال الدین افغانی، که همه‌ی اندیشه‌هایش را متوجه آن کرده بود و در تمام زندگی‌اش در راه آن کوشش‌ها کرد و همه‌ی مشکلات و مصیبت‌ها را به جان خرید، برطرف کردن ضعف حکومت اسلامی و بیداری مسلمانان بود، تا امت اسلام و دولت اسلامی به ملت‌ها و دولت‌های قدرتمند بپیوندند و اسلام دوباره جایگاهش را به دست آورد. کوتاه کردن سایه‌ی بریتانیا از سر کشورهای اسلامی بخشی از این غایت است.

محمد عبده با همه‌ی جنبه‌های مثبتی که در دفاع از اسلام و اصلاح روش‌های آموزشی و نزدیک‌سازی دیانت به اذهان نسل جدید داشت، از پیشگامان نوگرایی و فراخوان به سازگارسازی اسلام با زندگی قرن بیستم بود. وی بیش از حد به ارزش‌های غربی ارج می‌نهاد و می‌کوشید آن‌ها را با اسلام هماهنگ کند و فقه اسلام و احکام شریعت را به گونه‌ای تبیین کند که با خواست‌های تمدن جدید و نسل نو، سازگار باشد. محمد غبده در این کار به سر سیداحمدخان هندی می‌مانست. رویکرد وی در تفسیر (قرآن)، فتواها و کتاب‌هایش کاملاً آشکار است. همه‌ی نوگرایان پس از محمد عبده از دانش وی بهره برده‌اند و از دریایش جرعه برگرفته‌اند. لُرد کرومر در کتاب «مصر مدرن» به این امر گواهی داده است. می‌گوید: محمد عبده پایه‌گذار مکتب فکری مدرنی در مصر بود که با مکتب سرسیداحمدخان (پایه‌گذار دانشگاه علی‌گره) بسیار شباهت داشت.

وی می‌افزاید: اهمیت سیاسی وی به این نکته باز می‌گردد که وی به پر کردن شکافی که غرب را از مسلمانان جدا می‌کند، می‌پردازد. او و شاگردان مکتبش سزاوارند که از هر گونه کمک و تشویقی برخوردار شوند. آنان هم‌پیمانان طبیعی اصلاحگری اروپایی هستند.

نیومن در کتاب «بریتانیای کبیر» از شاگردان و پیروان محمد عبده سخن می‌گوید و می‌افزاید: فراتر از این، برنامه‌ی آنان همکاری با بیگانگان را جهت وارد کردن تمدن غرب به مصر، تشویق می‌کرد. همین امر سبب شده بود که لرد کرومر در شکل‌گیری ملی‌گرایی مصر تنها به آنان امید ببندد و علت تعیین سعد زغلول پاشا به عنوان وزیر آموزش و پرورش، همین نکته بود.

 

جایگاه جنبش و مکتب سیدجمال الدین افغانی

این غایت بزرگ و شرایط سیاسی حاکم بر شرق، برای کسی مثل سیدجمال الدین افغانی با آن عاطفه و حساسیت بالایی که داشت، حوزه‌ای دیگر برای فعالیت و تولید نمی‌گذاشت و او را به حال خود رها نمی‌کرد تا در جامعه‌ی اسلامی، کاری مثبت و سازنده کند و به مطالعه‌ی ژرف و نقادانه‌ی تمدن غرب بپردازد و آنچه را که برگرفتنش از غرب نیکوست از آنچه نیکو نیست، جدا کند و اندیشه‌ای اسلامی و نو بنیان بگذارد که با زمان همگام باشد و بر گرایش تقلید از غرب چیره شود.

اما از ارزش نقش سیدجمال الدین افغانی در بالابردن جایگاه دیانت و تکیه بر قرآن در چشم نسل جدید و اعتماد سازی در دل جوانان تحصیل کرده نسبت به شایستگی اسلام برای تمام زمان‌ها و مکان‌ها، نباید کاست. وی تا حدودی مانع بی‌دینی و دین‌گریزی طبقه‌ی تحصیلکرده‌ی مصر و دیگر کشورها شد. سیدجمال الدین افغانی در بقای نفوذ فکری و علمی اسلام در محافل طبقه‌ی تحصیل‌کرده‌ی جهان اسلام، نقش بسزایی داشت. کارل بروکمن، شرق‌شناس بزرگ آلمانی به همین نکته اشاره کرده است: اسلام در زندگی معنوی مصر سیطره داشته و اکنون نیز دارد. علت این امر به ایرانی تباری جمال‌الدین نام باز می‌گردد که به سبب عوامل سیاسی ترجیح داده بود خود را به افغانستان، کشوری که جوانی‌اش را در آن گذرانده بود، منسوب کند.

دانش آموختگان اروپا، پیشگامان اندیشه‌ی غربی در جهان عرب و جوانان گزیده و زیرک، به فراگیری دانش‌های جدید در مصر پرداختند و سپس برای آموزش بیشتر و ژرفکاوی در دانش‌های جدید، آهنگ رفتن به مراکز فرهنگی و آموزشگاه‌های بزرگ اروپا می‌کردند و در آن جا به ژرفای تمدن غرب و محافل علمی فرو می‌رفتند. سنت این محافل بر پژوهش ژرف و دقیق بود، به آزادی فکری و شجاعت ادبی خو گرفته بودند و از تقلید و پذیرش بی‌چون و چرای پدیده‌ها، پرهیز داشتند. کاملاً منطقی بود که بین این دسته از جوانان شرقی که در کشور اسلامی مصر پرورش یافته بودند و قرآن – این معجزه‌ی فرا زمانی – را خوانده بودند، مردانی پدید آید که سست بنیاد بودن تمدن و اندیشه‌ی غربی و زیاده‌روی آن در ماده‌گرایی، ملی‌گرایی و نگاه تند مادی داشتن به انسان و تمام دستاوردها و نمادهای خرد، روح و جوانمردی، آنان را بیمناک کند و غیرت اسلامی و مفاهیم بلند و ژرف انسانی و روح مخالفت با چنین تمدن پوشالی را در آنان برانگیزد و در آنان اندیشوری آزاداندیش مثل محمداقبال و انقلابی و دعوتگری مانند محمدعلی پدید آید. آن جوانان مصری نسبت به این دو تن به کسب چنین جایگاهی شایسته‌تر بودند؛ زیرا این دو در فضایی دور از مهد اسلام و مرکز فرهنگ اسلامی پرورش یافته بودند و در رگشان خون غیرعربی و غیراسلامی جریان داشت. اما این آرزو جز به ندرت تحقق نیافت و آن جوانان مسلمان در مقام پیشگامان اندیشه‌ی غربی به عنوان مبلغ پرشور تقلید از تمدن، ارزشها، مفاهیم و انگاره‌های غربی، به میهن خود بازگشتند.

لُرد کرومر، بزرگترین پیشاهنگ غربی‌سازی مصر و جهان عرب، خود نسل جدید مصر را که در آغوش آموزش جدید پرورش یافته و به سروری غرب و برتری تمدن و مبانی آن ایمان آورده، با دقت و صادقانه به تصویر کشیده است. چه بسا این تصویر اگر با قلم اندیشوری مسلمان یا دانشوری محافظه‌کار صورت می‌پذیرفت، به زیاده‌روی، سنگدلی و بدبینی متهم می‌شد. اما صورت پذیرفتن آن به قلم کسی که از بزرگ‌ترین منادیان غرب‌‌گرایی در شرق بوده، آن را از هر گونه زیاده‌روی و بزرگ‌نمایی می‌پیراید و به آن ارزش علمی بالایی می‌دهد و آن را به سندی تاریخی و دارای ارزش و اعتبار تبدیل می‌کند:

«جامعه‌ی مصر در مرحله‌ی گذار و دگرگونیِ شتابناک قرار دارد. پیامد طبیعی این وضعیت آن است که گروهی در آن پدید آمده که به ظاهر مسلمان است، اما از اعتقادات و ویژگیهای اسلامی تهی است. این گروه هر چند غرب‌گرا است، حامل نیروی معنوی و اعتماد به نفس نیست. یک مصریِ اثرپذیرفته از غرب هر چند نام اسلامی دارد، در حقیقت بی‌دین و شکاک است و فاصله‌ی او با یک دانشور ازهری از فاصله‌ی یک دانشور ازهری با یک اروپایی کمتر نیست.

در حقیقت آن جوان مصری که به درون آسیاب آموزش غربی رفته و از فرایند آرد شدن (و درآمیختن با آن) گذشته است، اسلامیت خود یا دست کم نیرومندترین عناصر خود را از دست می‌دهد. او از اعتقاد بنیادین کیش خود تهی می‌شود. زان پس دیگر باور ندارد که وی همواره در برابر پروردگار خویش قرار دارد و چشمی تیزبین پیوسته او را می‌نگرد و زمانی در برابرش بازخواست خواهد شد. او با همه‌ی این‌ها، پیوسته از مظاهر زیست اسلامی، که با نقاط ضعف اخلاقی وی با مدارا رفتار می‌کند و این نقاط ضعف با آن مظاهر اصطکاک ندارند، بهره می‌برد. اما تحصیل‌کرده‌ی مصری، با وجود دوری‌گزینی‌اش از اسلام، جز به ندرت به مسیحیت گرایش نمی‌یابد.»

لرد کرومر در ادامه می‌گوید:

مصریِ آزاداندیش در روشنفکری و آزاد اندیشی و سرگشتگی از اروپاییِ آزاد اندیش پیشی می‌گیرد. او خود را در دریایی مواج می‌بیند که کشتی‌اش نه سکانی دارد و نه ناخدایی. نه گذشته‌اش او را مهار می‌کند و نه اکنونش در برابر وی موانع اخلاقی می‌تراشد. او می‌بیند که توده‌ی هم‌میهنانش بر این باورند که دین با اصلاحاتی که وی آن‌ها را کاملاً شایسته‌ی اجرا می‌داند، مخالف است. این امر در درون وی نارضایتی و نفرت شدیدی نسبت به دینی که به چنین پیامدی می‌انجامد، برمی‌انگیزد. این است که آن را زیرپا می‌گذارد و به دور می‌اندازد. هرگاه پیوند او با دیانت و آموزه‌هایش بگسلد، جز مصالح شخصی، چیز دیگری وی را از فروافتادن در لغزشگاه‌های اخلاقی باز نخواهد داشت. با آنکه فرد اروپایی، که این جوان شیفته‌ی دنباله‌روی از اوست، هم چنان به آیین‌ها و هنجارهای اخلاقی ملت خود پایبند است. جامعه‌ای که از چنین کسان آزاداندیشی در مصر شکل می‌گیرد، با دروغ و فریب به تندی مخالفت نمی‌کند و بیم بدنامی و عار در جامعه، او را از بزهکاری باز نمیدارد.

وی هرگاه دیانت نیاکان خود را رها کند، دیگر نیم نگاهی نیز به آن نخواهد انداخت. وی نه تنها این دیانت را رها می‌کند، بلکه با پای خود به آن لگد می‌زند. کورکورانه و چشم بسته از هر حقیقتی، خود را در آغوش تمدن غرب می‌اندازد و فراموش می‌کند که جنبه‌ی شکوفا و تابناک تمدن غرب، جز لایه‌ی بیرونی این تمدن نیست و در حقیقت نیروی اخلاقیِ بر جوشیده از آموزه‌های مسیحیت است که کشتی تمدن غرب را نگه می‌دارد و از تکان‌های سخت در این دریای طوفانی، آن را باز می‌دارد. از آن جا که این نیرو، نیرویی درونی و نهفته است، اغلب از دید اروپایی‌مآبانِ پوشالی، نهان می‌ماند. وی سوگند می‌خورد و می‌گوید: تعصب دینی را به دور انداخته است و آموزه‌های نیاکانش را خوار می‌شمارد. به دوست اروپایی خود می‌گوید: «ما دیگر راه‌آهن داریم، در کشورمان مدارس مدرن ساخته‌ایم و مطبوعات، دادسراها و دیگر نمادهای زندگی مدرن و تمدن جدید را، که تمدن شما از آن‌ها شکل گرفته، راه انداخته‌ایم. پس چگونه از شما واپس مانده‌تر و فروتر شویم». او نمی‌داند که نمی‌تواند با دوست غربی خود هم شأن شود و همتای او باشد؛ زیرا یک مسیحی متمدن، هر چند به دین خود پایبند نباشد، تا حدود بسیاری دستاورد مسیحیت است. اگر مسیحیتی که هزار و نه صدسال از آن گذشته، پشتوانه و تکیه‌گاه او نمی‌بود، اکنون هرگز در جایی که هست نبود.

 

فاجعه‌ی دردناک مصر

فاجعه‌ی دردناک مصر آن بود که حکومت‌هایش پیش و پس از انقلاب، جنبشِ اسلامی را دشمنِ حقیقی خود تلقی می‌کردند و تمام کوشش و توان خود را، در راه جلوگیری از اقتدار و تأثیر آن به کار می‌بردند. تمام توانایی‌های علمی، فکری، نیروهای فرهنگی، اعتماد به نفس، اراده‌ی آهنین، قدرت عمل و شایستگیِ رهبری که خداوند به مصر بخشیده بود، فدای این چالش شدند. در درازنای این مدت، مصر گرفتار پارادوکس فکری و دنباله‌روی از غرب بود. مصر از منابع ریشه‌دار قدرت و نوآوری محروم شد.

اما اوضاع کنونی مصر کاملاً غیرطبیعی است. روح اسلامی و وجدان زنده‌ی دین، ناگزیر بر این اوضاع چیره خواهد شد و نیرویی بزرگ و خیزان در این سرزمین برخواهد خاست. این سرزمین کنانه‌ی اسلام نامیده شده و بیش از هر کشور دیگری نه تنها سزاوار رهبری جهان عرب که قادر به رهبری جهان اسلام است. مشروط به آنکه به گوهر و مرکز خود بازگردد. تاریخ گواه است که هر کس کوشیده ملتی را از مرکز اسلامی، اعتقادات اسلامی و سنت اسلامی‌اش منحرف کند، بهره‌ای جز ناکامی نداشته است. آنان که زمام امور را در دست دارند، باید این نکته را نیک بدانند.

———————————–

منبع : رویارویی اندیشه‌ی اسلامی و غربی در جهان اسلام/ مؤلف: استاد ابوالحسن علی حسنی ندوی/ مترجم: داود نارویی/ نشر احسان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا