بیداری اسلامیمطالب جدیدمقالات

اسلام سیاسی و اسلام‌‌گرایی دو مفهوم مبهم و غامض

اسلام سیاسی و اسلام‌‌گرایی دو مفهوم مبهم و غامض
نویسنده: دکتر عدنان فلاحی

 

پروفسور طارق رمضان در مقاله‌ای که سال۲۰۱۳ در دو نسخه انگلیسی و عربی منتشر کرد، به یک ابهام بزرگ اشاره کرده و سپس در حاشیه بحثش یک طرح مساله مهم می‌کند که برای شخص بنده بسیار جالب بود چون من همیشه این مساله را در ذهن داشتم و برای اولین بار دیدم که پروفسور رمضان آن را علنی کرده است.

طارق می‌گوید :
که اصطلاح اسلام سیاسی یا اسلام‌گرایی یک اصطلاح مبهم و غامض است چون که طیف‌های مختلفی از داعش و القاعده تا طالبان و حزب عدالت و توسعه ترکیه و حزب نهضه تونس و حتی جریانهای شیعه را در برمی‌گیرد.

حرف رمضان تا اینجا بسیار دقیق و درست است چراکه اصطلاح اسلام سیاسی نیز درست مانند اصطلاح سلفیه شامل طیف‌هایی است که گاه همدیگر را بالکل از اسلام خارج می‌دانند و حتی با هم می‌جنگند.

برای مثال در سوریه بیش از ده گروه نظامی اصطلاحا اسلامگرا وجود داشت که حتی با یکدیگر در حال جنگ بودند و یا در افغانستان چندین گروه با پسوند اسلامی همزمان در حال جنگ با هم بودند(طالبان و جماعت حکمتیار و ائتلاف اسلامی شمال و…).

در ترکیه نیز همین حالا سه حزب اسلامگرا علیه حزب عدالت و توسعه هستند:
یعنی حزب سعادت اربکان و حزب د. داود اوغلو (باکلاس‌ترین و موجه‌ترین چهره آکادمیک حزب عدالت و توسعه که یک استراتژیست در مقیاس بین الملل است) و حزب د. علی باباجان(وزیر اقتصاد پیشین پرزیدنت اردوغان).

یا در تونس زمانی که غنوشی اعلان کرد قصد ندارد حزب نهضه را علیه سایر احزاب تونس مسلح کند و نمی‌خواهد تونس را مانند سوریه وارد چرخه ویرانی جنگهای داخلی نماید، ایمن ظواهری با استفاده از اصطلاح معروفی که سید قطب جعل کرد، غنوشی را نماینده “اسلام امریکایی” نامید.

همه اینها و بیشتر از اینها نشان می‌دهد که پروفسور طارق رمضان در اینکه می‌گوید اصطلاح اسلامیسم یا اسلام سیاسی اصطلاحی مبهم و غامض – و در نتیجه بنظر بنده – بی‌محتوا است کاملا تحلیل صائب و دقیقی است‌.

اما رمضان بعد از تاکید روی این ابهام، به نکته مهم‌تری رهنمون می‌شود‌ که در ابتدا عرض کردم.

رمضان می‌گوید: اگر اسلام‌گرایی اینقدر مبهم و گل و گشاد است که از غنوشی لیبرال تا اردوغان سکولار و از سیدقطب تا طالبان و القاعده و حزب الله و‌… را همه در خود جا می‌دهد، پس چرا دستهای پیدا و پنهانی اصرار دارند که کشورهای ثروتمند و اتفاقا توسعه‌یافته نفتی خلیج فارس که عاری از جنگ و کشتارهای داخلی هستند را از مصادیق این اصطلاح خارج نمایند؟

مثلا شما ببینید چرا کسی حاکمان سعودی یا کویت یا امارات یا قطر را اسلامگرا نمی‌داند ولی حاکمان ترکیه را اسلامگرا می‌خوانند؟

در عربستان سعودی فقه به نحو بسیار بسیار کامل تری به نسبت ترکیه تطبیق می‌شود.
در عربستان قوانین سنگسار، حد شرب خمر، اعدام مرتد و.‌.. کامل اجرا می‌شود.

سختگیری های اجتماعی در سعودی و حتی امارات و بحرین در قبال پوشش زنان و آزادی های اجتماعی و خرید و فروش خمر و…. قابل مقایسه با ترکیه یا تونس نیست.

سیاست خارجی این کشورهای خلیج نیز با سیاست خارجی ترکیه و حتی طالبان متاخر فرقی ندارد و مبتنی بر منافع ملی با همه دنیا تعامل دارند (برای مثال بیشترین تعاملات طالبان الان با دولت جمهوری خلق کمونیستی چین است در حالیکه می‌شود با اسناد و ارقام نشان داد که رفتار دولت چین در حق اقلیت ایغور داخل مرزهای چین بسیار بدتر از رفتارهای رژیم اسرائیل در حق اعراب فلسطینی خارج از مرزهای اسرائیل است).

آزادی های اجتماعی ترکیه تقریبا فرقی با اروپا ندارد و همه چیز در آنجا آزاد است.
در سعودی حتی رانندگی و حضور زنان در انتخابات و… هم تا چندی پیش تابو و ممنوع بود در حالیکه ۱۰۰سال پیش اولین زن خلبان هواپیمای جنگنده در تاریخ در جمهوری ترکیه پرواز عملیاتی انجام می‌داد(خانم سبیحه گوکچن دخترخوانده آتاتورک که دولت اردوغان نام دومین فرودگاه بزرگ استانبول در قسمت آسیایی را به یاد این خانم به نام وی نامیدند).

بنابراین سوال رمضان پرسش بسیار مهمی است. پروفسور طارق رمضان می‌گوید که اتفاقا جوهره سیاست‌های داخلی کشورهای ثروتمند خلیج مثل سعودی یا کویت یا بحرین و… بسیار نزدیکتر به هسته اسلام سیاسی است چون تئوریسین های اسلام سیاسی از سید تا مودودی تا مجتهدین القاعده و‌‌‌… همگی دموکراسی و سیاست‌گذاری‌های مدرن حکمرانی را کفر و ممنوع می‌دانستند و این رویه ای است که در پادشاهی های ثروتمند حوزه خلیج هم جاری است.

باتوجه به پرسش مهم طارق رمضان

دکمه بازگشت به بالا