تبیین مفهومى روشنفکرى و روشنفکرى دینى
تبیین
مفهومى روشنفکرى و روشنفکرى دینى
دکتر
مسعود پورفرد
مفهوم
روشنفکرى
لفظ
روشنفکرى ترجمه واژه فرانسوى «انتلکتوئل (۱)» یا واژه انگلیسى «انتلکتوئال (۲)» مىباشد
ریشه این واژه به کلمه لاتین intellegereبر مىگردد که به معناى تفکیک کردن میان دو
چیز است(۳). معمولاً واژه روشنفکرى براى توصیف کسانى به کار برده مىشود که عمدتا
به کار فکرى مىپردازند، در برخى کشورها لفظ روشنفکرى معناى ضمنى خلاق و نقاد بودن
را نیز در بر دارد.
از
لحاظ تاریخى باید گفت که روشنفکران محصول پیدایش فلسفههاى مبتنى بر شک و تردید
نسبت به عقاید سنتى بودهاند و از نظر خاستگاه تاریخى محصول روندسکولاریسم،
اومانیسم و لیبرالیسم بودند. (۴) آنان در این دورهها هم نقش روشنفکر به عنوان کسى
که در جهت انتشار عقلانى معرفت تلاش مىکند و هم نقش ایدئولوگ به عنوان کسى که
فرایند عقلانى سازى را براى هدفى سیاسى به کار مىگیرد را ایفا مىکردند.
با
همه این تعاریف از روشنفکرى تعریف دقیقى که مورد قبول همه محققین باشد، نمىتوان
ارائه کرد، بلکه تعاریف مختلفى تاکنون ارائه شده است.
در
یک دیدگاه کلى تعریفهاى روشنفکرى به چهار دسته اصلى قابل طبقهبندىاند:
۱.
در دسته اول به طور کلى روشنفکران گروههایى هستند که به دنبال تقریر حقیقت و حفظ
ارزشهاى تغییر ناپذیرند در زمینه حقیقت، زیبایى و عدالت نقش مؤثرى دارند. (تعاریف
هنجارى و اخلاقى).
۲.
در دسته دوم روشنفکران گروههایى هستند که بنیان گذار ایدئولوژىها و نقادان وضع
موجود به شمار مىآیند (تعاریف ایدئولوژیک و جهانشمول)
۳.
در دسته سوم روشنفکران به عنوان یک قشر اجتماعى در توسعه و پیشبرد فرهنگ مؤثرند (تعاریف
اندیشهاى و فرهنگى)
۴.
در دسته چهارم روشنفکران گروهىاند که در کنار تودهها قرار گرفتهاند، که در واقع
به معناى زوال مفهوم روشنفکرى عام است و این مفهوم به شکل بومى و محلى در آمده است.
(تغییر مفهوم روشنفکر جهانشمول به روشنفکر ویژه)
روشنفکرى
در ایران
واژگان
روشنفکرى از زمان قاجار بطور عام همچون کلمات منورالعقول، منور الفکر و در دوره
مشروطه به طور خاص وارد گفتمان ادبیاتى فارسى گردید در دوره مشروطه ابتدا میرزا
آقا خان کرمانى واژه منور العقول را وارد ادبیات مىنماید و آن را براى افرادى
بکار مىبرد که متاثر از نهضت روشنفکرى و عصر خردگرایى در فرانسه قرن ۱۹ طرفدارى
از قانون و تجدد مىنمودند.
پس
از مدتى اصطلاح منورالعقول به منورالفکر تبدیل گردید، منورالفکر افرادى بودند تجدد
خواه و طرفدار سرنگونى استبداد سیاسى و استقرار حکومت قانون، سرانجام در دوره
پهلوى اصطلاح منورالفکران به روشنفکر تبدیل گردید. آل احمد در بررسى خود از
روشنفکرى آن را معطوف به الگو بردارى از روشنفکرى فرانسه که خود را روشن شدگان و
دوره خود را عصر روشنگرى مىنامیدند ـ مىداند و بین روشنفکر خادم و خائن تفاوت
قائل مىشود.
روشنفکرى
دینى
اگر
در بحث کاربرداصطلاح روشنفکرى دینى بخواهیم به واکاوى اندیشهها و آراء اشاره کنیم
باید به دو گروه مخالف و موافق اشاره کرد.
الف
ـ گروه مخالفان در مورد واژه روشنفکرى دینى در مجموع چنین استدلال کردهاند:
۱.
به لحاظ خاستگاه تاریخى
چون
این اصطلاح از غرب آماده است و ما آن را به روشن فکرى ترجمه مىکنیم، در واقع در
غرب، قرن ۱۸ و ۱۹ کسانى پیدا شدند که وقتى به متون مسیحیت رجوع کردند، دیدند قابل
دفاع نیست و خط فکرى خود را از دیگران جدا کردند، همه کسانى را که به کتاب مقدس
التزام داشتند، تاریک اندیش خواندند، اصلا لغت «روشن» را براى این آوردند که
بگویند از تاریکىهاى جهل و خرافهاى که در کتاب مقدس وجود دارد، به روشنى و نور
عقل پا گذاشتیم، پس روشنفکرى به فاصله گرفتن از دین بود (بر این اساس کاربرد مفهوم
روشنفکرى دینى متناقض نما است).
۲.
تخلف در پاى بندى به اصول مدرنیته:
روشنفکرى
جهان اسلام دچار دو گانه اندیشى شده از یک جا گسیخته و در وضعیت خلاء بسر مىبرد،
نه آن عقلانیت کانتى وارد زندگىاش شده و نه توانسته میراث خود را حفظ کند، اصولا
خصیصه مدرنیسم اعتماد به عقلاست، مراد از عقل هم ابزارى و نقادى منطقى است و این
عقل عملى دیگر چیزى براى دین باقى نخواهد گذاشت.
۳.
تجدد گرایى با دیندارى قابل جمع نیست
اگر
بپذیریم که شرط اول قدم در دیندارى ایمان، تعبد و تسلیم است باید گفت که تجدد
گرایى با دیندارى غیر قابل جمع است. مفاهیمى که غربیها به کار مىبردند یک بازتاب
معرفى داشت و در اجتماع شفاف مىشد، پس مفهوم روشنفکرى به مفاهیمى که از اساس این
لفظ در زبانهاى اروپایى اراده مىشود مقتضى تجدد گرایى است و تجدد گرایى با
دیندارى قابل جمع نیست.
۴.
گسست میان سنت و مدرنیته
در
این نظر دو گروه سنت گرایان و نوگرایان قائل به گسست میان سنت و مدرنیته هستند،
سنت گرایان با یکى پنداشتن غرب با مدرنیته، غرب را با کلیت واحدى طرد مىکنند در
این دیدگاه محصول غربى نمىتواند صفت دینى داشته باشد، چون روشنفکرى یک محصول غربى
است و مدرنیته ضد دینى تلقى مىشود، روشنفکرى هیچ نسبتى، جز مخالفت با دین ندارد
در این نظر روشنفکرى دینى، ترکیبى متناقض نما است. از طرف دیگر نوگرایان نیز
همانند سنت گرایان معتقد به گسست میان سنت و مدرنیته هستند و بر خلاف سنت گرایان
به اصول مدرنیته وفا دارند نوگرایان، محصول مدرن را صفت غیرمدرن قرار نمىدهند،
عناصر مدرن و اتصاف آنان به صفت دینى نا ممکن است چرا که این دو متعلق به دو دنیا
و دو کهکشان مجزى هستند.
ب
ـ موافقان واژگان روشنفکرى دینى در مجموع چنین استدلال کردهاند:
۱ـ
عدم گسست میان سنت و مدرنیته
گروهى
که از این ایده حمایت مىکنند معمولا احیاگران دینى هستند که معتقدند دین را مىتوان
با همان نقشهاى سنتى در دنیاى مدرن حاضر کرد، آنها به سنت تکیه مىکنند و به مدرن
نظر مىافکنند، این گروه مخالف گسست میان سنت و مدرنیته هستند و ضمن اعتماد به
ارتباط این دو عنصر، نقش مهمى براى سنت قائل مىشوند.
این
گروه قرائتى از مدرنیته ارائه مىدهند که با دین و سنت سازگارى داشته باشد و اصولا
مقولاتى نظیر آزادى، دموکراسى و روشنفکرى را در عرصه دین و سنت بازیابى مىکنند بر
این اساس، روشنفکرى دینى ممکن خواهد بود.(۵) منتها این رویکرد نقش روشنفکر دینى را
به یک احیاگر دینى تقلیل مىدهند.(۶)
۲.
روشنفکرى دینى، واژهاى قراردادى و سیال
برخى
روشنفکرى دینى را به مثابه الگوى خاص توضیح دادهاند و از رابطه دال و مدلول
استفاده کردهاند. آنان معتقدند گرچه معنى و هویت؛ حاصل رابطه بین دال و مدلول است.
لکن هیچ رابطه ذاتى و از قبل تعیین شدهاى بین این دو وجود ندارد، آنچه مفهوم و
مصداق را به هم پیوند مىدهد، رابطهاى قراردادى و سیال است در یک کلام هویتها در
بستر گفتمانهاى روان، متغیر، متحول و غیرشفاهى شکل مىگیرند که تار و پود هر یک بر
عناصر، لحظهها، نقاط متعالى، روابط قدرت و نظامهاى حقیقى متفاوتى استوار است.(۷) به
تعبیردیگر مفهوم روشنفکرى همچون تمامى مفاهیم دیگر یک «دال شناور و تهى» است که
قابلیت آن را دارد که در بستر گفتمانهاى مختلف تکرار شده و به مدلولهاى مختلفى
دلالت دهد. بنابراین به لحاظ منطقى و زبان شناختى نمىتوان دین را «دگر» یا «غیر» روشنفکرى
تعریف کرد و میان آنان رابطه کاملا بیرونى و دو انگارى ترسیم کرد.(۸)
۳.
باز سازى مفهوم روشنفکرى دینى به لحاظ تحول مفاهیم
این
گروه معتقدند چون دین مخالف عقل نیست و در پى رفع جهل و تاریکى است، بنابراین بین
عقلانیت (یکى از شاخصهاى مهم روشنفکرى) و دین (یکى از شاخصهاى مهم نظام دانایى
مسلمانان) رابطه این همانى مىتواند برقرار باشد. و چون روشنفکرى تابع نظام دانایى
خود بوده است. بنابراین مفهوم روشنفکرى بر اثر تحول مفاهیم از متنى به متن دیگرى
به تدریج شکل گرفته است بنابراین واژه روشنفکرى دینى با دو عنصر مهم عقل و دین
تناقض نما نیست. از نظر محقق اگر بپذیریم که روشنفکرى دینى متعلق به نظام دانایى
دینى است(۹) آنگاه عقل دائرهاش توسعه مىیابد و عقلانیت ابزارى یکى از شقوق عقل
محسوب مىشود و در زمینه زندگى و دین نیز روشنفکر دینى معتقد به پویایى و پایایى
دین مىباشد با این توصیف روشنفکر دینى یعنى کسى که عقل را منبع مستقل در کنار
منابع دیگر مىداند و به دنبال عقلانى کردن ساحتهاى زندگى و دین است.
به
عبارت دیگر آنچه در تعریف روشنفکرى یاد شد، روشنفکرى دینى مانند دیگر مصادیق
روشنفکرى، در زمینههاى خاص اجتماعى برآمده و داراى ویژگىهاى بومى و منطقهاى است.
روشنفکرى دینى، از یکسو به نظام دانایى نص محور پاى بند است و از دیگر سو عقل را
منبع مستقل مىداند، ولى آن مفهوم را از عقل ابزارى به دیگر شقوق عقل چونان عقل
فلسفى، عقل شهودى و… گسترش مىبخشد.
هم
چنین روشنفکرى دینى درزمینه مناسبات دین و زندگى به پایائى و پویایى دین معتقد است.
منظور از پایایى، اصالت و اصولگرایى در فهم دین و منظور از پویائى، توسعه گرایى در
حوزه تحقق دین است. شایان ذکر است که باورها و اعتقادات روشنفکر دینى داراى درجه
شدت و ضعف است که در عمل و رفتار مشخص مىشوند و ما در مقام داورى و ارزیابى آنان
را رتبهبندى مىنمائیم.
پى
نوشتها:
۱
ـintellctuel
۲
ـintellctual
۳
ـ فرهنگ جهانى و بستر، سیمون، تهران: گلشانى، ۱۶۴، ص ۷۳۲.
۴
ـ حسین بشیریه، جامعهشناسى، تهران: نشرنى، ۱۳۷۴، ص ۲۴۰.
۵
ـ ر.ک على خامنهاى (رهبر انقلاب) مقوله روشنفکرى و روشنفکران، تهران: رهنمود ـ
انتشارات جهاد دانشگاهى، ۱۳۷۷ و ر.ک. مرتضى مطهرى، استاد مطهرى وروشنفکران ،تهران:
انتشارات صدرا، ۱۳۷۲.
۶
ـ عباس کاظمى، جامعهشناسى روشنفکرى دینى در ایران، تهران، طرح نو، ۱۳۸۴.
۷
ـ محمد رضا تاجیک، شکلگیرى گفتمان انقلابى در ایران، پژوهشنامه متین، شماره اول،
سال اول، ۱۳۷۷، ص ۴۵.
۸
ـ محمد رضا تاجیک، دینى،دموکراسى و روشنفکرى در ایران امروز، تهران: مؤسسه تحقیقات
و توسعه، ۱۳۸۴، ص ۱۱۷.
۹
ـ مسعود پور فرد، مردم سالارى دینى، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، ۱۳۸۴، ص ۳۰.
منبع
:دانش سیاسی اسلام