بررسی سبب نابودی قوم ها و حکومت ها !
بررسی سبب نابودی قوم ها و حکومت ها !
نویسنده: سید قطب شهید / مترجم: دکتر مصطفی خرمدل
وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَهَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَهَ النَّهَارِ مُبْصِرَهً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلا (١٢)
وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا (١٣)
اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا (١۴)
مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا (١۵)
وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا (١۶)
وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا (١٧)
مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا (١٨)
وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَهَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا (١٩)
کُلا نُمِدُّ هَؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا (٢٠)
انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلا (٢١)
ما شب و روز را دو نشان (دال بر بودن یزدان و قدرت فراوان گردانده جهان) قرار دادهایم. نشان شب را محو (تاریکی) گرداندهایم (تا در آن بیاسائید) و نشان روز را تابان کردهایم تا (در آن به تلاش و کوشش بپردازید و) از فضل پروردگارتان بهرهمند گردید (و در پرتو پیاپی آمدن شبها و روزها) شماره سالها و حساب (امور زندگی خود) را بدانید. و ما هر چیزی را دقیقاً (برای هدف و کاری، معین و) مشخص ساختهایم (و جهان را از روی نقشه و حساب و کتاب آفریده و به کار انداختهایم). ما اعمال هر کسی را (همچون گردنبند) به گردنش آویختهایم (و او را گروگان کردار و عهدهدار رفتارش ساختهایم) و در روز قیامت کتابی را (که کارنامه اعمال او است) برای وی بیرون میآوریم که گشوده به (دست) او میرسد. (در آن روز بدو گفته میشود:) کتاب (اعمال) خود را بخوان (و سعادت یا شقاوت خویش را بدان). کافی است که خودت امروز حسابگر خویشتن باشی. (چه مسائل روشن است و نیازی به شاهد و حسابرس دیگری نیست). هرکس (به راه حق) هدایت یابد، راهیابیش به سود خودش است، و هرکس (از راه حق) گمراه شود، گمراهیش به زیان خودش است. و هیچ کسی بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد (و به جرم دیگری کیفر داده نمیشود). و ما (هیچ شخص و قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر این که پیغمبری (برای آنان مبعوث و) روان سازیم. هرگاه بخواهیم شهر و دیاری را نابود گردانیم، افراد دارا و خوشگذران و شهوتران آنجا را سردار و چیره میگردانیم، و آنان در آن شهر و دیار به فسق و فجور میپردازند (و به مخالفت با دستورهای الهی برمیخیزند)، پس فرمان (وقوع عذاب) بر آنجا واجب و قطعی میگردد و آنگاه آن مکان را سخت درهم میکوبیم (و ساکنانش را هلاک میگردانیم). و چه بسیارند مردمانی که در قرون و اعصار بعد از نوح میزیستهاند و ما آنان را (طبق همین سنت، به سبب تمرد و سرکشیشان) نابود گرداندهایم. (مثل: خود قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم فرعون.) همین کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت بدانها بینا است (و لذا هیچگونه کاری از دید او مخفی، و بیسزا و جزا نمیماند). هرکس که دنیای زودگذر (این جهان) را بخواهد (و تنها برای زندگی آن کار کند)، آن اندازه که خود میخواهیم و به هرکس که صلاح میدانیم، هرچه زودتر در دنیا بدو عطاء خواهیم کرد. به دنبال آن، دوزخ را بهره او میکنیم که به آتش آن میسوزد، در حالی که (به سبب کارهائی که در دنیا کرده است) مورد سرزنش است و (از رحمت خدا) رانده و مانده است. و هرکس که (دنیای جاودانه) آخرت را بخواهد و برای (فراچنگ آوردن) آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد، در حالی که مومن باشد، این چنین کسانی، تلاششان بیسپاس (و بیاجر) نمیماند. و ما هریک از اینان (که آخرت طلبانتد) و از آنان (که دنیاپرستانند، در این جهان) از بخشایش پروردگارت (بهرهمند میگردانیم و) کمک میرسانیم و (کافر و مومن را بر این خوان یغما مینشانیم. چرا که در صورت رعایت اسباب و علل،) بخشایش پروردگارت هرگز (از کسی بازداشته نشده است و از او) ممنوع نگشته است. ببین چگونه برخی (از مردمان) را بر برخی دیگر (در همین دنیای ناچیز، به سبب تفاوت کوشش و تلاششان) برتری دادهایم و (یکی را شاه، دارا، دانا، … و یکی را نوکر، نادار، نادان … کردهایم. و امّا بدان که در دنیای مهم و ارزشمند) آخرت، درجات بزرگتر و برتریها سترگتر است (و تقاوتها و فاصلهها بیشتر است؛ چرا که آنجا سرای جاویدان است و بهشت و درجات عظیم آن در میان است. پس ای انسان! برای آن به مسابقه بپرداز و شبانهروز بکوش).
آن قانون جهانیایکه بر شب و روزحاکم است، تلاش وکوشش مردمان برایکسب وکار، آگاهی و اطلاع از سالها و حساب وکتاب کارها، خیر و شریکه انسان به دست میآورد و سزا و جزائیکه به خیرو شر او تعلق میگیرد، عواقب هدایت و ضلالت، مسوولیت فردی و شخصی بودن بدان علتکه هیچکسی بارگناه دیگری را بردوش نمیکشد، وعده خدا مبنی بر اینکه عذاب و عقابی به قومی نمیرساند تا پیغمبری را به میانشان گسیل میدارد، قانون و سنت خدا در اینکه اهالی شهرها را وقتی نابود میکند که افراد دارا و خوشگذران وشهوتران آنجاها به فسق و فجور بپردازند، فرجام و سرنوشتکسانیکه جویا و خواهان دنیای زودگذرند، فرجام و سرنوشتکسانیکه عاشق و طالب آخرت هستند، چیزیکه خدا بدینان و بدانان دردنیا وآخرت میبخشد و میرساند … همه اینها بدان قانون جهانی حاکم بر شب و روز ارتباط و پیوند دارند، و همه اینها برابر آن قانون ثابت و استوار، و همگام با آن سنتهائی که تغییر و تبدیل نمیپذیرند، و هماهنگ و هماوا با نظم و نظامیکه خلل نمیپذیرد ودگرگون نمیشود، راه میسپرند. چههیچ چیزی ازاینها ناسنجیده نیستوبه گزاف سر از عدم برنیاورده است.
(وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَهَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَهَ النَّهَارِ مُبْصِرَهً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلا)
ما شب و روز را دونشان (دال بر بودن یزدان و قدرت فراوان گرداننده جهان) قرار دادهایم. نشان شب را محو (تاریکی) گرداندهایم (تا در آن از فضل پروردگارتان بهرهمند گردید (ودر پرتو پیای آمدن شبها و روزها) شماره سالها و حساب (امور زندگی خود) را بدانید. و ما هر چیزی را دقیقاً (برای هدف و کاری، معین و) مشخص ساختهایم (و جهان را از روی نقشه و حساب و کتاب آفریده و به کار انداختهایم). شب و روز دو نشان بزرگ دال بر وجود یزدان و قدرت فراوانگرداننده جهان هستند و اشاره دارند به دقت قانونیکه یک بار هم خلل بدان رو نمیکند و رخنهای در آن نمیافتد، و یک بار هم ازکار بازنمیایستد و تعطیل نمیگردد، و شب و روزگار میکند و سستی نمیشناسد. پس مقصود از محو مذکور در اینجا باید چه باشد، در جائیکه نشان شب پیوسته باقی است بدانگونهکه نشان روز همیشه درمیان است! چنین به نظر میرسد – خدا هم بهتر میداند - مقصود از این محوکردن تاریکی شب استکه همه چیز در آن پنهان ونهان میشود وهمهحرکتهاوشبحها درآن سکونو سکوت میپذیرد … وقتیکه شب با روشنائی روز و با حرکت زندهها و چیزها مقایسه میگردد، انگار محو گردیده است. و انگار روز نیز خودش تابان با نوری استکه همه چیز را در روز برای دیدگان روشن و آشکار مینماید.
این محو شب، و ظهور روز بدان خاطر است:
(لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ ).
تا از فضل پروردگارتان بهرهمند گردید (و در پرتو پیاپی آمدن شبها و روزها) شماره سالها و حساب (امور زندگی خود) را بدانید.
شب برای استراحت و آسایش و آرامش است، و روز برای تلاس وکوشش وکسب وکار و انجام امور و وظاف است. از روی جداگانگی شب و روزهم مردمان شماره سالها، و حساب وکتاب وعدهها و فصلها و معاملهها را میدانند.
(وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلا) .
و ما هر چیزی را دقیقاً (برای هدف و کاری، معین و) مشخص ساختهایم (و جهان را از روی نقشه و حساب و کتاب آفریده و به کار انداختهایم).
هیچ چیزی و هیچکاری درگستره این هستی به تصادف و بهگزاف حواله نشده است و واگذار نگردیده است. دقت قانونیکه شب و روز را میگرداندگویای دقت تدبیر و تفصیل است، و این دقت بر آن قانونگواه و رهنمون است.
در پرتو همین قانون دقیق جهانی استکهکار و پاداش ارتباط پیدا میکند و پیوند مییابد.
« وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ».
ما اعمال هر کسی را (همچون گردنبند) به گردنش آویختهایم (و او را گروگان کردار و عهدهدار رفتارش ساختهایم) و در روز قیامت کتابی را (که کارنامه اعمال او است) برای وی بیرون میآوریم که گشوده به (دست) او میرسد. (در آن روز بدو گفته میشود:) کتاب (اعمال) خود را بخوان (و سعادت یا شقاوت خویش را بدان). کافی است که خودت امروز حسابگر خویشتن باشی. (چه مسائل روشن است و نیازی به شاهد و حسابرس دیگری نیست).
طائر و پرنده هر انسانی اعمالی استکه برای او به طیران و پرواز درمیآید. یعنی اعمالی استکه قسمت او میگردد. این نیزکنایه از چیزی استکه میکند. ملازم و همراه انسان ساختن اعمال و بهگردن انداختن افعال، به تصریرکشیدن ملازمت و همراهی اعمال با انسان، و جدا نشدن و دوری نگزیدن افعال از او است. این هم شیوهکار قرآن در امر مجسمکردن معانی و اظهار مفاهیم به صورت محسوس است. عمل انسان از انسان جدا نمیگردد و عقب نمیافتد، و انسان نمیتواند از آن شانه خالیکند و طفره برود و بگریزد. همچنین است تعبیر از بیرون آوردنکتاب اعمال و کارنامه افعال انسان به صورت باز وگشوده در روز قیامت. بدان عمل انسان را باز وگشوده و پیدا و آشکار به تصویر میزند، به گونهای که انسان نمیتواند آن را نهان و پنهان سازد، یا خود را از آن به تجاهل بزند یا در آن مغالطه کند. این معنی به صورت کتاب باز وگشودهای مجسم میگردد. این کار تاثیر ژرفتری در نفس وتاثیربیشتری در حس و شور دارد. مرغ خیال به پرواز درمیآید و خود را بدان پرندهایکه اعمال است میرساند و همچونکتابی را به شکل پرندهای مییابدکه از شدّت و حدّت روز سخت قیامت به هول و هراس افتاده است، روز سختیکه در آن نهانیها آشکار میگردد و پرده از رازها برمیافتد، و نیازی به گواه یا حسابرس نیست:
(اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ).
(در آن روز بدو گفته میشود:) کتاب (اعمال) خود را بخوان (و سعادت یا شقاوت خویش را بدان). کافی است که خودت امروز حسابگر خویشتن باشی، (چه مسائل روشن است و نیازی به شاهد و حسابرس دیگری نیست).
قانونکار و پاداش، بدان سنت دقیق جهانی ارتباط و پیوند پیدامیکند:
« مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى».
هرکس (به راه حق) هدایت یابد، راهیابیش به سود خودش است، و هرکس (از راه حق) گمراه شود، گمراهیش به زیان خودش است.وهیچ کسی بارگناه دیگری را بر دوش نمیکشد (و به جرم دیگری کیفر داده نمیشود).
مسوولیت
مسوولیت فردی و شخص است. مسوولیتی استکه هرکسی را به نفس خودش مرتبط میسازد؛ اگر راهیاب شود به سود خود راهیاب میشود، و اگرگمراهگردد به زیان خودگمراه میگردد. هچکسی بارگناه دیگری را بر دوش نمیکشد، و هیچ کسی بارگناه دیگری را کم و سبک نمیسازد. از هر کسی تنها از اعمال خودش پرسیده میشود، و هرکسی در برابرکار خودش پاداش داده میشود، و هیچ دوست صمیمیای از دوست صمیمی خود نمیپرسد.
مرحمت خدا خواسته استکه انسان را در برابرآیهها و نشانههای جهانی پراکنده در صفحات کتاب هستی مواخذه نفرماید، و انسان را در برابر عهد و پیمان سرشتیای مواخذه نکند، عهد و پیمانیکه از آدمیزادگانگرفته است، بدانگاهکه فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان (در طول قرون و اعصار) پدیدارکرده است.[۲]
خداوند پیغمبران را به سوی آدمیزادگان ارسال میفرماید تا بیمدهنده و مژدهرسان باشند:
« وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا ».
و ما (هیچ شخص و قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر این که پیغمبری (برای آنان مبعوث و) روان سازیم.
این هم مرحمت خدا است در حق بندگانکه ایشان را عذاب و عقاب نرساند مگر اینکه قبلا عذرایشان را با فرستادن پیغمبری به میان ایشان بخواهد، و آنان را با آئین آسمانی آشنا سازد.
این چنین قانون خدا در نابودکردن شهرها وگرفتار کردن اهالی آنجاها به مصائب و بلاها پیاده میشود، و این قانون با قانون جهانی هماوا و هماهنگ میشود،
قانونیکه شب و روز را میگرداند و میچرخاند:
« وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا».
هرگاه بخواهیم شهر و دیاری را نابود گردانیم، افراد دارا و خوشگذران و شهوتران آنجا را سردار و چیره میگردانیم، و آنان در آن شهر و دیار به فسق و فجور میپردازند (و به مخالفت با دستورهای الهی برمیخیزند)، پس فرمان (وقوع عذاب) بر آنجا واجب و قطعی میگردد و آنگاه آن مکان را سخت درهم میکوبیم (و ساکنانش را هلاک میگردانیم).
مترفین درمیان هرملّتی، چین وطبقه بزرگان متنعمی هستندکه دارای اموال و چاکران و آسایش میباشند. به خوشگذرانی و تنآسائی و ریاست میپردازند، تا آنجا که پیکرهایشان میآماسد وگندیده میشود. در فسق و فجور و بیشرمی و بیحیائی میچرند، و ارزشها و مقدسات و بزرگواریها را به تمسخر و بازی میگیرند، و با دهانهای سگگون خود ناموسها و حرمتها را میآلایند. در این وقت اگرکسانی یافته نشودکه جلوی ایشان را بگیرند و بر چانههایشان بزنند، در زمین به فساد و تباهی میپردازند، و بزهکاریها و پلشتیها را در میان مردمان پخش و پراکنده مینمایند، و ارزشهای والائی را بیارج و بها میکنندکه ملتها جز با بودن آنها نمیتوانند زندگیکنند و زنده بمانند، و نباید جز برای آن ارزشهای والا زندگیکنند و زنده بمانند. بدین جهت ملتها از هم میپاشند و سست و ضعیف میگردند، و شادابی و سرزندگی خود را، و عناصر نیرو و توان خویش را، و اسباب و وسائل ماندگاری خویشتن را از دست میدهند. درنتیجه نابود میگردند و طومار حیات ایشان از صفحه وجود درهم پیچیده میشود .
این آیه، هین سنت و قانون خدا را بیان میدارد. هر زمانکه خدا مقدر فرمایدکه شهری و دیاری نابود شود، به علت اینکه متوسل به اسباب و علل نابودی گردیده است، مثلاً اشخاص متنعم و خوشگذران و ثروتمند غرق در شهوات در آنجاها فراوان گریدهاند، و اهالی آن شهر و دیار ایشان را از میان خود نراندهاند و به مبارزه با ایشان نپرداختهاند و جلوی دستهایشان را نگرفتهاند، خدا همین اشخاصی را بر آنان مسلّط میگرداند و در آنجاها به فسق و فجور میپردازند، و مردمان آنجاها نیز بیبند و بار میشوند وگندیده و تباه میگردند، درنتیجه سنت و قانون خدا واجب میشود درباره ایشان پیادهگردد و تحقق پذیرد، و نابودی و هلاک گریبانگیرشان شود. لذا خود مردمان مسوول چیزی هستندکه بر سرشان میآید، زیرا جلوی دست همچون اشخاص متنعم و خوشگذران و ثروتمند غرق در شهوات را نگرفتهاند و بر دست ایشان نزدهاند، و نظام و سیستمی را اصلاح نکردهاندکه به چنین لاشخورهائی اجازه بودن و قدعلم کردن میدهد. چه خود بودن و قد علمکردن همچونکسانی سببگردیده استکه خدا آنان را بر همچون شهر و دیاری چیره گرداند. آنان هم در آنجاها فسق و فجور و تباهی و فسادکردهاند و آنجاها را بهگندنا کشاندهاند. اگر اهالی آن شهر و دیار راه همچون کسانی را میگرفتند، و بدیشان اجازه ظهور و خودنمائی در آنجاها را نمیدادند، سزاوار نابودی و هلاک نمیگردیدند، و خدا کسانی را بر آن شهرو دیار چیره نمیکرد تا فسق و فجور در آنجاها راه بیندازند و به تباهی و فساد بپردازند وساکنان آنجاها را به نابودی و هلاک بکشانند و دمار از روزگارشان برآورند.
اراده خدا در اینجا آن ارادهای نیست که بهگونه جبری و قهری سبب را پدید میآورد. بلکه نتیجه بر سبب مترتب میشود. آنکاریکهگریزی از آن نیست، زیرا قانون و سنت خدا بر آن رفته است و ساری و جاری گردیده است. نه اینکه خدا ایشان را به فسق و فجور بکشاند! بلکه خدا نتیجه طبیعی مترتب بر وجود اشخاص متنعم و خوشگذران و ثروتمند غرق در شهوات را پدیدار میگرداندکه فسق و فجور است. در اینجا مسوولیت اجتماعی نیز هویدا و پدیدار میآید. مسوولیتیکه همگان دارند وقتیکه میگذارند نظامها و سیستمهای فاسد و تباه تاثیرات خود را ببخشند و آثار پلشت وزشتی را پدید آورندکه گریزی از آنها نیست، و زمانیکه جلوی دست اشخاص متنعم و خوشگذران و ثروتند غرق در شهوات را میگیرند تا نتوانند در شهر و دیارشان به فسق و فجور بپردازند، و درنتیجه فرمان یزدان برای تخریب شهر و دیارشان واجب و صادر شود و آنجاها را درهم کوبد و ویران و متلاشی سازد وکارشان را بسازد.
این سنت و قانون درباره پیشینیان پس از نوح ساری و جاریگردیده است، و قرنها به دنبال قرنها پیادهگردیده و تحقق پیداکرده است. هر زمانکه در میان ملتی بزهها وگناهها شائع و فراگیرگردیده است،کارشان به همچون سرنوشتی کشیده است و دمار از روزگارشان برآمده است. خدا از بزهها وگناههای بندگان خود آگاه است و کارهایشان را میبیند و بینا است:
« وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا».
و چه بسیارند مردمانی که در قرون و اعصار بعد از نوح میزیستهاند و ما آنان را (طبق همین سنت، به سبب تمرد و سرکشیشان) نابود گرداندهایم. (مثل: خود قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم لوط، قوم فرعون.) همین کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت بدانها بینا است (و لذا هیچگونه کاری از دید او مخفی، و بیسزا و جزا نمیماند).
*
باید دانست کسانیکه میخواهند تنها برای این دنیا زندگیکنند، و به بالاتر از این زمینیکه روی آن زندگی میکند چشم نمیدوزند، خدا بهره ایشان را هروقت بخواهد در این جهان زودگذر میرساند. سپس در آخرت دوزخ در انتظار ایشان است، چون سزاوار آنان است.کسانی به چیز دورتری از این زمین نمینگرند، خویشتن را به لجن وگل و لای آن میآلایند، و درکثافات و پلشتیهای آن میالالند، و در آن همچون چهارپایان به لذت بردن و بهرهمند شدن میپردازند، و خود را در آن به شهوات و خواستها و کششهای دل میسپارند، و در راه به دست آوردن لذتهای زمینی مرتکبکارهائی میگردندکه ایشان را به دوزخ میکشاند:
(مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا) .
هرکس که دنیای زودگذر (این جهان) را بخواهد (و تنها برای زندگی آن کار کند)، آن اندازه که خود میخواهیم و به هرکس که صلاح میدانیم، هرچه زودتر در دنیا بدو عطاء خواهیم کرد. به دنبال آن، دوزخ را بهره او میکنیم که به آتش آن میسوزد، در حالی که (به سبب کارهائی که در دنیا کرده است) مورد سرزنش است و (از رحمت خدا) رانده و مانده است.
مذموم، یعنی سرزنش شده «ومبغوض خدا وفرشتگان و مردمان) است، به سببکارهائیکه مرتکبگردیده است. مدحور، یعنی رانده شده (و مطرود ازالطاف و به دور از مراحم خدا) است، چون به عذاب و عقاب گرفتار آمدهاست.
( وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَهَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا ).
و هرکس که (دنیای جاودانه) آخرت را بخواهد و برای (فراچنگ آوردن) آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد، در حالی که مومن باشد، این چنین کسانی، تلاششان بیسپاس (و بیاجر) نمیماند.
کسیکه آخرت را میخواهد بایدکه برای فراچنگ آوردن آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد، و وظائف مربوط بدان را انجام دهد، و رنجها و دردها و مسوولیتها و پیامدهای فراراه آن را به جان بپذیرد، و سعی وکوشش برای رسیدن بدان را بر ایمان استوار و پایدارکند. اینان هم با تمنا وکاشکی نیست. بلکه ایمان آن چیزی استکه در دل جایگزین شود و عمل آن را تصدیقکند. سعی وکوشش برای آخرت نیز شخص را ازلذائذ خوشدنیا محرومو بیبهره نمیسازد، بلکه چشم را به آفاق والاتری میدوزد و خیره میکند، و لذائذ و بهرهمندیهای این زمین یگانه هدف و مقصود نمیگردد. وقتیکه هدف اصلی آخرت شد، آنگاه چه مانعی استکه انسان از لذائذ و بهرههای پاک استفادهکند و زمام نفس خود را به دستگیرد و خویشتن را بپاید و بنده لذائذ و شهوات و اموال و اولاد ننماید.کسیکه جهان زودگذر را میخواهد، سرزنس شده و رانده، کارش به دوزخ میکشد، وکسیکه آخرت را میخواهد و برای رسیدن بدان سعی لازم و سزاوار آن را انجام میدهد به آخرت دسترسی پیدا میکند در حالیکه مورد سپاس و بزرگداشت قرارمیگیرد و در جهان والای فرشتگان حرمت وکرامت خواهد داشت، به پاداش تلاش بزرگوارانهایکه برای رسیدن به هدف بزرگی انجام داده است، وبه پاداش چشمدوختن به افق دوردست تابانی که داشته است.
زندگیکردن برای همین جهان، زندگی سزاوارکرمها و خزندهها و حشرهها و پشهها و مگسها و جانوران و چهارپایان است. ولی زندگیکردن برای آخرت، زندگی سزاوار انسانی استکه در پیشگاه خدا دارای ارزش و احترام است، خدائیکه او را آفریده است و سروسامان بخشیده است، وجان متعلّق به خود را در او به ودیعت نهاده است، جان آن رازی که او را به آسمان منتسب میکند و برمیکشد، هرچندکه پاهای او بر زمین استقرار پذیرفته است.
البته هم اینان و هم آنان به عطاء و داده یزدان میرسند، چه آنکسانیکه دنیا را میخواهند و بدانان داده میشود، و چهکسانیکه آخرت را میخواهند و بدان میرسند. عطاء و داده خدا راکسی نمیتواند ممنوع و قدغنکند و جلو آن را بگیرد. عطاء و داده خدا مطلق و بدون قید وبند است، و مشیّت خدا آن را متوجه هرسوئیکه بخواهد میکند:
(کُلا نُمِدُّ هَؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا) .
و ما هریک از اینان (که اخرت طلبانند) و از آنان (که دنیاپرستانند، در این جهان) از بخشایش پروردگارت (بهرهمند میگردانیم و) کمک میرسانیم و (کافر و مومن را بر این خوانیغمامینشانیم. چرا که در صورت رعایت اسباب و علل،) بخشایش پروردگارت هرگز (از کسی بازداشته نشده است و از او) ممنوع نگشته است.
در همین جهان تفاوت مردمان در بهرهمندی از نعمتهای آن برحسب وسائل و اسباب و رویکردها و عملکردهای آنان، ملحوظ و محسوس است، هرچندکه جولانگاه این جهان تنگ است وگستره زمین آن محدود است. پس در جولانگاه فراخ و در درازنای دور و دراز زمان، مردمان باید تفاوت درجات ایشان چگونه باشد؟ راستی در آخرتکه سراسر این جهان بال پشهای نمیارزد باید تفاوت درجات مردمان چه اندازه و چگونه باشد؟
(انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلا ).
ببین چگونه برخی (از مردمان) را بر برخی دیگر (در همین دنیای ناچیز، به سبب تفاوت کوشش و تلاششان) برتری دادهایم و (یکی را شاه، دارا، دانا،… و یکی را نوکر، نادار، نادان ... کردهایم. و امّا بدان که در دنیای مهم و ارزشمند) آخرت، درجات بزرگتر و برتریها سترگتر است (و تفاوتها و فاصلهها بیشتر است؛ چرا که آنجا سرای جاویدان است و بهشت و درجات عظیمآن در میان است. پس ای انسان! برایآن به مسابقه بپرداز و شبانهروز بکوش).
کسیکه تفاوت راستین را میخواهد، وکسیکه برتری بزرگی را میطلبد، در آخرت است. درگستره مکانی فراخ، و در درازنای زمان فراوانی استکه کسی حدود و ثغورآن را جر خدا نمیداند. پس باید مسابقهدهندگان در راه آن مسابقه دهند و بر یکدیگر سبقتگیرند نه در راهکالاها و لذائذ ناچیز و زوالپذیر این جهان.
————————————–
منبع: فی ظلال القرآن / نویسنده: سید قطب شهید / مترجم: دکتر مصطفی خرمدل / نشر احسان