عباداتمطالب جدید

شوق نماز و خشوع در آن و نمونه های از نماز صحابه

شوق نماز و خشوع در آن و نمونه های از کیفیت نماز بزرگان

نویسنده: مولانا محمد زکریا کاندهلوی/ مترجم: نصیر احمد سید زاده

نماز مهمترین عبادت‌هاست، روز قیامت بعد از ایمان اولین سؤال از نماز می‌شود. از فرموده‌های رسول اکرم  است که «فرق میان کفر و اسلام، نماز است». علاوه بر این، فرمایشات زیادی از آن حضرتr در این باره وارد شده که در رساله دیگر بنده مذکورند([۱]).

نمازهای نفلی وسیله قرب الهی

الله تعالی درحدیث قدسی می‌فرمایند: «هرکس با یکی از دوستان من دشمنی ورزد، به او اعلام جنگ می‌کنم و هیچ کس قرب و نزدیکی مرا حاصل نمی‌کند مگر با آنچه که بر وی فرض گردانده‌ام. یعنی ادای فرایض، بزرگترین وسیله نزدیکی با من است، و بر اثر خواندن نمازهای نفلی، آدمی به من نزدیک می‌شود تا این که او را محبوب خود قرار می‌دهم پس آنگاه گوش او می‌شوم که به وسیله آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که به وسیله آن می‌بیند و دست او می‌شوم که به وسیله آن چیزها را می‌گیرد و پاهای او می‌شوم که به وسیله آنها راه می‌رود. اگر از من چیزی بخواهد به او می‌دهم و اگر از چیزی به من پناهنده شود، او را پناه می‌دهم» ([۲]).

منظور از این که چشم و گوش او می‌شوم این است که دیدن او، شنیدن او و راه رفتن او همه پیرو رضای من می‌شوند و هیچ کاری را بر خلاف خشنودی من انجام نمی‌دهد. چقدر سعادتمندند آنانی که بعد از ادای نمازهای فرضی، نمازهای نفلی زیادی می‌خوانند و این بهره را می‌برند، خداوند با فضل و کرم خود به من و دوستانم چنین توفیقی را نصیب گرداند.

نمازخواندن تمام شب رسول اکرم r

شخصی از حضرت عایشهلپرسید: عجیب‌ترین چیزی را که از رسول اکرم r مشاهده نموده اید، بیان دارید. ایشان فرمود: کدام عمل آن حضرت عجیب نبود، هرکار ایشان عجیب بود. یک بار شب آمدند و بر بستر در کنار من دراز کشدند، پس از لحظه‌ای فرمودند: بگذار تا پروردگارم را عبادت کنم. آنگاه برای نماز ایستادند و شروع به گریه کردند، به طوری که اشک بر سینه مبارک‌شان می‌ریخت. سپس رکوع کردند و در آن حال نیز بسیار گریه کردند. سپس سجده کردند و در سجده نیز گریه کردند، آنگاه سر از سجده برداشتند و به گریه ادامه دادند. (این حال ادامه داشت) تا این که حضرت بلال آمد و برای نماز صبح آذان گفت. من اظهار داشتم: ای رسول خدا! شما ا اینقدر گریه کردید، حال آنکه شما معصوم هستید، و خداوند وعده مغفرت تمام گناهان گذشته و آینده‌تان را داده است (اگر فرضاً گناهی هم داشته باشید) ایشان فرمودند: آیا بنده سپاسگزاری نباشم؟ آنگاه فرمودند: چرا چنین نکنم در حالی که امروز بر من این آیه‌ها نازل شده اند:

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لأولِی الألْبَابِ (١٩٠)الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١)رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ (١٩٢) (آل عمران: ۱۹۰ – ۱۹۱و۱۹۲).

 « همانا در آفرینش آسمان‌ها و زمین و گردش شب و روز، نشانه‌هایی برای خردمندان وجود دارد.  کسانی که ایستاده و نشسته و یا در حالی که بر پهلوها آرمیده‌اند، الله را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند (و می‌گویند:) پروردگارا! این را بیهوده نیافریده‌ای؛ تو پاکی. پس ما را از عذاب دوزخ محافظت بفرما.  پروردگارا! هر که را واردِ دوزخ کنی، به راستی رسوایش نموده‌ای؛ و ستمگران هیچ یاوری نخواهند داشت».

  از روایات مختلف ثابت است که پیامبر اکرم r شب‌ها به قدری نماز طولانی می‌خواندند که پاهای مبارک‌شان ورم می‌کرد. مردم اظهار داشتند: ای رسول خدا! چرا اینقدر خود را در مشقت و زحمت قرار می‌دهید حال آن که خداوند شما را مورد مغفرت قرار داده است. ایشان فرمودند: آیا بنده‌ای سپاسگزار نباشم([۳]).

خواندن آن حضرتr شش جزء را در چهار رکعت

حضرت عوفt می‌گوید: یک بار با آن حضرت r همراه بودم، ایشان وضو گرفتند، مسواک زدند و نماز را شروع کردند، من هم با ایشان در نماز شریک شدم. آن حضرتr سوره بقره را در یک رکعت خواند و هنگام خواندن آیه رحمت، تا دیر, در آنجا توقف نموده و دعای طلب رحمت کردند، و هنگام خواندن آیه عذاب تا دیر توقف نموده و از عذاب پناه خواستند. وقتی سوره ختم شد، به رکوع رفتند و رکوع را به مقدار قرائت طولانی کردند و در رکوع این دعا را خواندند: «سبحان ذی الجبروت والملکوت والعظمه». آنگاه به سجده رفتند و سجده را به اندازه رکوع طولانی کردند. در رکعت دوم، سورۀ آل عمران را خواندند و همچنین دو رکعت آخر، دو سوره بعدی را خواندند. بطوری که در چهار رکعت، شش جزء و اندی را تلاوت نمودند. این نماز به گونه‌ای خوانده شد که بر هر آیه رحمت و هر آیه عذاب، آن حضرت توقف نموده و دعا می‌کردند. حضرت حذیفه t نیز داستان نمازخواندن خود را با رسول اکرم r چنین بیان می‌کند: یک بار با آن حضرت چهار رکعت نماز خواندم و آن حضرت در چهار رکعت, چهار سوره از بقره تا پایان مائده تلاوت کردند.

این چهار سوره، شش جزء و یک چهارم جزء هستند که آن حضرت در چهار رکعت تلاوت کردند، و عادت آن حضرتr چنین بود: که قرآن کریم را با تجوید و ترتیل تلاوت می‌کردند، چنانکه در اکثر احادیث مذکور است. نیز در آیات عذاب و رحمت توقف و دعا می‌کردند و رکوع را هم به همان اندازه طولانی می‌کردند. از این به خوبی معلوم می‌شود که چقدر وقت در خواندن این چهار رکعت صرف می‌شده است. بعضی اوقات رسول اکرم r در یک رکعت سه سوره: بقره، آل عمران و مائده را می‌خواندند که تقریباً حدود پنج جزء است. و این امر زمانی مقدور است که در نماز، سکون و آرامش برای آدمی حاصل شود، پیامبر اکرم r می‌فرمایند:« خنکی چشمان من در نماز است».

چگونگی نماز بعضی از بزرگان صحابه

مجاهد:، چگونگی حال نماز حضرت ابوبکر صدیق و حضرت عبدالله بن زبیر y را چنین بیان می‌کند: هنگامی که آنان برای نماز می‌ایستادند، چنان به نظر می‌رسید که گویا ستون‌هایی بر زمین کوبیده شده است([۴]). یعنی آرام و بی‌حرکت و محو در نماز بودند.

علما نوشته اند که حضرت عبدالله بن زبیرب از حضرت ابوبکر صدیق t اینگونه نمازخواندن را آموخته بود، و ایشان از پیامبر اکرم r یاد گرفته بود.

ثابت: می‌گوید: عبدالله بن زبیر طوری نماز می‌خواند که گویا چوبی در زمین نصب شده است. شخصی اظهار می‌دارد: هنگامی که ابن زبیر سجده می‌کرد چنان سجده‌اش طولانی و آرام بود که پرندگان می‌آمدند و بر پشت وی می‌نشستند. بعضی اوقات به قدری رکوع را طولانی می‌کرد که تمام شب در رکوع سپری می‌شد. یک بار در حالی که با دشمن می‌جنگید مشغول نماز بود، گلوله‌ای از سوی دشمن به دیوار مسجد اصابت کرد و مقداری از دیوار را از بین برد و از نزدیک حلق و موی محاسن وی گذر کرد، ولی هیچگونه اضطرابی در وی به وجود نیامد و رکوع و سجده را هم مختصر نمود. یک بار نماز می‌خواند فرزند وی هاشم در کنار وی خوابیده بود؛ ناگهان از سقف خانه، ماری بر روی کودک افتاد؛ کودک شروع به چیغ و فریاد نمود. اهل خانه با سر و صدا جمع شدند و مار را کشتند، ابن زبیر با کمال اطمینان به نمازش ادامه داد. وقتی نماز را به پایان رساند، اظهار داشت: سر و صدایی به گوش می‌رسید، چه بود؟ همسرش گفت: خداوند بر شما رحم کند نزدیک بود که کودک از بین برود ولی تو را خبری نیست. ابن زبیر فرمود: اگر من در نماز به سویی دیگر توجه می‌کردم پس نماز کجا باقی می‌ماند.

هنگامی که حضرت عمر t مورد حمله قرار گرفت و ضربت خورد, خون از محل زخم جریان داشت و گاهی بی‌هوش می‌شد. ولی با همان حال، چون وقتی نماز فرا می‌رسید، نماز را ادا می‌کرد و می‌فرمود: «کسی که نماز را ترک کند هیچ سهمی در اسلام ندارد». حضرت عثمان t در تمام شب بیدار می‌ماند و در یک رکعت تمام قرآن را ختم می‌کرد([۵]).

معمول حضرت علی t چنین بود که هرگاه وقت نماز فرا می‌رسید، لرزه بر بدنش مستولی و چهره‌اش زرد می‌شد. شخصی پرسید: چرا این حال بر شما می‌آید؟ وی اظهار داشت: وقت آن امانت فرا رسیده است که خداوند متعال بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها فرود آورد و آنها از تحمل آن عاجز و ناتوان شدند و من آن را تحمل نمودم. شخصی از خلف بن ایوب: پرسید: مگس‌ها شما را در نماز اذیت نمی‌کنند؟ وی گفت: افراد فاسق و فاسد، از دست حکومت شلاق می‌خورند و اصلاً تکانی نمی‌خورند و بر این تحمل خود، فخر می‌کنند و می‌گویند: اینقدر شلاق خوردیم ولی هیچ حرکت و تکانی نخوردیم. من به بارگاه خداوند متعال می‌ایستم و از دست یک مگس مضطرب و آشفته شوم؟!

هنگامی که مسلم بن یسار: برای نماز آماده می‌شد به اهل خانه خود می‌گفت: شما حرف بزنید و صحبت کنید، زیرا من اصلاً متوجه صحبت‌های شما نمی‌شوم. یک بار در مسجد جامع بصره نماز می‌خواند که ناگهان قسمتی از مسجد فرو ریخت، مردم با سرو صدا از مسجد بیرون رفتند و غوغایی به پا شد ولی او اصلاً متوجه چیزی نشد.

شخصی از حاتم اصم: در باره نماز وی پرسید، وی اظهار داشت:« هنگامی که وقت نماز فرا می‌رسد، وضو می‌گیرم و به جایی می‌روم که باید در آنجا نماز بخوانم. لحظه‌ای می‌نشینم تا این که در تمام بدنم سکون و آرامش پیدا می‌شود. آنگاه برای نماز می‌ایستم، به گونه‌ای که بیت الله را در مقابل خود تصور می‌کنم و پل صراط را زیر پاهایم، بهشت را سمت راست و دوزخ را سمت چپ و فرشتگان مرگ را پشت سر خود تصور می‌کنم و چنین می‌پندارم که این آخرین نماز است و انگهی با خشوع و خضوع کامل نماز می‌خوانم و سرانجام در میان بیم و امید قرار می‌گیرم و بیمناک می‌شوم که معلوم نیست این نماز قبول شده یا خیر؟».

نگهبانی دو نفر از مهاجرین و انصار در نماز

پیامبر اکرم r از غزوه‌ای برمی‌گشتند، در میان راه شب فرا رسید و چادر زدند؛ آنگاه فرمودند: امشب چه کسانی برای نگهبانی آمادگی دارند؟ حضرت عمار بن یاسر از مهاجرین و حضرت عباد بن بشر از انصار عرض کردند: ما حاضریم ای رسول خدا! آن حضرتr آنان را به نقطه‌ای از کوه که احتمال حمله دشمن از آنجا می‌رفت، راهنمایی کردند و فرمودند: به آنجا بروید و نگهبانی بدهید.

هردو به آنجا رفتند، وقتی در آنجا مستقر شدند، انصاری به مهاجر گفت: شب را به دو قسمت تقسیم کنیم، در یک قسمت شما بخوابید و من بیدار می‌مانم و در قسمت دیگر من می‌خوابم و شما بیدار بمانید؛ زیرا در بیدارماندن ما هردو نفر، این خطر وجود دارد که خواب بر ما غلبه کند و به خواب برویم و چنانچه خطری متوجه شد یکدیگر را بیدار کنیم. در قسمت اول شب، انصاری بیدار ماند و مهاجر خوابید، انصاری مشغول نماز شد. شخصی از جانب دشمن آمد و دید که شخصی ایستاده به نظر می‌رسد، او از همانجا تیراندازی کرد. وقتی هیچ حرکت و عکس العملی مشاهده نکرد، تیر دوم و سوم را رها کرد و هرسه تیر به وی اصابت کرده در بدنش فرو رفتند و او آنها را با دست از بدن خود خارج می‌کرد. وقتی با اطمینان و آرامش، رکوع و سجده نمود و نماز را به پایان رساند، رفیقش را از خواب بیدار کرد.

وقتی دشمن متوجه شد که آنها دو نفر هستند، از ترس فرار کرد. مهاجر دید که از سه جای بدن رفیقش خون جاری است، آنگاه خطاب به وی گفت: سبحان الله! چرا همان لحظه اول, مرا بیدار نکردی؟ انصاری گفت: قرائت سوره کهف را در نماز شروع کرده بودم و دلم نمی‌خواست که قبل از ختم آن به رکوع بروم. و سرانجام بر اثر این خوف و اندیشه که مبادا بر اثر اصابت تیرهای بیشتر جان بدهم و در وظیفه نگهبانی که آن حضرتr به من سپرده اند، کوتاهی کرده باشم. از این جهت نماز را به پایان رساندم و اگر این اندیشه برایم وجود نمی‌داشت، حاضر بودم بمیرم ولی قبل از ختم سوره رکوع نکنم([۶]).

این بود نماز آن حضرات که چندین تیر در نماز به آنها اصابت کرد و بدن‌شان خون‌آلود گردید ولی نماز را ترک نکردند. حال نماز خود را ببینیم که اگر مگسی ما را بگزد، از نماز فراموش می‌شویم. زنبور که جای خود دارد. در این‌جا یک مسأله فقهی مورد اختلاف است و آن این که از جاری‌شدن خون از نظر امام ابوحنیفه: وضو می‌شکند و از نظر امام شافعی: نمی‌شکند و ممکن است که مذهب آن صحابیt همین بوده باشد و یا این که تا آن موقع این مسأله برایش معلوم نبود و یا چنین حکمی نازل نشده بود.

ابوطلحهt و وقف باغ

یک بار حضرت ابوطلحهt در باغ خود نماز می‌خواند، پرنده‌ای پرواز کرد و به علت تراکم درختان، راه خروج نیافت و پرپر زنان به این سو و آن سو می‌رفت و راه خروجی را جستجو می‌کرد. نگاه ابوطلحهt بر آن افتاد و فکرش به آن مشغول شد، ناگهان به فکر افتاد که در نماز قرار دارد، ولی متوجه نشد که رکعت چندم را خوانده است و دچار سهو گردید، پس از فارغ شدن از نماز مضطرب و پریشان شد که همین باغ باعث شده ,که در نماز سهو برایش پیش آید. به محضر رسول اکرم r حضور یافت و داستان را بیان کرد. آنگاه اظهار داشت: همین باغ سبب این مصیبت برایم شده لذا من آن را در راه خدا صدقه می‌کنم، هرکجا که شما صلاح می‌دانید مصرف کنید.

همچنین داستانی دیگر از این قبیل در زمان خلافت حضرت عثمانt پیش آمد. یکی از انصار در باغ خود نماز می‌خواند، فصل برداشت محصول خرما بود. خوشه‌های خرما بر درخت آویزان بودند و منظره جالب و عجیبی در معرض دید او قرار گرفت. در نتیجه، در نماز سهو پیش آمد و ندانست که چند رکعت نماز گزارده است؛ از این قضیه بسیار ناراحت و اندوهگین شد و تصمیم گرفت تا آن باغ را صدقه کند. به محضر حضرت عثمانt رسید و اظهار داشت: می‌خواهم این باغ را در راه خدا صدقه کنم و شما هرکجا صلاح می‌دانید آن را مصرف نمایید. چنانکه حضرت عثمانt آن را به مبلغ پنجاه هزار درهم فروخت و بهای آن را صرف کارهای دینی کرد([۷]).

این است غیرت ایمان که به لحاظ یک مشغولیت فکری در نماز، باغی را که پنجاه هزار درهم ارزش داشت در راه خدا صدقه کرد. حضرت شاه ولی الله دهلوی/ در کتاب خود به نام «قول جمیل» عارفان را به چند دسته تقسیم نموده و فرموده است: این است، مسأله مقدم قرار دادن طاعت الله و به سوی دیگر چیزها توجه نکردن و صحابه را بر این غیرت آمد, که چرا در حال عبادت الله توجه‌شان به چیزی دیگر معطوف شد؟

خودداری عبدالله بن عباسب از جراحی چشم

چشم حضرت عبدالله بن عباسب آب مروارید گرفته بود، طبیبی به محضر ایشان آمد و اظهار داشت: آمده‌ام تا چشم شما را جراحی و معالجه کنم ولی تا مدت پنج روز باید احتیاط کرده و به جای سجده بر زمین، بر چوبی که از زمین مقداری ارتفاع داشته باشد، سجده کنید. ابن عباس  اظهار داشت: هرگز چنین نخواهم کرد. از پیامبر اکرم r شنیده‌ام که فرمودند: «هرکس عمداً یک نماز را ترک کند، در حالی به بارگاه خداوند متعال حاضر می‌شود که خداوندی از وی ناخشنود است»([۸]).

گرچه شرعاً در حال عذر اینگونه نماز خواندن اشکالی ندارد و این روش نماز، در و عید و تهدید ترک نماز داخل نیست، ولی صحابه کرام -رضوان الله علیهم اجمعین ـ  به خاطر عشق و علاقه شدیدی که به نماز داشتند و اهمیت زیادی که برای فرموده‌های پیامبر اکرم r قایل بودند، چنانکه حضرت ابن عباسب حاضر نشد، به جراحی و مداوای چشم رضایت دهد و نمازهایش را آنگونه ادا کند؛ زیرا آنان تمام دنیا را حاضر بودند فدای یک نماز کنند. امروز با بی‌شرمی تمام، افرادی یافت می‌شوند که به این حضرات ش اسائه ادب و جسارت می‌کنند. فردا هنگامی که به میدان حشر قدم بگذاریم معلوم می‌شود که آنان چه کسانی بودند و ما چه رفتاری با آنان داشته‌ایم.

بستن مغازه‌ها

یک بار حضرت عبدالله بن عمرب به بازار رفته بود، وقت نماز و اقامه جماعت فرا رسید دید که همه مردم مغازه‌های خود را بستند و به سوی مسجد رفتند. ابن عمرب می‌گوید: در باره همین مردم این آیه شریفه نازل گردید:

 (سوره نور، آیه ۳۷).

 «مردانی که تجارت و داد وستد، آنان را از یاد الله وبرپا داشتن نماز و پرداخت زکات بازنمی‌دارد و از روزی بیم دارند که دل‌ها و دیده‌ها در آن مضطرب می‌شوند».

مفهوم آیه چنین است که در این مساجد کسانی هستند که صبح و شام به یاد الله مشغول اند و با یاد الله، علی الخصوص با نماز و ادای زکات چنان اشتغال دارند که آنان را خرید و فروش در غفلت نمی‌اندازد و از چنان روزی بیم و هراس دارند که بسیاری از دل‌ها و بسیاری از چشمها از جای خود تکان می‌خورند و بی‌جا می‌شوند([۹]).

حضرت ابن عباسبمی‌فرماید: آنها به معامله و خرید و فروش مشغول می‌شدند، لکن هنگامی که صدای اذان را می‌شنیدند، همه چیز را رها و به سوی مسجد حرکت می‌کردند. در جایی دیگر می‌فرماید: به خدا سوگند! این آقایان تاجر بودند ولی تجارت, آنان را از یاد و ذکر الهی مانع نمی‌شد. یک بار حضرت عبدالله بن مسعود t به بازار رفته بود که اذان گفته شد، او دید که مردم وسایل خود را ترک کردند و به سوی نماز حرکت نمودند. ابن مسعودt می‌فرماید: این‌ها کسانی هستند که خداوند در مورد آنان فرموده است: ﴿w öNÍkŽÎgù=è? ×ot»pgÏB Ÿwur ììø‹t/ `tã ̍ø.ό «!$#﴾  (النور: ۳۷ ). «مردانی که تجارت وداد وستد, آنان را ازیاد خدا باز نمی دارد».

در حدیثی آن حضرت r فرمودند: «روز قیامت خداوند متعال تمام مردم را در یک جای گرد می‌آورد و می‌فرماید: کجایند کسانی که در حال شادی و مشکلات در هرحال، حمد و ثنای الله را بیان می‌کردند؟ آنگاه گروه کوچکی برخواسته و بدون حساب و کتاب وارد بهشت می‌شوند. سپس اعلام می‌شود: کجایند آنانی که شب‌ها از بسترهای‌شان فاصله می‌گرفتند و پروردگار خود را با خوف و شوق یاد می‌کردند؟ آنگاه گروه کوچک دیگری برخواسته و بدون حساب و کتاب وارد بهشت می‌شوند. بار سوم اعلام می‌شود: کجایند آن‌هایی که تجارت و معامله، آنان را از ذکر و یاد الله باز نمی‌داشت؟ گروه کوچک سومی برخواسته و بدون حساب و کتاب وارد بهشت می‌شوند. پس از آن، حساب و کتاب بقیه مردم آغاز می‌شود»([۱۰]).

شهادت حضرات زید، عاصم و خبیبy

عزیزان و خویشاوندان کافرانی که در جنگ احد کشته شده بودند، شدیداً در صدد گرفتن انتقام از مسلمانان بودند. سلافه که دو فرزندش را در جنگ احد از دست داده بود، نذر کرده بود که چنانچه به عاصمt (کسی که فرزندانش را کشته بود) دسترسی پیدا کند، در کاسه سرش شراب بنوشد. بر همین اساس اعلام کرد که هرکس سر عاصم را برایش بیاورد یکصد شتر جایزه خواهد داشت. اعلام این جایزه، سفیان بن خالد را تحریک نمود تا در صدد آوردن سر عاصمt برآید. چنانکه چند نفر از افراد قبیله «عضل» و «قاره» را به مدینه منوره فرستاد، آنان به مدینه رفته اظهار ایمان و اسلام کردند و به منظور تعلیم و تبلیغ احکام اسلام، از آن حضرتr درخواست اعزام چند نفر مبلغ علی الخصوص حضرت عاصمt را نمودند، و گفتند: حضرت عاصم واعظ و سخنران خوبی است.

آن حضرت r ده نفر و در بعضی از روایات شش نفر را با آنان فرستاد. عاصمt نیز در میان آنان بود، در میان راه با دویست نفر از دشمنان که یکصد تیرانداز معروف بین آنان بود، مواجه شدند. این افراد با هماهنگی کسانی که اظهار اسلام کرده و با حیله و نیرنگ، از آن حضرتr درخواست اعزام مبلغ کرده بودند، آمده بودند.

در بعضی از روایات مذکور است که پیامبر اکرم r عاصم و یارانش را به منظور تجسس و کسب خبر از اهل مکه, فرستاده بودند و در میان راه با دویست نفر از جنگجویان قبیله بنی لحیان مواجه شدند. این گروه ده یا شش نفره وقتی این حال را دیدند به یک کوه به نام «فدفد» پناه بردند. کفار به آنان گفتند: ما قصد نداریم خون شما را بریزیم، فقط می‌خواهیم از اهل مکه در مقابل شما مقداری مال بگیریم. شما با ما بیایید ما شما را به قتل نخواهیم رساند ولی آنان گفتند: ما به عهد و وعده کفار اطمینان نداریم و با تیر شروع به مقابله با آنان کردند. وقتی تیرها به پایان رسید، با نیزه‌ها به مقابله پرداختند. حضرت عاصمt خطاب به یاران گفت: شما را فریب داده اند ولی جای ترس و بیمی نیست، شهادت را برای خود غنیمت بدانید، محبوب شما با شما همراه است، و حوران بهشتی به انتظار شما نشسته اند. آنگاه به قهر و غضب تمام به مقابله پرداخت، بطوری که نیزه‌اش شکست، با شمشیر حمله نمود. تعداد جنگجویان کفار زیاد بود و عاصمt، سرانجام به درجۀ رفیع شهادت نایل شد و در لحظات آخر دعا کرد: پروردگارا! پیامبرت را از حال ما آگاه بگردان. چنانکه این دعا قبول شد و پیامبر اکرم r در همان موقع از جریان آنها مطلع شد. عاصمt قبلاً شنیده بود که سلافه نذر کرده که در کاسه سرش شراب خواهد نوشید، لذا هنگام شهادت دعا کرد که: پروردگارا! سرم در راه تو قطع می‌شود و تو از آن حفاظت کن. این دعا نیز پذیرفته شد و پس از شهادت، وقتی کفار خواستند سرش را از تن جدا کنند، خداوند متعال انبوهی از زنبوران عسل را برای محافظت فرستاد و در بعضی از روایات انبوهی از زنبوران را فرستاد. کفار که این صحنه را دیدند، گفتند: چون شب فرا رسد، این‌ها می‌روند آنگاه سرش را قطع خواهیم کرد. وقتی شب فرا رسید، خداوند متعال باران را فرستاد و سیل آمد و جسد او را با خود برد. بدین طریق، سه و یا هفت نفر شهید شدند و سه نفر باقی ماندند. حضرت خبیب، زید بن دثنه و عبدالله بن طارق y. کفار با این سه نفر عهد و وعده کردند که شما از بالای کوه پایین بیایید ما با شما کاری نداریم. این هرسه نفر پایین آمدند، وقتی پایین آمدند کفار نخ‌های تیر کمان‌های آنان را باز کردند و دست‌هایشان را با آن بستند. حضرت عبدالله بن طارقt گفت: این اولین عهدشکنی شماست. من هرگز با شما نمی‌آیم و دوست دارم با این شهیدان همراه باشم. آنان خواستند با زور او را با خود ببرند ولی او از رفتن خودداری کرد آنگاه او را نیز شهید کردند. فقط دو نفر را با خود به مکه بردند و در آنجا آنان را فروختند. زید بن دثنهt را صفوان امیه در مقابل پنجاه شتر خرید تا در عوض پدرش امیه، او را به قتل برساند. و حضرت خبیب t را «حجیر بن ابی‌اهاب» در قبال یکصد شتر خریداری نمود تا در عوض پدرش او را به قتل برساند. در بخاری آمده است که: فرزندان «حارث بن عامر» او را خریدند چون او در جریان غزوه بدر حارث را کشته بود. صفوان اسیر خود، یعنی حضرت زیدt را بلافاصله به غلام خود سپرد تا او را بیرون حرم برده به قتل برساند. برای مشاهدۀ این صحنه تعداد زیادی از مردم در آنجا جمع شدند.

ابوسفیان نیز از جمله آنان بود. او موقعی که زیدt کلمه شهادت را بر زبان می‌آورد، از وی پرسید: ای زید تو را به خدا سوگند راست بگو! آیا دوست داری که در عوض تو گردن محمد (r) زده شود و تو آزاد شوی و با زن و فرزندانت همراه باشی و با آنان زندگی کنی؟ زید در جواب گفت: به خدا سوگند، من دوست ندارم حتی خاری به جان محمد r فرو رود و من راحت و آرام همراه با فرزندانم زندگی کنم. قریش با شنیدن این پاسخ بهت‌زده و دچار حیرت شدند. ابوسفیان گفت: محبت و علاقه‌ای که یاران محمد نسبت به وی دارند، نظیرش هرگز دیده نشده است. حضرت زیدt به درجه رفیع شهادت نایل آمد، حضرت خبیبt  مدتی در زندان ماند.

کنیز حجیر که بعداً مشرف به اسلام شد، چنین روایت می‌کند: زمانی که خبیبt در اسارت به سر می‌برد، دیده شد که او خوشه بزرگی از انگور را که حجم آن به اندازه سر یک انسان بود، در دست گرفته و از آن می‌خورد. در آن روزگار در مکه انگور اصلاً وجود نداشت. کنیز مذکور اضافه می‌کند: زمانی که لحظات قتل او فرا رسید، جهت زایل کردن موهای زاید بدن مایل بود وسیله‌ای به وی داده شود، خواستِ او عملی شد. درست زمانی که تیغ در دست حضرت خبیب t بود، کودک خردسالی نزد او رفت حاضرین متوجه شدند که کودک نزد او رفته و از این که حضرت خبیب t تیغ را در دست گرفته است، دچار وحشت شدند. (که ممکن است کودک را به قتل برساند) حضرت خبیب t خطاب به حاضران فرمود: آیا فکر می‌کنید من او را خواهم کشت؟ چنین چیزی محال است. سپس از حدود حرم بیرون برده شد و در لحظاتی که می‌خواستند او را به جوخه اعدام ببرند، از وی سؤال شد: اگر کلام و پیامی دارید بفرمایید؟ او گفت: دوست دارم به من مهلت داده شود تا دو رکعت نماز بگزارم، زیرا می‌بینم که لحظات ملاقات با خدای عزوحل دارد فرا می‌رسد. اجازه داده شد و با نهایت اطمینان دو رکعت نماز خواند و فرمود: اگر شما چنین فکر نمی‌کردید که من به خاطر ترس و فرار از مرگ تأخیر می‌کنم، بسیار مایل بودم که دو رکعت دیگر نیز بخوانم، آنگاه بر سر دار برده شد. در همین لحظه دعا کرد و گفت: پروردگارا! کسی نیست که آخرین سلام مرا به پیامبر گرامیتr ابلاغ دارد؟ این سلام به وسیله وحی در همان لحظات به رسول اکرم r ابلاغ شد. رسول اکرم r فرمودند: «وعلیک السلام یا خبیب» و به یاران اطلاع دادند که حضرت خبیب توسط قریش کشته شده است. پس از آنکه خبیب t به دار آویخته شد، چهل تن از افراد کفار با سر نیزه‌ها به او حمله برده و تمام بدن او را مجروح کردند. در واپسین لحظات زندگی او را سوگند داده از وی سؤال شد: آیا مایل هستی که تو را رها ساخته و در عوض تو محمد (r) کشته شود؟ در جواب گفت: به خدا سوگند، دو بار مایلم که تمام گوشت و پوست بدنم تکه تکه شود ولی کوچک‌ترین گزندی به محمد r نرسد.

این داستان‌ها از هر حیث پندآموز و عبرت‌آمیز هستند ولی دو نکته در داستان مذکور فوق العاده حایز اهمیت است:

یکی عشق و محبت یاران, نسبت به رسول اکرم r. آنان با نهایت خشنودی و رضای خاطر آماده  بودند که از جان و مال خود بگذرند ولی نمی‌خواستند کوچک‌ترین گزندی به رسول اکرم r برسد، حتی مایل نبودند که چنین کلمه‌ای را در حق آن حضرت بر زبان بیاورند؛ زیرا که کفار از حضرت خبیب t می‌خواستند که او فقط با زبان چنین بگوید و گرنه کفار توان اذیت و آزار دادن پیامبر r را داشتند و علاوه بر این، کفار هرآن در صدد اذیت کردن پیامبر r بودند، چه در عوض و یا بدون معاوضه.

نکته دوم توجه این حضراتش به نماز است، به طور عموم در چنین لحظه‌هایی بیشتر انسان‌ها به فکر زن و فرزندان خود می‌افتند، دوست دارند آنان را ببینند و با آنان سخن بگویند، ولی این بزرگواران در فکر سلام و درود برای رسول الله r و در صدد نمازخواندن و خشنودی پروردگار بودند.

شرط همراهی با پیامبرr در بهشت

حضرت ربیعه t می‌گوید: اکثر شب‌ها را در خدمت پیامبر r سپری می‌کردم. موقع نماز شب و تهجد, آب وضو، مسواک و جای نماز را برای پیامب r تدارک می‌دیدم. روزی رسول اکرمr با ابراز خرسندی از من فرمودند: بگو چه می‌خواهی؟ عرض کردم: یا رسول الله! تنها آرزویم این است که در بهشت همراه تو باشم. رسول اکرم r فرمودند: دیگر چه می‌خواهی؟ عرض کردم: تنها آرزویم همین است. رسول اکرم r فرمودند: اگر چنین است با خواندن نماز و کثرت سجده مرا یاری کن([۱۱]).

در حدیث مذکور اشاره است به این نکته که فقط به دعا اکتفا نشود، بلکه عمل و تلاش نیز انجام گیرد. و از میان تمام اعمال، نماز از اهمیت بسیار والای برخوردار است. نماز به هر میزان که بیشتر باشد سجده نیز بیشتر خواهد شد؛ کسانی که فقط به این امید زندگی می‌کنند که فلان بزرگ، فلان سید و فلان مرشد, برای ما دعا می‌کند و خودشان به عمل و عبادت توجه ندارند، در نهایت خطا و اشتباه به سر می‌برند، خداوند این دنیا را دارالاسباب قرار داده است. هرچند که خداوند تواناست و بدون تردید می‌تواند بدون اسباب، امور دنیا را اداره کند و برای نشان‌دادن قدرت و توان خود گاهی چنین نیز می‌کند ولی عادت و سنت الهی بر این است که امور دنیا تحت اسباب انجام می‌گیرند.

بسیار شگفت‌آور است که ما در امور دنیا و کارهای تجاری و کشاورزی و غیره هرگز بر دعای محض بسنده نمی‌کنیم و به تقدیر قانع نمی‌شویم، بلکه انواع و اقسام سعی و تلاش را به کار می‌گیریم, ولی در امور دین به امید دعاها و تقدیر می‌نشینیم. بدون تردید دعای بندگان خاص خدا نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کند. با وجود این رسول اکرم r فرمودند: با نماز و کثرت سجده مرا یاری کن تا بتوانم روز قیامت تو را همراه خود ببرم.

———————————————-

منبع:فضایل اعمال/ نویسنده: مولانا محمد زکریا کاندهلوی/ مترجم: نصیر احمد سید زاده/ انتشارات صدیقی


([۱])- این رساله به نام فضایل نماز است.

([۲])- جمع الفوائد.

([۳])- صحیح بخاری.

([۴])- تاریخ الخلفاء.

([۵])- منتخب کنزالعمال.

([۶])- بیهقی، ابوداود.

([۷])- موطا امام مالک.

([۸])- در منثور.

([۹])- ماخوذ از بیان القرآن.

([۱۰])- در منثور.

([۱۱])- ابوداود.

یک دیدگاه

  1. واقعا کیف کردم . بسیار کم اززندگی نامه بزرگان صحابه کرام {رض} دراینترنت موجود می باشند . ممنون ازمطالب زیبا شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا