سياسي اجتماعي

تکافل اجتماعی از دیدگاه اسلام

 

تکافل اجتماعی از دیدگاه اسلام

عبدالله ناصح علوان

تعریف تکافل اجتماعی: برای ماده ((کفل)) اشتقاقات بسیار و معانی متعددی وجود دارد که یرخی از آنها عبارتند از :

۱- ((کفل)) به معنی دو چندان، و بهره، آمده است ، چنانکه خداوند عزو جل  می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ (۵۷/۲۸)ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید ، و به پیامبر او ایمان آورید،تا خداوند دو بهره از رحمت خویش را به شما دهد. منظور از ((کفلین))در این آیه دو بهره و پاداش است، یکی بهره ایمان به عیسی ، و دیگری بهره ایمان به محمد (ص) و باز می فرماید: وَمَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَهً سَیِّئَهً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا (۴/۸۵) و هر کس ( در میان مردم) واسطه گری کند ، واسطه گری بدی برای او دو چندان (وبال ) است .

۲ – ((کفیل)) به معنی شاهد و رقیب آمده است ، چنانکه خداوند می فرماید:

 وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلا (۱۶/٩١) در حالیکه شما خدا را بر خودتان ونگاهبان قرار داده اید. گاهی نیز(کفیل) به معنی ضامن، آمده است.

پس از این مشتقات لغوی ، نتیجه می گیریم که معنی اصطلاحی دو کلمه((تکافل اجتماعی)) می شود: افراد جامعه همدیگر را سرپرستی و ضمانت کنند، و در آنچه که در اختیار دارند به همدیگر کمک و مساعدت نماید حاکم باشد، یا رعیت، بگونه ای که همه با اتفاق نظر دارای یک تصمیم باشند، چه تصمیم ایجابی ، مانند سرپرستی نمودن یتیمان ، و کمک به فقیران ، و… و یا تصمیم سلبی باشد ، مانند تحریم احتکار و جلوگیری از غش و خیانت و… آنهم با سلاح احساس عمیق وجدانی که از اصل عقیده اسلامی سرچشمه می گیرد ، تا اینکه فرد در تحت کفالت جامعه، و جامعه نیز با احساس مسئولیت در برابر فرد زندگی کنند . بگونه ای که تمام افراد، برای جامعه برتر ، و جهت دفع ضرر و زیان از افراد خود و برای جلب منافع مشترک ، همدیگر را ضمانت  کفالت نمایند، و این همان معنایی است که خداوند در قرآن کریم برای واژه ((تکافل)) مقرر فرموده است ، آنجا که می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلا الْهَدْیَ وَلا الْقَلائِدَ وَلا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلا تَعَاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَالْعُدْوَانِ (۵/۲) همدیگر را در راه نیکی و پرهیزگاری یاری و پشتیبانی کنید ، و همدیگر را در راه دشمنی و ستمکاری، یاری و پشتیبانی مکنید.و این نیز همان چیزی است که رسل خدا(ص) در احادیث بسیاری تأیید نموده است، از جمله:

((المؤمن لمؤمن کالبنیان یشد بعضه بعضا))(بخاری و مسلم) شخص مؤمن نسبت به دیگر مؤمنان بمانند ساختمانی است که (اجزاء آن ) همدیگر را محکم و استوار نکه می دارند. باز می فرماید (( لا یؤمن احدکم حتی یحب لأخیه ما یحب لنفسه)) (بخاری) هیچ یک از شما مؤمن (کامل) نیست مگر آچه را که برای خود دوست می دارد برای برادر (مسلمان) خود نیز دوست بدارد.

پیامبر خدا (ص) (درباره کسی که با بی اعتنائی ف و یا با حالت چرب زبانی نه برای اقامه حقی ، و نه برای از بین بردن باطلی ، بلکه به عنوان ظاهر سازی در دین به پا می خیزد ) مثلی آورده و می فرماید: ((چنین شخصی به گروهی می ماند که با هم در یک کشتی کار می کنند و در اثر قرعه دسته ای از آنان در بالای کشتی هستند و دسته از نیز در طبقه پایین ، یکی از افراد طبقه پایین (وسیله ای بدست می گیرد) تا کشتی را سوراخ کند ، و می گوید: ما به آب نیاز داریم ، پس این کشتی را سوراخ می کنیم تا دیگر مزاحم شما نشویم ، اگر دیگران دستش را گرفتند و او را از این کار منع نمودند هم او نجات پیدا می کند ، هم خودشان ، و گرنه همه کشتی نشینان هلاک خواهند شد))(رواه بخاری)

دلایل شرعی و عقلی برای نظام تکافل

الف_ دلائل شرعی : دلائل شرعی به قرآن کریم و سنت پاک پیامبر خدا (ص) و اجتماع امه بر میگردد، بدین ترتیب:

۱-       دلایل قرآنی : خداوند در قرآن کریم می فرماید :

 وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالا فَخُورًا .الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا .وَالَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَنْ یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینًا فَسَاءَ قَرِینًا .وَمَاذَا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَکَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیمًا (النساء/۳۶-٣٩) لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلائِکَهِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاهَ وَآتَى الزَّکَاهَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ(البقره/١٧٧)خداوند را عبادت کنید ، و (هیچ کس و هیچ چیزی را ) شریک و انباز او نکنید ، و به پدر و مادر ،و خویشاوندان و یتیمان و بی نوایان و همسایگان خویشاوند و همسایگان بیگانه و همنشین و در را مانده و بندگان و کنیزان،نیکی کنید بیگمان خداوند کسی را دوست ندارد که خود خواه و خود ستا باشد . (آنان) کسانی هستند که بخل می ورزند و مردمان را نیز به بخل ورزیدن می خوانند و نعمتی را که خداوند به ایشان داده است پنهان می دارند، و (نه خودشان از ان استفاده می کنند، و نه دیگران را از آن بهره مند می سازند، و پیوسته سعی در کفران نعمت مادی و معنوی دارند ، اینان بدانند) که ما برای کسانی که ( همچون ایشان ) کفران نعمت می کنند عذاب خوار کننده ای آماده کرده ایم .

آنان کسانی هستند که اموال خود را ریا کارانه صرف می کنند و خودنمایانه می بخشند،( تا مردم ایشان را ببینند و تمجید شان کنند) و نه به خدا ایمان دارند و نه به آخرت،( چرا که از شیطان پیروی کرده و شیطان ایشان را از راه بدر برده است ) و هر که شیطان همدم او باشد (چه بد همدمی برگزیده است و ) شیطان بدترین همدم است .

باز خداوند می فرماید : نیکوکاری در ان نیست که رویهای خود را بسوی مشرق و مغرب برگردانید ، و لیکن نیکوکار کسی است که به خدا و روز رستاخیز و به فرشتگان و به کتاب آسمانی و پیامبران ایمان داشته باشد،و مال( خود را) با وجود علاقه ای که بدان دارد و یا به خاطر محبت خدا ،به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و خواهندگان بدهد، و در راه آزاد کردن بردگان صرف کند، و نماز را به پای دارد و زکات را بپردازد ، و (نیک کردار کسانی هستند) که وفا کنندگان به پیمان خود بوده هنگامی که پیمان ببندند، . در برابر فقر ( و محرومیت ها) و بیماری ،(و زیان و ضرر ) و به هنگام نبرد شکیبا می باشند و اینان کسانی هستند که راست می گویند و چنین کسانی پرهیز کارانند.

بنابراین آنچه از این آیه آیه ها به چشم می خورد این است که قرآن کریم بیشتر تأیید نموده است بر نیکی کردن به پدر و مادر و نزدیکان و خویشاوندان و دستگیری از یتیمان و بی نوایان، و مساعدت نمودن به در راه ماندگان و خواهندگان و آزاد نمودن بردگان ، و دستور داده است به انفاق و بخشش در راه خدا ، و پرهیز از بخل و تنگ نظری ، و همچنین بیتنگر این واقعیتند که طاعت خدا و فرمانبداری از دستورات او فقط منحصر بر عبادت نیست بلکه شامل تمام راه روش الهی است ، و یکی از این راه وروشها همان انفاق و بخشش مال است با طیب خاطر به نزدیکان و خویشاوندان و یتیمان و …، تمام اینها مؤید این حقیقتند که :اسلام برای تحقق پذیرفتن تکافل و همیاری عمومی در میان تمام افراد انسان و فرزندان جامعه آمده است تا اینکه همه آنها در زیر پرچم اسلام در کمال امنیت و رفاه  تعاون و همکاری همراه با زندگی شرافتمندانه به سر برند.

۲-       دلائل سنت نبوی:تردید که درباره تکافل اجتماعی احادیث بیشماری آمده اند ، اینک چند نمونه از آنها :

 

   بخاری در کتاب (( الادب ))روایت کرده که رسول خدا (ص) فرموده است :

((تری المومنین فی تراحمهم و توادهم کمثل الجسد اذا استکی عضو منه تداعی له سائر الجسد بالسهر والحمی)) مومنان در دوستی و و مهر ورزی نیست بهمدیگر بمانند بدن می باشند که هر گاه عضوی از آن بدرد اید دیگر اعضای بدن با شب زنده داری و تب هم صدای آن می شوند .

باز بخاری در صحیح خود نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرموده است : (( والذی نفسی بیده لا یومن احدکم حتی یحب لا خیه ما یحب لنفسه )) قسم به کسیکه وجودم در دست قدرت اوست هیچ یک از شما مومن کامل نیست مگر اینکه آنچه را که برای خود دوست دارد برای برادر (نوعی )خود نیز دوست بدارد .

مسلم و ابوداود روایت کرده اند رسول خدا (ص) در یک سفر سختی فرمود : (( من کان معه فضل ظهر فلیعد به علی من لاظهر له ، و من کان له فضل زاد فلیعد به علی من لا زاد له )) هرکس مرکوب اضافی دارد آن را به کسی واگذار کند که مرکوب ندارد ، هرکس توشۀ اضافی دارد آن را به کسی بدهد ، که توشه ندارد …

ابوسعید خدری می گوید : رسول خدا (ص) انواع مال مورد لزوم را بر شمرد تا اینکه یقین حاصل کردیم هیچ یک از ما بیشتر از نیاز خود همراه ندارد و همه یکسان رخوردار شدند .

نقل است : وقتی که ((فی )) را نزد رسول خدا (ص) می آورند .ان را در همان روز تقسیم می کرد پس به افراد متاهل دو سهم ، و به افراد مجرد یک سهم می داد .

باز نقل است : هنگامی که رسول خدا (ص) دست روی (فی بنی النضیر ) گذاشت که ان را تقسیم کند ، آن را درمیان مهاجرین تقسیم کرد و فقط به سه نفر از انصار که عبارت بودند از : ابودجان ، سهل بن حنیف و حارث بن الصمه سهم داد، آنهم به خاطر فقر ایشان بود .

آری این است توجیه و بیان نبوی در ابراز دوستی و مهر ورزی و محبت و همکاری نسبت بهمدیگر ، و این است روش تقسیم عادلانه او در فیء و غنائم ، و این است دستور او به لزوم همکاری و مساعدت در وسیله حمل و نقل ، و آذوقه در میان مردم، که همه اینها بیانگر علاقه زیاد حضرت می باشند (ص) در ایجاد جامعه متکافل و متوازن ، و در تحقیق پذیرفتن تعاون و همکاری هم جانبه در میان جامعه ، چه در میان حاکم و رعیت ، چه فرد و جامعه و ه در میان کوچک و زرگ ، مرد و زن .

۳ _ اجماع امت : بدون تردید مسلمان در هر زمان و مکانی بر تعاون و تکافل ، و مساعدت به همدیگر اقدام نموده و بر حمایت از ضعیفان ، ویاری نمودن مظلومان و فریاد رسی از اندوهگینان و همکاری همه جانبه در مصالح عمومی اتفاق نظر داشته اند،و چه در حالت رفاه و فراخی نعمت ،و چه در زمان شدت و قحطی ،همکاری کامل به عمل آورده اند،کما اینکه این حالت در یک خشکسالی و قحطی که در زمان خلافت حضرت عمر ابن خطاب (رض) روی داد پیش آمد ،و در آن سال بود که حضرت عمر ابن خطاب بدون اینکه کسی منکر گفته او شود گفت: قسم به خدایی که جز او هیچ خدایی نیست،هر یک از شما در این مال (بیت المال) حقی دارد،خواه من آن حق را به او بدهم یا او را از آن منع کنم،و (بیت المال متعلق به همگان است ، اختصاص به گروه خاصی ندارد)و هیچ یک از دیگری بدان سزاوارتر نیست،و سهم نیز در آن همچون سهم یکی از شماست،اما آنچه که موجب امتیاز یکی بر دیگری می شود منزلت او از حیث دوری و نزدیکی به کتاب خداست 🙁 هر کس به کتاب خدا نزدیکتر باشد سهم او بیشتر ، و هر کس از کتاب خدا دورتر باشد سهم کمتری دارد) و همچنین بهره ما از رسول خدا (ص) ،( یعنی هر بهره بیشتری از پیامبر خدا (ص) برده باشد ، سهم بیشتر ی دارد ، و هر کس بهره کمتری از او برده باشد سهم کمتری دارد ) بنابراین از دیگاه اسلام آنچه سهم هر کس را از بیت المال تعیین می کند میزان سختی کشیدن اوست که در راه اسلام کشیده و آن را تحمل کرده است و همچنین میزان نیازمندی و یا بی نیازی او از نظر اسلام می باشد، به خدای سوگند اگر عمری باشد و زندگی من ادامه داشته باشد هیچکس از سهم خویش در بیت المال محروم نخواهد شد حتی چوپانی که در کوههای صنعای (یمن)گله خویش را می چراند، سهم او از بیت المال به وی می رسد در حالیکه او مشغول چرانیدن گله خویش است .

آنچه دلالت دارد بر اینکه امت اسلامی در زمان خلفای اسلام بر تحقق پذیرفتن تکافل و همکاری در تمام اعصار اتفاق نظر داشته اند همان تعبیر تاریخ و محو و نابودی فقر در جامعه اسلامی در زمان آنان بوده است ، تا آنجائی که مردی زکات مال خود را پرداخت می نمود اما فرد مستحقی را نمی یافت که زکات را از او بپذیرند.

عبدالله پسر عبدالحکم در کتاب خود، ((سیره عمر ابن عبدالعزیز )) چنین نوشته است : ((مردی از اولاد زید بن خطاب گفته است عمر ابن عبدالعزیز مدت دو سال و نیم خلافت نمود، و در زمان خلافت خود مردی را مأمور کرد که با مال زیادی نزد ما آمد و گفت : این مال را آنطوری که صلاح می دانید در اختیار فقرا و بی نوایان قرار دهید، و او زا آنجا می ماند تا ان را به افراد مستحق بدهند ، اما عامل پخش کننده کسی را نمی یافت که مال را بپذیرد، ناچار با همان مال بر می گشت و می گفت مستحقی یافته نمی شود که صدقه و زکات را بپذیرد،در نتیجه (مأمور عمر ابن عبدالعزیز ) مال را با خود بر می گرداند ، زیرا که خداوند بوسیله کاردانی و عدالت و درستکاری  عمر بن عبد العزیز مردم را غنی و بی نیاز ساخته بود.))

بنابراین نبودن فقر و نیافتن فقرا در زمان خلافت عمر ابن عبدالعزیز ، نمایانگر این حقیقت انکار ناپذیر است که مردم در زمان فرمانروائی اونسبت به همدیگر تکافل و تضامن کامل ، و تعاون و همکاری همه جانبه داشته اند، بگونه ای که پایین ترین افراد آنچه را که بر عهده داشته اند انجام می دادند، ثروتمندان بر نیازمندان ترحم می کردند، افراد قوی و نیرو مند به اشخاص ضعیف و ناتوان کمک و مساعدت می نمودند،در حالیکه یار و پشتیبان دیگران نیز بودند. مسلماً این وضع در اثر کفالت و سرپرستی حاکم، و بواسطه اهتمام و توجه کامل بوده است ، کما اینکه این وضعیت و عملکرد را در سیره عمر بن خطاب و عمر ابن عبدالعزیز (رض) در کتب مختلف دیده ایم.

ب- دلائل عقلی برای نظام تکافل: عقلاً امری بسیار روشن و بدیهی است جامعه ای که به همدیگر کمک می کنند ، و در میان افراد آن تکافل و همکاری کامل تحقق می پذیرد ، و در سطح جامعه احساس محبت و برادری و ایثار و نوع دوستی حکمفرما باشد ، بدون تردید چنین جامعه ای به قلعه ای محکم و استواری می ماند که نه عوامل مخرب در آن اثر می کند و نه مصیبت ها و آفت های روزگار آن را متزلزل می سازد.

آنچه که جای انکار نمی باشد این است: باید به ملت توجه شود و برای هر فردی از افراد آن پایین ترین حد زندگی تأمین کردد، بگونه ای که غذا و مسکن مناسب ، و اسباب و لوازم تعلیم و تربیت ، و وسائل بهداشتی و سایر ضروریات زندگی آنان فراهم شود، زیرا وقتی که از تمام افراد جامعه دفع زیان و ضرر شود،و نیازهای نیازمندانش برآورده گردد، و مسکن و غذای آنان تأمین شود و همچنین وسائل  تعلیم و تربیت، و لوازم بهداشتی و در مانی ایشان فراهم گردد،مسلماً چنین جامعه ای در یک امنیت کامل و آرامش خاطر به سر می برند،و دارای سعادت و رفاه و زندگی ایده آل می باشند ، در غیر این صورت افراد جامعه به کارهایی روی می آورند که حتماً نتایج شوم و ناپسندی به دنبال خواهد داشت ، و چه بسا در مورادی نیز منجر خود کشی و انتحار ، و یا موجب ارتکاب جرائم و روی آرودن به اعمال پست و ایجاد لانه های فساد می گردد،به عبارت دیگر جامعه گرفتار سقوط اخلاقی و اجتماعی می شود و سرانجام در معرض شکست و نابودی قرار می گیرد. بی گمان اسلام به وسیله قانون عالی و مبادی جاودانه اش مشکل فقر و بی نوایی را با راه حل عملی مشروع برطرف نموده و می نماید، تا اینکه برای تمام افراد جامعه زندگی شرافتمندانه و آینده بهتر تحقق پذیرد و به طور کلی مسأله فقر و جهل و بیکاری و بیماری پایان پذیرد ، و تا اینکه با وسائل مثبت متکامل ، سعادت فرد ، و تأمین ضروریات خانواده و سلامتی و رفاه جامعه و احساس مسئولیت دولت تحقق پذیرد.

برداشت عام از معنی تکافل :

عده ای گمان می برند که نظام تکافل در اسلام نسبت به ضمانت امور ضروری و حیاتی فرد و جامعه کوتاهی ورزیده است ،و بیشتر بر جنبه های مشخصی از نیکی و احسان و صدقه و انفاق برای گروهی از فقراء و افراد نیازمند و ناتوان تکیه می کند!

اما حقیقتی که انکار ناپذیر می باشد این است : مفهوم تکافل در اسلام عامتر و وسیع تر از ان چیزی است که این عده تصورش را نموده اند ،زیرا تکافل از دیدگاه اسلام شامل امور زیر می باشد :

۱-         شامل پرورش عقیده و ضمیر فرد ، و تکوین شخصیت و سلوک اجتماعی او می شود.

۲-    شامل ارتباط خانوادگی و تنظیم مسائل مربوط به آن می شود، و تکافل و همکاری یکدیگر را نیز در بر می گیرد .

۳-    شامل تنظیم و برنامه ریزی ارتباط اجتماعی می گردد ، از قبیل ارتباط فرد با دولت ، و دولت با جامعه ، همچنین ارتباط خانواده با خویشاوندان و روابط مردم با همدیگر .

۴-         شامل تنظیم معاملات مالی و پیوندهای اقتصادی و ضوابط اخلاقی می شود .

۵-    به طور اختصار می توان گفت: نظام تکافل در اسلام تقریباً تمام مسائل اسلام را در بر می گیرد ،زیرا هدف تکافل همان اصلاح اوضاع و احوال مردم می باشد ،تا اینکه در خود با حالت امنیت و آرامش کامل بر مبنای عقاید خود ، و متکی بر خود و مسلط بر اموال و حیثیت خود و …به سر برند،تا اینکه ضمانات و ثبات و پایداری ، و تعهد اسباب زندگی برتر و گوارا برای ایشان تحقق پذیرد.

شهید راه اسلام سید قطب(رح) در رابطه با مفهوم تکافل می گوید: ((بی گمان نظام تکافل اجتماعی در اسلام با توجه به تمام معانی واژه تکافل یک نظام کامل می باشد. گاهی مدلولات و مفاهیم احسان و صدقه و هر انچه شامل نیکی می شود داخل عناصر نظام تکافل اجتماعی در اسلامی میگردد،اما خود واژه تکافل بر حقیقت نظام اسلامی دلالت نمی کند،زیرا حقیقت و مفهوم نظام اسلام بسی و سیع تر از تمام معانی تکافل می باشد)).

در واقع تمام این مدلولات و مفهومات ، بعضی از وسائل نظام اسلام می باشند نه خود نظام ، زیرا وسیله ، غیر از ماهیت است ، و بدیهی است آنطور یکه کلمات ضمانت اجتماعی ، مجرد مساعدتها و کمکهای مالی را در بر میگیرند نظام تکافل اجتماعی در اسلام در بر نمگیرد  ، بخاطر اینکه مساعدتها مالی به هرشکل و طریقی که باشد تنها یکی از مساعدتهائی است که تکافل در اسلام آن را در نظر می گیرد .

بدرستی اسلامِ اجتماعی خواسته است که نظامی باشد برای تربیت روح فرد و پرورش ضمیر و سلوک اجتماعی او ، و نظامی باشد جهت تکوین خانواده و استقرار تنظیم و تکافل آن ، و نظامی باشد برای پیوندهای اجتماعی _ پیوندی که فرد را به دولت مرتبط می سازد _ و همچنین اسلام اجتماعی خواسته است که درنهایت نظامی باشد برای آنگونه معاملات مالی و ارتباطات اقتصادی که جامعه اسلامی را بهره مند می سازد .

————————————————

منبع: همکاریهای اجتماعی در اسلام

تألیف:عبدالله ناصح علوان

ترجمه:محمد صالح سعیدی

انتشارات: نشر احسان

 

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا