تربیت، اخلاق و تزکیهمطالب جدید

فتنه تعریف و تمجید

فتنه تعریف و تمجید

نویسنده: دکتر مجدی الهلالی /مترجم: مجتبی دوروزی

و این از زمره ی خطرناک ترین درها به روی نفس است … هرگاه این در به روی نفس گشوده شود فرصت و عرصه ی حاصلخیزی فراهم آمده تا نفس باد کرده و آماسیده شده و بزرگ گردد … این شرابی گوارا و لذیذ است که نفس را مست کرده و زندگی اش را در فضایی از طرب و سرور و سرمستی قرار می دهد.

بدین خاطر گفته شده: تعریف و تمجید کردن عین سر بریدن است … پس هر کس که می خواهد کسی را سر ببرد بسیار او را تعریف و تمجید نماید، همچنان که پیامبر (ص) به شخصی که دیگری را نزد او می ستود گفت: «وای بر تو، سر رفیقت را با این تعریف از تن جدا کردی. و چندین دفعه این جمله را تکرار نمود، گفت: خواه ناخواه شما می خواهید دوستان خود را تعریف کنید، وقتی این کار را می کنید بگویید:

خدا عالم است، ولی به عقیده ی من فلانی این طور است و یا بگویید: من کسی را در پیشگاه خدا تبرئه نمی کنم، ولی فکر می کنم فلان شخص چنین و چنان است. این توصیف وقتی جایز است که شخص تعریف کننده بداند چنین اوصافی در او وجود دارد.»[۱]

هنگام تعریف و تمجید چه کنیم؟

اما هنگامی که شخصی روبروی ما، زبان به تعریف و تمجید ما گشود چه کنیم؟

۱- لازم است که آن تعریف و تمجید را پی گیری و همراهی ننماییم بلکه به راه های مختلف آن را دفع کنیم:

این پیامبر محبوب ماست که به یارانش می گوید: «در مدح و ستایش من، افراط نکنید آن طور که نصاری درباره ی عیسی بن مریم، افراط کردند. همانا من بنده ی خدا هستم. پس بگویید: بنده ی خدا و فرستاده ی او».[۲]

انس روایت کرده شخصی به پیامبر (ص) گفت: ای محمد، ای سرور و آقای ما، پسر سرور و آقای ما و بهترین ما و پسر بهترین ما، پیامبر فرمودند: «ای مردم، بر شما واجب است که تقوا پیشه سازید، شیطان شما را به بد فهمیدن وا ندارد، من محمد پسر عبدالله هستم، من بنده ی خدا و فرستاده ی او هستم، دوست ندارم که مقام و منزلتم را از آنچه خدا به من عطا کرده بلندتر گردانید».[۳]

شخصی رو به روی عمربن عبدالعزیز او را ستود، عمر بن عبدالعزیز گفت: چه می گویی؟ اگر آنچه را من درباره ی خود می دانم تو می دانستی، هرگز به چهره ام نمی نگریستی.

حکایت شده که شخصی به علاء بن زیاد گفت: گویی دیدمت که در بهشت هستی، علاء بن زیاد به او گفت: وای بر تو، آیا شیطان به جز من و تو، کس دیگری را گیر نیاورد که مورد مسخره قرار دهد؟[۴]

حسن بصری به ما یاد می دهد که چگونه پاسخ کسی را دهیم که ما را می ستاید. می گوید: به شخصی گفتند: چه کم در نمازت به اطراف توجه می کنی و چه زیباست خضوع و خشوعت!! آن شخص گفت: ای برادرزاده، چه می دانی که قلبم کجاست؟

به احد ابن حنبل گفته شد: چه بسیارند طرفداران تو، اشک از چشمانش روان شد و گفت: می ترسم این به تدریج مرا در هلاکت اندازد.

و خراسانی به او گفت: سپاس و ستایش خداوند را، که تو را دیدم، اما احمد گفت: بنشین، این چیست که می گویی؟ مگر من کیستم؟[۵]

۲- سرزنش و توبیخ مداح

اگر هر کدام از ما شخصی را که او را مدح می کند سرزنش کرده و از این کار باز داریم، هرگز به تعریف و تمجید ادامه نمی دهد، و هرگز بار دیگر این کار را نمی کند. پیامبر (ص) می فرماید: «به چهره ی مداحان خاک بپاشید».[۶]

روزی شخصی به عبدالله بن عمر گفت: این بهترین مردم، و پسر بهترین مردم، عبدالله بن عمر گفت: من بهترین مردم نیستم و پسر بهترین مردم نیستم. من بنده ای از بندگان خدایم. نسبت به عفو و رحمت خداوند امیدوارم و از عذابش می ترسم، به خدا سوگند هرگز پیوسته کسی را نمی ستایند مگر این که در ورطه ی خلاکت می افتد.

۳- از مردم بخواه که خداوند را سپاس و ستایش نمایند، نه تو را

لازم است که حقیقت وجود را به مداح یادآوری کرده، و اینکه فقط خداوند است که لایق و سزاوار تعریف و تمجید است نه ما؛ زیرا اگر خداوند ما را به حال خود رها کرده و با در اختیار نهادن امکانات یاریمان ننماید هرگز موفق به انجام کاری نمی شویم.

ابن رجب می گوید: بدین خاطر ائمه هدی دیگران را از سپاس گزاری در برابر کارهایشان و نیکی­هایی که در حق آدمیان انجام می دادند، منع می نمودند، بلکه به آنان دستور می دادند که فقط خدای یکتا را بستایند که هیچ شریکی نداشته و نعمت­ها جملگی از آن اوست.

(برای نمونه) عمر بن عبدالعزیز توجه خاصی به این مسأله داشت. یک بار نامه ی به حاجیان نوشت که برای آنان خوانده شد. در آن نامه آمده بود که با حاجیان رفتار نیک و پسندیده ای شود و ظلم­هایی را که بر آنان رفته برطرف شود. همچنین در این نامه آمده بود: در برابر همه نیکی ها و دفع ظلم­ها فقط خداوند را سپاس و ستایش نمایید، زیرا اگر خداوند ما را به حال خود واگذارد من نیز همچون دیگران می شوم.

در ادامه ابن رجب می افزاید: داستان عمر بن عبدالعزیز با زنی که از او می خواهد تا پولی را به دختران یتیمش اختصاص دهد مشهور است. آن زن چهار دختر یتیم داشت که عمر بن عبدالعزیز برای دو دختر چیزی را اختصاص داد، آن زن سپاس و ستایش خدای را به جای آورد. بعد از مدتی برای دختر سوم نیز چیزی در نظر گرفت، زن از عمر بن عبدالعزیز سپاسگذاری کرد. عمر بن عبدالعزیز گفت: ما بدین خاطر چیزی را به دختران اختصاص دادیم که تو خداوندی را که شایسته ی سپاس و ستایش بود ستودی، حال که از من سپاسگزاری می کنی به آن سه دختر بگو: چهارمی را با خود شریک کنند.[۷]

——————————————-

منبع: بتت را بشکن / مؤلف: دکتر مجدی الهلالی /مترجم: مجتبی دوروزی /انتشارات: نشر احسان ۱۳۸۶



[۱] – لؤلؤ و المرجان، ج ۳، ص ۴۳۶.

[۲] – مختصر صحیح بخاری، ج ۲، ص ۲۰۷.

[۳] – صحیح، رواه الامام احمد و صححه الألبانی فی السلسله الصحیحه ح (۱۵۷۲).

[۴] – من تواضع لله رفعه/۴۸.

[۵] صلاح الأمه فی علو الهمه ۵/۴۴۳.

[۶] – صحیح، رواه الترمذی عن ابی هریره، و صححه الألبانی فی صحیح الجامع، ح (۱۸۶).

[۷] – شرح حدیث ما ذئبان جائعان/ ۴۲- ۴۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا