سياسي اجتماعي

حقوق اهل سنت در ایران

حقوق اهل سنت در
ایران

خودکرده را تدبیر نیست

نویسنده : عباس عبدی   پنجشنبه ، ۱۱ 
مرداد ۱۳۸۶

اشاره: عباس عبدی را من همیشه به عنوان یکی از
نویسندگان صریح اللهجه در میان سایراصلاح طلبان و متفکران ایرانی دیده ام.معمولا
در برخورد با مسایل مختلف کشور ، به علت غلبه بعد حقوقی و جامعه شناختی اندیشه اش
بر سیاسی کاری، در مواضع وتفکراتش واقع بینانه می نویسد.نوشته زیر از ایشان در پی انتشار
خبر نادرست و غیر واقعی صدور فتوای علمای سعودی در تخریب اماکن مذهبی شیعیان در
عراق نوشته شده است.هرچند از نظر ایشان خبر واقعی تلقی شده است با این حال از جاده
انصاف خارج نگشته و به نقد جهتگیری قدرت در ایران پرداخته است.خبری که علیرغم
نادرست بودنش فشار زیادی را بر عامه روحانین اهل سنت ، حداقل در مناطق کردنشین
بدنبال داشت تا به اجبار در محکوم نمودن آن تومار امضا نمایند. مطلب را در ادامه
بخوانید:  

وبلاگ آینده:علمای وهابی عربستان در فتوایی مجوز تخریب
و انفجار حرم امام حسین(ع) را در کربلا صادر کرده‌اند. بسیاری معتقدند که جنگ
داخلی در عراق بطور مشخص پس از انفجار حرم امام حسن عسگری(ع) در سامرا وارد مرحله
جدی خود شده و روشن است که اگر خدای نکرده این اقدام را در حرم امام‌حسین(ع) و
کربلا نیز شاهد باشیم، شعله‌های جنگ فرقه‌ای نه تنها در عراق به اوج می‌رسد که
ممکن است مناطق دیگر هم در آتش این شعله سوخته شوند
.

پرسش این است که چرا چنین فتوایی صادر شده است؟ در
واقع این فتوا چیز جدیدی نیست. نگاه وهابیون نسبت به شیعه و نیز زیارت‌گاه‌ها و…
تغییری نکرده است. اما چرا تکرار یک نظر قدیمی و سنتی در این مقطع حساسیت‌برانگیز
می شود؟ واقعیت این است که نگرش وهابیون در میان اهل سنت در اقلیت است. و بسیاری
از اهل سنت بویژه در مناطقی چون عراق، علایق ریشه‌داری به ائمه و حتی حضرت
ابوالفضل دارند و بارها گفته شده که عهد و پیمان خود را در حرم حضرت عباس محکم می‌کنند
و اغلب اهل سنت هم چنین می‌کنند. بنابراین بطور معمول اهل سنت حاضر به همراهی با
وهابیون علیه شیعیان نمی‌شوند. به همین دلیل فتوای وهابیون علیه شیعیان و زیارت‌گاه‌های
شیعه در گذشته اهمیت عملی پیدا نمی‌کرده است. اما از وقتی که حکومت ایران به نام
تشیع حکم راند، قضیه فرق کرد، ولی مشکل اصلی از حدود ده سال قبل پیش آمد و تشدید
شد.از هنگامی که سیاست‌های داخلی در ایران زمینه‌ساز نواختن جدایی و تبعیض شدید
میان شیعه و سنی و علیه اهل سنت شد. گوشه‌ای از نمونه‌های آن را می‌توان ذکر کرد
:

ـ عدم موافقت با تأسیس مسجد برای اهل سنت در تهران که
با هیچ منطقی جور در نمی‌آید. وقتی که در تهران مسیحیان، زرتشتی‌ها و یهودیان
عبادت‌گاه‌های خود را دارند، چرا و با کدام دلیل می‌توان مانع ساختن مسجدی شد که
اهل سنت از آن استفاده کنند؟ کار به جایی رسید که برای شرکت در نماز جمعه به سفارت‌خانه
خارجی می‌رفتند
!

ـ بجز ابتدای انقلاب، تاکنون هیچ مقام سیاسی در قوه
مجریه از اهل سنت حضور نداشته است (در سطح استاندار و بالاتر) و حتی وقتی که مجلس
ششم جهت اصلاح این رویه ناخوشایند و غیرعادلانه یکی از نمایندگان اهل سنت را می‌خواست
به عضویت هیئت رئیسه مجلس درآورد، فریاد وااسلامای آقایان بلند شد
!!

ـ کشتن خلیفه دوم به دست یک غیرمسلمان که به لحاظ
معیارهای دینی امری کاملاً مردود و محکوم بود و برنامه‌هایی که در سال روز این
واقعه نزد برخی آقایان اجرا می‌شد، برای بدبین کردن اهل سنت به شیعیان کم بود که
مرمت کردن قبر موهوم و تقلبی چنین عنصری در کاشان و تبدیل آن به بارگاه و زیارت‌گاه
را هم اضافه کردند که این کار‌های حرام چیزی جز دشمنی با اعتقادات اهل سنت نبود و
نیست. قبری که قبل از انقلاب مخروبه بود و افراد لایعقل در آنجا بیتوته می‌کردند و
نمادی از لاابالی‌گری بود، در حال تبدیل شدن به قبر و بارگاهی بود که اخیرا صرفاً
به دلیل حساسیت‌های اهل سنت دستور بستن آنجا داده شد. اینها یک طرف، همراهی با
نیروهای آمریکایی در عراق علیه صدامیانو نیز طالبان در افغانستان در طرف دیگر. اگر
این موضع و همراهی از منظر منافع ملی و ضدیت با صدام بود، مشکل حادی ایجاد نمی‌شد،
اما هنگامی‌که ایران از موضع شیعی به چنین سیاستی می‌رسد، طبیعی است که زمینه
گرایش‌های ضدشیعی را فراهم می‌کند. به میزانی که شیعیان با حمایت مشترک ایران و
آمریکا در عراق قدرتمند شوند، نیروهای بعثی و غیربعثی اهل سنت بطور عادی در پشت
تسنن(از نوع وهابی آن) در برابر تشیع سنگر می‌گیرند و در میان مذاهب مختلف اهل
سنت، وهابیت بیشترین ضدیت را با تشیع دارد و می‌تواند چنین تقابلی را راهبری کند،
و اتفاقاً فرصت مناسبی هم برای وهابیون است که نفوذ خود ا در جهان اسلام و میان
دیگر مذاهب اهل سنت تقویت کنند
.

تمام آنچه که گفته شد به معنای آن نیست که برای اصلاح
امور لازم باشد که شیعیان از عقاید اصولی خود دست بردارند، مسأله اصلی این است که
وقتی به نام تشیع حکومت می‌شود، دیگر نمی‌توان موارد اعتقادی را در عمل به تبعیض
حقوقی و سیاسی میان شهروندان تبدیل کرد. ما در منطقه‌ای هستیم که کشورهایی با
اکثریت اهل سنت در آن حضور دارند و در عین حال بسیاری از مسئولین بالای آنها شیعه
بوده‌اند و هستند (پاکستان و عمان) و در مواردی هم که شیعیان برای ارتقای سیاسی با
محدودیت مواجه هستند (عربستان، کویت و…) به این رفتار معترضیم. اگر بخواهیم که
این اعتراضمان واقعی و منطقی باشد، باید رفتار حکومت با شهروندانش فارغ از این
تبعیض‌های دینی باشد
.

علی‌رغم اینکه فتوای مذکور به دلیل سیاست‌های غلط
ایران در برخورد با اهل سنت به معنای عام و نیز شهروندان سنی‌مذهب ایران، موجب شده
که زمینه استقبال از آن در میان مخالفان شیعه فراهم شود، و هر انسانی که نگران جنگ‌های
مذهبی است (که از بدترین جنگ‌هاست) باید در خنثی کردن این جنگ کوشش کند، اما ممکن
است که این فتوا فرصتی تاریخی برای رهبران مذهبی و سیاسی ایران باشد تا بدانند که
ما در ساحل قرار نداریم و دیگران در کشتی و اگر کشتی سوراخ شود، آنان غرق می‌شوند
و آسیبی به ما نمی رسد، بلکه همه ما در جهان فعلی در کشتی مشترکی زندگی می‌کنیم.
اینطور نیست که ما در مرکز عالم و آدم باشیم و همه دنیا مجبور باشند که خود را با
شاقول ما تنظیم کنند. اینطور نیست که ما در ایران دیگران را مجبور به داشتن حجاب
کنیم، اما دیگران حق نداشته باشند از شهروندان خود بخواهند که حجاب را بردارند!!
ما نمی‌توانیم مقدسات دیگران را مسخره کنیم و برای قاتلین آنها بارگاه بسازیم، ولی
دیگران نتوانند تخریب بارگاه‌های شیعه را مجاز کنند
.

اقدامات ایران جز به تقویت افراطی‌ترین مذهب اهل تسنن
یعنی وهابیون، کمکی نکرده است و برای جلوگیری از این روند، نیازمند تغییرات بنیادی
در رفتار نسبت به برادران اهل سنت خویش در ایران و جهان هستیم.البته این تغییر
باید شامل عرصه های دیگر هم شود و برابری شهروندی جایگزین نابرابری های ناشی از ویژگی
های نژادی، زبانی، قومی،مذهبی و غیره شود
.

منبع :
وب نوشت استاد عبدالعزیز مولودی

 

 

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا