آیا معصیت و گناه یک نوع بیماری است؟
آیا معصیت یک نوع بیماری است؟
نویسنده: محمد غزالی / مترجم: دکتر محمود ابراهیمی
فراوان پیش می آید که پژوهش علمی به این نتیجه می رسد که رفتار ناهنجار و ارتکاب معاصی و محظورات، پدیده هایی هستند که از بیماریهای نهانی روحی سرچشمه می گیرند. و و قوع جرائم، بدان گونه تفسیر می شوند که نتیجه نابه سامانیهای روحی و عصبی هستند، که در پشت آنها پنهانند، و بایستی حکیمانه معالجه و مداوا گردند.
و اینکه عصیان را، یک نوع بیماری، بشمار آوریم، بر ما واجب می گرداند که پیش از آنکه، ان را جریمه و گناه بشماریم و از صاحبش قصاص بگیریم، باید به مداوای آن بپردازیم و آن را، ریشه یابی کنیم و در معالجه آن بیندیشیم و این مسئله در پرتو تعالیم اسلامی، قابل تعمق و ژرف نگری است.
شاید این پرسش پیش بیاید: آیا به حقیقت معصیت بیماری است؟!
تعبیرهای قرآنی از گناه، در آیات متعددی، ما را بر آن می دارد که پاسخ مثبت بدهیم و بگوییم آری.
در سوره بقره آیه ده، نفاق را یک نوع بیماری توصیف می کند: « فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً » «در دلهایشان بیماری ( حسودی و کینهتوزی با مؤمنان ) است و خداوند ( نیز با یاری دادن و پیروز گرداندن حق ) بیماری ایشان را فزونی میبخشد». بدیهی است در اینجا مراد از بیماری قلب آنان، سرعت و شتاب نبض و کندی خفقان آن نیست.
در تصاویر مختلفی چنین توصیفی در سوره های قرآن شایع است تا جائیکه در سوره احزاب، سه بار تکرار شده است و اختلاف سیاق تعبیر بر اختلاف مقصود، از آن دلالت می کند. خداوندا در سیاق نصیحت، به امهات المومنین می فرماید: « إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ » « اگر میخواهید پرهیزگار باشید ( به گونه هوسانگیز ) صدا را نرم و نازک نکنید ( و با اداء و اطواری بیان ننمائید ) که بیمار دلان چشم طمع به شما بدوزند» و مراد از بیماری، در اینجا همان اضطرابات روحی غریزه جنسی است که به گونه ای در می آید که در چیزی طمع می کند و هوس می نماید، که جایگاه طمع و هوس نیست و به جای اینکه زمام خویشتن را نگه دارد، و آرام بگیرد، لجام گسیخته می گردد و به ناشایست روی می آورد.
و خداوند بزرگ، برای زنان پیامبرش، منزلتی را می خواهد که برتر از هوای جنس نفسانی و خطرات شیطانی باشد. پس جای شگفتی نیست که آنان را از دست رسی آرزوهای نفسانی، و ناشایست جان های بیمار، مصون دارد. و باثبات رسیده است که شهوتهای جنسی، منشأ تعداد بسیاری از بیماریهای فکری و عصبی و اخلاقی می باشند.
و به هنگامی که احزاب به مدینه هجوم آوردند و مدینه را سخت محاصره کرده بودند گروهی از مترددان و سست ایمانان بودند که می ترسیدند، و خداوند درباره آنان می گوید: « وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً » « و ( به یاد آورید ) زمانی را که منافقان و آنان که در دلهایشان بیماری ( نفاق ) بود میگفتند : خدا و پیغمبرش جز وعدههای دروغین به ما ندادهاند . » احزاب/۱۲.
و قبلا نیز نفاق را به بیماری توصیف کرده بود. و جرثومه و مایه این بیماری، با ضعف سستی شخصیت و انحلال آن، رشد و نمو می یابد و هر اندازه ضعف و انحلال شخصیت، بیشتر باشد آن بیماری، بیشتر می شود لذا می بینی که شخص منافق با یک روی و رای، با یکی روبه رو می شود و با رو و رای دیگری، با دیگری مواجه می گردد و با شخصیت دوگانه زندگی می کند. و جامعه اسلامی نخستین، با حزبی از این گونه منافقان مبتلا بود که شرّ و فسادشان برای جامعه مسلمانان بیشتر بود از کافران، که کفرشان آشکار بود و شاید معنی آیه این باشد: « به یاد آورید، آن وقت را که، منافقان بیمار دل می گفتند … این صفات که بر هم عطف شده اند خفاء و پنهان بودن همدیگر را آشکار می سازند.
یا می توان گفت، که بیمار دلان، گروهی دیگر از مردمند که در جزع و بی تابی و ترس از رویارویی با دشمن و شک در کار پیامبر بزرگوار اسلام و عاقبت آن، آنقدر پیش رفته اند که منافقان بدین گروه تشبیه شده اند و منافقان نیز جزو آنان به شمار می آیند. و آنانکه اعراضشان آشکار است در کنار بیمار دلان می باشند و احوالشان از هم پیداست و آیه ۶۰ سوره احزاب همه این اصناف را در خود جای داده است می فرماید : « لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلاً « « اگر منافقان و بیمار دلان و کسانی که در مدینه ( شایعات بیاساس و اخبار دروغین پخش میکنند و ) باعث اضطراب ( مؤمنان و تزلزل دین ایشان ) میگردند ، از کار خود دست نکشند ، تو را بر ضدّ ایشان میشورانیم و بر آنان مسلّط میگردانیم ، آن گاه جز مدّت اندکی در جوار تو در شهر مدینه ، نمیمانند ( و بلکه در پرتو شوکت اسلام از آنجا رانده میشوند ) . » و این تهدید بعد از آن آمده است که به صورت عموم،به زنان مومن، امر شده بود که حشمت و شکوه خویش را در پوشاک و لباس آبرومندانه، حفظ کنند و خود ار به نحو احسن بپوشانند و چنین به نظر می رسد که مقصود از بیمار دلان، جوانان سرگردان و بی بند و بار و ولگرد، در راهها باشند، که زنان را دنبال می کنند و برای حفاظت و پرهیز از اینگونه اشخاص خداوند آیه ۵۹ سوره احزاب را نازل فرمود:
« یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ»
« ای پیغمبر ! به همسران و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو که رداهای خود را جمعوجور بر خویش فرو افکنند . تا این که ( از زنان بیبندوبار و آلوده ) دست کم باز شناخته شوند و در نتیجه مورد اذیّت و آزار ( اوباش ) قرار نگیرند . خداوند ( پیوسته ) آمرزنده و مهربان بوده و هست ( و اگر تا کنون در رعایت کامل حجاب سست بودهاید و کوتاهی کردهاید ، توبه کنید و از این کار دوری کنید ، تا خدا با مهر خود شما را ببخشد ). »
بیماری های روحی و نفسانی، از نظر شدت و خفّت، متفاوتند و میزان مخالفت آنها، با شرع و قانون و عرف و آداب و رسوم حسنه نیز،متفاوت و مختلف است.
به علاوه مجرم و گناهکار، هر اندازه از نظر روحی بیمار باشد، مسؤلیت جنایی دارد و از مسولیت برکنار نیست، و نمی توان او را بدون مسولیت و مواخذات،به حال خود گذاشت. اسلام از دو دیدگاه مختلف، بدین احوال و حالتهای بیمارگونه می نگرد. پس اسلام حدود و عقوبات و کیفرهای لازم را برای صیانت و حفظ جامعه، و تقویت ارکان اجتماع و تثبیت فضایل آن، و نگهداشت نمونه ها و الگوهای برتر آن، و ارزش و بها دادن بسیار بدین نمونه های عالی، و قلع و قمع کسانی که بدانها اهانت نمایند، وضع کند. بنابراین تازیانه حدب می زند و رجم می کند و دست دزد را قطع می کند و قصاص را به اجرا در می آورد. ولیکن در کنار این دیدگاه قاطع و اجرای مصمم حدود، باتوجه به اینکه مجرم را یک بیمار می داند،او را مورد عطوفت نیز قرار می دهد، و در حکم بر وی جنبه احتیاط کامل را، مراعات می نماید و به قاضی این دیدگاه می دهد، که اگر عفو و گذشت مرتکب خطا و اشتباه شود، بهتر از آن است که در عقوبت مرتکب، خطا گردد و قاضی را دعوت به سود مجرم می کند نه دعوت بر علیه او.
و چنان اتفاق افتاد که مستی را، به حضور پیامبر(ص) آوردند،تا بر وی کیفر مستی رود، یکی از حاضران در مجلس، خطاب به وی گفت: لعنت خدا بر تو باد،چقد تو را بدین گناه احضار می کنند!!
پیامبر(ص) گفت: وی را نفرین و لعن مکنید،به خدای سوگند،از وی چیزی نمی دانم،جز اینکه خدا و پیامبرش را دوست می دارد. و در روایت دیگری آمده است که پیامبر(ص) گفت: چنین نگویید، بلکه بگویی: خداوندا به وی رحم کن. خداوندا توبه ی وی را بپذیر و به وی توفیق توبه عطا کن.
از این دیدگاه رحیمانه است، که توصیه شده بر خطای وی پرده پوشید، و به وی فرصت بدهید، تا خویشتن را اصلاح کند. و پیش از آنکه کار وی به نزد قاضی برسد، برای او شفاعت کنید،شاید از این گمراهی خویش برگردد،و از این بیماری بهبود یابد.
و از نظر دین خدا، بیماریهایی که اراده انسانی بدان ها مبتلا می گردد، و مانع رسیدن انسان به کمال مطلوبند، و همواره انسان را دچار لغزش می سازند، بیشتر شایستگی برخورداری از مهر و عطوفت را دارند، زیرا هنگامی که کسی بخواهد، خویشتن را از پستی ها نگه بدارد، گاهی تمایلات و کشش های مادی و خاکی او را از جاده مستقیم و طریق خیر، منحرف می سازند و قدمش را می لغزانند، تا جایی که از رسیدن به خیر،مأیوس می گردد،و در نتیجه اراده اش بیمار می گردد و عزم و تصمیمش، سست می شود و اینجا است، که تعالیم دینی دخالت می نماید تا اراده وی را، بهبودی و تقویت بخشد و تا زمانی که زنده است، او را به سوی کمال سوق دهد.
و در این جایگاه حساس معالجات نفسی و مداوای روح یاست که احادیث امیدوارکننده و آیات رحمت الهی و اقوال ماثوره و آثار فراوانی نقل می گردند و سوق داده می شوند تا چشم انسان را بر افق های دور و گسترده آمرزش و رضای اللهی باز کنند و دریچه آرزو را هرگز بر انسان نمی بندند و گناهکار را امیدوار نگه می دارند تا پیشیمان شود و در را به روی خود بسته نبیند. مانند: « قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً» زمر/ ۵۳
« ( از قول خدا به مردمان ) بگو : ای بندگانم ! ای آنان که در معاصی زیادهروی هم کردهاید ! از لطف و مرحمت خدا مأیوس و ناامید نگردید . قطعاً خداوند همه گناهان را میآمرزد . چرا که او بسیار آمرزگار و بس مهربان است.»
و کوتاه فکران کج اندیش، این گونه بشارت های گذشت آمیز را،وسیله ای برا یکوتاهی کردن د رعمل وسبک شمردن گناه و خطا می پندارند،و این گمانی است گمراه کننده و گمراهی آشکاری است، که از کج اندیشی ناشی می شود.
مراد از این گونه نصوص، آن است که مبارزه کنندگان با هوای نفسانی، تشویق شوند و به مبارزه با هوای نفسانی ادامه دهند و لغزش و موانع و کثرت گناهان پیشین، آنان را متوقف نکند، و عزم بر انجام خیر و پشیمانی از شرشان را، سست ننماید و از رحمت خداوند مأیوس نشوند، مادام که در صدد سرگیری زندگی پاک تر، و بهتر و پرهیزگارانه تری باشند و گذشته شان آنان را باز ندارد. و کثرت گناه، انان را از توبه مدیوس نکند.
در پرتو این اندیشه است، که بین نصوص فراوانی که گاهی عمل و کردار در دنیا را همه چیز قرار می دهند، و همه چیز را منوط به عمل و کردار آدمی می سازند و بین نصوصی که گاهی عفو و مغفرت را منوط و مربوط به چیزهای اندک و کارهای اندکی می سازند، می توان رابطه ای معقول برقرار ساخت. و بهترین چیزی که در این ملاحضه خویش بر احوال مردم ذکر می کنیم، سخن حضرت عیسی (ع) است که فرموده است:
« از دریچه ای که خود را ارباب بدانید به اعمال و کردار مردم منگرید، بلکه از دریچه ای که خودتان بنده و عبد هسنید به کردار و اعمال خویش بنگرید.به راستی مردم دو گروهند: دسته ای مورد ابتلا و آزمایش قرار گرفته اند و گروهی در عافیت می باشند. اهل بلا را معذور بدارید و بر عافیت، خداوند را ستایش کنید.»
اسلام تعالیم مثبت و سازنده ای دارد که مؤمن می تواند در پرتو آنها، صحت و بهببودی روحی و عافیت و سلامتی خویش را به دست آورد.
کس که عبادات اسلامی را نوعی آداب و روسم خشک بی جانو سست می پندارد که در فضای از غفلت و بی خبری و نا مفهومی، صورت می گیرند، سخت در اشتباه است. زیرا فرایض اولیه اسلامی، که مبتنی بر بیداری و شعور احساسی و عقلی هستند کمتر مورد قبول قرار می گیرند مگر اینکه عمیقا" در عقل و خرد و قلب انجام دهنده، اثر بگذارند. لذا عباداتی که فرد مسلمان، می باشند و حکمت در تشریع آنها، جلوگیری از آلودگی روحی است و چنانچه فرد مؤمن، دچار خطا و گناه شود، این عبادات بهترین شستشوی روحی ویف از چرک و آلودگی فتنه ها و گناهان است.
هر دو کار: پیشگیری و نظافت و شستشوی، راه چاره، عافیت و سلامتی و دوری از بیماریهای روحی است یعنی دوری از معصیت و تباهیها و گناهان. و توبه پشیمانی از گناها، برای مثال: تعبد به تلاوت قرآن کریم، هدف از آن، تنها بازگو کردن الفاظ مقدس قرآن نیست، بلکه مقصود آن است که روح انسان با وحی مقدس پیوند برقرار کند تا جان تازه بیابد و پاک و پاکیزه گردد و با این مناجات الهی، خود را بزرگتر از آن بداند که از هوی و هوس پیروی کند، و به گرایش های پست بگراید: « و فرود می فرستیم از قرآن آنچه شفا و رحمت است مومنان را…» اسراء/۸۲
و تعبد به نماز و دستور به اقامه آن، برای نهی از گناهان و راندن طرد و وسوسه های کوچک و درمان عصیانی است، که دچار آن شده است، و ا زسخنان حکمت آمیز است که گفته اند: (هرگاه نفس خویش را به کار خی رمشغول نگردانی، او ترا به کار شر و تباهی مشغول و گرفتار می سازد.)
و از این طریق و با این مبدأ است که اسلام فرد و جامعه را، از امراض روحی سرکش، محفوظ و مصون می دارد، زیرا فردی که بیکار و عاطل باشد، و امتی که رسالت و مأموریتی نداشته باشد، مناسب ترین جایگاه و بهترین زمینه است، برای پرورش و رشد آلوده ترین و خطرناک ترین، بیماریهای عقلانی و قلبی. اگر جامعه اسلامی به انجام تکالیف جهاد مستمر خویش، و اقامت نمازهای جماعت و سایر تکالیف شرعی خود، عمل می نمود، وقت فراغت، برای ارتکاب جرایم بیکاری و بطالت نمی داشت و در میدان عمل و کار و توجه به سوی اهداف عالی تعیین شده، گام برمی داشت، عقده ها و گره های پیچده ای که برایش پیش می آمد، خود به خود حل می شد.
به نظر من بیشترین قسمت ا زمعاصی افراد جامعه، گناهش و تقصیرش بر عهده دولت است، زیرا این دولت است که به مردم رحم نمی کند و کوشش و تلاش افراد را از مهلکات و تباهیها باز نمی دارد و آنان را بهخوبی ها سرگرم نمی سازد و برنامه های درست را به اجرا نمی گذارد.
به راستی بیماری های روحی، که موجب انحراف سلوک انسان می شوند، فراوانند. اگر به آرای علمای روانشناس گوش می دادیم، هیچ کس را نمی یافتیم که دارای عقده ی نهانی یا آلودگی نهانی یا بیماری روانی پنهان، نباشد. ولی باید به این نکته توجه داشت که خیلی فرق است، بین کسی که برای مثال، مبتلا به دیوانگی است و کسی که از وی افعالی سر می زند که شاخه ای از دیوانگی به شمار می آیند.
و لذا کسی که چنین افعالی از وی سر می زند،به وی می گوییم: مگر عقل و خرد نداشتی؟!!! و خداوند خطاب به احبار یهود می فرماید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ » بقره/۴۴
«آیا مردم را به نیکوکاری فرمان میدهید ( و از ایشان میخواهید که بیشتر به طاعت و نیکیها بپردازند و از گناهان دست بردارند ) و خود را فراموش میکنید ( و به آنچه به دیگران میگوئید ، خودتان عمل نمیکنید ؟ ) در حالی که شما کتاب میخوانید ( و تورات را در اختیار دارید و در آن تهدید خدا را درباره آن که کردارش مخالف گفتار است ، مطالعه میکنید ؟ ) . آیا نمیفهمید ( و عقل ندارید تا شما را از این کردار زشت بازدارد ؟ ).»
بیماری های روحی، برخی از آنها همانند طاعون و وبا مسری و همه گیر و خطرناکند، و برخی از آنها در دایره محدودی محبوس و مجالشان تنگ است. قرآن کریم در جاهای متعددی فرموده است، خطرناک ترین و شایع ترین بیماری های روحی، بیماری هایی است که از نا به سامانی های غرایز جنسی و یا خود پسندی و یا خود کم بینی و احساس مثبت و منفی نسبت به خود داشتن، سرچشمه می گیرند، همان گونه که علم روانسناسی نیز چنین تعبیری دارد. این نا به سامانی های روحی، دارای جلوه های متعدد و فراوانی هستند، که در اینجا، مجال بحث از آنها نیست. جرثومه و مایه بیماری هایی که منجر به ارتکاب زنا و لواط و سحاق و عشق خیال انگیز و هوسبازانه و خواری در برابر محبوب و …. و صدها نوع دیگر می شوند، همگی از بیماری غریزه جنسی نشأت می گیرند.
از بیماری هایی احساس مثبت نسبت به خود، و خود پسندی، فخر و مباهات و تکبر و جنون عظمت و خود بزرگ بینی، می زایند و از بیماری احساس سلبی نسبت به خود و خود کم بینی، متلون بودن و تملق و چاپلوسی، متولد می گردد و گاهی احساس فروتنی، موجب و انگیزه تکبر و تفاخر شدید می شود. اسلام همانگونه که گفتیم، روح را با عبادات درمان می کند و می پرورد و در برابر این بیماری ها، آن را مقاوم می سزد و بیمه می کند و چون بدان ها مبتلا می گردد، شدت تأثیر آنها را کاهش می دهد و بدین معالجه و مداوا، ادامه می دهد تا اینکه روح شفا یابد، یا در آستانه آن قرار گیرد، بستگی به دین دارد که انسان چقدر پای بند این مبارزات و مجاهدات و پرورش های اسلامی باشد.
و ما از احوال جرائم و گناهان و مخالفت ها، جز پیدیده های اندکی، چیزی نمی دانیم، لذا نمی توانیم یک حکم عام در این باره صادر کنیم و به صورت قطعی بگوییم که چنین است و گاهی با اتکا بر ظواهر می توانیم که سرنوشت و مصیر دنیایی مردم را مشخص کنیم و گویی که فلان کس مؤمن یا فاسق یا کافر است.
و اما تعیین سرنوشت، و مصیر اوخروی مردم، تنها و تنها، به دست خداوند بزرگ است، و جز وی کسی نمی داند. و گفتن این که عاصیان جاودانه در دوزخ می مانند، یا بعضی از آنان مورد عفو واقع می شوند، و برخی تا مدتی عذاب می بینند، و بعد نجات می یابند، همه این ها بستگی به مسائلی دارد که از آن به تفصیل سخن گفتیم و صدور حکم، درباره آنها را جدل و سفسطه و بازی های منطق قدیم می دانیم ( و در صلاحیت ما نیست و سخن از آن بیهوده است.) و دوست فاضل و دانشمند ما، اسماعیل محمدی، در اثنای بحث طولانی خود می گوید:
عدالت یک مبدأ و اصل مسلّم است، و عقاب جزیی از آن است، پس در آن، نزاعی نیست و کسی با آن مخالفت ندارد، ولیکن، کدامیک از مجرمان و گناهکاران، سر و کارش با عدالت تنها است؟ و با کدامیک با عدالت توأم با رحمت و مهربانی عمل می شود؟ و کدامیک، آن چنان بیماری است که تنها با رحمت کامل با وی عمل می شود؟
بدون شک در این گونه مسایل، با هم اختلاف شدید دارند و تنوع گرایش ها، بیش از تنو چهر ه ها است و این تنوع و اختلاف، بر اساس اراده و آگاهی و شعور، به وجود آمده است.
پس کسانی هستند که از روی اراده و با آگاهی کامل و با اطلاع از آثار جرم، مرتکب جرایم می شوند، و قدرت اختیار از آنها را دارند و وسایل آنها را خود ترتیب می دهند، و ظروف و شرایط آنها را، خود مهیا می سازند و استعداد رویاریی، با آنها را دارند. این گونه اشخاص غیر از کسانی هستند که د رتحت فشار عواطف شدید، از قبیل خشم و حب و قرابت و نزدیکی، در منجلاب جرم و جنایت غوطه می خورند و اراده و آگاهی و شعورشان ناقص است.
دو نفر مرتکب دزدی می شوند، هر دو نادرستند، یکی در نبودن وسایل روزی قوت، مرتکب دزدی می شود و دیگری با نبودن اسباب تربیت صحیح و پرورش درست و لازم، به فساد و تباهی کشیده می شود. ما نیاز ینداریم بدین که بگوییم که هر یک استحقاق چه نوع کیفری را دارند و این مسأله آشکار است.
وقتی که قضاوت بشری، مانع اعمال رحمت نیست، نسبت به کسی که استحقاق رحمت کامله را دارد و هم چنین مانع اعمال عدالت نیست، نسبت به کسی که تنها استحقاق اعمال عدالت را دارد، و یا مانع اعمال عدالت و رحمت با هم نیست، نسبت به کسی که استحقاق هر دو را با هم دارد.
چون قانون گذار و قاضیان بین مردم هستند و اوضاع مردم را می بینند و به هنگام وضع قوانین یا اجرای آنها و حکم بدانها همچون سنگ سخت، خشک و بی جان نیستند. بلکه بشرند و از صفات بشری که در آنهاست متأثر می گردند و الهام می گیرند و آثار این صفات در وضع قوانین و حکم بدانها پدیدار می گردد، به ویژه فرض بر این است، که اینان از مترقی ترین افراد بشرند، و صفات آنان از جمله عدالت و پاکی و شناخت روانی از دیگران و سنجش و ارزشیابی آنان نسبت به انگیزه ها و مهر و شفقت شان از بالاترین صفات است ( و قاضی بزرگ در قیامت خداوند است) و قرآن کریم بزرگترین مثل اعلی را، برای صفات خداوند ذکر می کنند و فراوان این صفات برتر را تکرار می نماید از جمله علم و دانش محیط وی، به مخلوقات و عدالت فراگیر و آشکاری که برای خویش برگزیده است و مردم نیز بدان امر فرموده اند، و رحمت واسعه و احسان جمیل و عفو و گذشت سرشارش، خارج از تصور ماست.
و ادب چنان ایجاب می کند که این صفات الهی را عقیم و سلبی و تنها مربوط بدین زندگی دنیا ندانیم، پس ما باید ارزیابی درستی از صفات الهی داشته باشیم و درست آنها را بسنجنیم و بدانیم که این صفات مستمرا" از طرف خداوند إعمال می شوند و پیوسته بهم و مبارک، و شامل دنیا و آخرتند.
و معامله خداوند با مردم در شرایع و قوانینی که برایشان وضع م یکند و در احکامی که بر آنها صادر می نماید، بایستی مظهر این صفات باشد و آثار نیکوی این صفات در این معامله پدیدار باشد. ظروف و شرایطی که قاضی را وادار به تخفیف حکم و استعمال رأفت و شفقت می کند، و انگیزه های غم انگیزی که در قاضی،عواطف طبیب مهربان را بر می انگیزد، همانگونه که در نزد بشر مورد تقدیر قرار می گیرند، بایستی در نزد خداوند نیز مورد تقدیر و اعتبار قرار گیرند، و حال آنکه خداوند بزرگوار منت و فضل بیشتر دارد و در زمین و آسمان، عالیترین مثل و نمونه است.پس نباید عفو و گذشت او را، چیزی غریب تلقی کنیم، ایمان درست و واقعی در اشخاص، مستلزم عمل درست است، همانگونه که روز، مستلزم ضوء و روشنی است، و گاهی در وسط روز و در عین درخشندگی آفتاب، غباری و گردی بر می خیزد، که افق را ناپدید می نماید یا ابرهای تیره ای بر زمین سایه می اندازند.
ولی این غبار و این ابر، روز را به شب بر نمی گرداند، بلکه عرضی است زائل و دیر یا زود بر طرف می شود و بلافاصله اشعه نور خورشید، همه اطراف زمین را می پوشاند و روشن و گرم می سازد و نور ایمان نیز چنین است، که گاهی ابر یک شهوت عارضی، آن را می پوشاند و ب رجوانب روح و نفس مؤمن، سایه می اندازد تا جاییکه نزدیک است، که راه درست خود را نبینند، سپس ایمان کار خود را، از سر می گیرد، همانطور که خدا می فرماید:
« إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » اعراف/۲۰۱
« پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسهای از شیطان میشوند به یاد ( عداوت و نیرنگ شیطان ، و عقاب و ثواب یزدان ) میافتند ، و ( در پرتو یاد خدا و به خاطر آوردن دشمنانگی اهریمن ) بینا میگردند ( و آگاه میشوند که اشتباه کردهاند و از راه حق منحرف شدهاند ، و لذا شتابان به سوی حق برمیگردند ) .»
اما ابر تاریکی فراگیر گناهان دادمی،آنجا که شب کفر، خیمه بر پا می کند و خورشید ایمان را ناپدید، می سازد و انسان به کلی حاسه بینایی خویش را از دست می دهد و راخ خدا را نمی شناسد. « وَمَن کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلاً » اسرا/۷۲
« ( و اگر چنین میکردی ) در این صورت عذاب دنیا و عذاب آخرت ( تو ) را چندین برابر ( میساختیم و ) به تو میچشاندیم ( چرا که گناه بزرگان بزرگ است ) . سپس در برابر ما یار و یاوری نمییافتی ( تا عذاب ما را از تو به دور دارد ) .»
همانا داستان مخلوق ناجی که پدر ما حضرت آدم(ع)نمونه آن است، داستان «خطا و توبه»است. و داستان مخلوق هالک و تبه کار همانگونه که ابلیس لعین نمونه آن است، داستان « جرم و گناه و اصرار بر آن»است.
پس چیزی را برای خویشتن بگزین که برایت شیرین و گورارا باشد و حساب مغالطه های منطقی و بازی با نصوص در کار نیست و حساب با خداست و خداوند بس است که از انسان حساب باز پس گیر. « و کفی بالله حسیبا" ».
__________________________
منبع: باور راستین اسلامی / مؤلف: محمد غزالی / مترجم: دکتر محمود ابراهیمی / ناشر: مترجم/ سنندج /چاپ دوم ۱۳۸۵