قرآنمطالب جدید

فهم قرآن اولویت کاری ماست

فهم قرآن اولویت کاری ماست                                                                   

گردآوری:یاسین دارابی


بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:

خدای متعال میفرماید ( وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا    ( أَنْ یَفْقَهُوهُ ) یعنی که قرآن را بفهمند پس آنرا نمیفهمند، و در این ترغیی است بر فقه یا فهم قرآن واینکه سزاوار نیست که آدمی قرآن را بخواند ومعنای آنرا فهم نکند همچنانکه صحابه از ده آیه تجاوز نمیکردند تا هم از لحاظ علم وهم از لحاظ عمل آنرا فهم کنند.

وبقول سید قطب از این قرآن لذت آنچنانی نمیبرد مگر کسی که داخل معرکه ای گردد که قرآن بخاطر آن معرکه نازل گردیده است ومقعیتهای خطرناکی را که قرآن تصویر نموده وبرایش راهنمائی دارد، درک کرده باشد. آری کسانی که به دنبال درک معانی قرآن هستند وراهنمائیهایش را خواستارند امّا در خانه نشسته ومشغول زندگی اند وقرآن را بررسی میکنند وعملاً در خانه میخکوب شده وسرد وساکن به دور از میدان معرکه وحرکت اند نمیتوانند حقیقت قرآن را فهم ودرک کنند.

حقیقت قرآن برای قاعدین وبه گل نشستگان قابل درک نخواهد بود وسرّ این قرآن برای کسانی که سلامت وراحتی طلبی وبندگی برای غیر خدا را برگزیده اند روشن نخواهد شد چرا که فرمانبردار طاغوت گشته و راه غیر خدا را به عنوان شیوه زندگی برگزیده اند.

آری این معرکه با جمود وسکون سازگار نیست بلکه در انسان نیرو و اراده ای به وجود می آورد که او را وادار به جنب وجوش وحرکت مینماید آنچنان که ذات اقدس اله میفرماید     )کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا) که قرآن را به ” روح ” تعبیر فرموده و روح در لغت یعنی چیزی که چون در اشیاء بی جان قرار گرفت باعث حرکت وبه اهتزاز درآوردن آنها میشود کأنه خدای متعال میفرماید کسی که این قرآن در دل ودرون او جای میگیرد باید به حرکت درآید در مسیری که برایش تعیین شده است وچون قرآن خوانی را دید که از صفات او سکون وجمود است ومیگوید دیگران به من چه یا فقط خودم، این آن روح قرآنی آنگونه که باید در درون او جای نگرفته وباید نسبت به نگرش خود تغییر ایجاد نماید تغییری که او را به سمت کمال هدایت کند نه تغییری که او را به وادی هلاکت بکشاند، لکن چون قاریانی را دیدید که شب هنگام در تختخواب احساس خستگی ودرد در پاهایشان در اثر دعوت خلق به حق بدانان دست داد باید گفت که کاری کرده اند.

فقه یا همان فهم قرآن کریم در شریعت اسلامی دارای جایگاه ویژه ای میباشد چرا که مقصود مهم از قرآن کریم، فهم وتدبر معانی برای عمل به آن میباشد وفهم قرآن کریم لّب معرفت وکلید عمل آن میباشد، خدای متعال میفرماید : { کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ } ” این کتابى است پر برکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبر کنند و صاحبان مغز (و اندیشه) متذکر شوند”.
به هر حال اسلوب فعال در فهم قرآن کریم در امور زیر متمثل میگردد :
أ – قرائت مستمر کتب تفسیر بمنظور دانستن وفهم الفاظ قرآن کریم ومعانی آن همراه با تأمل بمنظور دانستن مقاصد آیات برای عمل بدان.
ب – سؤال از اهل خبره وعلماء ومتخصصین در تفسیر از معانی آیات قرآن کریم.
جـ – ربط قرآن کریم به واقعیت های معاصر وآنچه مسلمان در زندگی با آن روبروست، چرا که قرآن لازمه طریقه زندگی انسان مؤمن است که باید در تمام شئون او مشهود باشد.
خدای متعال در قرآن کریم فرموده است ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً )، دخول یعنی حقیقت نفوذ جسم در جسم، و”سِلم ” به اسلام اطلاق میگردد. یعنی ای کسانی که ادعای ایمان دارید ویا ای ایمان داران در اسلام بطور کامل وارد شوید طوری که تمام زندگیتان بوی اسلام بدهد آنچنان که چون جسمی در جسم دیگر داخل شد دیگر جزء آن به حساب می آید ویک کل را به وجود می آورند شما هم با اسلام یکی شوید. 

 

 


نیاز ما به قرآن کریم بخصوص در این دوران بر کسی پوشیده نیست وحاجت ما از قرآن فقط خواندن وحفظ آن نمیباشد، حاجت ما به قرآن فهم آن میباشد آنگونه که خدا اراده فرموده چرا که خدای متعال آنرا نازل فرموده که هدایتگر به چیزی باشد که اقوم است واین زندگی قائم نمیگردد مگر به قرآن که آنهم به عمل بدان است نه مجرد قرائت وحفظ آن.

متأسفانه اکنون مراکزی دایر وفعال گشته که به نام (حفظ قرآن) فعالیت میکنند واین در واقع کار آنهاست یعنی که ما در حال حاضر حفاظ زیادی را می بینیم اما فقیهی را نمی بینیم! حتى بسیاری از آنانی که قرآن را میخوانند وبر اخراج حروف از مخارج حرص می ورزند می بیننی که حتی یک آیه از آیاتی را که میخوانند فهم نمیکنند ! واین مسأله خطرناکی میباشد وخطرناکتر از آن اینکه آیات را تحریف معنائی کرده وآنرا از معنای اصلی خود منحرف کرده واگر از او در این مورد سؤال شود میگوید که آنرا در کتب تفسیر خوانده یا کسی اینگونه برایش تفسیر کرده!(خالد عبدالرحمن) وحتی در واقع معنی کلمه حافظ را از معنای واقعی خود دور کرده اند چرا که حافظ یعنی نگهبان وحافظ قرآن یعنی نگهبان قرآن، یا به تعبیری پاسداری از حریم قرآن وجلوگیری از ورود سخنان غیر قرآنی به قرآن ویا به ظاهر قرآنی امّا درصدد تخریب وتغییر معانی قرآن ویا بقول علی مرتضی ” کلمه حقی که از آن باطل را اراده میکنند”.

ومن اینجا میگویم که این امریست خطیر وآنچنان که بعضی میپندارند سهل نیست، چرا که این قرآن قبل از ما اقوامی را وادار به حرکت کرد که پیشینیان صالح بودند پس مارا چه شده که حتی این قرآن ما را به حرکت در نمی آورد ؟!

وجواب سهل وآسان است وآن اینکه مردم آنچنان که خود میخواهند قرآن را فهم میکنند نه آنچنان که خدا میخواهد ودر واقع آنان نه اتباع قرآن که از اتباع فهم خود از قرآن اند ولا حول ولا قوه إلا بالله.

وچنان گشته که فهم یک عرب واعجمی بلکه کافر ومسلم از قرآن مساوی گشته تا جائی که کفار بر این امر وعدم تحریک مسلمین به وسیله قرآن کریم مطمئن گشته وآیات را از معنای واقعی آن تحریف میکنند تا جائی که میگویند آیه (وأعدوا لهم ما استطعتم من قوه ومن رباط الخیل ترهبون بهعدو الله وعدوکم) و (قاتلوا الذین یلونکم من الکفار ولیجدوا فیکم غلظه) درمورد ارهاب میباشد،وآنان این آیات را اینگونه تفسیر میکنند چرا که میدانند مسلمانان به قرآن گوش نمیدهند واگر گوش دهند در آن تدبر نمیکنند واگر بخواهند تدبر کنند آنرا آنگونه که باید فهم نمیکنند بدلیل انقطاع از لغت قرآن ودوری از منهج پیشینیان صالح که بهترین تفسیر برای قرآن میباشد.

پس چگونه قرآن را فهم کنیم آنهم فهمی صحیح؟! جواب سهل است بر کسی که خدا آنرا بر او سهل کرده باشد. (خالد عبدالرحمن)   

باید دانست که فهم قرآن اول وقبل از هر چیزی بدست نمی آید مگر با بریدن وانقطاع از هوا وهوس، خدای متعال میفرماید 🙁 أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا ) “آیا دیدى کسى را که هواى نفس خویش را معبود خود برگزیده است؟ آیا تو مى توانى او را هدایت کنى؟ یا به دفاع از او برخیزى؟”، آیه، استئنافی است که خدای متعال رسول را بدان خطاب میفرماید در مورد حزن واندوهی که نسبت به لبیک نگفتن کفار به دعوت به ایشان عارض میگشت، خدای متعال پیامبر را آگاه میکند که امیدوار به اسلام امثال آنان مباش چرا که هوای خود را اله ومعبود خود قرار داده اند، لگام خود را به دست هوای خود داده و به هر جا که بخواهد آنان را میبرد، وسپس اینکه این انقطاع از هوا وهوس به تنهائی کفایت نمیکند مگر اینکه فعلی ایجابی وجود داشته باشد وآن فهم معنی دین است آنگونه که خدا بدان راضی باشد واین هم امکان ندارد مگر به فهم کلمه طیبه (لا إله إلا الله) وبا اینکه بسیاری هم معنای آنرا در ست بکار میبرند که (هیچ معبود به حقی نیست مگر خدای متعال)، اما وقتی در اولین بوته آزمایش گرفتار میشوند می بینی که بدان ایمان ندارند چرا که ایمان قول وعمل است ومجرد قول یا مجرد تصدیق نیست! وبه این دلیل آنانرا می بینی که قرآن را نه تنها بر مبنای ندانستن بلکه بر مبنای ایمان نداشتن به کلمه طیبه تفسیر میکنند! من باب مثال:

می بینی که بعضیها آیه ( إلا من تاب وآمن وعمل عملاً صالحاً فأولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات وکان الله غفوراً رحیماً ) را اینگونه تفسیر میکنند که خدای متعال برای تائب موقعیتهائی را فراهم مینماید که به قدر سیئاتی که انجام داده کار خیر یا حسنه انجام دهد وبه اندازه آنها به او اجر میدهد وبه این ترتیب خداوند تبدیل کرده سیئات را به حسنات! واینکه این آقا این سخن را گفته اینست که او محال دانسته که خدای متعال بر معصیتش پاداشی قرار دهد! وواینکه چگونه خدای متعال پاداش حسنات را میدهد واز سیئات میگذرد!

اگر این مفسر میدانست که او لا إله إلى الله است یعنی که تمامی امور به دست اوست وهر گونه که بخواهد حکم میفرماید، هر چیزی از آن اوست به سوی او برمیگردد ! واینکه تمام چیزها ازآن خداست وبه هر کس هرگونه بخواهد حسنات میبخشد به هر سببی ویا بدون سبب؟! آیا خدا این اختیار را ندارد که از هر کس که بخواهد بگذرد وبه هر که میخواهد تفضل کند؟!واگر این چنین نیست پس معنی لا إله إلا الله چیست؟! آیا همه چیز خاضع وفرمانبردار خدا و مشیئتش نیست؟! به این دلیل سزاوارست که به اسلام آنگونه که خدای متعال خواسته روی بیاورد نه آنگونه که خود او میخواهد.

… واینکه حول دو حدیث از پیامبر اکرم (ص) “دخلت امرأه النار فی هره حبستها فلا هی أطعمتها ولا هی ترکتها تأکل من خشاش الأرض” و “ان امرأه بغیاً من بنی إسرائیل سقت کلباً فغفر الله تعالى لها” اشکالاتی مطرح میشود که چگونه خدا بخاطر گربه ای عذاب میدهد وبه خاطر آب دادن به سگی میبخشد! بخدا که این اشکال از جانب کسی که میداند خدا، لا إله إلا الله است صادر نمیشود!

آیا تمام امور به دست خدا نیست؟! آیا هر گونه که بخواهد حکم نمیکند؟! خدای متعال بر احسان به هر موجودی اجری را وبر عذاب هر موجودی وزری را تعیین فرموده، آیا تو میتوانی از خدا بپرسی که چرا این کار را کرده. (خالد عبدالرحمن)    

پس کجاست آیه ( لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ ) چرا که اگر تمام چیزها معلل به علتی باشد ، آن علت هم معلل به علتیست واین مستلزم تسلسل است وتسلسل هم باطل است پس ناگزیر باید که علت ها منتهی به چیزی گردد که بی نیاز از علت است، واولی ترین بدان ذات خدای متعال وصفاتش میباشد و چنانکه ذاتش بی نیاز از علت میباشد، صفاتش نیز بی نیاز از مبدع است پس:

فاعلیتش نیز مقدس وبی نیاز از استناد به موجب ومؤثر میباشد ؟!

واینکه اگر کسی دیگری را مورد بازخواست قرار دهد، این سؤال زمانی نیکوست که سائل بتواند مسئول را نسبت به انجام کار مذکور منع کند واین در مورد بنده نسبت به خدای متعال محالست، یا او را به عقاب تهدید میکند که این هم بر خدای متعال محالست، یا او را به ذم وخروج از حکمت وانصاف تهدید (متهم) میکند واین هم بر خدای متعال محالست، چرا که استحقاق مدح واتصاف به صفات حکمت وجلال، امور ذاتی برای خداست، وچون چیزی برای ذاتش ثابت شد محالست بر اثر صفات عرضی خارجی تبدیل یا متغیر گردد، به این دلایل ثابت شد که جائز نیست که در مورد خدای متعال گفته شود چرا این کار را انجام داده ای؟ چرا که هر چیز صنع اوست وعلتی بر صنعش نیست. وچون این را فهمیدیم به اجمال خواهیم دانست که هر چه را که خدای متعال انجام دهد حکمت وصوابست وچون اینگونه است جائز نیست برای بنده سائل وخدا مسئول باشد.(فخر رازی)

ودور نیست که اینان بپرسند که چرا خدا این همه اجر را بر نماز واین همه گناه را بر زنا مقرر داشته واین اشکالات از سوی آنانکه نمیدانند که او لا إله إلا الله است پایانی ندارد!

وخلاصه اینکه ما به آنچه که قبلا بودیم از خلافت اسلامی و…نمیرسیم مگر با فهم قرآن وتدبر وعمل بدان، وقرآن، سنت، شرع وهیچ چیزی از این زندگی را آنگونه که باید نخواهیم فهمید تا اینکه کلمه طیبه لااله الا الله را نفهمیم، پس چون معنا ومفهوم این کلمه طیبه را فهمیدیم، فهم هر چیزی بعد از آن بر ما آسان میگردد.

کلمه طیبه “لا إله إلا الله”:

“لا إله إلا الله” تعبیریست از خضوع وجدانی تام برای خدا.

کلمه آغازین اسلام وکلمه سرّ، سرّی در غایت لطافت وبهاء. آری! تمام مسامانان آنرا میگویند، امّا عده کمی از آنها شیرینی آنرا میچشند؛ چرا که تمایل یافتنشان به سمت تصورات کلامی آنها را از این امر باز داشته است.

عقیده اسلام نه در قرآن و نه در سنت نبوی چیزی نیست مگر اثری تربیتی که دارای اثری عمیق در وجدان وسلوک میباشد. و چون مسلمانان این عقیده را با الفاظ قرآن دریافت میکردند با آن کارهای عجیبی میکردند؛ با سرعتی زیاد از انسانهای خاکی و مادی به انسانهائی آسمانی متحول میشدند و به این دلفیل خداوند به دست آنان معجزاتی را در تاریخ به ثبت رساند. آن کیمیائی که با آن دست به چنین کارهائی زدند همان “لا إله إلا الله” بود، لکن نه آنگونه که علم کلام در مورد آن سخن میگوید، بلکه آنگونه که قرآن آنرا با آیات محکم وبینات عرضه کرده است.

بسیاری امروزه دم از عقیده میزنند امّا با آن زندگی نمیکنند؛ چرا که علم جدلی هیچ ثمره قلبی ای دربر ندارد وبرای قانع کردن عقل مجادله گر بوجود آمده. و رسول علیه الصلاه والسلام عقول را با عقیده ایمانی مورد خطاب قرار میداد، خطابی که از خلال آن به قلوب نفوذ میکرد.

همانا آن سرّی را که “لا إله إلا الله” متضمن آنست و از آن ناحیه مجرای تاریخ را بارها تغییر داده وشخصیتهای بزرگی را ساخته، در جمال آن نهفته است. جمال، همان چیزیست که جز با قلب نمیتوان آنرا احساس کرد و غیر از این ادراک لطیف از دین، ادراکات دیگر از اشکال تدین، انسان را به هیچ وجه از حق بی نیاز نمیکند. (اینترنت با اختصار)

واینرا باید دانست که «لا إله إلا الله»، نفی است وإثبات؛ «لا إله» نفی میباشد و «إلا الله» إثبات؛ چهار نوع را نفی و چهار نوع را اثبات میکند؛

نفی آلهه، طواغیت، انداد و ارباب.

و اثباتِ قصد( مقصد فقط خداست)، تعظیم، محبت وخوف ورجاء.

پس «لا إله إلا الله» قبل هر چیز.

«لا إله إلا الله» بعد هر چیز.

«لا إله إلا الله» میماند وهمه چیز از بین میرود.

وصلی الله علی محمد وآل محمد

By: یاسین دارابی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا