سياسي اجتماعيمطالب جدیدمهارتهای زندگی

اختاپوس «عادت»!

اختاپوس «عادت»!

نویسنده: رئوف آذری

در تمام سال های زندگی ام،دهمواره شاهد هنرنمایی اختاپوس «عادت» بوده‌ام و تغییر وضعیت شکل طبیعت پیرامونی و رفتار اطرافیان را بیشتر از آنکه منشأ درونی داشته باشد، بیرونی و منبعث از «عادت واره‌ای عمومی یافته‌ام که نام «اختاپوس عادت» بر آن نهاده‌ام …

بسیار تجربه کرده‌ام کوره راه‌هایی، از سر اجبار به «عادت» شاهراه بودن وا داشته شده‌اند و شاهراه‌هایی مسیر کوه پیموده و سر به صخره زده و متوقف شده‌اند! دریاچه‌هایی که در آن پایین دست‌ها، شوره‌زار شدن «عادت»شان شده و جنگل‌هایی که در بالادست ویلا شدن و خیلی خوش بینانه تاکستان شدن «عادت»شان شده است! چشمه‌ای عظیم با خوش خیالی خوش خیالی، دهنش بتن‌ریزی شده و به «در خود جوشیدن»، «عادت» می‌کند ولی شورابه‌ای، آن پایین دست، «عادت» می‌کند، خود را دریاچه‌ای بزرگ نام نهد، چرا که میلیاردها سرمایه این مملکت به پایش قربانی شده است!

در رفتار انسانی نیز بسیار دیده‌ام که آن شیرزن روستایی، خزیدن در پوست روباهی «عادت»ش شده و عقلمندی، قبای دیوانه‌ای اختیار کرده است! عاشقی، پاشیدن تخم نفرت «عادت»ش شده است و آن مهربان، نشر بذر عداوت! اختاپوس «عادت» را در همه جا می‌توان مشاهده کرد؛ به ویژه در رفتار شهرنشینان این کشور شهر، از جمله:

*عزیزی از مسیر«فرعی» قصد ورود به مسیر«اصلی» دارد… آن قدر جلو و عقب می‌کند و کسی مجالش نمی‌دهد که از این بعد «عادت» می‌کند، هر وقت از «فرعی» قصد ورود به «اصلی» داشت، چشمانش را ببندد و دیوانه‌وار پای روی پدال گاز بفشارد و بدون توجه به چپ و راست به یکباره وارد «اصلی» شود و «فرعی» را پشت سربگذارد!

* بزرگواری در صف عابر بانک به حرمت حریم خصوصی نفر جلویی، چنان دور ایستاده است که هرکه از راه می‌رسد بدون توجه به نوبت ایشان، چفت چفت می‌چسبد به نفر جلوی عابر بانک و در اندک زمانی، چنان نفرات پشت سر هم زنجیر می‌شوند که باز کردن حلقه این زنجیر در هم تنیده برای آن شهروند حافظ حریم شخصی، غیر ممکن می‌کند و چندها دقیقه انتظار وی بی‌ثمر می‌ماند که هیچ… خود نیز ثمر انتظارش در هاله‌ای از ابهام و افسوس می‌ماند و ناچار وی نیز می‌آموزد که باید در همان حضور دقایق ابتدایی‌اش چنان زنجیر را حلقه زند که امکان ایجاد فاصله‌ای نباشد و در نهایت «عادت» کند به عادات عموم مردم تا انتظارش ثمر دهد!

*عزیز صنعت‌کار، مغازه‌دار و یا فروشنده‌ای چنان رعایت حال وجدان می‌کند که فاکتور خریدش را درصدی ثابت و حداقلی اضافه می‌کند و جهت عرضه به مشتری ارایه می‌دهد، ولی مشتری از راه رسیده چنان «عادت» کرده است «چانه» بزند که آن بیدار وجدان را تا پای جان می‌برد و فاکتور خرید و فاکتور فروشش را همسنگ می‌گرداند که این بار آن عزیز نیز یاد می‌گیرد، وجدانش را به مرخصی بفرستد یا به زور خواب کند تا دیگر شرمنده فرزند و عیال و تجارتش نشود!

و به اجبار «عادت» می‌کند که از همان ابتدا، چنان فاکتور خرید و فاکتور فروشش را فاصله بیندازد که چانه‌زنی‌های خریدار، تا لب چاهش کشاند و در چاه نیندازد!

* کارمندی سر کارش آن قدر احترام ارباب رجوع نگه می‌دارد و خوب کار می‌کند ولی هر بار کارمند نمونه دستگاه‌اش آنی است که هیچ کار نمی‌کند جز یک کار و آن، «عادت» به عادتی است که اسلافش بدان عادت کرده بودند… او نیز در نهایت عادت می‌کند بدان «عادت» و بعد از مدتی «نمونه» اعلام می‌شود و آن «عادت»،عادت همیشگی‌اش می‌شود!

*بزرگی چنان برای زیست محیطش دل می‌سوزاند که «مادر برای فرزند دلبند»! اما هر بار که بند دلش را ورانداز می‌کند، چنان بندی بر دلش انداخته‌اند که جز با دهان نتوان گشود و وقتی هم دندان بر آن می‌نهد، بند باز نمی‌شود که هیچ، بلکه دندانش نیز قربانی می‌شود… دندان ۱ تا ۳۲ همه را قربانی می‌کند اما بند دل زیست محیطش همچنان با گره کورش دست به گریبان است و شاید به ناچار روزی او هم عادت کند به عادت بند گذاشتن و خود را ببندد به امروز و از امروز، عادت در روز بودن و برای خود بودن را برکشد و تا آن ناکجا آباد عادت پیش رود!

فردا روزی که او بیش از همه «عادت» کرده بود که اشک جنگل و زیست محیط درآورد و به این «عادت»ش نیز بنازد! گناه کیست؟

*عزیزی براساس روش و منهج آکادمیکی فراگرفته، یادگرفته است جز در تخصص خویش نظر ندهد و سخنی نگوید و پاسخی ندهد… ولی آن چنان از طرف فامیل و نزدیکان تحت فشار قرار می‌گیرد که تنها میرزای ما تویی و تو نیز باید حلال تحلیل‌مان شوی که وی نیز «عادت» می‌کند به از هر دری سخن گفتن و نظر دادن و نپخته ابراز کردن و این عادت وی را پیش می‌برد و از تخصص اصلی‌اش دورش می‌کند و بی‌تخصص تحلیل کردن، پای ثابت «عادت» روزانه‌اش می‌شود!

*سیاست ورزانی که با وجود حضور بر کرسی سیاست، اخلاق را فراموش نکرده‌اند و وجدان‌شان همواره بیدار بوده است اما آن قدر در برابر هجمه‌های غیرمنصفانه تحت فشار قرار گرفته‌اند که ردای اخلاق و بیدار وجدانی را برکنده‌اند و سیاست به معنای دروغ ورزی و روباه صفتی، «عادت»شان شده و خود نیز در عمق چنین گرایشی گرفتار آمده و راه فراری از آن نیافته‌اند!

*قاضی یا وکیلی که همواره بر صراط مستقیم بوده ولی آن قدر در برابر هجمه پیشنهادات دهان آب کن و کارچاق کن قرار گرفته که بعد از سال‌ها در وادی ارتشاء وارد شده و چنان «عادت» کرده به رشوه‌گیری و رشوه‌خواهی و کارچاق کنی که حالا چندها نفر فقط ازکار هماهنگی و واسطه‌ای وی کسب روزی می‌کنند!

این‌ها و ده‌ها نمونه دیگر نیز می‌توان شاهد آورد که یادآوری کرد به مردمان جهانشهر تا که دریابند چگونه در چنبره «اختاپوس عادت» گرفتارند و شاید خود نمی‌دانند! اما آنچه که بیش از همه مطمع نظر یادداشت سطور فوق بوده، این است که تأکیدی صورت گیرد روی فضای ذهنی، روحی و روانی مردمان در کل و کودکان به ویژه در عصر حاضر. بزرگان خانواده و آن طرف معتمدان و ریش سفیدان فامیل چنان در فضای سنگین رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی، «عادت» داده شده‌اند به گوش سپردن و رصد کردن اخبار روز، که جغرافیای ذهنی آنان فقط و فقط حول وقایع و اتفاقات روز و آن هم از زبان رسانه‌ای که شاید قلب و دگرگونی ماجرا نیز عادتش شده باشد، دور می‌زند و از هرگونه هم صحبتی با اعضای خانواده باز داشته شده‌اند و آنگاه که با وجه جسمی نیز بر می‌گردند، روح‌شان نیست و اگر هم باشد باز نقل آن تراوشات فکری گردانندگان رسانه‌ها که چیزی جز اعصاب خراشی و زخم دل در بطن خود ندارند!، «عادت»شان است!

و چنین است که فضای سنگین و یک وجهی خشونت‌زا و استرس آفرین رسانه‌ها، کودکی را از کودکان گرفته و بزرگان را از مقام همنشینی همدل و رؤیایی تا محلی سیاه دل تغییر نقش می‌دهد و همه و همه را زیر چتر بدنگار خود می‌کشاند و چنین می‌شود که شده است… همگی تهی از احساس مهرورزی و نوع دوستی … و این چه بد روزگاری است که همه «عادت»کرده‌ایم به «عادت» خلق شده کارگردانان بد طینت و داعش مسلک برخی رسانه‌های مکتوب یا دیجیتالی روزگار. آیا راه فراری از این «اختاپوس عادت زا» هست؟! نقش سازمان‌ها و وزارت‌ها و نهادهای دولتی مرتبط با اصلاح عادت‌های رفتاری شهروندان چیست و تا چه اندازه در پی گرفتن رسالت کاری خود موفق عمل کرده‌اند؟ سازمان‌های مردم نهاد وظایف‌شان چیست و رسالت کاری‌شان را چگونه باید باز تعریف کرد؟

نقش خود شهروندان در مواجهه با «اختاپوس عادت» چیست و چگونه می‌توان این سطح نقش آگاهی را مورد واکاوی و تجدیدنظر قرار داد؟ و سوالات بسیاری که هریک ده‌ها پژوهش کاربردی می‌طلبد تا به راهکاری اجرایی و اصلاحی منتهی شود… .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا