بدعت چیست؟و انواع بدعت
بدعت چیست؟و انواع بدعت
نویسنده: سلیم الهلالی
بدعت در لغت دو معنا دارد:
اول: چیز خود ساختهای که قبلاً همانندی نداشته، خداوند متعال میفرماید: +ö@è% $tB àMZä. %YæôÎ/ z`ÏiB È@ß۹$#_ (احقاف: ۹). «بگو: من از میان پیامبران (پدیدهای) نو نیستم» یعنی من نخستین پیامبر نیستم، بلکه پیامبران زیادی پیش از من فرستاده شده اند و من پس از مدتی که پیامبری مبعوث نشده بود، مبعوث شدم.
و به شخصیتی که کاری انجام دهد که پیش از او کسی نکرده باشد (ابدع، ابتدع و تبدع) میگویند، یعنی بدعت آورده است. و آیهی +ºp§ÏR$t۶÷duur $ydqããytGö/$#_ (حدید: ۲۷). «و رهبانیتی که خود آن را پدید آورده اند» بیانگر همین معنا است.
+ßìÏt/ ÅVºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚöF{$#ur_ (بقره: ۱۱۷). «بوجود آورنده آسمانها و زمین» صفتی از صفات خداوند متعال است، زیرا فقط خداوند متعال اینها را بوجود آورده است. در حالی که پیش از آن شبیه مانندی نداشته است خداوند میفرماید: +ßìÏt/ ÅVºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚöF{$#ur_ (بقره: ۱۱۷). «پدید آورنده آسمانها و زمین».
دوم: به معنای خستگی و درماندگی، زمانی که شتر از لاغری و بیماری و خستگی زانو زند، میگوید: «ادعت الإبل» (شتر خسته شد) گاهی خستگی فقط در پای حیوان است میگوید: شتر با خستگی و لنگان لنگان او را برد[۱].
معنای دوم نیز به معنای اول بر میگردد، زیرا خسته شدن شتر به معنای این است که خستگی تازه وجود او را فرا گرفته و این منظور با اشاره به همین معنا میگوید: گویا خستگی با وجود آمدن در بدن حیوان او را از حالت عادی حرکت باز داشته، یعنی یک مسئله جدید برایش بوجود آمده است.
و حدیث «کَیْفَ أَصْنَعُ بِمَا أُبْدِعَ عَلَىَّ مِنْهَا» «هر گاه از آن برای من چیز تازهای پدید آمد من چکار کنم» نیز به همین معناست.
از آنچه گذشت روشن میشود که بدعت نامی است برای شکل، و چیزی که تازه بوجود آمده و قبلاً شبیه و مانندی نداشته است، واژهی بدعت در دنیا برای خیر و شر بکار میرود، و در عرف بیشتر برای مذمت بکار میرود[۲].
علماء در تعریف بدعت در اصطلاح شریعت اختلاف دارند، برخی بدعت را در برابر سنت قرار داده و برخی بدعت را بصورت عام به هر نو پیدای (خوب یا بد) که پس از عصر پیامبر ص به وجود آمده اطلاق کرده اند، و شاید بهترین و کاملترین تعریف بدعت در اصطلاح شریعت این باشد که بدعت: به راه و روشی نو پیدا در دین گفته میشود که با شریعت شبیه بوده و به قصد عبادت و نزدیکی به خدا انجام میشود و دلیلی شرعی صحیح به صورت اصل یا وصف نداشته باشد[۳].
مؤلف میگوید: با جمله (به قصد نزدیک شدن به خدا) در تعریف بدعت، امور دنیا از آن خارج میشود، مانند: پدید آوردن ماشین آلات، اسلحه، هواپیما و نوشتن کتابها، و…، اینها وسائل مشروع و جایزند، چون منجر بهمان میشود که با نص جایز، و از این تعریف مستثناست. و احکام دنیاست که به پنج دسته تقسیم میشود نه بدعت در دین، همانند آن است که میگویند: «هر چه واجب کامل نمیشود مگر با آن،آن هم واجب است». بگونهای که عزبن عبد السلام بدعت دینی را به پنج دسته تقسیم کرده است![۴].
– دسته بندی بدعت به احکام پنج گانه!
برخی علماء بدعت را نیز همانند احکام پنج گانه شریعت به پنج دسته تقسیم کرده اند و بر این باور بوده اند که آن تنها یک قسم مذموم نیست بلکه بدعت را به واجب، مستحب، مباح و مکروه و حرام تقسیم کرده اند؛ این دسته بندی نظریهی «قراض» است که در کتاب «الفروق» به آن اشاره کرده و دراصل این تقسیم بندی را از استادش عز بن عبدالسلام گرفته که معتقد است: بدعت عملی است که در زمان پیامبر انجام نگرفته باشد و به واجب، حرام، مستحب، مباح و مکروه تقسیم می شود».[۵]
این تقسیم بندی به دلایلی درست نیست:
الف- دسته بندی خود ساختهای است که بر پایه ادلهی شرعی نیست، بلکه این عمل به خودی خود شکننده و مردود است؛ زیرا در اصل بدعت همان است که دلیلی شرعی بر ثبوت آن نباشد، اگر حکمی شرعی بر وجوب، استحباب، اباحت، کراهت و حرمت دلالت کند، در آن صورت بدعت محسوب نمیشود و آن مسئله بر حسب دلیلش در ردیف احکام شرعی قرار میگیرد.
ب- قرار دادن مسائل ثابت شده از ادلهی صحیح در ردیف بدعت، جمع بین دو چیز متناقض است.
ت- اینکه رسول الله میفرماید: «تمام نو آوری ها (در دین) بدعت و تمام بدعتها گمراهی اند» دلیلی است بر اینکه همه بدعتها حرام اند و منجر به گمراهی میشوند و فرجام گمراهی آتش است.
ث- حکم مشترک تمام بدعتها، گناه بودن آنهاست؛ بنابراین جایز نیست بگوییم: این بدعت گناه کمتری دارد، و تفاوت قائل شدن در وصف، بر اساس رأی، صرف بدعت. کاریست که موجب کوچک شمردن آن میگردد، قبلاً توضیح داده شد که تکرار بدعتهای کوچک موجب بزرگی آنها میشود.
ج- آن دسته از بدعتی که ابن عبد السلام آن را واجب شمرده مسائلی هستند که از قاعدهی: «در آنچه باعث انجام و کامل شدن واجب می شود، واجب است» گرفته شده و دانستیم که این نوع مسائل برای حفظ مسائلی است که شرعاً ضروری بوده و با بدعت برابر و یکسان نیستند.
و آن دسته از بدعتهایی که مستحب شمرده، به هیچ عنوان بدعت نیست؛ ساختن پل و اتاقکهای نگهبانی در مرزها و مدارس، وسائلی برای دفع ضرر و یا جلب منفعت عمومی است، ساختن محلهایی برای نگهبانی از مرزها بقصد در امان ماندن از نیرنگ دشمن و ترساندن آنهاست و پلها رفت و آمد مردم را آسان کرده و موجب حفاظت از جانشان میشود و ساختن مدارس جهت فراگیری فریضهی علم است و نماز تراویح هم سنت است؛ چون پیامبر ص آن را انجام داده و مفهوم قول سیدنا عمر س که فرمود: «این نیکو بدعتی است» را توضیح دادیم و تمام مثالهایی را که ابن عبدالسلام یادآور شده بر همین منوال است. و امام شابطی در «الاعتصام» (1/188 – 220) در نقد این تقسیم بندی، بحث بسیار خوبی کرده است و شایسته است به آن مراجعه شود.
*- برخی از کسانی که بدعت حسنه را از دین و جایز میدانند، گمان کرده اند که امام شافعی معتقد به جواز بدعت حسنه است و آنان را این روایت امام شافعی که در خصوص بدعت میگوید: «امور نو پیدا به دو دسته است:
۱- اموری که با آیهای از قرآن، حدیثی از پیامبر و یا اجماع مخالف است، اینها بدعت و گمراهی اند. ۲- اموری که با قرآن و سنت و اجماع مخالف نباشد، اینها مذموم نیستند»؛ فریب داده است. مانند امر عمر س در خصوص نماز تراویح که فرمود: «چه نیکو بدعتی است» یعنی تا به حال به این صورت نبوده، حتی اگر امام شافعی چنین مشخص گفته باشد، به معنای رد کردن آنچه گذشت نیست»[۶].
این سخن امام شافعی شاهدی دارد که عبارت آن این است: «بدعت بر دو نوع است :۱- بدعت نیکو و پسندیده ۲- بدعت مذموم و نادرست؛ پس هر چه موافق سنت باشد نیکو و هر چه مخالف آن باشد، نادرست و مذموم است. و قول سیدنا عمر س را در خصوص نماز تراویح که گفته بود: این بدعتی است نیکو ، حجت قرار داده است»[۷].
الف- اگر صحت این صحبت از امام شافعی به اثبات برسد، نمیتوان با آن، عام بدون حدیث پیامبر ص را خاص نمود و یا آن را با حدیث معارض دانست.
امام شافعی شخصیتی است که یارانش از او نقل کرده اند که قول صحابی را به تنهایی حجت نمیدانسته و معتقد بوده برای کسانی که پس از صحابه آمده اند، لازم نیست از آنها تقلید کنند، چگونه وقتی قول صحابی حجت نباشد، قول شافعی حجت است؟
ب- چگونه شافعی / معتقد به بدعت حسنه است، در حالیکه جمله مشهور «هر کس استحسان کند تنها یک نیک پنداشتن است» بسته است. بنابراین هر کس بخواهد سخن شافعی / را تفسیر کند، ناگزیر باید در چهارچوب قواعد اصول خود امام شافعی تفسیر کند و این امر ایجاب میکند که اصول امام شافعی را بفهمد و این مسئله در تمام علوم مشهور است و هر کس از اصطلاحات افراد بیخبر باشد، مفاهیم سخنشان را نمیفهمد، و تعبیر غلط میکند، برای توضیح این مطلب به مثالهای زیر توجه کنید:
واژهی «متفق علیه» نزد اهل حدیث، به روایانی اطلاق میشود که بخاری و مسلم تخریج کرده اند، لیکن ابوالرکات عبدالسلام بن تیمیه، صاحب «منتقی الأخبار» این واژه را بر حدیثی اطلاق کرده است که احمد و بخاری و مسلم به تحریج آن متفق باشند.
(۲) واژهی «الشیخان» را تاریخ نویسان برای ابوبکر و عمر ب به کار برده اند، درحالی که منظور محدثیین از این واژه بخاری و مسلم است، و هرگاه شوافع در فقه واژهی شیخان را بکار برند «رافعی و نوری» است[۸].
ت- آنانی که به بدعت حسنه اعتقاد دارند، مفاهیم سخنانشان را تحریم میکنند و عبارات را چنان زیر و بم کرده و کلمات را تغییر میدهند که با هوا و هوسهایشان سازگار میشود. بنابراین در اینجا توضیح مراد شوافع را که از قول ابن رجب حنبلی که یکی از دانشمندان سرشناس جهان اسلام است نقل میکنیم، ایشان در کتاب ارزشمندش «جمع العلوم والحکم» ص ۲۵۳ مینویسد: «منظور امام شافعی / از آنچه یادآور شدیم، اینست که در اصل بدعت مذموم، بدعتی است که در شریعت هیچ اصلی نداشته باشد»، اصطلاح شریعت به همین بدعت گفته میشود و لیکن بدعت پسندیده آن است که با سنت موافق باشد یعنی در سنت اصلی وجود داشته باشد که به آن برگردد، این به دلیل موافق بودن آن با سنت است، بدعت لغوی است نه بدعت شرعی.
مؤلف میگوید: «این حقیقت زمانی واضحتر میشود که ببینیم در این روایت حرمله بن یحیی امام شافعی با احتجاج به قول سیدنا عمر س سخنی شبیه این گفته است و بر همین اساس قول شافعی تفسیر می شود.
منظور او همان منظور سیدنا عمر س بوده، یعنی بدعت لغوی است نه شرعی، زیرا تمام بدعتهای شرعی گمراهی اند؛ چون با قرآن، سنت و اجماع و آثار مخالف است؛ آیا شریعت چیزی جز این است؟
————————————
منبع : بدعت و پیامدهای سوءآن بر امت / تألیف: سلیم الهلالی / انتشارات عقیده
[۱]– ر. ک . لسان العرب، ابن منظور(۸/۷).
[۲]– ر.ک. النهایهفی غریب الحدیث والأثر، ابن الأثیر (۱/۱۰۷ ) المکتبهالإسلامی.
[۳]– الاعتصام ۱/۳۷.
[۴]– قواعد الأحکم فی مصالح الأنام عز بن عبد السلام ۲/۱۷۲ –174.
۱- بیهقی در «مناقب شافعی»(1/469) از ربیع بن سلیمان روایت کرده و در سند آن محمد بن موسی بن فضل است که به زندگینامه او دست نیافتم.
۲- ر.ک. تخریج الفروغ علی الأصول، زنجانی شافعی ص ۱۷۹ با تحقیق محمد ادیب الصالح مؤسسه الرساله، مؤلف میگوید: این سخن خالی از ایراد نیست، برای اثبات آن را با آنچه امام شافعی در «الرساله»ص ۵۹۷-۵۹۸ با تحقیق احمد شاکر که گفته: مقایسه کنید و اینکه با ائمه مخالفت کرده اند و محقق ادیب از استادش محمد ابوزهره تقلید کرده است.