نگاهی به دو نوع اخلاق اروپایی و اسلامی
نگاهی به دو نوع اخلاق اروپایی و اسلامی
نویسنده: سید ابولحسن ندوی / مترجم: رضا قادری
اخلاق در اروپا دارای توازن نیست. اروپا از بدی های کوچک اجتناب می کند؛ اما بدی های بزرگ را مرتکب می شود. در معاملات کوچک بسیار مؤمن است، اما زمانی که مسئله ملت خودشان مطرح است همین افراد مؤمن، ملت های دیگر می بلعند. در زندگی انفرادی وضع آنان این گونه است که اگر با کسی قرار بگذارند که ساعت ۸:۴۵ می آیند، درست رأس ساعت حاضر می شوند، اما در معاملات ملی اصلا پروای این را ندارند که سر دیگر ملت ها کلاه بگذارند و برای آنان دام فریب بگسترانند. عهد شکنی شان با عرب ها ضرب المثل است. ماخود آن ها را در کشورمان تجربه نموده ایم. اخلاق آن ها نه بر پایه خدا پرستی و پاسخگویی در آخرت، که بر اساس منفعت اندوزی و مصلحت بنا شده است. هرگاه مصلحت اقتضا کند، با اخلاق و متعهد هستند، و هر زمان مصلحت شان چیز دیگری تقاضا نماید در اعمال بزرگترین بد اخلاقی ها باکی ندارند.
اخلاقی که پامبران ایجاد نمودند
اخلاقی که پیامبران می آموزند، مستقل و از مصلحت اندیشی پاک است. چه سود چه زیان، کشته شوند یا زنده بمانند، اخلاق را رها نمی کنند.
از تعلیم آن حضرت ( ص) چنان ذهنیتی در افراد به وجود آمده بود که حضرت عمربن عبدالعزیز (رح) که بزرگترین فرمانروای دنیای متمدن آن زمان بود، شبی مشغول رسیدگی به امور حکومت بود، چراغ متعلق به حکومت روشن بود. شخصی نزدشان آمد، سلام و احوال پرسی نمود. ایشان پیش از این که جواب آن شخص را بدهند چراغ را خاموش و تقاضای چراغ دیگری نمودند. شخصی که آمده بود وقتی علت این کار را پرسید، ایشان پاسخ داد:” آن چراغ مال بیت المال بود، و من نخواستم در امور شخصی از آن استفاده نمایم. چرا که در این صورت باید فردای قیامت در برابر خداوند پاسخگو باشیم.”
آیا نمونه ای از چنین احتیاط و تقوا در محدوده ی کاخ کرملین (kremlin) دیده می شود؟ این ارزش های اخلاقی و معنوی هرگز به خاطرشان خطور نمی کند. منتهای اندیشه و سقف پرواز خیالش تا این حد است که هر انسان غذایی برای پر کردن شکم داشته باشد و جایی برای سکونت، به بیگاری نگیرند، به خواسته های خود احترام بگذارند و غیره.
خلیفه دوم، حضرت عمر (رض) که فاتح دو امپراطوری بزرگ ایران و روم بود، در زمانه ایشان قحطی رخ داد، و لذا ایشان خوردن غذای خوب را بر خود حرام کردند. ایشان سرخ و سفید بودند اما بر اثر خوردن روغن چهرشان گندمگون شد.
دعوت ما
سخن ساده ای که می خواهم خدمت شما بیان نمایم این است که : ما آمده ایم تا مردم را به سوی راه خدا دعوت نماییم. ما آمده ایم تا بر همین بنیاد انسان ها را به طرف انسانیت فرا بخوانیم. ما این کار را بزرگترین وطن دوستی و وفاداری به کشور می دانیم. هیچ کس بیشتر از ما نمی تواند به کشور خدمت کند ما قبول داریم که کشور نیاز به مؤسسات و سازمان هایی دارد که به وسیله آن ها پیشرفت و ترقی نماید. ما آن ها را تحقیر نمی کنیم. کشور نیاز به سازمان های تعلیمی، مطب، دادگاه، ارتباطات (communication) و دیگر چیزها دارد؛ اما با تمام این ها اگر جلوی طاعون ظلم و پاره کردن شکم دیگران که روز به روز شیوع بیشتر می یابد، گرفته نشود، عزت، وقار و آزادی این کشور به باد فنا خواهد رفت.
ما به همه می گوییم که این، مقدمترین نیاز کشور است، تمام این سازمان ها- که ما آن ها را ضروری و مفید می دانیم- در درجه دوم و پس از این نیاز قرار دارند.
ما برای نشر و تبلیغ این حقیقت از خانه بیرون آمده ایم. اگر کسان دیگری هم این کار را می کردند، ما با آن ها همکاری و تعاون می نمودیم. ما آشکارا اعلان می کنم که برای سهم بردن به این کشور نیامده بودیم. ما آن کشورهایی را که خود از ثروت مالامال بودند ترک نگفتیم که بیاییم و در ثروت این کشور سهیم گردیم. ما برای انجام یک مأموریت و یک خدمت به این کشور آمدیم. ما آمدیم تا مردم اینجا را بندگان خدا بگردانیم، مسلمانانی که به اینجا آمدند پیغام اخلاق، محبت و خداپرستی را با خود به ارمغان آوردند. آنان به این کشور آمدند تا به آن، چیزی بدهند نه این که چیزی از آن بستانند. آنان به سوی انسان دوستی و خداپرستی دعوت می نمودند. آنان از سوی خدای یگانه، آفریینده تمام هستی، مالک و رزاق و گرداننده تمام جهان بدون هیچ شریک، این تعلیمات را آورده بودند. آنان انبان انسانیت را از گوهرهای حقیقی انباشتند و خود دست خالی دنیا را ترک گفتند. آنان مطلقا به فکر بچه های خود نبودند، و چشمان خویش را نسبت به خانواده و اهل و عیال خود بسته، سنگ بر شکمشان بستند و به مردم خدمت نمودند. رنج و ناراحتی هایشان را به میان تهیدستان تقسیم کردند. کیسه نیازمندان را پرکردند. به آنان خدمتگزار دادند.
یک بار آن حضرت (ص) بر روی حصیری دراز کشیده بودند و اثر آن بر روی بدن مبارکشان مانده بود. حضرت عمر وقتی این صحنه را دید که با تعجب گفت: شما با آن که فرستاده خدا هستید، در این رنج و مشقت باشید و ستمگرانی که خون مردم را می مکند، بر فرش ها و تختخواب ها بخوابند!؟ ؟آن حضرت (ص) فرمودند: ای عمر! عیش فقط عیش آخرت است.
اشتباه مسلمانان
می خواهم به مسلمانان سخت تلخی بگویم. به آن ها بگویم که شما این امور را پذیرفته اید و به آن ها ایمان آورده اید؛ اما شما این اخلاق و کردار را رها نموده و زندگی حیوانی را برگزیده اید. شما با این رفتار و عمل خود اسلام را بدنام و دامن آن را لکه دار می کنید. این نمونه از زندگی اسلامی که شما در دنیا به نمایش گذاشته اید، بسیار تأسف برانگیز است. این زندگیی که شما عرضه نموده اید، چه جذابیت و کششی (attraction) دارد؟
در گذشته هرگاه شما از راهی گذر می کردید، اثر و نشانه ای از خود بر جای می نهادید. رایحه خوش شما تا دیر زمان احساس می گشت، همچنان که لطافت و پاکی نسیم همواره احساس می شود.
مسلمانان از هرجا که می گذشتند، کوی و برزن را معطر گردانیدند و از هر کجا که بازگشتند، از آن جا قاصدانی فرستاده شد، که در کشور ما هر چیز هست اما مسلمانی وجود ندارد که مردم با دیدن او زندگی خود را درست کنند، مسلمانی که عادلانه در مورد شکایات و معاملات شان قضاوت نماید. و بنا به تقاضای آنان مسلمانی اعزام گردیدند.
افسوس! شما اکنون چنان گشته اید که از نبود شما هیچ کمبودی در کشور احساس نمی شود. آیا تاکنون دیده اید که کشوری ماهران فن، دکترها و صنعت کارانش را اخراج کند؟ در پنجاب شرقی نیاز به آهنگر بود، آن ها جستجو نموده و نگاه داشتند. اگر در شما برتری اخلاقی (moral superiority) می بود، احساس نیاز به اخلاق، کشور را وادار می کرد که شما را امانت خود به حساب آورده نگاه دارد. اگر شیر فروش شما از مخلوط کردن آب با شیر پرهیز می کرد، خیاط شما کار خود را به درستی انجام می دادند، حاکمان شما رشوه گرفتن را حرام می دانستند، آنگاه هیچ کشوری جدایی از شما را نمی پسندید.
سرنشینان یک کشتی
با برادارن هموطن خود نیز محبت قلبی دارم. آینده ما و شما به هم وابسته است. خوشی شما خوشی ماست و رنج و ناراحتی شما رنج و ناراحتی ما. پیامبر خدا (ص) برای عزت و کرامت بخشیدن به کشور خاصی نیامدند، ایشان رحمت برای تمام عالم بودند:
( و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین)[۱]
( ای پیغمبر) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستاده ایم )
آخرین نبی خدا، حضرت محمد عربی (ص) آمد و غرور ملی عرب ها را تکه تکه نمود. آن حضرت (ص) فرمودند: (خداوند غرور نژادی شما را در هم شکسته است. من آن را در زیر پاهای خویش لگ کوب می کنم. عربی بر عجمی و عجمی بر عربی فضیلت و برتری ندارد. همگی شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است.)
ما تمام سرنشینان یک کشتی هستیم. کشتی ای که بعضی در طبقه پایین قرار دارند بخواهند طبقه خود را سوراخ کنند و بالایی ها جلوی این کارشان را نگیرند، کشتی و سرنشینان هر دو طبقه غرق خواهند گردید.
امروز طبقه پایین کشتی زندگی مردم کشور ما دارد سوراخ می شود، باید در مورد آن فکری بکنیم. دریا مراعات هیچ کس را نمی کند. خداوند به ما فهم و درک عنایت نماید، سینه هایمان را روشن بگرداند، درد انسانیت را در ما پیدا کند، به ما توفیق بدهد که این کشور عزیزمان را که بر آن حق داریم و آن را با خونمان آبیاری نموده ایم، با راه انبیا مزین کنیم. آن را کشوری نمونه _که در آن فضای ایمان، یقین، اخلاق، انسانیت، همدردی و ایثار باشد_ بسازیم. برای این مقصود نیاز به یک قدم بی باکانه (bold step) است. قدم بردارید. من آن چه باید، گفتم و دلم را سبک نمودم. از شما می خواهم که شما نیز این سنگینی را احساس کنید. این بار فقط از توان و قدرت ما خارج است. شما هم دستی برسانید. بیایید این حقیقت را تبلیغ نماییم و با جدیت برای آن تصمیمی بگیریم.
—————————-
منبع: نام کتاب: بازسازی شخصیت انسان / مؤلف: سید ابولحسن ندوی / مترجم: رضا قادری