سياسي اجتماعيمطالب جدید

افسردگی بزرگ در اخبار تلویزیونی ( خیانت رسانه ها)

افسردگی بزرگ در اخبار تلویزیونی ( خیانت رسانه ها)

نویسنده: پی سرونت / مترجم: محمد رضا دهشتی

شهروندان علاقمند به تفریح و سرگرمی، در برابر چالش های قرن بیست و یکم در لاک خود فرو خزیده اند، به گونه ای که یک چشم به بدن عریان زنان در برنامه های مربوط به روابط دختر و پسر موسوم به «تلویزیون- واقعیت» دارند و با چشم دیگر آن دسته از بلایای جهان را نظاره می کنند که توسط اخبار تلویزیونی ساعت ۲۰، یکی پس از دیگری به خورد مخاطبان داده می شوند.

صورت غذای یک برنامه تلویزیونی گاه به بالاترین حد اعلای خود می رسد: زمانی که فراروی دو سوم فرانسوی ها، یک سری برنامه های طولانی، خسته کننده و پایان ناپذیر از فاجعه های مهیج و وحشتناک را می گسترانند بدون اینکه هیچ نشانه ای از امید در آن وجود داشته باشد. این برنامه ها مواردی از قبیل خسارات، مشقت ها و آزارها، مراسم و آیین های رسانه ای و سستی و رخوت دموکراتیک را در برمی گیرد.

نیمه افلیج

افرادی که به گفته های مخاطبان گوش فرا می دهند تا به مردمی که در بدبختی و فلاکت به سر می برند یاری رسانند، به خوبی به این امر واقفند که بعد از دیدن آن دسته از برنامه ها یا اخبار تلویزیونب که فقط به موضوعات سیاه پرداخته اند، به روحیه ی کسانی که با این برنامه ها تماس گرفته اند ضربه ی شدیدی وارد شده است. به عنوان مثال برنامه مشهور روژه گیکب با عنوان «فرانسه واهمه دارد» که در سی سال پیش پخش می شد،قبلا” اعلام کننده ی اخبار مأیوس کننده ای بود که فراتر از واقعیت عینی، جامعه را به نوعیب بیماری فلاکت بار مبتلا می کرد. این گونه نیست که واقعیت آنقدر موجب ترس و واهمه شود، بلکه این برنامه های مجازی، بالقوه منفی هستند که ترس برانگیز می باشند.

آقای بوریس سیرولنیک، در مصاحبه ای با روزنامه فیگارو در تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۰۷، ضمن تصدیق این امر، به توضیح و تبیین این مطلب می پردازد که: «آنچه ما را می ترساند، تلاقی اخبار و اطلاعاتی است که زمام آن در اختیار ما قرار ندارد و بدین ترتیب نوعی احساس ترس را در ما به وجود می آورد.» بایستی اذعان داشت که روزنامه نگاران بیش از حد به انجام چنین کارهایی مبادرت می کنند بدون آنکه هنوز به تأثیر این گونه «مجموعه های سیاه» که در اثر انباشت اخبار ناجور و نارحت کننده به وجود آمده، پی ببرند.

بازگشت به عقب

یک روز از روزهای فوریه ۲۰۰۶، بینندگان تلویزیونی فرانسوی که بیش از گذشته روی مبل خود تکیه زده و زمین گیر شده اند مجبورند که از روان پریشی ناشی از آنفلوآنزای مرغی تا مرگ و میرهای ناشی از چیکنگونیا از جزیره ی رئونیون را نظاره کنند. آنها تماشاگر برنامه هایی از جنایت و قتل بی رحمانه ی جوانی به نام« ایلان» توسط وحشی های حومه شهر گرفته تا غوطه ورشدن نمایندگان پارلمان در درون ماجرای «اوترو» هستند، همین طور تغییر ناگهانی مسیر ناوهای هواپیمابر که مشغول گشت زنی از این دریا به آن دریا همانند گردش زباله های قدیمی بودند، نوعی برخوردهای کوچک و زمینه های تحقیر و خواری ملی را پدید می آورد.

همگی این ها درست قبل از حمله به دیس مقاومت بین المللی با اعلام تهدیدهای مربوط به برنامه های هسته ای ایران و آغاز جنگ داخلی در عراق صورت می گیرد.

سرانجام، با نشان دادن پوسته ای از عکس های مربوط به شکنجه های زندان ابوغریب در عراق، سس برنامه خبری به اتمام می رسد.

«جهان بدین سان به پیش می رود» این عبارت را ونسان هرووئه در شبکه ی LCI با نوعی کنایه به تقدیرگرایی ابراز می دارد:

آیا ما باید افسردگان را منع کنیم  از اینکه به تلویزیون نگاه کنند؟ بدون تردید این امر خیلی خطرناک است! یا اینکه برعکس، بایستی به آنان توصیه کنیم که وضعیت شخصی و شرایط فردی خود را نسبی تصور کنند.

برنامه ی خبری تلویزیون، حاوی بیست دقیقه اضطراب و دلهره و ده دقیقه اخبار مربوط به «گذشته بهتر بود» است.

ملاحظه ی فوق مبتنی بر بررسی تحقیقی «آژانس یورو آر. اس.سی .چی» است که در سال ۲۰۰۶ بر اساس واکنش های یک مجموعه نمونه از تصمیم گیرندگان ۳۰ تا ۴۵ ساله صورت پذیرفته است. بررسی مزبور، خشمناکی این گروه سنی را در قبال بدبینی حاکم بر فضای موجود نشان می دهد. به نقل از لوموند، یک فرد پرسش شده در نظرسنجی، دیدگاهی را بیان می دارد که بسیاری از افراد در این زمینه با وی اشتراک نظر دارند. مبنی بر اینکه فضای عمومی به رغم آن که با برخی رنگ ها، زرق و برق یافته است، از نوعی حزن انگیزی و افسردگی به ستوه آمده است.«در سینما فقط چیزهایی را می بینیم که به ناف یکدیگر نگاه می کنند» در ادبیات، مشابه این موضوع وجود دارد. در بنیاد اروپایی برای حرفه های تصویر و صدا که دانش پژوهان آن فقط بورژواهای نیک ۲۰ساله و فرزندان کارکنان رده بالا هستند، موضوع فیلم های کوتاه و برنامه های دارای متراژ کوچک، همگی حول خودکشی دور می زند. جناح راست به فرهنگ و جناح چپ به پیشرفت خیانت کرده است. از این به بعد، واقعیت مزبور به معنای مطالعه تحقق فضای تک فرهنگی است. بنابراین نوعی محافظه کاری دوگانه توأم با تمایل به افسردگی را شاهدیم که حامل آن هم کسانی بوده اند که ذیل متن روزنامه با تیتر خبری، سخن از پلاژ به میان می آورند و هم افرادی که در مقابل آن مقاومت می ورزیدند.

رسانه ها به تغذیه ی این ماشین افسردگی مبادرت می کنند با توجه به اینکه فقط به جزئی از واقعیت و آنهم سیاه ترین بخش و نادرست ترین قسمت آن می پردازند. «رسانه ها جز بر تیرگی ها تأکید نمی کنند از روی قصور و فراموشی گناه می کنیم و دروغ می گوییم». روزنامه نگار فرانسوی آقای ژان کلود گیلبو ضمن بیان مطلب فوق در مجله ای با عنوان آشکار «گزارشگران امید»  از چنین رویکردی ابراز تأسف می کنند. جریان اطلاعات منفی که هر روز پخش می شود، موجب بدریختی و تغییر شکل واقعیت شده است. آینه ی رسانه ای، از روی تنبلی و همنواگرایی، نوعی تصویر غیرواقعی و نادرست را منعکس می کند. چهره یا تصویر هرگز از واقعیت منفی استخراج نشده است بلکه این تصویر منفی است که به عنوان انعکاس واقعیت ارائه می شود.

با چنین فضایی، چگونه شگفت زده شویم که افسردگی شدید به موضوع  مد روز تبدیل شده است. رسانه ها و شهروندان مصرف کننده به مدت دو دهه است که در یک رابطه عجیب و نگران کننده محبوس شده اند. آنها از گذشته، حال و آینده یک نوع تابلو نقاشی وسیع یا پرده نمایش گسترده ساخته اند که رنگ آن غم انگیز با زمینه ی خاکستری است.

صنعت ترکیب صدا با هم، دیگر وجود ندارد. قضاوت مثبت دوستان خارجی درباره ی وضعیت فرانسه چه اهمیتی دارد؟ همه چیز به طور عملی در مسیر نامطلوب پیش می رود. بازگشت به عقب، مخاطبان را در انتظار ژرفانمایی قراردادن و بررسی مقایسه ای، همگی در قفسه ی ابزارهای بی فایده ی تحلیل، ردیف شده اند. از دیدگاه فیلسوف زن فرانسوی، شانتال دلسول، منبع«بیماری فرانسه» به چنین ناتوانی کودکانه در نسبی کردن تجربه ی واقعی و در انتخاب و اختیار کردن باز می گردد. در یک سخنرانی که توسط روزنامه فیگارو به چاپ رسیده، شانتال دلسول معتقد است که «فرانسوی ها هرگز خود را با دیگران مقایسه نمی کنند بلکه خود را با آرمان جامعه ی کامل مقایسه می کنند که در آن تمامی پارادوکس ها از بین می رود و همزمان برخوردار از انعطاف و حذف رقابت، کیفیت بالای تحصیلات بدون هیچ گونه رویکرد گزینشی اشتغال کامل بدون نظام اقتصادی اشتراکی و نیز بدون رقابت یا خطرپذیری است.»

در انتظار دریافتن این مطلب که آیا تأثیر نشاطآور انتخابات ریاست جمهوری پایدار خواهد بود یا خیر، باید به خوبی این نکته را مد نظر قرار داد که در واقع رسانه ها به فرانسوی ها کمک نمی کنند که از این ناف گرایی حزن انگیز خارج شوند. آن ها بیشتر تصویر یک جامعه ی قربانی دیگران را بسط و گسترش می دهند که به گونه ای ابدی از بلوغ برخوردار است و نیازمند آن است که مسئولیت را به گردن دیگران بیاندازد تا از زیر بار جبران خسارت شانه خالی کند.

ماشین جاروکش

تا زمان رقابت های تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۷، فرانسه این احساس و ذهنیت را ایجاد می کرد که تحت انظار رسانه ها، در مرحله ی انفجار از نظر روانشناختی قرار دارد که هر یک از انقباض های ناگهانی عضلات آن، یک صحنه ی  نمایش را به وجود می آورد. یک نگاه مختصر به عقب نوعی ناراحتی و رنجش را در ما ایجاد می کند از آن لحاظ که رفتارهای نادر و خطرناکی که روزنامه نگاران قبل از ظاهر شدن در برنامه های تلویزیونی از خود بروز داده اند رو به تعدد و تکثر است. در این زمینه می توان به مواردی از قبیل: اکثریتی که به صورت نظام مند از آنها درخواست می شود تا در انتخابات شرکت کنند و به پای صندوق های رأی گیری(که با آنان قهر شده ) بشتابند(تا زمان انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۷) قانون اساسی اروپایی که با جواب دندان شکن فرانسوی ها روبرو شده؛ حومه های سوخته و زغال شده پاریس؛ همگرایی(اروپایی) در حال گسترش؛ قرار داد اولین استخدام (CPE  ) که به مرحله ی انفجار رسیده و غیره اشاره کرد.

در قبال چنین نوع حوادث و رخدادها، رسانه ها خیلی سریع عمل کرده اند. آنها پس از سپری شدن واقعه و گذشتن زمان طرح آن، تلاش بیهوده می کنند تا آهنگ لازم برای این حرکت را دوباره بازستانند و به سرعت خود را به آن برسانند، در صورتی که تحقق آن واقعه را قبل از وقوع درنیافته باشند. سرعت، تنبلی و تن پروری، عادت کپی کردن و چسپاندن ، کار مبتذل، همگی در هم آمیخته می شوند تا تعدادی از رسانه ها را در نقش ماشین جاروکش به دام اندازند، ماشینی که درپی گروه کوچک اخبار و اطلاعات حرکت می کند، یعنی نه در کنار آن قرار می گیرد و نه هرگز از آن پیشی می گیرد. اخبار روز زمانی که دیگر در دوردست قرار گرفته اند، نامحسوس و غیرقابل لمس گردیده اند، ناپایدار، گذرا و فرار شده اند و خارج از دسترس ما قرار دارند، از پشت مورد بررسی قرار می گیرند. با نیروی کپی کردن متقابل از یکدیگر، رسانه ها اخبار و اطلاعات را خنثی می کنند. بازیگران را در طرح های کلی و کلیشه های از پیش تصور شده محبوس می کنند و غالب اوقات ناگهان گرفتار آن کلیشه های ذهنی می شوند.

رقابت انتخاباتی سال ۲۰۰۷ از این قاعده مستثنی نبود. تعدادی از روزنامه نگاران وانمود می کردند که به دنبال حوادث می دوند در حالی که نمی دیدند که پدیده ی فرانسوآ بایرو در حال ظهور و آمدن است. همچنبن تأثیر نیکولا سارکوزی در نخستین دور انتخابات را کمتر از میزان واقعی آن ارزیابی می کردند. و بدون اینکه خودشان خواسته باشند این رویکرد را تقویت می کردند به گونه ای که بر سر «همه کس به جز سارکوزی»بازی می کردند آنان که برای سگولن رویال اهمیت چندانی قایل نبودند، پس از آن که وی در آغاز مبارزات انتخاباتی اش در درون حزب سوسیالیست بر رقبای درون حزبی اش پیروز شد، او را بدون هیچ گونه خویشتنداری ولی با شتاب بیش از حد و باورنکردنی مورد چاپلوسی و تملق قرار دادند.

تعداد روزنامه نگارانی که بی اهمیت از کنار اخبار عبور می کنند بیش از حد شده است که آن ناشی از فقدان ظرفیت واقعی شنیدن و میزان قابل توجهی از فروتنی و تواضع است. روزنامه، بدون تردید برای آنان بیش از حد عادی و پیش پا افتاده و خیلی سهل و بی پیرایه شده است.

این تا حدودی موضوعی زیباشناختی است. فلورانس اوبناس روزنامه نگار اکسید نشدنی این مطلب را با ظرافت در «تله راما» در اواخر سال ۲۰۰۵ این گونه بیان می کند:«معمولی بودن این حرفه، خارق العاده است و مطبوعات از آن به اندازه ی کافی بهره نمی گیرند: من مطبوعات را در موقعیت بیش از پیش دشوار می بینم که بدون نتیجه در دنیای خودشان گیر افتاده اند. مطبوعات آن چیزی را تکرار می کنند که سایر مطبوعات آن را بیان داشته اند». این ملاحظه، بی پیرایه، قابل توجه و درست است که با چند کلمه، نظامی را تشریح می کند که شهروندان را در یک اتاق صدای بدون پنجره محبوس و زندانی کرده است. داوید پوجاداس به نوبه ی خود این تمایل روزنامه نگار را زیر سوال می برد که «خواهان آن است که به دیگری تکیه زند تا اطمینان قلبی حاصل کند» او به مناسبت شصتمین سالگرد تأسیس مرکز آموزش روزنامه نگاران پاریس چنین می افزاید:«به اندازه ی کافی به خودمان رجوع نمی کنیم و درباره ی خود تأمل نمی ورزیم تا دریابیم که چه مسائلی فرا روی ما قرار دارند و کنجکاوی را بازیابیم که نخستین موتور محرکه ی این حرفه است.» همچنین مجری اخبار ساعت بیست شبکه ی دو فرانسه با روشن بینی و ژرفنگری همانند تعدادی از همکارانش خرابی ها و ضایعات این «روحیه گوسفند صفت »را خاطرنشان می سازد که یک حرفه ی ملهم از پانورژ را تسخیر و تصرف کرده است.

برای ماندن در این خصوصیت توخالی، به طور قطع«بولدوزر» صوتی- تصویری با ماشین صدا و تصویر است که به پیش می تازد و بر بقیه گروه گله وار رسانه ای صبغه(رنگ)، تغذیه و صدای گوسفند گونه ی خود را تحمیل می کند. این بولدوزر، ارباب زمان و فضا شده است. بیش از همه در معرض دید قرار دارد و فحل الضراب(حیوان مولد برای تولید مثل )است.

____________________
منبع: خیانت رسانه ها / مؤلف: پی سرونت / مترجم: محمد رضا دهشتی / انتشارات:دانشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی

یک دیدگاه

  1. درورد بر شما
    واقعا روشنگری قشنگی بود
    مخصوصا برای بعضی ها که سر تمام ساعت خبرها را دوباره پیگیری می کنند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا