فقه معاصر

حقوق زن متنفر از شوهر / طلاق حق مرد یا زن؟

طلاقحقوق زن متنفر از شوهر / طلاق حق مرد یا زن؟

نویسنده: دکتر یوسف قرضاوی/ مترجم: دکتر احمد نعمتی

پرسش:

پرسشی از سوی کسانی  که تحت تأثیر فرهنگ غربی قرار گرفته اند و از تعالیم اسلامی پاک و صحیح دور شده اند، مطرح شده است که گفته اند: آیا این شیوه ی عادلانه ای است که شمشیر طلاق در دست مرد قرار گیرد و مانند پتک هر وقت و هر طور بخواهد بدون مجازات حقوقی یا کیفری در مقابل ظلمی، برگردن زن بزند. در حالی که زن نه حق طلاق در اختیار دارد و نه حتی می تواند درخواست نماید، زیرا درخواست طلاق از جانب ایشان حرام است!! هنگامی که زن از شوهر متنفر است و بغض و کینه ی مردش را در دل دارد، باز اسلام زن را مکلف می کند تا برخلاف میل خود با این شوهر معاشرت نماید و به هر سختی خود را مطیع و منقاد او گرداند و اگر زن از این عمل ممانعت ورزد با شیوه ی تحقیرآمیز ایشان را به بیت الطاعه می کشانند. گویی متهم یا مجرمی است که به زندان و ندامتگاه کشانده می شود! چه عدالتی در این حکم شرعی نهفته است؟ و کجا حقوق و وظایف این دو جنس زن و مرد به طور مساوی مراعات شده است؟

 

پاسخ:

این گروه، اسلام را در قفس اتهام قرار داده اند و آن را محکوم کرده اند؛ بدون اینکه جویای نظر اسلام شوند و جهت شناخت اسلام واقعی در پرتو مصادر یقینی آن، یعنی قرآن و سنت صحیح نبوی تلاش نمایند؛ بدون اینکه دیدگاه اسلام درباره ی ازدواج، تأسیس، استمرار و پایان آن را اگر شرایط آن فراهم آید دریافته باشند.

ازدواج در اسلام پیمانی است محکم که خداوند متعال زن و مرد را به وسیله ی آن به هم مرتبط کرده است. به دنبال این پیمان است که هر یک از آن ها از زندگی فردی خارج می شود و لقب زوج می گیرد ، درست است که زن و شوهر در حقیقت فردد هستند ولی بعد از ایجاد این رابطه زوج نامیده می شوند این بدان معناست که پس عقد پیمان زناشویی این دو نفر جدا و متمایز نیستند، بلکه هر یک از آنان در عدد فرد و در واقع زوج هستند چون هر یک تمام مسئولیت طرف دیگر را نیز به عهده دارد و هر دو در غم و شادی و مسیر زندگی همدیگر شریک اند.

ازدواج پیوندی است که خداوند متعال آن را بر ستون آرامش، محبت و رحمت بنا نهاده است و در جهان هستی آن را نشانی از نشانه های خود قرار داده است،همانند آفرینش انسان از خاک و آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف زبان ها و رنگ هاو… خداوند متعال میزان این ارتباط و همبستگی میان زن و شوهر را به تصویر کشانده و می فرماید:

(هن لباس لکم و انتم لباس لهن)

«آنان لباس شمایند و شما لباس آنانید.»

این عبارت قرآنی اشاره به معنای پوشش، محافظت، زینت و گرمی دارد که هر کدام از آن دو این چهار مفهوم را برای دیگری فراهم می سازد.

چنین ارتباط محکمیکه تار و پود آن پس از تلاش و تحقیق، شناسایی و خواستگاری، مهریه، عروسی و معرفی تنیده شده است از نظر شریعت آن قدر سهل و آسان نیست که با کمترین مناسبت و بهانه ای، یا کوچکترین سبب و علتی به ادعای هر دو یا پندار زن، بتوان آن را نقض و نسبت به گسستن چنین پیوند و ارتباطی اقدام کرد.

آری اسلام طلاق زن را برای مرد به عنوان آخرین راه علاج که فشار به آخرین حد خود رسیده باشد و با تیرگی و نابسامانی، خانواده را به وخامت بکشاند- مباح دانسته است. مثل معروفی است که (داغ کردن آخرین راه چاره است). البته باید دانست که در این حالت باز طلاق مباح نیست مگر این که وسیله های دیگر درمان و چاره جویی از قبیل وعظ، ترک همبستری، تأدیب و حکمیت خیرخواهانه ی تجربه و… جواب ندهد و کاسه ی صبر و گذشت و تحمل لبریز گردد، با این حال خداوند متعال می فرماید:

(فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً)نساء/۱۹

« و اگر هم از آنان ( به جهاتی ) کراهت داشتید ( شتاب نکنید و زود تصمیم به جدائی نگیرید ) زیرا که چه بسا از چیزی بدتان بیاید و خداوند در آن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد »

و پیامبر(ص) می فرماید:

«نباید مرد مسلمان نسبت به زن مسلمانش بغض و کینه ای داشته باشد هرگاه از یکی از عاداتش ناراضی باشد ولی از عادات دیگر او راضی باشد.»

دین اسلام طلاق را به طور مطلق و بدون قید و شرط در اختیار مرد قرار نداده استکه هر وقت بخواهد آن را اجرا نماید؛ بلکه آن را مقید به زمانی معین کرده است و آن این که زن پاک باشد و همبستری با شوهر نداشته باشد. بر حسب سنت پیامبر گرامی(ص) طلاق زن در حالت قاعدگی ماهانه یا در حالت پاکی که با او معاشرت جنسی انجام شده باشد، مشروع نخواهد بود.

همچنین دین، طلاق را مقارن با قصد و نیت قرار داده است. در حدیث نبوی روایت شده که:

«طلاق مقرون به قصد ، واقع می شود.»

و آیه ی قرآن که می فرماید:

(وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ)«و اگر قصد وقوع طلاق داشتند.»

بیانگر این مطلب است.

در پرتو چنین مفاهیمی استنباط می شود که طلاق شخص، هنگام خشم و عصبانیت شدید یا اکراه یا طلاقی که مرد آن را در سوگند به کار گیرد،به دلیل این که قسم و سوگند به غیر خدا مردود شمرده می شود. واقع نخواهد شد.

دین، طلاق را وسیله ای اضطرای به شمار می آورد وقتی که هیچ راه حل و امکان سازشی باقی نمانده باشد و تلاش و کوشش صلح جویانه با شکست رو به رو شود. در این شرایط به منظور جلوگیری از رنج ها و عذاب های سخت تر به عنوان آخرین راه علاج بدان پناه می بریم و از جمله رهنمودهای پیامبر گرامی این است که:

«منفورترین چیزهای حلال نزد خداوند طلاق است.»

یا اینکه می فرماید:

«زنان را جز به سبب اخلاق بسیار بدشان طلاق ندهید.»

دین اسلام، طلاق زن را بدون توجیه صحیح، مانند فساد اخلاقی او و بدون ضرورت شرعی، مکروه یا حرام می داند، زیرا این نوع طلاق که هیچ ضرورتی آن را ایجاب ننماید- باعث زیان مرد و زن و از بین بردن مصالح مشترک آنها می شود. بنابراین، این طلاق، حرام و به منزله ی اتلاف مال است. پیامبر خدا(ص) می فرماید:

«نباید به خود و به دیگران ضرر برسانید.»

همچنین دین اسلام پس از طلاق زن، مرد را بدون غرامت و پرداخت بهای سنگین رها نمی کند تا چنین عملی به عنوان بازدارنده و پیشگیری وقوع طلاق به کار گرفته شود بلکه ایشان را به پرداخت مهریه، نفقه ی واجب در ایام عده، اجرت شیر دادن به بچه ها، تأمین هزینه ی آنان تا بزرگ شدن مکلف می سازد. علاوه برآن در طلاق مندوب نزد اکثر علما و در طلاق واجب نزد بعضی از پیشوایان اصحاب و تابعین، مانند علی بن ابی طالب، ابراهیم نخعی، ابن شهاب زهری، حسن و سعید بن جبیر و…، متعه ی طلاق بر شوهر واجب می گردد و همه ی این افراد گفته اند:

«هر زن مطلقه ای استحقاق متعه را دارد.»

(‏ وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ ‏)بقره/۲۴۱

« ‏ و برای زنان مطلّقه ، هدیّه مناسبی است ( که از طرف شوهر پرداخت می‌گردد و ) این حقی است بر مردان پرهیزگار . ‏ »

قرآن، این حق متعه را مشخص ننموده بلکه از آن به عنوان متاع شایسته سخن گفته است. متاع شایسته در این جا عبارت است از اینکه مورد پسند فطرت های سالم و تأیید عرف صحیح و مقبول عالمان و دین مداران قرار گیرد. و این حقه متعه با تغییر زمان، محیط و شرایط شوهر، قابل تغییر است. نظر حسن و عطا بر این است که خداوند متعال بر حق متعه حد و حدود مشخصی قرار نداده بلکه آن را به توان مرد موکول کرده است آن جا که می فرماید:

(عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ)بقره/۲۳۶

« ، به اندازه خودش ، هدیّه‌ای شایسته ( و مناسب حال دهنده و گیرنده ) می‌پردازد »

هنگامی که شریعت اسلام حق پایان دادن به زندگی زناشویی را به وسیله طلاق و با همان شرایط و قیودی که بیان شد به مرد واگذار نموده است، آیا در مقابل شوهر سنگدل، ظالم و بدرفتار، زن مجبور است تا پایان عمر با او زندگی کند در حالی که از نظر زن، مرد منفور و مبغوض است و زندگی با ایشان تنگ و تار و مانند یک جهنم است؟

پندار من بر این است که دین برای زن حق ثابتی در مورد ازدواج قرار داده است و سخن قرآنی درباره ی ایشان چنین است:

(فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ)بقره/۲۳۴

« و هنگامی که به آخر مدّتشان رسیدند و آن را به پایان بردند ، گناهی بر شما نیست که هر چه می‌خواهند درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند »

بنابراین برای پدر یا جد روا نیست هرچند نظر آنان مصیب، و قلبشان مملو از محبت دختر و نوه ی خود باشد، که بدون انتخاب و اظهار نظر دختر در مورد شوهر آینده اش نقشه و خط السیر مشخص کنند، تا آنجا که اگر دختر باکره هم باشد لازم است که از ایشان درخواست رضایت شود و اجازه و رضایت او کسب شود، حتی اگر به وسیله ی سکوت باشد. کتب سنت بیانگر نمونه هایی از احادیثی است که پیامبر گرامی(ص) ازدواج دخترانی را که پدرانشان آنان را مجبور به ازدواج نموده اند، مردود و ناپسند شمرده اند.

در اینجا باید گفته شود هنگامی که دین برای آغاز همسرداری چنین شیوه ای پی ریزی کرده است چگونه تصور می شود زن را با وجود این که هیچ علاقه و محبتی به شوهرش ندارد و آن چنان از او خشمگین است که زندگی با او را جهنم می پندارد، مجبور به زندگی با چنین شوهری کند؟ بزرگان دین چنین گفته اند:«سنگین ترین مصیبت، همنشینی با کسی است که با تو موافق نباشد و نتوان از او هم جدا شد»

متنبی گفته است:

(هیچ چیزی بر آزاده دشواتر و سخت تر از این نیست که دشمنش را ببیند و غیر از دوستی با او گریز و چاره ای هم نداشته باشد. تحمل آزار و اذیت دیدن جنایتکار خود، خوراکی است که اجسام را به لاغری و بیماری می کشاند.)

خیر؛ چنین نیست که زن پیوسته در زندان غم و اندوه بماند و راه گریزی نداشته باشد. دین اسلام برای زن ناراضی از ادامه ی زندگی با شوهری که از او متنفر است و از زندگی با او در مضایقه و تنگنا قرار گرفته است راه علاج و فراری قرار داده است. بنابراین هرگاه زن ناراضی و فقط خواستار جدایی از شوهر خود باشد، راه خروج و چاره ی ایشان همان است که در زبان فقها با نام خلع معروف و شایع شده است.

ولی فراموش نشود، همان گونه که شریعت به مرد دستور داده که بایستی در مقابل ناسازگاری زن صبر و تحمل و خویشتن داری از خود نشان دهد و جز در موارد ضروری و نیاز مبرم به منفورترین حلال(طلاق) پناه نبرد، همان طور نیز به زن هشدار می دهد که به درخواست طلاق و پذیرش خلع شتاب نورزد.

در حدیث روایت شده که پیامبر(ص) می فرماید:

«هر زنی که بدون بدرفتاری شوهرش از او تقاضای طلاق کند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می نماید.»

و باز می فرماید:

«زنانی که از مردانشان تقاضای خلع و مفارقت می نمایند، منافقند.»

همان گونه که در حدیث قبلی مشاهده کردید، منظور زنانی است که بدون دلیل و عذر موجه از مردانشان درخواست طلاق خلعی نمایند، اما زنانی که از شوهرانشان بیزار و ناراضی باشند و آنان را دوست نداشته باشند و بیم آن رود که این تنفر و بیزاری آنان را در مسایل زناشویی به اهمال و شکستن قوانین شریعت بکشاند، در این صورت می توانند در مقابل استرداد هدایایی که از شوهرانشان گرفته اند یا مقداری بیشتر یا کمتر از آن طبق توافق طرفین آزادی خود را به دست آورند.

ابن قدامه در کتاب «المغنی» می گوید:«هرگاه زنی از لحاظ سیرت، یا صورت یا دین، یا تفاوت سنی و یا امثال آن، چنان از شوهرش ناراضی باشد که بیم آن رود نتواند در مسایل همسرداری حدود و قوانین خدا را رعایت کند، در این  صورت جایز است که چیزی را به عنوان فدیه و حق آزادی خود به شوهرش پرداخت نماید و طلاق خلعی را بپذیرد.» به دلیل این آیه ی قرآن که می فرماید:

(فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ)بقره/۲۲۹

«مگر این که ( شوهر و همسر ) بترسند که نتوانند حدود خدا را پابرجا دارند .»

بخاری در حدیثی روایت می کند که «زن ثابت بن قیس نزد پیامبر خدا آمد و گفت: ای رسول خدا، ثابت بن قیس مردی است که نمی توانم ایرادی از لحاظ دینی و اخلاقی از او بگیرم، ولی به حدی نسبت به او نفرت دارم که نمی توانم با او زندگی کنم. پیامبر(ص۹ از او پرسید:

(آیا باغچه ی او را به او برمی گردانی؟)

آن زن گفت: بلی. و به ایشان برگرداند. پیامبر(ص) به ثابت دستور داد که از او جدا شود و در روایتی بیان شده که پیامبر به او فرمود:

(باغچه را قبول کن و او را طلاق بده…)

و این باغچه به عنوان مهریه خانم بود.»

مفارقت زن از مرد را با این شیوه «خلع» می گویند، زیرا زن خود را از لباس همسرش بیرون می آورد؛ خداوند متعال می فرماید:

(هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ)

و به آن «افتداء»هم می گویند زیرا زن در مقابل فدیه ای که به شوهرش پرداخت می کند خود را آزاد می کند. خداوند متعال می فرماید:

(فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ)بقره/۲۲۹

« گناهی بر ایشان نیست که زن فدیه و عوضی بپردازد ( و در برابر آن طلاق بگیرد )»

و به این ترتیب، اسلام در طلاق دادن زنان بر مردان سخت گرفته و  این طور نیست که هر وقت بخواهد و در هر شرایطی زن را از خود جدا سازد، بلکه در وقت و کیفیت و عدد طلاق مردان را با مجموعه ای از قید و بندها مقید ساخته و دایره ی وقوع آن را محدود نموده است. ولی خلع و رهایی زن از مرد را در مقابل مال، سهل و آسان گرفته و دایره ی آن را وسیع نموده است. شریعت طلاق مرد را در اثنای قاعدگی  یا پاکی ای که در آن با زن همبستر شده باشد، بدعت و باطل دانسته است ولی همان گونه که ابن قدامه گفته است: خلع زن در چنین حالتی یعنی حالت قاعدگی یا پاکی که در آن معاشرت جنسی انجام گرفته باشد، هیچ اشکالی ندارد؛ زیرا ممنوعیت طلاق در ایام قاعدگی به سبب ضرری است که در اثر طولانی شدن عده متوجه زن می شودغ ولی خلع به دلیل دفع ضرری است که برای بد رفتاری و ناسازگاری مرد متوجه زن شده است و زن از ادامه ی زندگی با ایشان ناراضی و متنفر است. این از ضرر طولانی شدن عده به مراتب بیشتر است بنابراین دفع ضرر سنگین تر با تحمل سبک تر یا دفع ضرر عالی با ضرر نازل جایز و رواست. به همین سبب پیامبر گرامی(ص) از حال و وضعیت زن پذیرنده ی خلع پرسشی نفرموده؛ ولی در طلاق مرد پاکی زن را پرسید، زیرا طولانی شدن عده با رضایت خود زن بوده و مصلحت جدایی و رهایی از شوهر را بر طولانی شدن عده ترجیح داده است.

بنابر آنچه بیان شد هرگاه معاشرت میان زن و شوهر به تیرگی گراید و فرد ناراضی از ادامه ی زندگی زن باشد و مرد از طلاق دادنش ممانعت ورزد، زن می تواند موضع خلع و رهایی خود را در مقابل آن چه از ایشان گرفته، کمتر یا بیشتر، مطرح کند. اگر مرد پذیرفت، عقد ازدواج آن دو از هم خواهد گسست و خداوند هرکدام را از رحمت واسع خود بی نیاز می سازد.

بعضی از فقها مراجعه به دادگاه را در چنین صورتی مشروط دانسته اند و بعضی آن را شرط نگرفته اند. اما در صورتی که شوهر تقاضای خلع را نپذیرد و زن را تحت فشار روانی قرار دهد و او را به پذیرش زندگی در کنار خود مجبور سازد. در این حالت قاضی مسلمان به بررسی این موضوع می پردازد و اگر از بیزاری زن و ناسازگاری او با شوهرش اطمینان حاصل کرد، مرد را مجبور به پذیرش عوض خلع می نماید و میان آن دو حکم به مفارقت صادر خواهد نمود- خواه این مفارقت فسخ اعتبار باشد یا طلاق بائن، که فقها در آن اختلاف دارند- ولی باید دانست که از لحاظ شریعت اسلامی هرگاه مرد زنش را دوست نداشته باشد و از او راضی نباشد و بخواهد او را طلاق دهد و زن دیگری بگیرد و در این حالت زن اولی را زیر فشار و مضایقه قرار دهد که حاضر به پذیرش عوض خلع گردد رفتارش به طور قطع ممنوع و نارواست؛ خداوند متعال می فرماید:

(‏ وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَیْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً ‏)نساء/۲۰

«‏ و اگر خواستید همسری را به جای همسری برگزینید ، هر چند مال فراوانی هم مهر یکی از آنان کرده باشید ، برای شما درست نیست که چیزی از آن مال دریافت دارید . آیا با بهتان و گناه آشکار ، آن را دریافت می‌دارید ؟ !  ( مگر مؤمنان را چنین کاری سزد ؟ ! ) . ‏»

آیا زن شرایطی بهتر از این می خواهد؟ شوهری که از زنش ناراضی است و او را طلاق می ده، از یک سو خسارت هزینه هایی را که پیش از ازدواج برای شروع زندگی متحمل شده، دارد و از سوی دیگر نفقه ی بعد از طلاق و حق المتعه هم بر او واجب می شود . در حالی که اگر زن از شوهرش ناراضی و ناخشنود باشد، و مرد او را دوست داشته باشد و به او عشق بورزد، اما مجبور به طلاق شود، باز این مرد است که متحمل دو خسارت خواهد شد:

۱.       خسارت جدایی از زن، بدون میل و رضای خود

۲.       خسارت نفقاتی که می باید پرداخت نماید. همان طور که می گویند این جمع ما بین مرگ و ویرانی دیار است

هرگاه زنی که از شوهرش ناراضی و متنفر است برای رهایی خود، عوض فدیه «مال الخلع» را نپذیرد و مصرانه بخواهد که بدون پرداخت بهایی از شوهرش جدا شود، ایا مرد نباید به وسیله ی قانون و حکم شریعت این زن را به «بیت الطاعه» سرای همسرداری برگرداند؟

در مقابل هر حقی، وظیفه ای است و در مقابل هر وظیفه ای، حقی است. اسلام در مقابل آن همه وظایفی که بر گردن مرد گذاشته، همچون: پرداخت مهریه و مخارج قبل از طلاق و همچنین هزینه های بعد از طلاق مانند نفقه و حق المتعه، و به سبب عوامل فطری، که مرد را نسبت به آینده نگری در زندگی بیناتر و در صبر و تحمل سختی ها بردبارتر قرار داده، در عوض همه ی این وظایف شرعی و اسلامی، طلاق را به اختیار مرد گذاشته و این حق را به شوهران داده است.

به دور از عدالت است که حق جدایی و مفارقت از شوهر و نابودی زندگی زناشویی و برهم زدن کانون خانواده را به زن بدهیم بدون اینکه زن کمترین هزینه ای بپردازد، در حالی که بار سنگینی را بر دوش شوهر خود می گذارد. در طلاق خلعی، زن موردی به جز آن چه که پیش از این از مرد دریافت کرده از قبیل مهریه کم یا زیاد یا هدایایی گران قیمت یا ارزان قیمت، برعهده نخواهد گرفت و این باز در صورتی است که باد بغض و نارضایتی از جانب زن بر مرد وزد و تنفرو نارضایتی از جانب زن باشد.

ولی اگر ناسازگاری از سوی زن و شوهر- هر دو- باشد و هر دو نسبت به هم ناراضی باشند راه چاره ی دیگری از طریق مشاورت دو حکم و «شورای خانوادگی» برای زن محرز شده؛ خداوند متعال می فرماید:

(وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَکَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَماً مِّنْ أَهْلِهَا)نساء/۳۵

« و اگر ( میان زن و شوهر اختلافی افتاد و ) ترسیدید ( که این کار باعث ) جدائی میان آنان شود ، داوری از خانواده شوهر ، و داوری از خانواده همسر ( انتخاب کنید و برای رفع و رجوع اختلاف ) بفرستید»

بدین معنا که دو داور، حق اصلاح یا مفارقت بین آن دو را دارند و این نظر اهل مدینه، مالک، احمد در یکی از دو روایتش و شافعی در یکی از دو قولش است ابن قیم می گوید:«نظر این اشخاص صحیح است و من از گفتار آن کسانی در شگفتم که می گویند: آن دو داور، وکیل اند نه حاکم و خداوند متعال آنان را به عنوان حکم نصب فرموده و نصب آنان را از غیر زن و شوهر قرار داده … تا آنجا که روایت شده که عثمان بن عفان، ابن عباس و معاویه را به عنوان دو حکم میان عقیل بن ابی طالب و زنش فاطمه دختر عتبه بن ربیعه قرار داد و به آنان گفت: اگر نظر شما بر مفارقت و جدایی میان آنان قرار گرفت بدان عمل کنید و آنان را از همدیگر جدا کنید و چنین روایتی باز از علی بن ابی طالب روایت شده است بدین ترتیب، عثمان، علی، ابن عباس و معاویه همه قضاوت میان زن و شوهر را به اختیار دو حکم گذاشته اند و در میان اصحاب کسی مخالف چنین نظریه ای نبوده است.»

سخن آخر من خطاب به مردان و زنان دوره ای است که با مسایل و بازار تجارت و شبهاتی به راه انداخته اند و از واقعیت اسلام دور گشته اند.

دین، پشتیبان و طرفدار مرد علیه زن و یا زن علیه مرد نیست. دین را گروهی از مردان وضع ننموده اند تا بر ضد منافع زنان باشد یا عرصه را بر آنان تنگ کند بلکه شریعت را کسی وضع نموده که:

(خداست که دو نوع زن و مرد را آفریده است.)

(وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ)بقره/۲۲۰

«و خداوند مفسد را از مصلح ( موجود در میان شما ، جدا می‌سازد و ) می‌شناسد »

(‏ أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ‏)تبارک/۱۴

«‏ مگر کسی که ( مردمان را ) می‌آفریند ( حال و وضع ایشان را ) نمی‌داند ، و حال این که او دقیق و باریک بین بس آگاهی است‌ ؟ ! ‏»

———————————-

منبع: فتائای معاصر / تالیف: دکتر یوسف قرضاوی/ ترجمه: دکتر احمد نعمتی/ انتشارات: احسان

 

 

 

نمایش بیشتر

‫۸ دیدگاه ها

  1. سلام علیکم
    با این شرایط که شما نوشتید
    اگر واقعا اینگونه باشد و شما بدون اشتباه و اغراق نوشته باشید

    واقعا بهتر همان است که با کمک کسی که روی همسرتان اثر دارد ایشان را قانع کنید که پیش مشاور بروید

    اگر هم پیش مشاور نیامد

    حدقل خودتان مشکلات را بصورت تک تک در اینترنت جستجو کنید یا از یک مشاور کمک بخواهید تا راه حل هایی داشته باشید و کمتر آسیب ببینید
    خداوند یار و پشتیبان شما باشد

  2. سلام نمبدانم مطالب فرستادم ارسال شده بانه. ..
    من همسری دارم رضایت شوهر را قبول ندارد و بی اذن و اجازه هرکاربخواهد انجام میدهد

    ۴ماه بدون اطلاع و اجازه من با بک شخص مجرد در شهر دیگری ساختمان سازی میکردم که من لزمردم شنیدم همسرم دارد ساختمان میسازد .حکم این خانه چیست این خانه نماز دارد .من اصلا راضی نبودم که ایشان این کار را کردن

    -همسرم درحال رفتن بودن که من به ایشان گفتم کجا ..گفتم مسافرت ۲۴ساعته من مانع شدم اما ایشان توجهی نکردن و وقتی خواستم بروم وببینم با کی مسافرمیرون ایشون مانع شدن گفتن حق نداری بیاب ببینی من با کی مسافرت میروم اجازه ندادن من همراهانش را ببینم .حکم چیست

    -بقدزی جلوی فرزندان به من بی احترامی میکند و بچه ها را تحریک میکند که پسرم تا به حال ۲بار مرا کتک زده اینقدر جلوی دامادم به من بی احترامی کرده که دامادم تو عقد دخترم مرا کتک زد
    من بخاطر بچه هام که ظاهرا مادری باشه که سر خورده نشن صبر میکنم و کردم اما مادری با تمام عقده های درونی و اختلال شخصیتی بی ادب و بی تربیت بخاطر پول همه کار میکنه برای مهم نیست .شعاری که براس نوشتم

    -تمام هم غمش را روی رضایت مردم گذاشته کل خانواده را داغون کرده تا مردم بگن احسنت فلانی ..
    شعارش آینه :
    پول درآوردن به هر قیمتی.
    خدمت به مردم در هر شرایطی .
    بخاطر اینکه دیگران بگویند آین فلانی بچه ها برای جمالی میفرسته خونه مردم
    .یک روز رفته به پیش نماز گفته حاج اقا من خیلی نماز جماعت میام بهم جایزه نمیدین
    .بدون اجازه اش شیرینی مزمزه میده به مردان غریبه میگه خودم درست کردم خوب شده بدون اطلاع من میده تبلیغات اسلامی خرج میده بعدا من از مردم میشنوم
    بهش گفتم بیا بریم پیش مشاور ناراحت میشه پیش پزشک ناراحت میشه
    .هر وقت میخوام تجربه یا بک مشغله ای را بگم پرخاشگری میکنه
    .خانواده اش همش تو سرش میزنن ازش ایراد میگیرن چون به ما حسودیشون میشه
    همسر من گوشییه هر چه دیگران بگن بی چون چرا قبول و اجرا میشه دشمنان من همیشه ازطریق همسرم از من انتقام میگیرن خیلی راحت به من خیانت میکنه
    .نمازم میخونه من فکر میکنم بستنی عجیب است عجیب هیچ نکته مثبت دروجود این زن نیست هیچی آزار و اذیت فراوان توهین جلوی بچه ها به مردم که میرسه غیبت منو میکنه این پیش مردم شکایت میکنه مردم به من میگن …خدا صبرا بده ….
    میخواد خرابم کنه اما خراب کردن دست خداست آباد کردن هم دست اوست
    .حالا بفرمائید .من چه کنم حکم شرعی ایشان چیست من چه تکلیفی دارم .

  3. برید بابا مسخره کردید خودتون را با این سایت
    اینگار میخاید اموزش قران بدید همش ایه و حدیث
    یه راهکار درست و حسابی نمیدید

  4. سلام
    برای دریافت پاسخ سوال بهتر است با ماموستا عبدالله ایرانی مشورت نمایید
    این هم شماره تماس ایشان

    ماموستا عبدالله ایرانی ۰۹۱۸۸۷۸۳۹۸۸

  5. با سلام
    نزدیک به یک سال است که با دختری نامزد شده ایم و عقد کرده و حلال شده ایم. در طول دوران نامزدی دختر چندین بار مستقیم و غیر مستقیم ابراز پشیمانی نموده و اقرار میکند که به اجبار و اسرار اطرافیان جواب بله را گفته اند که شواهد و شرایط خارج از سخنان ایشان است چون بسیار بیشتر از عرف جامعه به ایشان فرصت فکر کردن داده شد.قابل ذکر است بنده علاقه زیادی به ایشان داشته و تمام تلاش خود را جهت برقراری شرایط انجام داده ام.
    حال درخواست طلاق دارد و تحت هیچ شرایطی حاضر به شروع زندگی نیست و تنها دلیلش عدم تمایل به بنده و در کل ازدواج است.
    حال سوال این است آیا این شرایط شامل طلاق خلع می باشد. و حق و حقوق پسر در این میان چیست؟
    آیا درست است که شرعا در قبال طلاق خلع که زن از شوهر کراهت دارد می بایست عوض به شوهر در قبال طلاق پرداخت کند؟
    لازم به ذکر است مهریه تعیین شده بسیار بیشتر از عرف جامعه بوده و تقریبا مهریه را تحمیل نمودند.
    آیا بنده می توانم در قبال اخذ معادل مهریه به طلاق رضایت بدهم و شرعا درست است؟

  6. سلام مطالبتون رو کامل مطالعه کردم و برایم مشکلات کامل مشابه آنها وجود دارد.ولی من دوتا پسر دارم ۶و۱ساله.درصورت جدایی آنها چه میشوند؟نمیخواهم آنها دست شوهرم باشند چون خیلی بد اخلاق است و فوق العاده بد دهان و عصبانی.
    با بچه ها چه میشود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا