ایثار ۲ ـ تأثیر ایثار
تأثیر ایثار
یکی از تأثیرات ایثار انتشار برکت است، خداوند نیز از تو راضی و خشنود می گردد و بیشتر به تو می دهد! بدان که اگر تو به دنیا بچسبی و ایثار نکنی به جای ایثار، «اثره» که خود پرستی است و عکس ایثار است خواهی داشت، معنی اثره این است که خودت را بر دیگران ترجیح دهی.
یک اعلان فوری به هر پسر و دختر جوان، به هر مرد و زن.
در کمد لباس ها را باز کنید، در آنجا لباس هایی خواهید دید که دو سه سال است کسی آنها را نپوشیده، ایثارت کجاست؟ خیر و خوبی خود را به خدا نشان دهید و بدانید که پیامبر اکرم r با جدید و نو به دیگران ایثار می کرد.
تو هم همین حالا شروع کن و با لباس های قدیمیت به دیگران ایثار کن.
یک چیز دیگر را چی؟
این سطرها را بخوان، تعجب نکن، این ایثار است که به قله اش رسیده است. پیامبر خدا r به انصار فرمود:
«إخوانکم ترکوا الأموال و الأولاد و جاؤوکم لا یعرفون الزراعه فهل قاسمتموهم؟»
«برادرانتان (منظورش مهاجرین است) دارایی و خانواده هایشان را رها کرده اند و به نزد شما آمده اند و زراعت بلد نیستند، پس چرا اموالتان را با آنها تقسیم نمی کنید؟»
گفتند: بله یا رسول الله! اموالمان را به تساوی میان خود و آنها تقسیم می کنیم، پیامبر r به آنها فرمود:
«أو غیر ذلک؟»
«یک چیز دیگر را چی؟»
انصار گفتند: آن چیز دیگر چیست؟ حضرت فرمود:
«تقاسموهم الثمر».
«محصول را نیز با آنها تقسیم کنید.»
گفتند: بله یا رسول الله! در مقابلِ چه چیز؟ پیامبر فرمود:
«بأن لکم الجنه»[۵].
«در مقابل اینکه بهشت از شما باشد.»
سبحان الله! مهاجرین نمی توانند برای تجارت به مدینه بروند، چون مدینه در محاصره است، پس مالی که انصار با آنها تقسیم کرده اند به دردشان نمی خورد.
ولی به ایثارشان نگاه کن، چه ایثار بی انتها و بی حد و مرزی! پس چطور بهشت درمقابل از آنها نباشد؟
دوست داری که کدام یک باشی؟۱
انصاری پس از یک سال کار روی زمین، محصول را برداشت می کرد و قبل از اینکه آن را به خانه اش ببرد،آن را به خانه ی برادر مهاجرش می برد و به او می گفت: مدتی تو را تنها می گذارم تا برای خودت انتخاب کنی.
این چه رفتاری است؟! این چه اخلاقی است؟
این ایثار است و تصور کن اگر اکنون این خلق از بین برود، چه اتفاقی می افتد؟
چند صحنه
ـ یک اسکناس خیلی قدیمی در جیبت مانده و می خواهی از دستش راحت شوی، آن را صدقه می دهی!
ـ شش پیراهن خریدی، سه تا را برای خودت و سه تای دیگر را برای دوستت، قبل از رفتن به نزد او سه تا از بهترین، شیک ترین و قشنگ ترین ها را انتخاب می کنی و بقیه را به او می دهی!
دوست داری که کدام یک باشی؟ مثل انصار یا مثل …
تو برای ما شرط گذاشتی و ما وفا نمودیم
وقتی خیبر فتح شد پیامبر خدا r به انصار فرمود:
«جزاکم الله خیرا فقد وفیتم».
«خدا پاداش خیر به شما بدهد، واقعا که وفا کردید …»
آنها گفتند: یا رسول الله! تو برای ما شرط گذاشتی و ما برای تو شرط گذاشتیم، ما به شرط تو وفا نمودیم، شرط ما (بهشت) پیش تو مانده است. حضرت فرمود:
«لکم بما وفیتم».
«در مقابل وفای شما مال شما است»[۶].
الله اکبر! چه پاداش نیکی.
آیا بهشت را دوست ندارید؟! آیا مشتاق بهشت نیستید؟!
خود را با خلق ایثار آراسته سازید تا با نیکوکاران وارد بهشت شوید.
ایثار بیماری های قلبی را معالجه می کند
تو را به خدا خود را به اخلاق ایثار آراسته کن که به خیر کثیر برسی.
سخاوتت زیاد می شود، حقد و کینه و حسد از قلبت زدوده می گردد.
به خدا که ارتباط عجیبی بین ایثار و سلامتی سینه، بین ایثار و رحمت، بین ایثار و صفای نفس و بین ایثار و تواضع برای خلق خداست.
اگر می خواهی سینه ات را پاک سازی ایثار را یاد بگیر.
س: الان تو در کدام ایستگاه هستی!
مدینه ی فاضله، رؤیای قابل تطبیق!
حتی زمانی که مال زیادی از بحرین آمد، پیامبر اکرم r فرمود: «این فقط مال انصار است» انصار آمدند و گفتند: ما اینها را نمی گیریم تا در میان ما و برادران مان تفسیم کنی، مهاجران نزد پیامبر آمدند و گفتند: یا رسول الله ما قومی بخشنده تر به هنگام رفاه و دارایی و غم خوارتر در فقر و نداری از این قوم که در میانشان به سر می بریم ندیدیم (منظورشان انصار بود) قوت وخرج ما را دادند و ما را در سرور و شادی زندگیشان شریک کردند تا آنجا که ما می ترسیم تمام اجر را آنها ببرند، پیامبر فرمود: «نه، تا زمانی که برایشان دعا کنید و از آنان تشکر و قدردانی نمایید.»[۷]
این چه جامعه ایست؟
ای کسانی که به دنبال مدینه ی فاضله هستند، مدینه ی فاضله در عهد پیامبر r و جانشینانش تحقق پیدا کرد و اگر ایمان به سینه ها بازگردد، اگر ایثار دوباره برگردد و اگر بهشت تنها آرزو شود، می تواند دوباره تحقق پیدا کند.
به خدا نمی نوشم تا برادرم بنوشد!
آیا می دانی پسر ابوجهل کیست؟ بله، او عکرمه بن ابو جهل است. بیست و دو سال با پیامبر جنگید و بعد از آن اسلام آورد و سپس شهید شد، علت شهادتش هم ایثار بود.
می شنوم که می گویی: پسر ابو جهل شهید می شود!
چگونه شهید شدی ای عکرمه؟
در جنگ یرموک، مجروحان مسلمان را در مکان نزدیکی می گذاشتند. شدت جنگ باعث شد که زخمیان را فراموش کنند، عکرمه یکی از مجروحان بود. پسر عمویش یکی از آب رسانان بود، او می گوید: دنبال پسر عمویم عکرمه گشتم، او را در میان مجروحان دیدم که ناله می کند ودرد می کشد و از شدت تشنگی نزدیک است بمیرد، در کنارش ده مجروح دیگر نیز بود، آب را برداشتم و به طرف عکرمه دویدم و گفتم: بنوش، گفت: باشد، آب را گرفت و وقتی می خواست بنوشد شنید که برادر مسلمانش در کنارش می گوید: آه و می خواهد آب بنوشد. عکرمه گفت: به خدا نمی نوشم تا برادرم بنوشد، به نزد او رفتند و با هر ده نفر این اتفاق افتاد تا به دهمین نفر رسیدند. او گفت: به خدا قسم نمی نوشم تا عکرمه بنوشد، وقتی پیش عکرمه رفتند، دیدند شهید شده است.
آیا شرم نمی کنی!؟ از پرداخت پنج هزار تومان و بخشیدن لباس های قدیمیت دریغ می ورزی و حاضر نمی شوی تجربه ای را در اختیار همکار جوانت بگذاری.
آیا از این صحنه متأثر نشدی؟
به یاد بیاورد که ما نصف راه را طی کرده ایم!
ولی من ماهی دوست دارم!
این رویداد را که هندی در «کنز العمال» آورده، تقدیم می کنم به تو، رویدادی که شبانه روز با آن مواجه می شویم ولی …!
روزی از روزها دل عبد الله بن عمر هوای ماهی کرد، او خیلی ماهی دوست داشت. خانمش مدتی جتسجو کرد تا اینکه توانست ماهی بریان شده ای بیابد و آن را جلوی عبد الله بگذارد، درست در همین حال فقیری در خانه را به صدا در آورد، عبد الله گفت: ماهی را به او بده، همسرش گفت: در خانه گوشت هست، غذا هست، شاید گوشت بیشتر به درد او بخورد. عبد الله گفت: ولی من ماهی را دوست دارم! زن ماهی را به مرد فقیر داد، سپس به دنبالش رفت و به او گفت: من حاضرم این ماهی را به یک درهم از تو بخرم، فقیر گفت: باشد. زن آن را به یک درهم خرید و جلوی عبد الله گذاشت. وقتی می خواست بخورد، دوباره فقیر در خانه را زد، زن گفت: چه می خواهی؟ عبد الله گفت: ماهی را به او بده. سپس دوباره آن را به یک درهم دیگر از او خرید و ماهی را جلوی عبد الله گذاشت. فقیر برای بار سوم آمد و زن گفت: تو را به خدا قسم می دهم که دیگر باز نگرد، عبد الله بن عمر گفت: شنیدم که رسول الله r فرمود: «هر شخصی که اشتهای (حلالی) نمود و اشتهایش را رد کرد و آن را بر خود ترجیح داد، مورد عفو و بخشش قرار می گیرد.»
ایرادی ندارد که دلت اشتهای چیز حلال و لذیذی بکند و عیبی ندارد که به آن برسی، عبد الله بن عمر ماهی دوست داشت و معروف است که مدینه شهری ساحلی نیست، یعنی پیدا کردن ماهی کار ساده ای نیست.
سبحان الله! وقتی ماهی را پیدا کرد چند بار دیگری را بر خود ترجیح داد.
«ولی من ماهی دوست دارم» جمله ایست که معنی و مفهوم خاصی دارد. جمله ای بس عمیق است که به عقل پخته و قلب تپنده نیاز دارد.
(لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون ) ، [آل عمران: ۹۲]
«هرگز به نیکی کاملی که مورد پسند خدا است دست نمی یابید، مگر آنکه از آنچه دوست می دارید در راه خدا ببخشید.»
س: بهترین چیزی که دوست داری چیست!؟
«آیا می توانی در مورد آن دیگری را برخود ترجیح دهی تا خدا تو را مورد مغفرت و آمرزش قرار دهد؟»
اینجا را برای خودم می خواستم ولی عمر را ترجیح می دهم
یکی دیگر از نمونه های ایثار این صحنه است. وقتی ابولؤلؤی آتش پرست سیدنا عمر را ضربه زد و حضرت عمر به خون غلطید و دانست که می میرد به پسرش گفت: ای عبد الله، به نزد ام المؤمنین عائشه برو و به او بگو: عمر بن خطاب، نگو امیر المؤمنین چون دیگر امیر المؤمنین نیستم، از تو اجازه می طلبد تا در کنار دو دوستش دفن شود، حضرت عائشه فرمود: من این مکان را برای خودم می خواستم و عمر را برای آن ترجیح می دهم.
آیا می دانی که دو دوستش کی هستند؟ آنها رسول خدا r و ابوبکر صدیق t هستند، با وجود این عمر را بر خود ترجیح داد و خودش درقبرستان بقیع دفن شد.
دیدید که ایثار چگونه به انسان تعالی می بخشد؟!
خدا از تو راضی باد ای ابوهریره!
به این صحنه ی جالب که پیامبر r در آن به ابوهریره و همچنین ما، ایثار را تعلیم می دهد، نگاه کن.
ابو هریره می گوید: آنقدر گرسنه می شدم تا از شدت گرسنگی غش می کردم و مردم می گفتند: دیوانه شده. حال آنکه به خدا قسم هیچ جنونی در من نبود، فقط گرسنگی بود.
من در کنار منبر پیامبر r می نشستم و هر کس از مسلمانان از کنارم رد می شد از او می خواستم تا آیات انفاق را برایم بخواند (تا دلش به حالم بسوزد و بفهمد من گرسنه ام و انفاق کند و چیزی به من بدهد.) ابوبکر از کنارم گذشت و آیات را برایم خواند و رفت (اهمیتی نداد) و عمر نیز خواند و رفت. وقتی پیامبر از کنارم عبور کرد به من نگاه کرد و حالم را درک نمود و با تبسم گفت: ای ابوهریره! همراهم بیا. حضرت داخل خانه اش شد و اجازه گرفت و به همسرش فرمود: آیا چیزی در خانه ی ماهست؟ همسرش گفت: یک کوزه ی شیر که برای دو نفر کافی است (خوش به حالت ای ابو هریره! بالاخره به مرادت رسیدی) پیامبر فرمود: «ابوهریره! برو و اهل صفه را اینجا بیاور.» (مسلمانان فقیری که تعدادشان حدود ۱۰۰ نفر بود) من اندوهگین شدم و با خود گفتم این کوزه کجا و اهل صفه کجا؟ ولی چاره ای جز اطاعت رسول خدا r نداشتم. رفتم و آنها را آوردم، پیامبر اکرم با تبسم به من نگاه کرد (پیامبر به ابوهریره و ما می آموزد) و فرمود: «به تک تک آنها شیر بنوشان» یا الله! ابو هریره باید به تک تک آنها شیربنوشاند. پس کوزه را گرفتم و به هر کس می دادم می خورد تا سیر می شد و من با خود می گفتم که دیگر چیزی باقی نمانده که نفر بعدی آن را گرفت و می خورد تا سیر می شد تا همه نوشیدند و پیامبر همچنان لبخند زنان به من نگاه می کرد و گفت: «ای ابوهریره! جز من و تو کسی باقی نمانده». من گفتم: راست گفتی یا رسول الله! پیامبر فرمود: «بنوش، ای ابوهریره» (آیا بعد از این هم چیزی باقی مانده است!) پس نوشیدم، سپس آن را به او دادم، حضرت فرمود: «بنوش ای ابو هریره» پس نوشدیم و پیامبر همچنان به من می فرمود: «بنوش، بنوش» تا اینکه گفتم: دیگر جایی برای نوشیدن پیدا نمی شود. پس پیامبر r آن را گرفت و باقی مانده را نوشید[۸].
این یکی از معجزه های پیامبر خدا r بود تا ابوهریره و تمام مسلمانان تا روز قیامت این خصلت بزرگ، خصلت ایثار را یاد بگیرند.
در ایثار برکت است، پس اگر احساس کردی که آنچه با توست اندک است، به دیگری ایثار کن، ان شاء الله زیاد می شود. احساس می کنم انرژیت دارد تمام می شود، برخیز و دوباره خودت را شارژ کن.
شیرینی ایثار را بچش
به پا خیزید و بخل و تنگ نظری را از دل هایتان بیرون بریزید تا سخاوت جایگزین آن شود.
ای جوانان! به خدا سوگند که ایثار شیرینی خاصی دارد، لذتش قابل توصیف نیست، تنها قلب صاف و نفس پاک قادر به احساس آن است.
ایثار احساسات انسان را تا آنجا بالا می برد که وقتی غذایی را که در دست داری به دیگری می بخشی، احساس می کنی که خودت بالفعل آن را خورده ای! همینطور از بخشش یک نوشیدنی که دوستش داری آنقدر لذت می بری که شیرینی اش را در دهانت احساس می کنی!
بیا و از همین الآن خودت را آموزش بده.
هر گاه از چیزی خوشت آمد، دیگری را در هر چیز کوچک و بزرگی بر خودت ترجیح بده، آنگاه خودت را انسان دیگری خواهی یافت، انسانی که خیر خواهی را دوست دارد و عاشق آن است. شخصی که در همه جا و همه حال به دنبال ایثار است.
ـ وقتی که داخل اتوبوس یا هر وسیله ی نقلیه ی عمومی دیگری خسته و کوفته ای و به خاطر شخص پیری یا زنی از جایت بلند می شوی و او را بر خودت ترجیح می دهی.
ـ وقتی که می خواهی انتخاب کنی برادرت را بر خود ترجیح می دهی و بهتر را به او می دهی و دیگری را برای خودت برمی داری.
برخیز و ایثار را تجربه کن و شیرینی اش را بچش.
معجزه ای برای آموختن ایثار!
حفر خندق تقریباً پانزده روز به طول انجامید. صحابه از شدت گرسنگی سنگ به شکمشان می بستند. روزی جابر بن عبد الله به نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله مرغ و مقداری جو داریم، تشریف بیاور تا با هم بخوریم. پیامبر نگاهی به او کرد و فرمود: «من تنها؟» جابر گفت: یک یا دو نفر هم با شما باشند. پیامبر بالای تپه ای ایستاد و گفت: ای مهاجرین و انصار! نهار امروز ما نزد جابر بن عبد الله است.
جابر می گوید: خودم را به سرعت به خانه رساندم و به همسرم گفتم: نجاتم بده، پیامبر با تمام لشکر دارد می آید. همسرش که زنی مسلمان و با ایمان بود گفت: به رسول الله r خبر داده ای که چقدر غذا در منزل داریم؟ جابر گفت: آری، همسرش گفت: پس جای نگرانی نیست، خدا و رسولش داناترند. پیامبر نزد جابر رفت و به او گفت: «جابر! تو امروز دربان ما هستی». پیامبر نان را آماده کرد و جابر هم ده نفر ده نفر صحابه را به داخل می فرستاد تا رسول الله r به آنها غذا بدهد، سپس خارج شوند و همینطور همه ی لشکر خوردند و رفتند، سپس جابر وارد خانه شد، او می گوید: هر دفعه که یک دسته خارج می شد با خود می گفتم دیگر کسی چیزی نخواهد خورد که می دیدم آنها نیز با شکم های پر خارج می شوند و دندان هایشان را خلال می کنند، جابر می گوید: پیامبر به من گفت:
«جابر! خداوند به تو و خانواده ات به خاطر غذایت برکت ببخشد.» [۹]
هنگامی که داخل شدم غذا را همانگونه که بود دست نخورده یافتم، به جز قسمتی از مرغ که خورده شده بود.
الله اکبر! معجزه ای برای اینکه لشکر ایثار را بیاموزند و واقعا که آموختند!
آیا یاد گرفتی و شروع کرده ای؟
من از پاسخت بیم دارم.
امتی که خصلت ایثار در میانشان گم شده است
بعد از اینکه جعفر بن ابی طالب t در جنگ موته به شهادت رسید سه بچه ی کوچکش یتیم شدند. پیامبر در میان یارانش برخواست و گفت: چه کسی سرپرستی کودکان جعفر را به عهده می گیرد (صحابه در آن زمان فقیر و تنگدست بودند) سه تن از اصحاب پیامبر r برای به عهده گرفتن این مسؤولیت داوطلب شده و به رقابت پرداختند (علی رغم اینکه هر سه ی آنها فقیر بودند). از رقابت این سه تن علی رغم عدم توانایی کاملشان برای پذیرفتن چنین مسؤولیتی تعجب نکنید.
پیامبر اکرم r جعفر بن ابی طالب را به خاطر ایثار فراوانش ابو المساکین[۱۰] (پدر مستمندان) نامید، ولی افسوس از امت امروزی که ایثار در میانشان پیدا نیست، فرزند بعد از مرگ پدرش کسی را نمی یابد تا حمایتش کند و سرپرستی اش را به عهده بگیرد. چون عموهایش از زیر بار این مسؤولیت شانه خالی کرده و فرار می کنند.
اطمینان و استواری بدون ایثار تحقق نمی یابد
اینک به حال و روز ما بنگر، پدر و همچنین مادر شبانه روز کار می کنند تا زندگی خوب و سعادتمندانه ای برای فرزندانشان بسازند، با وجود این از آینده ی آنها بیمناکند و می گویند: نمی دانیم سرنوشت (دنیا) چه چیزی برایشان در پشت پرده دارد.
شما را به خدا قسم اگر در جامعه ای خصلت ایثار حاکم باشد، آیا از آینده ی پسرم تا این اندازه خواهم ترسید؟
نه، چرا که می دانم چنین جامعه ای او را مورد توجه قرار می دهد و کسی پیدا می شود که حمایتش کند و سرپرستیش را به عهده بگیرد. در نتیجه جامعه احساس امنیت و آرامش و استقرار نمی کند مگر در پرتو ایثار.
آیا قلبت تکان نخورد؟ آیا اشک نریختی؟ آیا جامعه ات را دوست نداری؟ پس از خودت شروع کن و خلق ایثار را در خودت پرورش بده.
شاید إحیاء (علوم الدین) به أحیاء (زندگان) سود بخشد
امام غزالی در کتابش (إحیاء علوم الدین) می گوید:
ایثار سه درجه دارد:
اولا: اینکه دیگری را به منزله ی خادم قرار دهی و هر چه از تو اضافه ماند به او بدهی.
دوما: اینکه دیگری را در ردیف خودت قرار دهی و همانطور که می گیری به او نیز ببخشی.
سوما: اینکه دیگری را در مقامی برتر و بالاتر از خودت قرار دهی و نیاز او را بر نیاز خودت ترجیح دهی.
کدام یک از این سه رتبه را دوست داری؟
از خداوند متعال می خواهم که همه ی ما را از جمله ی ایثار گران رتبه ی سوم قرار بدهد.
توجه: قطار به مقصدش نزدیک می شود!
مقصد ایثار
هدف ایثار اینست که رضای خداوند را بر رضای مردم ترجیح دهی و خشنودی خداوند را بر خشنودی غیر از خدا برتری بخشی و رضای خداوند را بر هوای نفست ترجیح دهی . زیرا رضای خداوند والاتر است. دائما این سؤال را از خودت بپرس: چه چیزی خدا را راضی می کند؟
در این صورت لذت ایثارت را در لبخند دیگری خواهی یافت و شادیت را با ایثار در سعادت دیگری می یابی.
آیا آن را قبلاً چشیده ای؟
این را حفظ کن: مقصد ایثار این است که رضای خداوند را بر رضای غیر او ترجیح دهی.
شروع به تطبیق و پیاده کردن کن.
حسن ختام «سخنی که از دل بر می خیزد و به دل می نشیند»
مرد صالحی قبل از مرگش نامه ای به دخترش می نویسد و به او می گوید:
«دختر عزیزم! دیگر از مرگ نمی ترسم، حتی اگر همین الآن به سراغم بیاید. در واقع من چیزهای زیادی از زندگی گرفتم.
منظورم این است که چیزهای زیادی بخشیده ام. برخی اوقات فرق میان گرفتن و دادن دشوار می شود. چرا که در وقت مرگ این دو یک معنی دارند. هر دفعه که چیزی بخشیدم عوض آن را گرفتم؛ بلکه بیشتر از آنچه بخشیده بودم دریافت کردم.»
چه سخنان بزرگ و تأثیر بخشی اگر به قلب های پاک برسد.
واقعا که آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
پس منتظر چه هستی!؟
آه از تو! قطار به مقصد رسید ولی تو هنوز…!
فسوسا! دریغا!
برخیز و از دریاهای امنیت و سعادت بهره برداری کن.
چرا معطلی؟!
——————————————————
منبع : سایت عمرو خالد