راز موفقیت دعوتگر _ ۱
راز موفقیت دعوتگر _ ۱
نویسنده: محمّد احمد راشد / ترجمه: امین الله معتصم
نیاز به فقه دعوت در هرجا به صورت واضح و آشکار مشهود است و کسی که تاریخ دعوت اسلامی را در عصر حاضر بررسی کند، متوجه میشود که کاستیهای بزرگ این باب سر و صدای دعوتگران مجرب را بلند نموده و همه در صدد جبران این کاستیهایند.
ما هم به نوبه خود در این عرصه سهیم شده و ضرورت به فقه دعوت را در کتاب «المنطلق» یادآوری و از آن به عنوان «صنایع سنگین» تعبیر نمودهایم. وقتی یک مملکت نوپا بخواهد قدم در میدان صنعت بگذارد و کارخانهها تأسیس نماید، ابتداء به تأسیس «صنایع سنگین» اقدام میکند، چون «صنایع سنگین» به منزله کلیدهایی است که دروازه ورود به صنایع کوچک و سبک را میگشاید و آن را قادر میسازد تا به دست خود کارخانههای سبک را ایجاد کند. چنین طرح و برنامهیی در پلانگذاریهای صنعتی و پیشرفتهای بینالمللی نزد کسانی که در اقتصاد تخصص دارند، کاملاً شناختهشده است. به همین صورت است قضیه ما دعوتگران.
در داخل صفوف دعوتگران «صنایع سنگین» به مراتب مهمتر از صنایع سبک است. منظور ما از صنایع سبک در دعوت، برانگیختن حماسه، تحریک عواطف و فکر سیال روزانه حاشیهیی است. چنین حرکاتی نه از دعوت حرکتی پیشرفته میسازد و نه هم منجر میشود که دعوت در مقام رهبری جامعه قرار گیرد؛ حد اکثر نتیجهیی که از آن به دست میآید، ایجاد موجی خواهد بود که چه بسا در اثر مصیبتی کوبنده و امتحانی پراکنده، به سرعت از جوش و خروش باز ماند و دعوتگران را به گفتوگوهای بیهدف مشغول نماید و از مطلوب اصلی باز دارد و یا دعوت را با احزاب دیگری که در ساحه فعالیت دارند، وادار به مسابقه کند و در مقابل پلانها و فنونشان را از پا درآورد و آن گاه دعوتگران سراسیمه شده، ندانند چه کاری باید انجام دهند.
اما «صنایع سنگینی» که ما در دعوت از آن سخن میگوییم، کارخانههایی است که دعوتگران مبتکر و نوآور، تحویل میدهد که از میراث اصیل علم قرآن و حدیث و تفسیر و شرح آن بهرهمند باشند، و از فکر تربیتی در روشنی تجارب گذشته توشه گیرند؛ این مسأله بسیار مهم و حایز اهمیت است چون دعوتگر با چنین پشتوانهیی میتواند بالای دیگران تأثیر تربیتی بگذارد نه تأثیر عاطفی زودگذر. همچنان دعوتگر را از فکر تنظیمی بهرهمند می کند که قادر است از فعالیت افرادی اندک، نتایج بزرگ و چندبرابری را به دست آورد.
این صنایع به دعوتگر بینش و یا حکمت سیاسی گستردهیی میدهد، به گونهیی که متوجه موقعیتهای مناسب شده، آن را غنیمت میشمارد و موقعیتهای خطرناک را حدس زده، از آن فاصله میگیرد و با این روند، دانش تنظیمی و تربیتی خود را تکمیل میکند. وقتی ما برای برادران دعوتگر خود وسیلهیی را فراهم سازیم که آگاهی را در جوانب فوقالذکر بسازد، عناصر سنگینی را بنیاد نهادهایم که در مواجهشدن با امتحانات سخت و مصیبتهای کمرشکن، متزلزل نشده، نیروهای خود را بیجا و بیمورد به مصرف نمیرساند. این چیز در جماعت دعوتگران به منزله «صنایع سنگین» است.
هدف اول…توحید فهم
فهم یگانه افراد متمایل به گرایشهای مختلف و متفاوت یک منطقه را به هم نزدیک میکند؛ مهمترین چیزی که افراد متمایل به گرایشهای متفاوت را برای عملی واحد و فعالیتی یگانه دور هم جمع میکند، فهم یگانه است نه منافع یگانه؛ بناءً وحدت فهم متکای اصلی و اساسی عمل و فعالیت یگانه است. به مثالی واضح که همین اکنون در مصر جریان دارد توجه کنید: وقتی جماعت با تجربه از صحنه کنار زده شد و افراد آن به زندان انداخته شده و مجبور شدند از جوانان فاصله بگیرند، در بین جوانان مصر جهتگیریهای زیادی پیداشد؛ گروهی تمام جامعه را به کفر متهم نمودند، عدهیی مردم را به سرعت عمل و جهاد دعوت کردند و بدون این که برای چنین کاری تربیه شده باشند و یا مقدمات آن را فراهم نموده باشند، خود را گروه جهاد نام نهادند؛ تعدادی نیز شیوه حزبی را در پیش گرفته به این تصور شدند که سیاست، یگانه راهی است که باید از آن داخل شد و فکر کردند که هیچ نیازی به تربیه و فکر شرعی غیر سیاسی ندارند؛ بناءً دامنه اختلافات و اجتهادات را وسیعتر نمودند.
میبینم که در نسل حاضر، جوانان دانشگاهی ما چقدر زیادند، ولی حیف که همهشان در یک جریان منسجم که در خدمت دعوت اسلامی قرار داشته باشد؛ داخل نیستند، وحدت تنظیمی از بین رفته و مشکلات بزرگی را در مقابل نسل قهرمان مصری که از زندانها خارج شدهاند قرار داده و آنها را با معضله بزرگ جمعکردن جوانان پراکنده، دور یک محور واحد روبهرو کرده است و سبب این چنددستهگی چیزی جز اختلاف فهمها نیست.
یکی میگوید چه اشکالی دارد که همه ما به عملی واحد مصروف نباشیم؟ و چه عیبی در کار است که همه به یک اجتهاد شرعی و تربیتی قناعت نکنیم؟ هریک از ما به شیوه و روش دلخواه خود مشغول است. و انتظار دارد که به وسیله شعارهای حماسی قلبها را به هم نزدیک نموده، وحدت مطلوب را به ارمغان آرد.
موضوع به مراتب مهمتر و بزرگتر از این است؛ زیرا عواطف و گفتههای حاشیهیی، قدرت یکجاکردن قلبها را ندارد، تکیهگاه وحدت قلبها، وحدت فکر و یگانهگی فهم است و وحدت فکر است که منتج به عمل واحد میشود.
اشاره:
قبلاً به موضوع ایجاد عناصر سنگین در دعوت به سوی خدا پرداختیم، عناصری که در هنگام پیشآمدن امتحانات سخت و مصیبتهای شدید متزلزل نشده و نیروی خود را در جای غیرمناسب بههدر ندهند و همچنان گفتیم که اولین عنصر در این زمینه توحید فکری است.
در این قسمت دو هدف دیگر از اهداف فقه دعوت را بررسی مینماییم.
ساختن کادر رهبری:
دومین هدفی که از نظر اهمیت در موازات هدف نخستین قرار دارد، پرورش نیروهای قیادی است که بتوانند در بهدوشکشیدن مشکلات رهبری و جهتدهی انرژیهای مجتمع سهیم شوند، چون اگر مجموعه همفکر را دور هم جمع نمودی، بعد از آن چه خواهی کرد؟ یا به سخن دیگر آن گاه که تعدادی دعوتگر را تربیه نمودی، قدم بعدی چه خواهد بود؟
اگر برای مجموعه همفکر شرایط و ظروفی فراهم نشود که انرژی و توان خود را در آن صرف کنند، نیروهایشان روزبهروز افرون شده و در داخل یک حصار متراکم میگردید و این خفقان باعث انفجار میشود، درست مانند بخاری که در یک ظرف محدود و بدون منفذ جمع شود و اجازه ندهید از آن ظرف خارج گردد؛ مسلماً این بخار یا ظرف را منفجر می کند، یا بدون این که مشکلی را برطرف کند، ضایع میگردد؛ ولی اگر این بخار را در داخل ظرفی ذخیره کرده، سپس از طریق مجرایی به سوی یک چرخ ارسال کنید، نیرویی را به وجود آوردهاید، که میتواند دستگاهی را به کار اندازد و یا قطاری را به حرکت درآورد و شما از انرژی دستداشته خود به بهترین وجه بهرهبرداری نمودهاید.
در اکثر موارد فعالیتهای تربیتی و تلاشهای گروهی رضایتبخش و موفق است به گونهیی که یک هسته تنظیمی را ایجاد میکند، اما سؤالی که مطرح میشود این است که بعد از تشکُل این هسته تربیتیافته چه باید کرد؟ و نیروی متراکم این مجموعه را در کجا به کار باید بست؟
همزمان این سؤال نیز عرض وجود میکند که: چگونه ممکن است انرژیهای موجود در جامعه را رهبری نمود؟ و از چه راههایی ممکن است در قلب جامعه راه یافت؟
قدرت رهبری از مهمترین دستآوردهای کار اسلامی بهشمار میآید، واجب ما این است که برای هردعوتگر مسلمان آموزش دهیم که از چه راهی میتواند شخصیت خود را بر مسلمانان غیرمنظم و کسانی که در اول قافله قرار دارند، عرضه کند و موقف خود را به عنوان رهنما تثبیت نماید؛ منظور ما از رهبری این نیست که تلاش نماید مقام رهبری جماعت را بهدست آورد، هرچند آموزش رهبر شامل رهبری داخل جماعت نیز میشود، ما برادران خود را تشویق نمیکنیم که برای رسیدن به رهبری سعی کنند، چون تلاش در این زمینه کاری ناپسند است، لکن ایشان را تشویق میکنیم که عِلم رهبری و قیادت را به این نیت بیاموزند که جامعه آنها را به عنوان الگو و پیشوا بپذیرد نه این که فنون رهبری را بیاموزند تا با همقطاران خود وارد مسابقه شده به رهبری و زعامت هسته بزرگتر جماعت مسلط گردند؛ بلکه میخواهیم که هریک از برادران ما شخصیتی باشد که در داخل جامعه مردم او را به عنوان پیشوا و الگویی شایسته قبول داشته باشند.
بلی میگوییم انرژیهای جامعه را به گونه درست رهبری کنید، چون همیشه ایمان و حماسه در قلوب مردم ما موج میزند و در جوامع ما انرژیهای بزرگ اسلامی عاطل و باطل افتاده است… حالا این سؤال پیش میآید که چگونه این نیروها را رهبری کنیم تا برای خدمت به تمام جهان اسلام نقش سازندهیی داشته باشد؟
سؤالی است بزرگ و جواب آن از خلال مخیمهای گدازنده تربیتی به دست میآید؛ زیرا فن تربیت فنی است بغرنج و پیچیده، بلی برادران من، فن دعوتکردن، نویددادن و جمعکردن مردم فنی است در نهایت پیچیدهگی، فنمنظمکردن و جمعکردن خوبیهای مردم در نقطه واحد، بسیار پیچیده است، کسی که به چنین کاری مبادرت میورزد باید از تجربه کافی برخوردار باشد و بتواند ابتدا انرژی به وجود آورد و سپس آن انرژی را به صورت صحیح در برآوردن اهداف خود استخدام کند.
هدف سوم، اصالتدادن به منهج (روش تربیتی):
اصالت منهج و بازدهی دورههای تربیتییی که با استفاده از آراء فقهی برگرفته شده از کتابهای موروثی ما است، استعداد و توان دعوتگر تنها از دیدن و پیبردن به کنه آن عاجز است، زمانی که کار اسلامی در عصر حاضر آغاز شد، بعضی از برادران گمان کردند که این فن تنظیمی و تربیتی از ابتکارات جدید برگرفتهشده از غرب است و فکر کردند که ما هم میتوانیم عقل خود را در زمینه باروری آن آزادانه و بدون قید و شرط جولان دهیم، ولی بعضی از دعوتگران طلیعهدار و پیشقدم در دعوت، کسانی که وقت زیادی را با کتابهای گذشتهگان صرف کرده بودند، توانستند موضوعات ارزشمندی از فقه دعوت را که در کتب فقه نهفته بود برای ما کشف کنند در حالی که ما به این فکر بودیم که کتابهای فقه، غیر از عرصه عبادات و معاملات شرعی عادی مانند بیع، اجاره و دیگر امور عرفی مردم، در زمینههای دیگر چیزی برای گفتن ندارد، اما بعد از صبر طولانی برخی از دعوتگران و مطالعه زیاد و تأنی ایشان، برای ما مسایل زیادی از فقه دعوت تنظیمی و تربیتی و حتا مسایل سیاسی کشف گردید.
امروز دعوتگران به جملاتی کوتاه از ابن تیمیه، شافعی و یا یکی دیگر از فقهای سلف بر میخورند و این چند جمله میتواند ایشان را از کتابهای زیادی که در مباحث و گفتوگوهای عقلی نوشتهشده بینیاز کند؛ البته به این شرط که هدف دعوتگر اقناع مسلمانان به وسیله آثار گذشتهگان باشد، چون احترامی که یک مسلمان به امامانی مثل ابوحنیفه، شافعی، احمد، مالک، ابن تیمیه و دیگر بزرگانی که در این عرصه توانستند به خوبی از عهده مکلفیت و مسؤولیت خود برآیند، دارد؛ همین احترام از میزان کمیت قناعتی که دعوتگر مخاطب به آن محتاج است، میکاهد؛ هنوز هم به عباراتی از گذشتهگان نیکسیرت خود برمیخوریم که شنونده را بیش از نوشتههای عقلی مجردی که دعوتگر معاصر تألیف میکند، تکان میدهد.
وقتی برنامه تربیتی ما دارای چنین اصالتی باشد، یعنی به اصول اولیه ارجاع داده شده و به آن چه فقهای سلف گفتهاند منضبط باشد، مطمئن میشویم که از تحریفات و تأویلات بعید و شاذ مأمون مانده است و از این که بازیچه خواهشات نفسانی و تأویلات بیاساس عدهیی قرار گرفته باشد، کاملاً به دور است، همچنین مطمئن میشویم که مورد سوء استفاده شهوات دیگری که ما آن را میدانیم قرار نگرفته است کششهایی که از صفات اهل جاهلیت است، اما بنده مسلمان نمیتواند خود را به صورت کامل از آن پاک کند. پیامبر اکرمصلی الله علیه و سلم به یکی از اصحاب بزرگوارشان میگوید: «إنک امرؤ فیک جاهلیه» تو کسی هستی که در وجودت آثار جاهلیت باقی است، در حالی که آن شخص از اصحاب سابقهدار پیامبر اکرم است و باور داریم که روزگار کسی را سراغ ندارد که در صداقت لهجه بهتر از ابوذر(رض) باشد، با وجود آن پیامبر برایش میگوید: «إنک امرؤ فیک جاهلیه»
بناءً موجودیت شعبهیی از شعبات جاهلیت در وجود شخص مؤمن، امری غریب و دور از انتظار نیست و یکی از شعبات جاهلیت که ممکن است در وجود مؤمن پیدا شود، مسأله زیر بحث ما است، مداخله تمایلات نفسانی و خواهشات شهوانی در سوقدادن مؤمن به سوی تأویلات بعید و دور و با تکلف اتکا به رأی که در تصادم و تضاد با آراء دیگران قرار گیرد و از طرق مختلف تحمیلکردن رأی و نظری که فکر میکند صحیح است بر آراء دیگران، بسیار اتفاق میافتد، اما ضابطه و قانون عبور از چنین تنگناها و رد قوی آن این است که فیصله آن به عادلترین مرجع گذاشته شود و در این زمینه ما از سلف صالح مرجع عادلتری نداریم.
قرآن کریم از این معانی به گونهیی تعبیر میکند که ما متوجه میشویم آنان که سابقه بیشتر دارند، فضلشان نیز زیادتر است «ربنا اغفر لنا و لإخواننا الذین سبقونا بالإیمان» حشر۱۰ با این اشاره ساده تذکر میدهد باید کسانی که بعد از سلف میآیند، در تعامل با آنان، ادب و احترام کامل را رعایت کنند؛ از همینجا است که هرگاه به کمیتی بزرگتر از فقه دعوتی که از گذشتهگان به ما میراث رسیده است، دست یابیم، عمل و فعالیت ما اصالت زیادتری مییابد و میتوانیم از آن استفاده بیشتری ببریم.
اهداف سهگانه فوق، مهمترین اهدافی است که امیدواریم از طریق درسها و دورههای تربیتی به آن دست یابیم.
من سخنی دارم در باره شروطی که یک برادر با داشتن آن میتواند از این کلام استفاده کند و یک پیشنهاد هم برای ساختن فقهای دعوت دارم.
یعنی چگونه دعوتگر میتواند در مسایل دعوت فقیه شود؟
جوابهایی که به این سؤال داده میشود، مختلف است، ولی به گمان من در این میان بعضی از وسایل نقش اساسیتری دارد که از یکجاشدن و تکامل آنها، دعوتگر فقیه ساخته میشود. از جمله:
نخست: استعداد فطری
میتوانیم از طریق فراست خود مطمئن شویم که در دعوتگر موجود است یا نه؛ برادران من! این قضیه از مهمترین قضایایی است که به هیچ صورت نباید فراموش شود و قطعاً جایز نیست از کنارش سطحی عبور نماییم؛ خداوند متعال بشر را در مقدار و میزان زکاوت متفاوت آفریده است، چنان که در بینایی چشم، بعضی بسیار قویاند، مانند «زرقایی یمامه» و بینایی برخی آن قدر ضعیف است که اشیاء ماحول خود را دیده نمیتوانند؛ همچنان در بین عقلاء، بعضی آن قدر ذکاوتشان قوی و دقیق است که گویا از امور غیبی خبر دارند، ولی حقیقت این است که زکاوت زیادشان باعث شده که پردهها را عقب بزنند نه این که از غیب مطلع شده باشند؛ بر عکس کسانی هستند که حوادث و وقایع در اطرافشان بیداد میکند و مسایل زیادی پیرامونشان شاخبهشاخ میشود، اما ذکاوتشان آن قدر ضعیف است که دلایل واضح و روشن حوادث را شناخته نمیتوانند.
فراست و تجربه میگوید: ابتداء باید این مسأله را روشن سازیم که ما در دعوت خود جز افراد ذکی، تیزبین، صبور، شجاع و شخصیتهای قوی و جوانمرد را جذب نمیکنیم، چرا که تمام صفات یادشده، خلقت خداوند است و شما نمیتوانید آن را از طریق تربیه در وجود شخصی که فاقد آن است خلق کنی، ولی کسی که قرار است عهدهدار مسؤولیتی بزرگ و سنگین شود، باید از این صفات برخوردار باشد. قوماندان لشکر هیچگاه محافظان خود را از بین افراد معیوب، ترسو و آنانی که در فنون جنگی مهارت ندارند، انتخاب نمیکند؛ بلکه قویترین افراد لشکر را با خود همراه مینماید، ما هم در کار دعوت جز شخصیتهای قوی را انتخاب نمیکنیم.
ما ادعا نمیکنیم که اسلام در جماعت ما خلاصه شده است تا بگوییم کسی که به خانه ما داخل شد، مسلمان و کسی که داخل نشد کافر است و به این دلیل مجبور باشیم قوی و ضعیف را داخل صفوف جماعت خود نماییم تا صفت ایمان را از آنان سلب نکرده باشیم؛ ما جماعتی از مسلمانانیم که خود را برای خدمت به مسلمانان وقف نمودهایم، و عهدهدار کاری مهم شدهایم که عموم مسلمانان نمیتوانند از عهده آن برآیند… میخواهیم به مسلمانان راه رسیدن به عزت را تعلیم دهیم «و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین» منافقون:۸ »عزت از آن خدا، پیامبر و مؤمنان است«
مسلمانان زمانی عزت خود را باز مییابند که کلمه اسلام بلند گردیده و در روی زمین خدا، به جای سلطه جاهلیت، اقتدار اسلام گسترش یابد.
از همینجا است که میگوییم فقه دعوت در ابعاد مهم و بزرگ خود، موهبتی است که از جانب خداوند دانا و حکیم به بعضی از انسانها بخشیده میشود و ممکن نیست انسانی بتواند آن را در وجود کسی که فاقد آن است، ایجاد کند؛ البته ممکن است اولویتهای موجود در برخی از جوانانی که پیرامون دعوت حلقه زدهاند کشف شده، برای تربیه دقیقتر و تمرین زیادتر آماده شوند؛ این مسأله کاملاً مشهود است که بعضی از عزیزان با وجود ایمان راسخ قابلیت کار در میدان دعوت را ندارند.
منبع : معرفت