ضروررت تجدید، اصلاح و احیای دینی
ضروررت تجدید، اصلاح و احیای دینی
نویسنده: استاد عبدالرحمن پیرانی *
اصطلاحاتی مانند اجتهاد، تجدید، اصلاح، احیاء و ابداع اصطلاحاتی هستند که هم در باب فقه اسلامی، اصول و هم در باب اقتصاد، فرهنگ، سیاست و علوم طبیعی مطرح هستند. اساساً این اصطلاحات پس از بعثت پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- و به عنوان اجتهاداتی که روی فهم دقیق قرآن و سنت صورت گرفته، آغاز شده است. قابل ذکر است که مباحثی مانند اجتهاد، تجدید، اصلاح، احیاء و ابداع هر کدام در تاریخ اسلام مدرسهای و یا مجموعهای از شخصیتهای تأثیرگذار خود را داشتهاند. این توسعه و تکامل از زمان پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- مطرح شده است و مسائل بر اساس نیازهای زمان داده شده است. در زمان پیامبر و هنگام بروز مشکل یا مسألهای، بر اساس نیاز زمان، آیات نازل شده و وحی به مسأله یا سؤال مطرح شده پاسخ داده است. بنابراین پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- اولین کسی بوده که وحی را تفسیر و تطبیق میکرد و عصر صحابه که در اثر معایشه با پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- قضایا را مستقیم میگرفتند و به دلیل اتصال، مباشرت و نزدیکی، تقلید و یا قیاس میکردند و نیازی به اجتهاد جدید احساس نمیشد. تابعین نیز همین طریقت را برگزیدند، گرچه گاهی شهرها از هم دور بودند و اختلاف محل سکونت داشتند، اما جوهر و شکل و روح قضیه را کماکان حفظ میکردند و به دلیل وضعیت مشابه احساس نیازی به استنباط و استخراج نداشتند و به همان روش و طریقت اقتدا مینمودند. اما با تحول اوضاع و بُعد مسافت، مسائل مختلفی مطرح شد که باعث خوف عالمان و بزرگان دین شد که به چه طریقی جواب این مسائل مختلف را از نصوص قرآن و سنت استنباط کنند به صورتی که جوهر دین و اصل رسالت حفظ شود. در ابتدا در ذهن برخی از افراد نسبت به شروع توسعه در تفسیر آیات و احادیث نوعی بینظمی ایجاد شد، زیرا صلاح نمیدیدند به همهی اتفاقاتی که رخ میداد، پاسخ بدهند و شکل و صورت قضایا را تغییر دهند. در میان این دغدغهها و خوفها به سال ۱۵۰ هـ.ق میرسیم.
امام شافعی که متولد ۱۵۰ هـ.ق و متوفی ۲۰۴هـ.ق بود، اولین کسی است که کتاب «الرساله» را تدوین نمود. امام شافعی در غزهی فلسطین متولد شده و در سن ۱۰ سالگی به مکه عزیمت کرده است. عراق پس از مکه و مدینه آن زمان جزء مراکز فرهنگی دنیای اسلام بود. فقهای آن زمان در حجاز به رهبری امام مالک به اهل حدیث معروف شدند. آنان به عصر پیامبر نزدیک بودند و مسائل را با مراجعه به قرآن و حدیث پاسخ میدادند. در مقابل کسانی نیز مانند امام ابوحنیفه که در کوفه دورتر از مدینه بودند اجتهاد میکردند که به اهل رأی مشهور شدند. فقهای حجاز به حکم اقامت در مهد اسلام (مکه و مدینه) خود را حامیان دین میدانستند و در مقابل فقهای عراق (اهل رأی) ایستادند، زیرا بر این باور بودند که بحث و تحلیل و تعلیل مستقل از نصوص، نوعی تجاوز از حد نصوص در قالب اجتهاد است و آن را کملطفی در حق نصوص میدانستند.
امام شافعی حدود ۱۰ سال از ۱۷۰ تا ۱۷۹ هـ.ق در مکه شاگرد امام مالک بود. امام شافعی در مدت اقامت خود کتاب المؤطأ را حفظ کرد و از زمرهی مدافعان اهل حدیث قرار گرفت. پس از وفات امام مالک، امام شافعی به عراق که مرکز عالمان اهل رأی بود سفرکرد. در عراق با امام محمد بن حسن شیبانی متوفی ۱۸۹هـ. ق که پس از امام ابوحنیفه از مشهورترین علمای اهل رأی بود، مباحثه و مناقشهی طولانی داشت. کسانی بر این باورند که امام شافعی مدتی را که در بغداد حضور داشتند کتاب «الرساله فی اصول الفقه» را نوشت. امام در اثر مصاحبت با اهل رأی، برخی از آرای خود را تغییر داد، به طوری که بحث از قول قدیم (قبل از مسافرت به بغداد) و قول جدید (بعد از مسافرت به بغداد) در آرای ایشان مطرح شد که نشاندهندهی تأثیر مناظرات و مناقشات با اهل رأی به ویژه مباحثه با امام شیبانی بوده است. بدون تردید«الرساله» یک ابداع بزرگ بود و به یک نیاز اساسی فقها و علما در زمان خود پاسخ داد، که چگونه در یک مسألهی جدید هم میتوان اصول و ثوابت و مصادیق اصلی را حفظ کرد و هم پاسخی مناسب به نیازهای عصر و زمان داد. امام شافعی بعد از مدتی به مکه باز میگردد و در آنجا با امام احمد بن حنبل متوفی۲۴۰هـ. ق که شاگردش هم بود بر سر مسألهی اجتهاد اختلاف پیدا میکند و بار دیگر به عراق باز میگردد. این بار در سفر به عراق به دلیل اینکه خلیفه مأمون مذهب معتزلی را که یک مذهب عقلگرا بود به عنوان مذهب رسمی اعلام کرده بود و فشار زیادی را بر علما اعمال میکرد، امام تصمیم گرفت تا عراق را به مقصد مصر ترک نماید.
امام شافعی فقه را تحت عنوان: «معرفه الأحکام المنزله للفقه الإسلامی المتعلقه بأعمال البشر واستنباطها من الدلیل الوارد فی المصادر النزیهه الخالصه» و خلاصهی آن: « العلم بالأحکام الشرعیه العملیه المستنبطه من الأدله التفصیلیه» یعنی«آشنایی نسبت به احکام نازل شده مربوط به اعمال انسانها از دلیل خالص(قرآن و سنت)» تعریف نمود. این تعریف مرجعی برای متخصصان شد که بالاتر از اختلاف فقهی بود. این ترسیم منهج، قواعد و تنظیم روش استنباط احکام، گام بسیار بلندی در فقه اسلامی با تأکید بر نصوص و حفظ جایگاه قرآن و سنت بوده است. این گام بزرگ امام شافعی زمینه را برای اجتهادات و کارهای عظیمی که بعدها صورت گرفت، آماده ساخت.
هدف بحث اقتضا داشت تا ابتدا موضوع را از امام شافعی به عنوان صاحب کتاب الرساله آغاز نماییم. چرا که امام بزرگ اهل سنت (که از نظر زمانی مقدم بر امام شافعی بود)، امام اعظم ابوحنیفه است. ایشان از بزرگان فقها و بارزترین علمای اهل رأی بوده و خدمت بسیار بزرگی به تکامل و توسعهی فقه تقدیم نموده است. امام ابوحنیفه یک بازرگان بزرگ و یک عالم توانمند بودند. روشنفکران آن زمان در کوفه به ایشان علاقهمند بوده و در جلسات بحث و مناظره وی شرکت مینمودند و با ایشان در مباحث فقهی، فلسفی، کلامی و عقیده و سیاست به بحث و گفتگو مینشستند. به دلیل دوری امام از مکه و مدینه و عدم تدوین همهی احادیث پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- با سیلی از سؤالات و مشکلات مردم مواجه بود و لذا نظر به تحولات و مشکلات فراوان زمان خود، لازم میدید که به آنها پاسخ دهد، به همین خاطر با مراجعه به قرآن و سنت، اجماع، قیاس و استحسان سعی میکرد تا سؤالات و مشکلات دینی مردم را پاسخ دهد و نقش تاریخی خود را مبنی بر ضرورت اجتهاد و پویایی فقه اسلامی ماندگار ساخت. حال پس از اعمال دو روش استدلالی و استقرایی زمینه برای ابداع و احیایی دیگر فراهم شد و به تدریج مدرسهی مقاصدی شکل گرفت.
فقها بر این باورند که روش استدلالی همانند روش استقرایی به مرور زمان موجب مشخص کردن منابع اولیهی فقه اسلامی میگردد. اما آنچه که محک این دو رویکرد است، شناخت چگونگی تعامل با نصوص مرجع (قرآن و سنت) با وجود مسائل جدید در طول تاریخ زندگی بشر بوده است؛ که از دیرباز تا به امروز بیشترین اهتمام به حفظ تمسک به قرآن و سنت بوده است. در عین حال بایستی به صورت جدی جامعه، آداب و رسوم و سنتها به عنوان منابع طبیعی لحاظ و در روند قانونگذاری در نظر گرفته شوند.
در بررسی مذاهب امام ابوحنیفه، امام مالک و امام شافعی که به دنبال اسباب حکم و علت امر و نهی بودند، معلوم میشود که آنها نقش اساسی در فراهم شدن زمینهی اهتمام به مقاصد شریعت ایفا نمودند تا با مراجعه به سبب، علت، مراد و قصد و حکمت به دنبال مراجع ضمنی باشند و انسان قصد خداوند را بخواند که مراد شارع در این حکم چیست؟ این امر باعث شد تا مدرسهی مقاصدی شکل بگیرد و علما برای اولویتهای مربوط به مقاصد و احکام، ترتیب جدیدی را اتخاذ نمایند و در نتیجه یک ادغام ضروری و سازنده در ارتباط با اوضاع و احوال حاکم بر زندگی انسانی و اجتماعی صورت گرفت و با تجدید و بازگشت به اصل قرآن و سنت، تطبیق عملی انجام گرفت.
اگر امام شافعی به عنوان مؤسس علم جدید اصول فقه شناخته شد و در این خصوص نقش اساسی ایفا نمود، یقیناً در مقابل، امام ابوحنیفه و فقهای اهل رأی نیز با تأسیس مدرسهی رأی و تعیین قواعد و اصول نظری اجتهاد و استنباط و مواجهه با رویدادها و وقایع جامعهی خویش و راهحلهای استنباط شده از نصوص قرآن و سنت خدمت بزرگی را به دنیای اسلام تقدیم داشتند- رضی الله عنهم و عنا اجمعین-
پس از گذشت حدود ۲۵۰ سال، فقهیی شافعیمذهب با تأملی در باب اصول فقه و بررسی این قضایا و با تمسک به آنچه امام شافعی و امام ابوحنیفه خلق نموده بودند، موضوعی که دیگران از انجام آن بیم داشتند که مبادا از حدود تجاوز کنند، مورد بررسی قرار داد و به نتایجی مهمی دست یافت که بعدها مقدمهای شد برای کسانی که راه او را ادامه دادند. این امام بزرگوار امام ابوالمعالی امام جوینی متوفای ۵۰۵ هـ.ق و معروف به امام الحرمین است. ایشان کتاب «البرهان فی اصول الفقه» را که تصنیف جدیدی در باب تصور قصد شارع مقدس و علل احکام است، به نگارش درآوردند. امام محمد غزالی نیز که از شاگردان امام الحرمین بود این مسأله را در کتاب «المستصفی من الأصول» شرح میدهند و میفرمایند: «المصلحه عباره فی الأصل عن جلب منفعه أو دفع مضره، و لسنا نعنی به ذلک، فإن جلب المنفعه و دفع المضره مقاصد الخلق و صلاح الخلق فی تحصیل مقاصدهم، لکنّا نعنی بالمصلحه المحافظه علی مقصود الشارع و مقصود الشارع من الخلق خمسه: و هو أن یحفظ علیهم دینهم و نفسهم و عقلهم و نفسهم و مالهم، وکل ما یتضمن حفظ هذه الأصول الخمسه فهو مصلحه، فکل ما یفوت هذه الأصول فهو مفسده و دفعها مصلحه.» مصلحت عبارت از جلب منافع و دفع ضرر است. منظور ما از جلب منافع و دفع ضرر، مقاصد مردم و اصلاح خلق در کسب مقاصد خود نیست، بلکه منظور ما از مصلحت، محافظت بر اهدافی است که شارع آنها را دنبال میکند و این اهداف پنجگانه: حفظ دین، جان، عقل، نسل و مال مردم است. بنابراین هرآنچه که این اصول را ضمانت میکند، مصلحت است.
پس از این به امام و مؤسس اصلی مدرسه مقاصد امام شاطبی میرسیم. او ابتدا به مسائل عقیده میپردازد و در این باب کتاب الإعتصام که ورود ایشان به بحث خرافهزدایی و انحرافات فکری را نشان میدهد، تألیف مینماید، سپس مدرسهی مقاصد شریعت را بنیان مینهد. امام شاطبی در کتاب ارزشمند «الموافقات فی أصول الشریعه» پایهها و اصول منهج و روش خود را به تفصیل بیان نمود.
امام شاطبی میان دو نوع مقاصد تمایز قائل شد: مقاصدی که شارع حکم آن را تعیین نموده است و مقاصد مکلفین. این روش میانهروانهی او نصوص را میان دو “نیت” و یا “هدف” قرار میدهد، پس بر فقیه لازم است به قرائت و فهم هر دو بپردازد و در نهایت میانشان وفاق و هماهنگی ایجاد نماید.
بدون تردید کسانی مانند امام محمد غزالی، رازی و بیضاوی و طوسی و ابنتیمیه در شکلگیری مدرسهی بزرگ مقاصدی نقش مهمی را ایفا کردهاند. ناگفته پیداست که امام شافعی، امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شاطبی و امام غزالی و دیگران هیچ کدام قصد ایجاد مدرسهی جدیدی را نداشتهاند، بلکه هدف تفسیر و تطبیق درست و پیشرفتهی وحی و پاسخ به نیازهای بشر، بوده است.
این مسأله در دنیای ما و به نسبت حرکتهای اسلامی و اتحاد جهانی علمای مسلمان و مجامع فقهی در باب فقه، فکر و استنباط احکام امر قابل توجهی است و ضرورت دارد نیازهای فقهی و فکری و سیاسی عصر ما با حفظ همین چارچوب برآورده شود.
و اما سخن آخر در خصوص حرکتها و جماعتهای اسلامی زمان ما: در صورتی که تلاشها و فعالیتهای فکری و فقهی آنها با ابداع، احیا و تجدید و اصلاح فاصله داشته باشد، میزان موفقیت و تأثیرگذاریشان اندک خواهد بود و آنگونه که شایسته است نقش خود را ایفا نخواهد کرد، زیرا ویژگی عصر ما این است که حوادث در آن با کثرت و سرعت اتفاق میافتد و همواره بر حیات و زندگی ما تأثیر میگذارد، لذا تبیین قضایا و تأصیل آن و پاسخگویی به نیازها، سؤالات و شبهات و تشخیص حق و تکلیف از مسئولیتهای محوری حرکتها و اتحادیههای اسلامی و علمای دنیای اسلام است.
هذا وفقکم الله لما یحبه و یرضاه و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
*دبیرکل جماعت دعوت و اصلاح ایران