جهانبینی و راهبرد اسلامی در زمینه اقتصاد _ ۱
جهانبینی و راهبرد اسلامی در زمینه اقتصاد _ ۱
محمد عمر چپرا
جهانبینی اسلامی در زمینه اقتصاد:
بد نیست قبل از پرداختن به جهانبینی و راهبرد اسلامی نگاهی کوتاه به نظامهای رایج در دنیا و ماحصل کارشان داشته باشیم . برداشتهای گوناگونی درباره هستی و طبیعت زندگی بشر و مفهوم آن مطرح شده ، و تفسیرهای مزبور به روش های متفاوتی از زندگی و نظامهای مختلف اقتصادی انجامیده است . نظامهایی که هر یک از آنها آشکارا یا پنهان بر جهانبینی آن مبتنی است . هر یک از این نظامها برای حل مشکلات اقتصادی ، راهبردهای متفاوتی ارائه کرده اند . در زمان کنونی ، سه نظام اقتصادی در دنیا فراگیر شده است : سرمایه داری ، سوسیالیسم ، و نظامی که از این دو بر گرفته شده که نظام ((دولت رفاه سکولار )) نام دارد .هر یک از نظامهای مزبور در حل مشکلاتی که در طول سالها با آن مواجه شدند ، اصلاحات عمده ای را به خود پذیرفتند ؛ بنابراین ، ساختار کنونی آنها ،با آنچه که اصلی آنها را تشکیل می داد ، تفاوت چشمگیری دارد . به رغم اصلاحات به عمل آمده در این نظامها و نیز انبوه ثروتهایی که کشورهای دارای نظامهای مزبور گرد آوردند و به رغم منابع سرشارشان ، همه این کشورها به درجات گوناگونی در تحقق اهدافی که در پی ان بودند ، ناکام ماندند و بسیاری نیز با نوسانات شدید اقتصاد کلان روبرویند و هر زمان بر مشکلات آنها ، و بر مقدار آشوب های اجتماعی و جرم ها افزوده می شود و به طور کلی همه آنها ، در حالت بحران به سر می برند .
باید توجه کرد که مشلاتی که چنین نظامهایی با ان موجه هستند ، هرگز برگرفته از خارج آن نیست ؛ بلکه به سبب نقص های ساختاری در این نظامها، در طبیعت آنها ریشه دارد و این نقص های ساختاری ، از تعارض بین اهداف نهفته در گذشته اخلاقی و دینی آن نظام و جهانبینی و راهبردش نشأت می گیرد این جهانبینی و راهبرد ،نتیجه تفکر سکولار ، و یا سنتهایی دینی ناسازگار است . چنان که برت(Burtt) یاد آوری می کند،(( چنین نظامهایی خود نیازمند تجدید نظر و ارائه فلسفه ای صحیحی برای انسان هستند ؛ بنابراین نمی توان آنها را الگویی در نظر گرفت که کشورهای اسلامی برای تحقق اهداف خود از آنها تقلید کنند . چگونه این تقلید صورت پذیرد ؛ در حای که درآمدهای کشورهای اسلامی به طور نسبی بسیار کمتر از انان است ؟ این امر به سپری شدن ده ها سال نیاز دارد تا آنها به مرحله ای برسند که کشورهای دارای نظامهای مزبور، به آن نایل شدند.
برای اسلام ، جهان بینی و راهبردی وجود دارد که با اهداف آن هماهنگ بوده ، برای حل عملی و مناسب مشکلاتی که کشورهای اسلامی با آن مواجهند ، برنامه هایی را ارائه می دهد؛ البته این برنامه ها زمانی محقق می شود که اراده سیاسی لازم برای انجام آموزه های شریعت و اجرای اصلاحات وجود داشته باشد. از آن جا که اقتصاد تعدادی از کشورهای اسلامی هنوز در مراحل اولیه رشد است ، احتمال دارد برای آنان ، چندان مشکل نباشد که برای اقتصادها و نظامها ی مالی شان طرح و مسیر جدیدی را برگزینند ؛ البته با گذشت زمان ممکن است انجام آن سخت تر و سخت تر شود. واکنون برای وضو ح بیشتر مطلب به اصل بحث ((جهانبینی و راهبرد اسلامی در زمنیه اقتصاد)) وارد می شویم .
جهان بینی :
اسلام، دین جهانشمول ساده ای شمرده می شود که فهم و اجرای آن سهل است . این دین بر سه اصل اساسی یعنی توحید ، جانشینی(از طرف خداوند ) [=خلفه الله]و عدالت استوار است .این اصول نه تنها چارچوب جهانبینی اسلام است ، بلکه سر منشأ اهداف شریعت و راهبردهای آن نیز به شمار می رود . بدین ترتیب هیچ مجالی برای سرهم بندی ئ تأخیر در پاسخ به تقاضای ناسازگار گروه ها یا طبقات اجتماعی باقی نمی ماند . جهانبینی اسلام ، اهداف شریعت و راهبردهای در جهت سازگاری کاملی با یک دیگر ترکیب شده است و بین آنها هماهنگی کاملی وجود دارد . بدین ترتیب لازم است ، برای کسانی که از این مفاهیم و نیز چگونگی هماهنگی بین جهانبینی اسلام ، اهاداف و راهبرهایش به صورت کل هماهنگ جهت بر آوردن اهداف نظام اقتصاد اسلامی آگاهی ندارند ، این جا درباره مفهوم و جایگاه این سه اصل شرح مختصری ارائه شود.
توحید :
توحید (یکتایی خداوند) سنگ بنای اصلی دین اسلام است و جهانبینی اسلام و راهبردهایش بر آن استوار شده و هر چیز دیگری به طور منطقی از آن سرچشمه می گیرد .مقصود از توحید ، آن هست که هستی مطابق یک عزم و اراده آگاهانه بوده و از سوی خداوند واحد یکتا خلق شده و هرگز تصادفی و بیهوده آفریده نشده است .بنابراین تمام مخلوقات پروردگار دارای غایتند . این غیت همان چیزی است که به هستی که انسان جزئی از آن شمرده می شود ، معنا و اهمیت می دهد .
خداوند متعالی پس از آفرینش هستی ، بازنشسته نشده است و به طور مؤثری در امور آن دخالت می کند و او بر هستی آگاه و مسلط بوده ؛ به گونه ای که سلطه اش تام و کامل است و کوچکترین ذره از او پنهان نیست.
جانشینی :
انسان ، جانشین خداوند در زمین است برای این که انسان در دستیابی به نیازهای خود به طور فعال توانمند باشد ، خداوند او را افزون بر منابع مادی ، به تمام ویژگی های روحی و عقلی مجهز ساخت. او در محدوده جانشینی ، دارای اراده آزاد است . همچنین انسان به اندیشیدن و داوری و انتخاب بین حق و باطل و بین عدل و ستم و تغییر اوضاع زندگی و اجتماعش و مسیر تاریخ ، آن زمان که به آن تمایل داشته باشد ، توانمد است . فطرت او نیکو و شریف آفریده شده ودر محافظت از فطرت نیکو و شریف خود توانمد است و می تواند در براب محدودیتهایی که با آن رو به رو می شود ، مقابله کند ؛ البته تمام این مور ، زمانی ممکن است که افزون بر انگیزه های مناسب ، مورد تربیت و ارشاد مناسب نیز قرار گیرد . از آنجا که فطرت انسان بر خیر و نیکی است ، او فط زمانی سعادت و رضایت نفسانی را احساس می کند که بر فطرت درونی خود باقی مانده یا به آن نزدیکتر شود ؛ ولی هنگام دور شدن و انحراف از ای فطرت ، احساس بدبختی و سختی می کند.
منابعی را که خداوند به این جهان ارزانی داشته ، نامحدود نیستغ اما برای تأمین رفاه تمام افراد انسان کافی است ؛ البته در صورتی که این امکانات به صورت کارا و عدلانه مورد استفاده قرارگیرند . هر فرد نیز در انتخاب راه های گوناگون استفاده از این منابع آزاد است ؛ البته اویگانه کسی نیست که به جانشینی برگزیده شده؛ بلکه میلیونها انسان وجود دارند که همگی آنها جانشینانی همچون او هستند و همگی در انسانیت با او برابر و برادرند . یکی از آزمایشهای حقیقی که پیش روی ما قرار دارد ، استفاده ((کارا))و ((عادلانه)) از منابعی است ؛ که خداوند ارزانی داشته است ، به گونه ای که رفاه همگان را فراهم سازد. چنین امری فقط در صورتی تحقق می یابد که با توجه به عنصر مسؤلیت و مطابق با محدودیتهایی که هدایت الهی و اهداف شریعت آن را تعیین کرده ان ف این منابع مورد استفاده قرار گیرد .
مفاهیم((توحید)) و (( جانشینی )) ، به طور ذاتی با مفاهیم ((گناه موروثی )) یا (( مهره شطرنج بر صفحه شطرنج تاریخ)) یا (( لوح سفید ذهن)) یا (( کسی که محکوم به آزادی است )) ، تناقض دارد .
چرا خداوند بزرگ و بخشنده ، انسان را به گونه ای بیافریند که با (( گناه موروثی )) همراه اشد و برای گناهی که مرتکب آن نشده ، او را به شقاوت ابدی محکوم کند؟ کانت(Kant) به درستی به این موضوع اشاره می کند:
بدترین و خام ترین ره برای فهمیدن علت گسترش گناه اخلاقی و استمرار آن در تاریخ بشر و ، این تصور است که گناه از طریق وراثت از آدم و حوا به او رسیده است.
نظریه (گناه اول)) به طور ضمنی می گوید : ارتکاب اشتباهات به طور وراثتی انتقال یافته است و هر انسانی که به این جهان گام می نهد ، از لغزشها و اشتباات دیگران تأثیر پیشینی دارد . اکنون پرسش این است هنگامی که برای جبران گناه اول که فرد آن را مرتکب نشده، باید منجی بیاید ؛ پس چرا در مسیر تاریخ با تأخیر بیاید و با پیدایی انسان اولیه در زمین ظهور نکند ؟ اگر انسان همراه با گناه و خطا متولد می شود ، چگونه در برابر رفتارش مورد سؤال و مؤاخذ قرار می گیرد ؟ به همین دلیلمفهوم ((گناه اول))با مسؤلیت فرد به همه اعمالش تعارض شدیدی دارد . قرآن کریم آشکارا و بدون هیچ گونه شبهه ای به این مسؤلیت اشاره می کند به این مطلب ، لوییس این گونه به حق اشاره کرده است:
این مفهوم، ضرر بزرگی را از طریق متزلزل کزدن احساس مسؤلیت پدید می آورد؛ زیرا گناه گروهی ، گناه فرد معین نیست .
مفهوم گناه اول با صفت های ((رحمان )) و ((رحیم )) که هر مسلمانی آن را بارها در زندگی خود درباره خداوند تکرار می کند ، تعارض دارد ؛ بنابراین ، هر انسانی از فهم این که چرا خداوند بخشنده چنین ستمی را روا دارد و همه بشر را به سبب گناه پدر و مادر اولیه اش مورد مؤاخذه قرار دهد ، ناتوان است. زمانی که بدانیم خداوند ((غفور)) و ((ودود)) است و برای او صفات نیکو و اسمای حسنایی وجود دارد محال است چنین ادعاهایی داشته باشیم؛ به همین جهت ، گریز عقل گرایان و خیال گرایان (رمانتیک ها) در قرن نوزدهم از نظریه عیب ذاتی طبیعت انسان (گناه اول) ، شگفت آور نیست ؛ تقریباً همه فیلسوفان جدید نیز این گونه عمل کرده اند.
مفهوم های ((مهره)) و (( لوح سفید )) نیز که در بیشتر نظریه های غربی درباره طبیعت بشر وجود دارند ، انسان را بی اهمیت جلوه می دهد ؛ زیرا همه این نظریه ها نفس جاودانه ای را برای انسان که دارای هویت و یژه ای باشد ، انکار می کنند . نفسی که می تواند مسیر زندگی خود را از طریق تأثیر بر قوایی که بر آن احاطه دارد ، معیت کند . همه دیدگاه های مزبور چنین فرض میکنند که ذهن آدمی ، به لوح سفیدی می ماند که عوامل خارجی ، هر چه را بخواهند برآن ثبت و ضبط می کنند . در این دیگاه ، انسان موجودی منفعل ومفلوک است که هیچ رسالتی برای زندگی ندارد . نزد مارکسف زندگی بشر را نیروهای مادی تاریخ معین می کنند . فروید ، عوامل شهوانی و لورنزغریزه،و پاؤلوف و واتسن و اسکینز و دیگران محیط زیست را به صورت عامل مؤثر مشخص می کنند . چنین برداشتی ف ذهن را به صدور حکم ذیل که اسکینر نیز به آن اشاره دارد ، هدایت میکند : آزادی فردی ، خرافه است .
ممکن نیست بین جبر و مسؤلیت انسانی ، هماهنگی و سازگاری برقرار کرد؛ به همین سبب ، اهل جبر نه تنها کرامب انسانی را پایین آوردند ، بلکه مسؤلیت انسان را در برابر اوضاع رایج و توزیع منابع ناکارا و غیر عادلانه نفسی کردند.
جبریه معتقدند تا هنگامی که عوامل روانی ساختارهی اجتماعی و وضعیت مادی زندگی تغییر نکند ، وضع انسان نمی تواند تغییر کند . حال اگر فرد منفعل و مجبور باشد ، چه کسی می تواند این عوامل را تغییر دهد؟ افزون براین اگر زندگی جبری باشد ، (( از خود بیگانگی )) جزو درونی آن شده ، و نه بورژوازی و نه پرولتاریا در برابر آن مسؤلیتی ندارند؛ پس چرا باید طبقه بورژوا را برای بیزار یا از طبقه کارگر سرزنش کرد ؟ و چرا از طبقه کارگر درخواست انقلاب شود؟ طبیعت جبری بودن هستی انسان به لحاظ تعریف ، ایجاب می کند که در اثر تلاش انسانی ، قابلیت تغییر نداشته باشد . نظریه مارکسیسیتی ، به نابودی بورژوازی و مالکیت فردی و برپایی دیکتاتوری دولت به جای آن معتقد است . چنین نظریه ای تحقق نمی یابد ، مگر با طرح نوعی دیگر از جبر در زندگی انسان که به وسیله حزب کمونیست تحمیل می شود.
در نقطه مقابل جبریه ، اگزیستانسیالیسم سارتر است . از آن جا که هیچ خدایی وجود ندارد ، انسان به آزادی مطلق محکوم است و هیچ حد و مرزی برای آزادی او وجود ندارد ، مگر این که که آزاد نیست آزادی خویش را نقصض کند . تمام جنبه های زندگی انسان متفکر از عزم و تصمیم ناشی میشود و در برابر آن مسؤلیت دارد . شکی نیست که این نظریه از جبریه بهتر است ؛ اما سارتر ، آزادی را مطلق در نظر گرفته ککه در این صورت ف هر چیزی مباح است ؛بناباین ، هیچ مفهومی اساسی و غایت ذاتی در زندگی بشر یافت نمی شود . هیچ ارزش عالی یا عینی برای بشر وضع نشده است و نیز قوانین الهی ،(( مثل افلاطونی)) یا هر چیز دیگری از این قبیل وجود ندارد ؛ بنابراین ، انسان موجودی بیچاره و سرگردان و رانده شده در این عالم است که باید برای مراقبت از خویش همت ورزد ؛ پس یگانه مبنا برای ارزشها ، همان آزادی است و نمی توان برای ارزشهایی که هر کس جهت پذیرش ، آنها را برمی گزیند، توجیه ظاهری یا عینی یافت. چنین مفهومی از آزادی مطلق فقط می تواند به نظریه سرمایه داری یعنی (( بگذار بگذرد )) و خنثی بودن ارزشها بینجامد. در این صورت ، برای ارزشهای مورد اتفاق و برای مقید کردن آزادی فردی جهت ایجاد انسجام بین منافع فردی و جامعه یا برای رسیدن به تخصیص توزیع کارآمد و عادلانه منابع که همگی از مواردی هستند که به وسیله نیروهای بازار به طور خودکار محقق نمی شوند ، مجالی باقی نمی ماند .
بر خلاف تمام اندیشه ها ، مفهوم خلافت انسان را تا اوج شرافت و کرامت در هستی ارتقا می دهد این مفهوم به زندگی مرد و زن به طور یکسانی معنا داده ، بر دوش آنان رسالتی را قرار می دهد . این همان مفهومی است که از ایمان به این که انسان بیهوده آفریده نشده است بلکه رسالت معینی دارد ، سرچشمه گرفته است . به رغم اینکه انسان آزاد است ، رسالت وی این است که در چارچوب هدایت الهی رفتار کند. و این همان است که از مفهوم عبادت به معنای اسلامی آن به دست می آید این مفهوم ، امری را در بر دارد که مخالفت با آن جایز نیست و آن ادای حقوق بندگان و تحکیم رفاهیات آنها و تحقق اهداف شریعت است ؛ پس شگفت آور نیست که اسلام همچون دیگر ادیان بزرگ بر (( وظایف)) بیشتر از (( حقوق)) تأکید کرده است . حکت پنهان در ورای مطلب مزبور ، این است که وقتی وظایف از سوی هر کسی اجرا شد ، مصلحت شخصی وی به طور خود کار در چارچوب معینی قرار می گیرد و حقوق جمع نیز بدون شک محفوظ باقی می ماند .
کامیابی بشر در تحقق این رسالت ، نیازمند عظمت روحی است که از طریق تسلیم تام به خالق حکیم ، عادل ، و مهربان و سرسپردن به ارشاد او به دست می آید ؛ به همین سبب بر انسان است که فقط تسلیم وی و ارزشهای او شود ، نه فرد دیگری . زندگی نیز برای تحقق این رسالت است ، و نه غیر از این . افراد در برابر خدا رفتارشان در این دنیا مسؤلند ؛ البته آنها فقط به سبب کردار خود مسؤل هستند و در برابر اعمال دیگران در گذشته و حال هیچ مسؤلیتی ندارند ، مگر به آن مقدار که خودشان مسبب اصلی بوده اند . اگر چه مرگ در سرنوشت بشر قرار دارد حیات آنان با زندگی دنیا که جایگاه آزمایش و امتحان است ، پایان نمی پذیرد ؛ زیرا این جهان موقت ، و جایگاه حقیقی در آخرت است ؛ منزلگاهی که انسان مطابق با مسؤولیتهایی که در این جهان به آن وفا کرده است ، پاداش می بیند ؛ در برابر پرودگار هر گز نمی توانند برای حسابهایشان فدیه ای داده (و رهایی یابند )؛ هنگام نابودی تمام منظومه شمسی ، زندگی انسان پایان نمی پذیرد ، و آنگونه که براتراند راسل بدبین انتظار دارد ، بنای باشکوه کامیابی انسانی ((زیر آواری از جهانی پرتباهی دفن نمی شود )) .
مفهوم ((خلافت و جانشینی)) ، آثار و نتایجی را به ارمغان می آورد:
- برادی بین همه انسانها
((خلافت )) به وحدت بنیادین و برادری نوع انسان دلالت می کند . هر فردی جانشین خداست و هیچ فرد مشخص یا نژاد ، جماعت، منطقه یا کشور معینی امتیاز (ویژه ای) ندارد . این مفهوم ، برابری اجتماعی و کرامت همه انسانها ، سفید و سیاه ، عالی رتبه و دون مرتبه را عنصر اساسی دین اسلام قرار می دهد . معیارهایی که ارزشهای انسانی را معین میکند ، نژاد یا خانواده یا ثروت نیست ؛ بلکه اخلاق وی بازتابی از ایمان و رفتارش بوده و خدمتگذاری وی به بشر است. رسول خدا (ص) تأکید می کند :
مردم عیال خداوند هستند ؛ بنابراین ، بهترین مردم نزد خداوند ، کسی است که به [عیال او] نیکی بیشماری کند .
نتیجه این مفهوم از ((برادری)) آن است که موضع درست برای بشر ، ((قدرت حق است ))و تلاش برای (( منافع شخصی )) یا(( بقای اقوا)) نیست ؛ بلکه گذشت و همیاری متقابل جهت برآوردن نیازهای اساسی همگانی و توسعه امکانات بشر به طور کامل و غنی ساخن زندگی بشر است ؛ به همین سبب تحریک برای رقابت به مقداری صورت می پذیرد که سالم بوده ، کارایی را تقویت کند و به تحیم رفاه بشری یاری رساند که امر ، همانا هدف کلی اسلام است . زمانی که رقابت از این حدود فراتر رود و در ایجاد تکبر و نخوت گام بردارد و کینه توزی یا نابودی دو جانبه را گسترش دهد ،باید اصلاح قرار شود.
۲.منابع، امانت های الهی هستند
پروردگار ، همه منابع را تحت تصرف بشر قرار داده است ؛ پس انسان به جهت ویژگی جانشین بودنش ، مالک اصلی این منابع نیست ؛ بلکه فقط امانتدار آن ها است . این مفهوم از امانت ، ((مالکیت خصوصی )) را انکار نکرده، آثار مهمی را در بر دارد که تفاوت اساسی بین مفهوم مالکیت خصوصی منابع و اسلام و در نظامهای اقتصادی دیگر را پدید می آورد.
اولاً منابع برای منفعت همگانی است و فقط برای افراد اندکی نیست (بقره [۲]، ۲۹)؛ پس لازم است از این منابع ، عادلانه برای تحقق رفاه عمومی استفاده شود .
ثانیاً دسترسی به منابع به صورت شرعی یعنی همان طور که در قرآن و سنت مشخص شده، بر هر انسانی واجب شده است ؛ و تصوری که برخلاف این روش باشد ، مخالفت با شرایط جانشینی و خلافت است .
ثالثاً حتی منابعی که به طور شرعی به دست آمده ، لازم است تصرف در آنها مطابق با شرایط امانتداری باشد ، و این شرایط ، رفاه فرد و خانواده اش به تنهایی نیست ؛ بلکه رفاه دیگران را نیز در بر می گیرد ؛ پس شایسته نیست انسانی امین وصف شود اگر خود بین بوده ، به ندای وجدان گوش نسپارد و فقط برای رفاه خود بکوشد.
رابعاً هیچ کس به نابودی و از بین بردن منابعی که خداوند به انسان ارزانی داشته است ، مجاز نیست . قرآن کریم این امر رافساد در زمین می داند که خداوند آن را دوست ندارد (بقره[۲]، ۲۰۵)؛ به همین علت ابوبکر صدیق (رض) خلیفه اول ،به یزید بن ابی سفیان در یک اعزام جنگی چنین سفارش کرد :
هیچ زن و کودک و پیر سالخورده ای را به قتل نرسان ودرخت میوه ای را قطع نکن و گوسفن و شتری را حتی در سرزمین دشمن از بین نبر .
پس هنگامی که چنین اموری حتی زمان جنگ و در سرزمین دشمن مجاز نیست ، زمان صلح و در وطن توجیهی ندارد ؛ بنابراین، اتلاف تولیدات مثلاً با استفاده از سوزاندن یا دور انداختن آنها در اقیانوس به انگیزه بالا بردن قیمت یا ثابت نگه داشتن آن مجاز نیست.
۳.شیوه زندگی ساده
یگانه شیوه زندگی که با مقام ((خلیفه اللهی)) سازگاری دارد ، زندگی متواضعانه ای است که از خود ستایی ، تکبر و بزرگی، یا انحطاط اخلاقی سرچشمه نمی گیرد . این روش ها به افراط و نابودی انجامیده ، سبب فشاری بر منابع می شود که لازم نبوده و از توانمدی اجتماع برای رفع نیازهای عمومی می کاهد . این روش ها همچنین راه های کسب در آمد غیر مطلوب را گسترش داده ، نابرابری در درآمد را فراتر از توزیع طبیعی که به وسیله تفاوت های مربوط به مهارت ، انگیزه، تلاشو ریسک مجاز است ، پدید می آورد . این روش ها همچنین زنجیره های برادری را که از ویژگی های اساسی اجتماع مسلمانان است ،سست می کند.
۴.آزادی انسانی
از آنجا که انسان ها خلیفه و جانشین پرودگارند، فقط برای او خضوع می کند ؛ به همین سبب پرستش ( غیر پروردگار ) از هر نوعی ، چه اجتماعی یا سیاسی یا اقتصادی ف از آموزه های اسلامی دور است . در قرآن کریم ، یکی از اهداف اساسی که برای بعثت پیامبر(ص) شمرده شده ، رهایی بشر از غل و زنجیرهایی است که بر او زده اند به همین دلیل، هیچ کس حتی دولت مخدوش کردن این آزادی و مقهور ساختن حیات انسان به هر نوع عبودیت یا مقید کردن آن به نظامی که کرامت انسانی را از بین می برد ، ندارد. این ها آموزه هایی هستند که خلیفه دوم عمر ابن خطاب (رض) را وا می دارد تا بپرسند: [چگونه مردم را به بندگی فرا می خوانید ؛ در حالی که مادرانشان آن ها را آزاد به دنیا آورده اند ]
البته این بدان معنا نیست که بشر در انجام هر آنچه اراده کند ، آزاد است . انسانها در برابر شریعتی که با مطیع ساختن هر فرد در برابر نظم ، به دنبال تحقق رفاه عمومی است ، تسلیم هستند ؛ بنابراین ، آنها فقط در محدوده مسؤلیت اجتماعی که شریعت معین کرده ، آزادند . هر نظامی که بشر را به بندگی تسلیم کند یا عنان آزادی او را برای تجاوز کردن از قیودی که آفریدگار انسان از طریق شریعت واجب کرده ، رها سازد ، با کرامت و مسؤلیت انسان که مفهوم خلافت ، آن را در بر دارد ، به مخالفت پرداخته ، نمی تواند در تحقق رفاه عمومی بشر نقشی داشته باشد .
عدالت :
برادری که جزء اساسی دو مفهوم توحید و خلافت را تشکیل می دهد ، اگر همراه با عدالت اجتماعی – اقتصادی نباشد ، مفهومی تو خالی و بدون معنا خواهدبود . فقیهان در اهداف شریعت از عدالت به صورت یک عنصر اساسی یاد کرده اند ؛ به گونه ای که تصور جامعه آرمانی اسلامی که در آن عدالت استحکام نیافته باشد ، غیر ممکن است .اسلام در اهداف خویش به طور کاملاً آشکار در جهت نابودی همه آثار ستم در اجتماع بشری گام برداشته است .ظلم اصطلاحی در اسلام شامل همه حالت های بی انصافی ، بی عدالتی ، بهر کشی ، ستم و تجاوز می شود ؛ بگونه ای که شخصی ، دیگران را از حقوق خودشان محروم سازد یا به تعهدات خود در مقابل آنان وفا نکند .
قرآن کریم بر پایی عدل و ریشه کنی همه انواع ظلم که رسالت اصلی تمام پیامبران الهی است ، تأکید و رزیده . در قرآن کریم ، بیش از صد عبارت گوناگون برای مفهوم عدل دیده می شود . این عبارت ها یا مانند (عدل) و (قسط) و( میزان )، مستقیم یا غیر مستقیم است .افزون بر این ، قران با واژه هایی مانند (ظلم)،( اثم)،(گمراهی)،و…، بیش از دویست بار از ستم نهی کرده بلکه به سبب اهمیت عدل در اسلام ، آن را به تقوی نزدیکتر دانسته .تقوی به طور طبیعی دارای بیشترین اهمیت است ، زیرا همه اعمال صالحه از جمله عدل از آن ریشه می گیرد. پیامبر اکرم(ص) در هنگام بر حذر داشتن از ظلم ،بر آن تأکید کرد و فرمود است :
((از ستم بپرهیزید ؛ زیرا ستم تاریکی های روز قیامت است ))
به همین دلیل شگفت آور نیست ابن تیمیه این گونه تأکید کند :
[ خداوند دولت عادل را پایدارمی دارد ؛ اگر چه کافر باشد و دولت ظالم را استوار نمی دارد ؛ اگر چه مسلمان باشد و دنیا با عدل همراه با کفر دوام می یابد ؛ اما با ظلم همراه با اسلام استمرار نمی یابد ]
بنابراین ، ستم و اسلام دو امر متضادی هستند که امکان ندارد با یکدیگر همراه شوند مگر با ریشه کنی تضعیف یکی از ،آن دو.
تأکید اسلام درباره التزام به برادری و عدل اقتضا می کند که تمام منابع تحت تصرف بشر ،همچون امانت مقدسی از سوی پروردگار در نظر گرفته شود و استفاده از تمام آنها در جهت اهداف شریعت باشد .از میان اهداف مذبور چهار هدف در چاچوب بحث کنونی اهمیت دارد :
۱. تامین نیازها ؛
۲. منبعی شرافتمندانه برای درآمد ؛
۳. توزیع عادلانه درآمد و ثروت؛
۴. رشد و پایداری .
۱. تأمین نیازها : نتیجه منطقی برادری و ویژگی امانتداری از منابع ، که این منابع باید جهت رفع نیازهای اساسی عموم افراد به کار رود و برای هر فرد ، سطحی از معیشت را تضمین کند که انسانی و شریف ، و با کرامت انسان سازگار باشد ؛ کرامتی که در جانشینی وی از سوی خدا ریشه دارد ؛ بلکه رسول خدا (ص) اهمیت این امر را به حدی رسانده که فرموده است :
[کسی که سیر،و لی همسایه اش گرسنه باشد مؤمن نیست]
از آنجا که منابع به طور نسبی محدود است ، تحقق این هدف ممکن نیست ، مگر زمانی که تقاضای منابع طبیعی ((در محدوده انسانیت )) و رفاه عمومی صورت پذیرد ؛ به همین علت ، لازم است نیازها در چارچوب زندگی ساده تأمین شود . با این که این چارچوب باید وسایل راحتی را شامل شود ، نباید به حد اتلاف (منابع) و تکبر برسد که هر دو در اسلام حرام است ؛ اما با وجود حرمت آنها ، هر وی آنها در کشورهای اسلامی شیوع دارد .
شایسته نیست تأکید اسلام بر رفع نیازها بر نظریه ای حمل و تفسیر شود که از مباحث غربی قریب العهد به موضوع سرچشمه گرفته است . این دیدگاه در فقه و ادبیات اسلامی در طول تاریخ مسلمانان جایگاه مهمی داشته است ، فقیهان اجماع دارند که اهتمام به رفع نیازهای اساسی فقیران بر امت اسلامی واجب کفایی است ؛بلکه همانگونه که شاطبی می گوید ، همین امر توجیه کننده وجود اجتماع است. همه عالمان معاصر همچون مولانا مودودی ، امام حسن البناء ،سید قطب، مصطفی سباعی ، ابوزهره، محمد المبارک و یوسف قرضاوی نیز بر نکته پیش اتفاق نظر دارند .
۲.منبعی شرافتمندانه برای روزی :کرامتی که با مقام خلافت همراه است ، اقتضا دارد که رفع نیازها از طریق کوشش خود فرد صورت پذیرد ؛ به همین سبب فقیهان تدکید کرده اند که بر هر مسلمانی واجب عینی است برای تأمین خود و خانواده اش کسب معاش کند .
آنان تأکید کرده اند که بدون انجام این واجب ، مسلمان نمی تواند جسم و ذهن خویش را در وضعیتی از سلامت و کارایی نگه دارد که برای عمل کردن به وظایف عبادی اش مناسب اشت .
از آن جا که مسلمان نمی تواند تکلیف کسب روزی حلال را به جا آورد مگر آنکه فرصت های شغل آزاد یا استخدام مهیا باشد می توان نتیجه گرفت که بر جامعه به نحو عموم واجب است به طور مساوی فرصت کسب روزی حلال را برای هر فرد متناسب با قدرت و تلاشش تضمین کند ؛ با وجود این، هنوز کسانی وجود خواهند داشت که در کسب نیازمندیهای خویش از طریق تلاش خودشان ؛ به دلیل بروز بیماری یا به سبب ناتوانی موفق نیستند ؛ بنابراین ، بر امت اسلامی در این هنگام واجب کفایی است که به یاری چنین انسانهایی در جهت رفع نیازهایشان بدون بروز لکه ننگ یا اتهامی اقدام کند . در اجتماع یکپارچه اسلامی که برادری بین آنها حاکمیت دارد ، اقدام به چنین التزام و تعهد همگانی ، ابتدا باید از جانب خانواده ،دوستان ، همسایگان و وقف ها و سازمان های خیریه انجام شود . دولت در این زمینه وظیفه ای ندارد ، مگر هنگامی که این افراد ، به اجرای تعهد اجتماعی خود توانمند نباشند . این امر باعث می شود بر دولت اسلامی ، مسؤولت کمتری واجب شود . هدف نهایی در هر کمکی توانا ساختن افرادی است که این کمک ها را دریافت می کنند تا از طریق افزایش قدرت شان در کسب روزی بیشتر ، روی پاهای خود بایستند ؛ البته تا تحقق چنین هدفی ، کمک مزبور باید مکمل در آمد باشد . در اسلام برای دستیابی به چنین هدفی از طریق پرداخت های الزامی همچون زکات یا عشر[یک دهم] و از طریق صدقات و اوقاف ، نظم نهادینی وجود دارد . دولت نیز ملزم است بیشترین مقدار ممکن از بودجه را به این هدف تخصیص دهد.
۳.توزیع عادلانه در آمد و ثروت : به رغم رفع نیازها ممکن است نابرابری شدیدی در در آمد و ثروت پدید آید . در صورتی که نابرابری در اجتماع اسلامی متناسب با (اختلاف) مراتب ، مهارت ، ابتکار ، تلاش و ریسک باشد می توان آن را پذیرفت . این امور باید در جامعه ای که آموزه های اسلام به صورت کامل در آن اجرا می شود، به صورت نرمال توزیع شده باشد ؛ اما نابرابری هایی که در منتهای منحنی نرمال و اقع شده اند یا دارای انحراف زیاد از میانگین هستند با آموزه های اسلامی سازگار نیست؛ آموزه هایی که تأکیدمی ورزند منابع نه فقط عطایای خدا به همه بشر هستند [بقره(۲)،۲۹] ، بلکه امانتی نزد اویند [حدید (۵۷)، ۷]، به همین لحاظ در آموزه های مزبور هرگز نمی توان موردی را یافت که انسانها را به محصور کردن منابع در دست افراد اندکی فرا خواند . همانا فقدان برنامه های کارآمد جهت کاهش حالت های نابرابر ی باید از بین برود و به جای آن حس برادری که اسلام در صدد ایجاد آن است ، رشد کند ؛ بنابراین ، اسلام نه فقط رفع نیازهای هر فرد را که از طریق تهیه روزی حلال فراهم می آید شرط کرده است ، بلکه بر توزیع عادلانه در آمد و ثروت یعنی مال نیز تأکید کرده است :
((کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الأغْنِیَاءِ مِنْکُمْ)) الحشر/۷
((تا [اموال] میان توانگران شما دست به دست نشود .))
تأکید اسلام برتوزیع عادلانه به حدی می رسد که برخی از مسلمان ها گمان کرده اند تساوی در ثروت امری مهم در جامعه اسلامی است . ابوذر (رض) که از اصحاب رسول خدا (ص) است ، این گونه می اندیشید که برای مسلمان شایسته نیست ثروتی فراتر از نیازهای اساسی خانواده اش در اختیار داشته باشد ؛ البته اکثریت بزرگی از صحابه ، چنین نگرشی افراطی را نپذیرفته اند . افزون بر این (باید گفت ) اباذر برابری در در آمد را در نظر نداشته؛ بلکه او از برابری ذخایر (انباشت ثروت) حمایت کرده است ؛ به همین سبب تأکید می کند :
[ چنین امری زمانی تحقق می یابد که از جانب اغنیا برای بهبود وضع برادران خودشان که بهره مندی کمتری دارند ، همه مازاد (مازاد بر نفقه های حقیقی ) انفاق شود .]
اعتقاد رایج بین دانشمندان اسلامی این است که اگر اصلاح ساختار رفتاری اجتماعی و اقتصادی ، مطابق با دستورهای اسلامی صورت پذیرد ، ممکن نیست در اجتماع مسلمانان حالت های افراطی نابرابری در در آمد و ثروت پدید آید.
۴.رشد و پایداری : بدون استفاده منابع موجود در بالاترین حد ممکن کارایی و بدون ایجاد نرخ رشد در حد معقول بالای اقتصادی ، امت نمی تواند هدف های رفع نیاز و سطح بالای اشتغال را محقق سازد .حتی هدف توزیع عادلانه در آمد و ثروت ، سریع تر و با ایثار کمتری از اغنیا تحقق می یاید اگر نرخ رشد بالاتری به دست آید و فقیران به نسبت ، سهم بزرگتری از دستاورد های آن رشد را کسب کنند .همچنین تثبیت اقتصادی به کاهش بی عدالتی هایی که رکود ،تورم و نوسانات نامنظم قیمت ها و نرخ های از پدید می آورد ،کمک میکند .بدین ترتیب ،حتی ر جامعه اسلامی که در تعیین سیاست ها به بهینه پارتو اتکا نمی شود و برای اهداف خود به رشد اقتصادی تأکید نمی کند ،تحقق یک نرخ بهینه رشد اقتصادی و به حداقل رساندن بی ثباتی اقتصادی جهت تحقق خلافت و عدالت ، ضررت دارد .
——————————————————————
منبع : جهانبینی و راهبرد اسلامی در زمینه اقتصاد
مؤلف : محمد عمر چپرا
مترجمین :
سید حسی میرمغزی – علی اصغر هادوی نیا -احمد علی یوسفی – ناصر جهانیانانتشارات : پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی